eitaa logo
آموزش تخصصی تجوید و حفظ و قرائت قرآن کریم
6هزار دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
7.1هزار ویدیو
415 فایل
✨﷽✨ 📖 رسول اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : ✨حاملان وحافظان قرآن مشمول رحمت خاص خداوند هستند.✨ 📣ادمین و پشتیبانی کانال آموزش حفظ قرآن↩️ @meftah68 گروه حفظ ترتیبی https://eitaa.com/joinchat/3090940015C72c3166202
مشاهده در ایتا
دانلود
(ع) مختصری در مورد زندگی حضرت یعقوب علیه السلام يكى از پيامبران، حضرت يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم، نوه حضرت ابراهيم خليل عليه‏ السلام است كه نام او شانزده بار در قرآن آمده است، او همان است كه گروهى از فرشتگان همراه جبرئيل، نزد ابراهيم عليه‏ السلام آمدند، همسرش ساره را به فرزندى به نام اسحاق، و پس از او يعقوب، بشارت دادند.(302) نيز خداوند در ضمن شمارش امتيازاتى كه به ابراهيم خليل عليه‏ السلام بخشيده، يعقوب را نام می برد و می فرمايد: وَ وَهَبنا لَهُ اِسحاقَ وَ يَعقُوبَ كُلّاً هَدَينا؛ و اسحاق و يعقوب را به ابراهيم عليه‏ السلام بخشيديم، و هر دو را هدايت كرديم.(303) در قرآن از حضرت يعقوب عليه‏ السلام به عنوان يكى از بندگان صالح، و پيامبران برجسته از نسل ابراهيم عليه‏ السلام و پدر آل يعقوب و داراى امتيازات عالى ياد شده است، و داستان‏هاى جالب زندگيش در رابطه با دوازده پسرش، به خصوص حضرت يوسف عليه‏ السلام است، كه بعداً در ذكر داستان‏هاى يوسف عليه‏ السلام آن را خاطرنشان می كنيم. آرى، يعقوب عليه‏ السلام از خاندان بزرگى در سرزمين فلسطين به دنيا آمد، و در آغوش پر مهر مادرش رُفقه در زير سايه پدر ارجمندش اسحاق بزرگ شد. او را به عنوان اسرائيل می خواندند، اسرائيل به معنى پيروز يا خالص است. دودمان بزرگ بنى اسرائيل از يعقوب شروع گرديد، يعقوب پدربزرگ بنى اسرائيل و ده‏ها پيامبر بنى اسرائيل است، حدود چهارصد سال بعد، بنى اسرائيل تحت شكنجه طاغوتى به نام فرعون قرار گرفتند، تا آن كه حضرت موسى عليه‏ السلام آنان را نجات داد. 🔷کانال آموزش حفظ وتجویدقرآن👇 @amozeshtajvidhefzquran
(ع) حسادت برادر يعقوب‏ علیه السلام يعقوب برادرى به نام عيص (يا: عيساد) داشت، اين برادر نسبت به يعقوب حسادت داشت و باعث رنجش خاطر او می شد، علت حسادتش اين بود كه اسحاق عليه‏ السلام براى يعقوب دعاى بركت نموده بود و به او فرموده بود: تو داراى نسل فراوان پاكى خواهى شد و به يعقوب ابراز دوستى مخصوصى نموده بود. آزار عيص به يعقوب به حدى بود كه يعقوب نزد پدرش اسحاق كه در آن وقت پير شده بود، رفت و شكايت او را نمود، اسحاق از اختلاف دو فرزندش ناراحت و اندوهگين شد، به يعقوب گفت: می بينى كه من پير شده‏ ام و عمرم به لب ديوار رسيده است، من ترس آن را دارم كه پس از من، برادرت بر تو غالب شود و زمام اختيار تو را به دست گيرد، به تو وصيت مى‏كنم به سرزمين حاران (در خاك عراق كنونى) بروى و در آن جا به خدمت رييس آن جا لابان بن تبوئيل برسى و با دختر او ازدواج كنى، در نتيجه او و بستگان او از تو پشتيبانى كنند و در اين صورت برادرت نمی تواند در برابر تو عرض اندام كند. يعقوب از پدر تشكر كرد و به خانه‏ اش برگشت تا در مورد اين سفر فكر كند.(304) 🔷کانال آموزش حفظ وتجویدقرآن👇 @amozeshtajvidhefzquran
(ع) خواب ديدن عجيب يعقوب عليه‏ السلام و سفر به حاران‏ در اين ايام كه يعقوب سال‏هاى نوجوانى را می گذراند، شبى در عالم خواب ديد نردبانى از نور نصب شده كه يك پلّه آن از طلا و پلّه ديگرش از نقره است و فرشته‏ اى بر روى آن نشسته است، يعقوب بر آن فرشته وارد شد و سلام كرد، فرشته به يعقوب گفت: برخيز به سوى حاران‏(305) برو و در آن جا زمامدارى به نام لابان دايى تو زندگى می كند، دخترى به نام راحله دارد، از او خواستگارى كن، كه خداوند از نسل او فرزندان فراوانى مثل فراوانى قطره‏هاى باران و برگ درختان در يك