💠 تنبلی ممنوع
🔻 ظهر بود و آفتاب وسط آسمون بود، جوونی از کنار مزرعه امام صادق علیه السلام رد شد. با تعجب دید امام مشغول بیل زدن هستن. و تمام لباساشون خیس عرق شده.
جلو رفت و گفت: بیل رو بدید تا بقیشو من انجام بدم. امام لبخندی زدن و گفتن: دوست دارم برای به دست آوردن روزی، خودم تلاش کنم.
📚 الکافي، ج5، ص76.
#کودکانه
#یک_حدیث_یک_درس
#بچه_شیعه
╲\╭┓
╭ 🦊🗯
┗╯\╲
👇#کانال_پیش_دبستانی_ها 👇
@amozesh_tarbiyat
#فوروارد_یادت_نره
💠 تنبلی ممنوع
🔻 ظهر بود و آفتاب وسط آسمون بود، جوونی از کنار مزرعه امام صادق علیه السلام رد شد. با تعجب دید امام مشغول بیل زدن هستن. و تمام لباساشون خیس عرق شده.
جلو رفت و گفت: بیل رو بدید تا بقیشو من انجام بدم. امام لبخندی زدن و گفتن: دوست دارم برای به دست آوردن روزی، خودم تلاش کنم.
📚 الکافي، ج5، ص76.
#کودکانه
#یک_حدیث_یک_درس
#بچه_شیعه
╲\╭┓
╭ 🦊🗯
┗╯\╲
👇#کانال_پیش_دبستانی_ها 👇
@amozesh_tarbiyat
#فوروارد_یادت_نره
💠 تنبلی ممنوع
🔻 ظهر بود و آفتاب وسط آسمون بود، جوونی از کنار مزرعه امام صادق علیه السلام رد شد. با تعجب دید امام مشغول بیل زدن هستن. و تمام لباساشون خیس عرق شده.
جلو رفت و گفت: بیل رو بدید تا بقیشو من انجام بدم. امام لبخندی زدن و گفتن: دوست دارم برای به دست آوردن روزی، خودم تلاش کنم.
📚 الکافي، ج5، ص76.
#کودکانه
#یک_حدیث_یک_درس
#بچه_شیعه
╲\╭┓
╭ 🦊🗯
┗╯\╲
👇#کانال_پیش_دبستانی_ها 👇
@amozesh_tarbiyat
#فوروارد_یادت_نره