زنبوری اجاره کردم. مجلس روضه را برگزار کردم.
فردای آنروز که اومدم فرشها رو جمع کنم و ببرم حجره پدرت دیدم دو جای فرش سوخته.
با دیدن اون دو تکه سوختگی دنیا رو سرم خراب شد. خیلی شرمنده شدم؛ اونم وقتی که حتّی پولی برای جبران خسارت ندارم. نمیدونستم چکار کنم. از طرفی هم باید جریان را به پدرت میگفتم.
رفتم حجره پدرت اما سرافکنده وخجالت زده. حاجی خدا بیامرز فهمید یک چیزی شده. گفت: خسته نباشید. نذرتون قبول آقا!
اینقدر که پدرتون خوش اخلاق بود، آدم بیشتر شرمنده میشد. سرم رو انداختم پایین و گفتم حاج اقا رو سیاهم و شرمنده
با یک غضبی گفت : دشمنت شرمنده چی شده؟ گفتم اون امانتی که برده بودم نفهمیدم چطوری سوخته؟! چند جای فرش از بین رفته. دلم میخواست زمین دهن باز کنه و من را ببلعه.
حاجی خندید وگفت همین؟؟ مرد خجالت بکش. سوخت که سوخت. زیر پای مهمونهای خانم بوده. فدای سرشون! سر تو بگیر بالا.
مؤمن که سرش پایین نیست سرش بالاست. چون خدا بالا سرشه.
با حرفهای حاجی انگار حالم خوب شد ولی هنوز شرمنده بودم که پولی برای جبران خسارت ندارم. حاجی بلند شد و رفت ته حجره و در گاو صندوق رو باز کرد و چند تا دسته پول درآورد داد بهم.
گفت: آقاجون با این پول یک کاسبی راه بنداز و هیچ وقت شرمنده نباش.
بااینکه اون پول زیاد نبود، اما خیلی برکت داشت. با اون پول یک حجره گرفتم و چند تخته فرش، کاسبی خوبی راه انداختم تا حالا که منم شدم یک حاجی؛ معتمد مردم. همه از کرامت پدر خدا بیامرزت و لطف ارباب و مادرشون بود.
حالا این دو تا فرش نذر من. تمام این مدت داشتم فکر میکردم که پدرم چه داستانهایی داشت تو این بازار که هنوزم پیش همه عزیزه و به یادش هستن.
حتماً دلیلش اینه که عزیز بابام، عزیز مادرمون حضرت فاطمه سلام الله علیها بود.
نویسنده: خانم فیروزه نظری
آمرزش و مغفرت پدرعزیزشان، سلامتی و برآورده شدن حوائجشان صلوات.
*خدا رحمت کند تمام کسانی را که در همه *کارهای خیر و خوب چه سخت و چه آسان شریک* می شوند، خم به ابرو نمی آورند و همه زندگیشان بندگی خدا و *پیروی از روش پیامبر و اهل بیت علیهم السلام* است. زندگی این افراد همیشه *سوره حمدی* و *سوره طارقی* است.*
#شاگرد_مدرسه_امام_حسینم
#داستان
#طارق
#حمد
#روضه_های_خانگی_۵۴
کانال در پیام رسان بله
https://ble.ir/amozesh_fahmequran
کانال در پیام رسان ایتا
@amozesh_fahmequran