بيابان وسيع، به تو عنايت فرمايد. يعقوب وقتى كه از خواب بيدار شد، وسايل سفر به سوى حاران را فراهم كرد و به آن ديار مسافرت نمود. از قضاى روزگار، لابان نيز در قصر خود در عالم خواب ديده بود كه مردى براى خواستگارى دخترش راحله می آيد، و نشانه او اين است كه نيروى چهل مرد را دارد، وقتى كنار چاه آب می آيد، سنگ روى چاه را كه بايد چهل نفر بردارند و كنار بگذارند، او به تنهايى بر می دارد. از اين ماجرا چندان نگذشت كه لابان از ايوان قصرش ديد مردى كنار چاه آمد و خدا را به عظمت ياد كرد و به تنهايى سنگ را از روى چاه بلند كرده و كنار گذاشت و دلو چاه را كشيد و حوض را پر از آب نمود. لابان نزد يعقوب رفت و مقدم او را گرامى داشت و او را به قصر خود برد و از او پذيرايى گرمى نمود، و دويست گوسفند و چهل گاو به او اهداء كرد. طبق بعضى از تواريخ، با يكى از دختران لابان ازدواج كرد، پس از مدتى آن دختر كه داراى دو پسر شده بود از دنيا رفت، يعقوب با دختر ديگر لابان ازدواج كرد، او نيز پس از دارا شدن دو پسر از دنيا رفت، به همين ترتيب يعقوب با شش دختر او ازدواج كرد و آخرين آن‏ها راحله (يا: راحيل) بود كه او نيز پس از وضع حمل يوسف عليه‏ السلام از دنيا رفت. بنابراين، يعقوب داراى دوازده پسر از شش زن شد.(306) ولى طبق بعضى از تواريخ ديگر: يعقوب با راحله ازدواج كرد، سپس با خواهر او اليا ازدواج نمود (و طبق قانون شرع آن عصر، ازدواج با دو خواهر، در يك زمان، اشكال نداشت.) سپس لابان به هر كدام از دخترانش كنيزى بخشيد، و آن دختران كنيزان خود به نام‏هاى زلفه و بلهه را به يعقوب بخشيدند، در نتيجه يعقوب عليه‏ السلام داراى چهار همسر شد، و از آن‏ها دوازده پسر گرديد.(307) نام‏هاى دوازده پسران يعقوب چنين بود: راوبين، شمعون، لاوى، يهودا، يساكر، زبولون، يوسف، بنيامين، دان، تفتالى، جاد، اشير، كه هر دو نفر از آن‏ها (بنابر داشتن شش زن) از يك مادر بودند، حضرت يوسف و بنيامين از يك مادر به نام راحيل (يا: راحله) به دنيا آمدند.(308) حضرت يعقوب عليه‏ السلام با پسران خود پس از مدتى، به كنعان كه در هفت منزلى مصر واقع بود بازگشت، و زندگى خود را در همان جا آغاز نمود، و تا سال‏هاى پيرى سكونت در آن جا را برگزيد. يعقوب عليه‏ السلام مرد كار و تلاش بود، فرزندان خود را با تعليمات توحيدى پرورش داد، و آن‏ها را به كار و كوشش فرا خواند، همه آن‏ها با سعى و تلاش، هزينه زندگى خود را تأمين می كردند، و بيشتر به كار دامدارى، و كشاورزى اشتغال داشتند. يعقوب عليه‏ السلام در كنعان به عنوان يك شخصيت ممتاز و بزرگ زاده و بزرگوار و داراى فرزندان برومند شناخته می شد، همواره به مستمندان كمك می كرد، و سفره‏اش براى مهمانان و تهيدستان گسترده بود. او هر روز گوسفندى ذبح می كرد، قسمتى از آن را به مستمندان انفاق می كرد، و بقيه را غذا درست می كرد و با اهل و عيالش می خوردند. به اين ترتيب زندگى پرهيجان و خوش و خرم يعقوب عليه‏ السلام می گذشت، و يعقوب به خاطر عبادت و بزرگوارى و رسيدگى به امور مردم، همواره مورد احترام مردم بود، و با شكوهمندى مخصوصى به زندگى ادامه می داد. 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran
(ع) مكافات عمل به خاطر ترك اَولى‏ بايد توجه داشت كه دنيا همواره فراز و نشيب دارد، چنين نيست كه هميشه يكنواخت باشد، در آسايش و رفاه نبايد مغرور بود، بلكه بايد در چنين حالى همواره به ياد مستمندان بود و به آن‏ها يارى كرد. حضرت يعقوب عليه‏ السلام گرچه از بندگان صالح خدا و از پيامبران بزرگ بود، ولى گاهى بر اثر غفلت لغزشى به پيش می آيد كه زندگى انسان را واژگون می سازد، به خصوص لغزش بزرگانى مانند يعقوب گرچه ترك اولى و كوچك باشد، مكافات سختى را به دنبال خواهد داشت، اينك در اين جا به داستان زير كه آغاز دگرگونى زندگى خوش يعقوب است و علت آن را بيان كرده توجه نماييد: با سند صحيح نقل شده ابوحمزه ثمالى مى‏گويد: روز جمعه نماز صبح را به امامت امام سجاد عليه‏ السلام در مسجدالنبى در مدينه به جا آورديم، امام تعقيب نماز را خواند و سپس به خانه رفت، من نيز در خدمت آن حضرت بودم، آن حضرت در خانه به يكى از كنيزان خود فرمود: مواظب باشيد هر سائلى كه از در خانه ما می گذرد، به او غذا برسانيد زيرا امروز روز جمعه است. من عرض كردم: چنين نيست كه هر كه سؤال كند مستحق باشد. فرمود: می ترسم كه بعضى از سائلين مستحق باشند و ما او را اطعام ندهيم و رد كنيم، آنگاه به ما نازل شود آن چه كه به يعقوب و آل يعقوب عليه‏ السلام نازل شد. البته به آنان غذا بدهيد. اى ابوحمزه! حضرت يعقوب عليه‏ السلام هر روز گوسفندى را ذبح كرده، بعضى از آن را تصدق می داد و از قسمتى از آن خود و اهل و عيال خود استفاده می نمودند؛ تا آن كه شبى كه شب جمعه بود، هنگامى كه يعقوب و آلش افطار می كردند، سائلى كه مؤمن و مسافر غريبى بود و آن روز، روزه هم گرفته بود به در خانه يعقوب آمد، صدا كرد به من غذا بدهيد، من مسافرى غريب و درمانده هستم، از زيادى غذاى خود مرا سير كنيد، چند نوبت اين را گفت. يعقوب و اهل بيتش صداى او را می شنيدند، ولى او را نشناختند و به او اعتماد نكردند. آن سائل از درِ خانه يعقوب نااميد شد و همان شب را با كمال گرسنگى به سر برد. در آن شب شكايت از يعقوب را به خدا عرض كرد و گريه‏ ها نمود. روز بعد را نيز روزه گرفت. صبر كرد و حمد خدا را به جا آورد. آن شب يعقوب و آل او سير خوابيدند. چون صبح شد، زيادى غذايشان مانده بود. خداوند به يعقوب وحى كرد كه بنده ما را از در خانه خود راندى و غضب ما را به سوى خود كشيدى و مستحق تأديب گرديدى. به خاطر اين كار ناپسند به حساب شما خواهيم رسيد. اى يعقوب! همانا محبوب‏ترين پيامبران من و گرامی ترين ايشان كسى است كه به مساكين و بيچارگان از بندگان من رحم كند و ايشان را به نزد خود برده و طعام بدهد. آيا به بنده من ذميال رحم نكردى؟ كه به اندكى از مال دنيا قانع است و همواره به عبادت اشتغال دارد. مگر نمی دانى كه عقوبت من به دوستان من زودتر می رسد و اين از لطف و احسان من است، نسبت به دوستانم. به عزت خود قسم، تو و فرزندان تو را هدف تيرهاى مصائب قرار خواهيم داد، مهياى بلا باشيد، راضى به قضاى من بوده و در مصيبت‏ها صبر و استقامت را از دست ندهيد. در همين شب، يعقوب و فرزندانش سير خوابيدند، ولى ذميال گرسنه خوابيد. يوسف در خواب ديد، يازده ستاره و آفتاب و ماه او را سجده می كنند، وقتى كه صبح شد، و يوسف خواب خود را براى پدر نقل كرد، يعقوب با آن درايتى كه در تعبير خواب داشت به ضميمه وحيى كه به او شده بود، از آينده خطير خود مطلع شد و هر لحظه در ميان اين افكار بود تا روزگار با او چه بازى كند؟!(309) از اين همين لحظه به بعد ماجراى اختلاف براى پسران يعقوب عليه‏ السلام و گرفتاى يعقوب عليه‏ السلام به فراق يوسف عليه‏ السلام پيش آمد، كه در ذكر داستان‏هاى يوسف عليه‏ السلام خاطرنشان خواهد شد. چو بد كردى مباش ايمن ز آفات كه واجب شد طبيعت را مكافات سراى آفرينش سرسرى نيست زمين و آسمان بی داورى نيست 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran
(ع) پايان عمر يعقوب عليه‏ السلام‏ يعقوب عليه‏ السلام 147 (و به قولى 170) سال عمر كرد، در دنيا سرد و گرم زياد ديد، چندين سال بر كنعان، سپس در حاران (سرزمين عراق) به سر برد، و بعد به كنعان بازگشت، در قسمت پايان عمر، هنگامى كه 130 سال از عمرش گذشته بود، به هواى لقاى يوسف عليه‏ السلام وارد مصر شد، و پس از هفده سال سكونت در مصر، از دنيا رحلت كرد. او هنگام مرگ، فرزندان خود را به حضور طلبيد و آن‏ها را به دين دارى و صداقت و ياد خدا، وصيت نمود، سپس از دنيا رفت. او وصيت كرده بود جنازه‏ اش را در مقبره خانوادگيش نزد قبر پدر و مادر و اجدادش، در سرزمين فلسطين (شهر مقدس خليل) به خاك بسپارند. يوسف عليه‏ السلام به طبيبان دستور داد تا پيكر يعقوب عليه‏ السلام را موميايى كنند، سپس به فلسطين ببرند، و در مقبره پدرانش به خاك بسپارند. عبدالوهاب نجار نويسنده قصص الانبياء می نويسد: من در حرم حضرت ابراهيم خليل عليه‏ السلام در شهر حبرون در نزديك مكفيليه (محل دفن ابراهيم، ساره، رفقه، اسحاق و يعقوب) تابوتى ديدم كه مردم شهر می گفتند آن تابوت يوسف عليه‏السلام است.(310) پايان داستان‏هاى حضرت يعقوب عليه‏ السلام 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌷 🌸 یا َبَنِى إِسْرَائیلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِى الَّتِى أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّى فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِين(122) َ 🍀 ترجمه: اى بنى اسرائیل! به یاد آورید نعمتم را كه به شما ارزانى داشتم،و این كه من شما را بر جهانیان برترى بخشیدم. 🌺 این آیه دقیقاً همان آیه 47سوره بقره است که دوباره در این سوره تکرار شده است.همانطور که قبلا گفتیم دوازده پسر داشت از یکی از پسران او بعدها نتیجه و نوه ها و نسل هایی آمدند این نسل همان بنی اسرائیل نامیده می شود. 🌺 این آیه از مى خواهد كه براى معرفت بیشتر خداوند و زنده شدن روح شكرگزارى و دلگرم شدن به نعمتهاى الهى، از آن نعمتها یاد كنند.و أنی فضلتکم علی العالمین(و این که من شما را بر جهانیان برتری بخشیدم) برترى و فضیلت بنى اسرائیل، نسبت به مردم زمان خودشان بود.زیرا قرآن درباره مى فرماید: «كنتم خیر امّة» شما بهترین امّت ها هستید. همچنین شاید منظور از برترى، پیروزى حضرت موسى و قوم بنى اسرائیل بر فرعونیان باشد، نه برترى اخلاقى و اعتقادى. زیرا بارها از بهانه جویى هاى بى مورد و بى اعتقادى آنها انتقاد مى كند. 🔹 پیام های آیه 122 سوره بقره🔹 ✅ باید همیشه نعمت های خدا را به یاد آورد. ✅ نعمت و فضیلت بدست خداوند است. ✅ نجات از سلطه ى طاغوت، از بزرگترین نعمتهاى الهى است. 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
🌹🌹🌹 📿 ⬅️داستان (علیه السلام)➡️قسمت ۱ 🔴ﯾﻌﻘﻮﺏ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺍﺳﺤﺎﻕ ✨ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺧﻠﯿﻞ، ✨ﻣﻠﻘﺐ ﺑﻪ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ✨ﻭ ﺍﺯ ﺍﻧﺒﯿﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﻟﻬﯽ ﺑﻮﺩ. 🌹ﯾﻌﻘﻮﺏ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﭘﺎﮎ ﻭ ﺷﺮﯾﻔﯽ ﺩﺍﺷﺖ، ﭘﺪﺭﺵ، ﺍﺳﺤﺎﻕ، ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﻪ ﺍﺳﺎﺱ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺍﻫﻞ ﮐﺘﺎﺏ ﺩﺧﺘﺮﺑﺘﻮﺋﯿﻞ ﺑﻦ ﻧﺎﺣﻮﺭ (ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻧﺎﺗﻨﯽ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ) ﺑﻮﺩ. 🌹ﺣﻀﺮﺕ ﯾﻌﻘﻮﺏ( ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ )ﭼﻬﺎﺭ ﺯﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ۱۲ ﭘﺴﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ (ﺑﻨﯽ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ) ﻭ ﺍﺳﺒﺎﻁ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ‌ﮔﺎﻧﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻨﺪ. 🌹ﻟﺬﺍ ﯾﻌﻘﻮﺏ ﺟﺪّ ﺑﻨﯽ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ﻣﯽ‌ﺑﺎﺷﺪ.🌹 🍃 ﺣﻀﺮﺕ ﯾﻌﻘﻮﺏ (ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ) ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﺭﮔﺬﺷﺖ ﭘﺪﺭﺵ، ﺍﺳﺤﺎﻕ، ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻡ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﯼ ﺭﺳﯿﺪ. 🔴 ﺷﺮﯾﻌﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺮﯾﻌﺖ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ( ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ) ﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﺻﺤﻒ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﻣﯽ‌ﺑﺎﺷﺪ. 💥 ﻧﺎﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﯾﻌﻘﻮﺏ (ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ )۱۶ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺫﮐﺮ ﮔﺮﺩﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ. 🌾ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﻀﺮﺕ ﯾﻌﻘﻮﺏ( ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ )ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻭ ﻭﺍﻗﻌﻪ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﺠﯿﺪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ 1⃣ﯾﮑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: “ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﭘﺮﺳﺘﯿﺪ”⁉️ ﮔﻔﺘﻨﺪ: “ﺧﺪﺍﯼ ﺗﻮ ﻭ ﺧﺪﺍﯼ ﭘﺪﺭﺍﻧﺖ، ﺧﺪﺍﯼ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﻭ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﻭ ﺍﺳﺤﺎﻕ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﭘﺮﺳﺘﯿﺪ”. 2⃣ﻭﺍﻗﻌﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﯾﻌﻘﻮﺏ ﻭ ﯾﻮﺳﻒ ﻭ ﺣﻮﺍﺩﺛﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﮔﺬﺷﺖ، ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻭﯼ ﺩﺭ ﻓﺮﺍﻕ ﭘﺴﺮﺷﻮ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ، ﺭﺳﯿﺪﻥ ﻭﺻﺎﻝ ﭘﺴﺮ ﮔﻤﺸﺪﻩ. 🔝ﭼﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﻻ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﻭ ﻭﺍﻗﻌﻪ ﺁﻥ‌ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ‌ﺟﺰ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺯ ﺯﻧﺪ‌ﮔﯽ ﺍﻭ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ‌ﺟﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺍﻫﻞ ﮐﺘﺎﺏ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺫﮐﺮ ﮔﺮﺩﯾﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯿﻢ:👇 🌹“ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺳﺤﺎﻕ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺘﻮﺋﯿﻞ ﺑﻦ ﻧﺎﺣﻮﺭ (ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻧﺎﺗﻨﯽ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ) ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩ. 💯 ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ۲۳ ﺳﺎﻝ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺳﺤﺎﻕ، ﺻﺎﺣﺐ ﺩﻭ ﭘﺴﺮ ﺩﻭﻗﻠﻮ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﯾﮑﯽ ﺁﻧﺮﺍ ﯾﻌﻘﻮﺏ ﮔﺬﺍﺷﺖ. 🍃ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ، ﯾﻌﻘﻮﺏ ﺭﺍ ﺑﯿﺶ‌ﺗﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ‌ﺩﺍﺷﺖ. 〽️ ﺍﻭ ﯾﻌﻘﻮﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ‌ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺯﺍﺩﻩ‌ﺍﺵ ﺩﺭ ﻋﺮﺍﻕ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺳﺤﺎﻕ ﻧﯿﺰ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﻭ ﻫﻢ ﯾﻌﻘﻮﺏ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺩﻋﺎﯼ ﺧﯿﺮ ﻧﻤﺎﯾﺪ. 🔱ﯾﻌﻘﻮﺏ ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ‌ﺳﻮﯼ ﻋﺮﺍﻕ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ. ⚜ ﺍﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﻣﺎﻣﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﻋﺮﺍﻕ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﻣﺪﺗﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻭ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪ. ✳️ﻣﺪﺗﯽ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﻣﺎﻧﺪ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﻣﺎﯾﺶ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﻨﺎﻡ ﺭﺍﺣﯿﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ. 👈ﻭﻟﯽ ﻣﺎﻣﺎﯾﺶ ﻻﺑﺎﻥ، ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺰﺭﮔﺶ ﺑﻨﺎﻡ ﻟﯿﺌﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺍﻭ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ. 🌹ﯾﻌﻘﻮﺏ ﺑﻪ‌ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺭﺍﺣﯿﻞ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﺪ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻝ ﺑﯿﺶ‌ﺗﺮ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﯾﺶ ﺧﺪﻣﺖ ﮐﻨﺪ. 🌾 ﯾﻌﻘﻮﺏ ﭘﺲ ﺍﺭ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﺭﺍﺣﯿﻞ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﻤﻮﺩ. ✨ﻻﺑﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺩ ﯾﮏ ﮐﻨﯿﺰ ﺩﺍﺩ، ﺁﻧﻬﺎ ﻧﯿﺰ ﮐﻨﯿﺰﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﻌﻘﻮﺏ ﺑﺨﺸﯿﺪﻧﺪ 🍃. ﺑﺪﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﯾﻌﻘﻮﺏ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭼﻬﺎﺭ ﻫﻤﺴﺮ ﺷﺪ ﮐﻪ ۱۲ ﭘﺴﺮ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ.🍃 ................................................. 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
🌹🌹🌹 📿 ⬅️داستان (علیه السلام)➡️قسمت۳ 🦋ﺣﻀﺮﺕ ﯾﻌﻘﻮﺏ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻔﺖ: “ﻧﻔﺲ (ﺑﺪﮐﺎﺭ ﺷﻤﺎ) ﮐﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻬﻢ ﻭ ﺧﻄﺮﻧﺎﮐﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﺟﻠﻮﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﯾﺪ. 😞ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺩﻭﺭﯼ ﯾﻮﺳﻒ، ﺑﻪ ﺷﯿﻮﻩ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺧﺪﺍ ﭘﺴﻨﺪ، ﺻﺒﺮ ﻭ ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ ﻣﯽ‌ﻧﻤﺎﯾﻢ، ﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺎﻥ ﻧﻤﯽ‌ﺩﻫﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺍﻭ ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪ ﻭ ﻣﺄﯾﻮﺱ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻡ. 👈ﺗﻨﻬﺎ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﻒ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﯿﺪ، ﮐﻤﮏ ﻭ ﯾﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﻃﻠﺒﻢ ﻭ ﺑﺎﺭ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺩﺭﺩ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ‌ﺍﯼ ﻧﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ‌ﺩﻭﺵ ﻣﯽ‌ﮐﺸﻢ” 🌹ﯾﻌﻘﻮﺏ( ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ )ﭘﺲ ﺍﺯ ﺣﺎﺩﺛﺎﺕ ﺯﯾﺎﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﯿﺎﻥ ﺩﺭﺍﺯ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺑﻼﺧﺮﻩ ﺧﺒﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪﻥ ﯾﻮﺳﻒ، ﮐﻪ ﻣﻘﺎﻡ ﺑﻠﻨﺪﯼ ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪ. 🔴ﺍﺯ ﺧﻮﺷﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﺭﺯﻭﯾﺶ ﺑﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﯽ‌ﮔﻨﺠﯿﺪ. 💯ﺣﻀﺮﺕ ﯾﻮﺳﻒ ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺵ ﯾﻌﻘﻮﺏ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﺼﺮ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﻨﺪ. 🍃ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﮐﻪ ﯾﻌﻘﻮﺏ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﺼﺮ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺍﺳﮑﺎﻥ ﮔﺰﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﻟﯿﺎﻥ ﺩﺭﺍﺯ ﺯﻧﺪﻩ‌ﮔﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ. 🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨ 🔴ﻭﻓﺎﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﯾﻌﻘﻮﺏ (ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ) 🌹ﯾﻌﻘﻮﺏ( ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ) ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﺤﻤﻞ ﺭﻧﺞ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﺴﯿﺎﺭ، ﺩﺭ ۱۴۰ ﯾﺎ ۱۴۷ ﺳﺎلگی ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﯾﻮﺳﻒ، ﻭﺻﯿﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﻠﺴﻄﯿﻦ ﺑﺒﺮﺩ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﺪﺭ ﻭ ﺟﺪﺵ ﺍﺳﺤﺎﻕ ﻭ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ، ﺩﻓﻦ ﮐﻨﺪ. 💯 ﯾﻮﺳﻒ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻭﺻﯿﺖ ﭘﺪﺭ ﻋﻤﻞ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ «ﺍﻟﺨﻠﯿﻞ» ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺳﭙﺮﺩ. 💫ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻧﯿﺰ ﻗﺒﺮ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺍﻟﺨﻠﯿﻞ ﭘﺎ ﺑﺮﺟﺎﺳﺖ. 🔴 ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻝ‌ﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﺣﺎﮐﻤﺎﻥ ﻣﺼﺮ ﻗﻮﻡ ﺑﻨﯽ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﺩﻩ‌ﮔﯽ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﮐﻪ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ‌ﯼ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﯽ ﻧﺠﺎﺕ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻓﻠﺴﻄﯿﻦ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻨﺪ.🔴 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
🌹🌹🌹 📿 ⬅️داستان (علیه السلام)➡️قسمت ۴ 🔴ﯾﻌﻘﻮﺏ، ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺳﺒﺎﻁ (ﺟﻤﻊ ﺳﺒﻂ) ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ. 💫 ﯾﻮﺳﻒ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺒﺎﻁ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﮔﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ، ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﻨﻌﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺼﺮ ﺑﺮﺩﻩ ﺷﺪ؛ ﻭ ﻃﺒﻖ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﭘﺮ ﻣﺎﺟﺮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺗﻮﺭﺍﺕ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﮐﺮﯾﻢ، ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻋﺰﯾﺰ ﻣﺼﺮ ﮔﺮﺩﯾﺪ. 💢ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﭘﺪﺭﺵ ﯾﻌﻘﻮﺏ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺑﻪ ﻣﺼﺮ، ﻣﻬﺎﺟﺮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ؛ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﯾﻌﻘﻮﺏ ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﺑﻪ «ﺑﻨﯽ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ» ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ (ﯾﻌﻘﻮﺏ) ﻣﻠﻘﺐ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ 👈 ﻭ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﭘﺴﺮ ﯾﻌﻘﻮﺏ، ﻫﺴﺘﻪ ﻣﺮﮐﺰﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ. 🌾ﻋﻠﺖ ﻣﻬﺎﺟﺮﺕ ﯾﻌﻘﻮﺏ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺑﻪ ﻣﺼﺮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺩﻭﻣﯿﻦ ﺳﻔﺮ ﻭ ﻫﺠﺮﺕ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﯾﺎﺭ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﻗﺤﻄﯽ ﻭﺧﺸﮏ ﺳﺎﻟﯽ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﮐﻨﻌﺎﻥ، ﻣﺴﺘﻮﻟﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ، ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﻗﺒﯿﻠﻪ ﯾﻌﻘﻮﺏ، ﺩﯾﮕﺮ ﻃﻮﺍﯾﻒ ﻭ ﻗﺒﺎﯾﻞ ﺳﺎﻣﯽ ﻧﮋﺍﺩ ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﮐﻨﻌﺎﻥ ﻭ ﻓﻠﺴﻄﯿﻦ ﺑﻪ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻣﺼﺮ (ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺁﺑﺎﺩﺍﻧﯽ ﻭ ﺭﻓﺎﻩ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ) ﻋﺰﯾﻤﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ. 🔴 ﺑﻨﯽ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ﺑﺎ ﻃﻮﺍﯾﻒ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﺪﺭﯾﺞ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﻣﻠﺤﻖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻣﺘﺤﺪ ﺷﺪﻩ، ﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﻩ، ﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﻣﺼﺮ ﻭ ﺍﺭﺍﺿﯽ ﺣﺎﺻﻠﺨﯿﺰ ﺩﺭﻩ ﻧﯿﻞ، ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﻩ ﺷﺪﻧﺪ، ﻭ ﺑﺨﺶ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﻮﺍﺣﯽ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺗﻤﻠﮏ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪﻧﺪ. .. 🦋ﺁﻥ ﻫﺎ ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ ﺯﺭﺍﻋﺖ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺷﺒﺎﻧﯽ ﻭ ﺩﺍﻣﺪﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﭘﯿﺸﻪ ﺍﺻﻠﯽ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ. 💯 ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺎﺱ، ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺍﯾﻒ ﺳﺎﻣﯽ ﻧﮋﺍﺩ ﺭﺍ «ﻫﯿﮑﺴﻮﺱ» ﻣﯽ ﻧﺎﻣﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ «ﺷﺒﺎﻧﺎﻥ» ﺍﺳﺖ.💯 🌹ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﯾﻮﺳﻒ ﻭ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻫﯿﮑﺴﻮﺱ ﻫﺎ ﺑﺮ ﻣﺼﺮ ﺑﻪ ﺍﻗﻮﺍﻡ ﺳﺎﻣﯽ ﻧﮋﺍﺩ ﺑﻪ ﻭﯾﮋﻩ ﺑﻨﯽ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺵ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻭ ﺁﻥ ﻫﺎ ﻧﺰﺩ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺑﻮﻣﯽ ﻣﺼﺮ ﺍﺯ ﻋﺰﺕ ﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺷﺎﯾﺎﻧﯽ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ . 〽️ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﯾﻮﺳﻒ ﻭ ﺳﭙﺮﯼ ﺷﺪﻥ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﻭ، ﺩﯾﺮ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻧﯿﺰ ﺣﺎﻝ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻮﺍﻝ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﻧﺴﻞ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﺴﻞ ﺑﻨﯽ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﺑﻪ ﺗﻨﻌﻢ ﻭ ﺭﻓﺎﻩ ﻣﯽ ﺯﯾﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﻭ ﻣﺎﻝ ﻭ ﻣﻨﺎﻝ ﻭ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺁﻧﺎﻥ ﻓﺰﻭﻧﯽ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. 🔱ﺣﺪﻭﺩ ﺳﺎﻝ ﻫﺎﯼ 1560 - 1580 ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻣﯿﻼﺩ ﻣﺴﯿﺢ، ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺼﺮ ﻗﯿﺎﻡ ﮐﺮﺩﻩ، ﻭ ﻫﯿﮑﺴﻮﺱ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﻨﮑﻮﺏ، ﻭ ﻣﻘﻬﻮﺭ ﺧﻮﯾﺶ ﺳﺎﺧﺘﻪ، ﻭ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﻭ ﺣﮑﻮﻣﺘﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ؛ ﻭ ﺗﺎ ﻧﻮﺍﺣﯽ ﺷﺮﻗﯽ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﻣﺪﯾﺘﺮﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺗﺤﺖ ﻗﯿﻤﻮﻣﺖ ﻭ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺧﻮﯾﺶ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ. 〽️ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ، ﺑﻨﯽ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ﺗﺎ ﻣﺪﺕ ﯾﮏ ﻗﺮﻥ ﻭ ﻧﯿﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﻭ ﺳﻼﻃﯿﻦ ﻣﺼﺮ (ﻓﺮﺍﻋﻨﻪ) ﺑﺎ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ؛ ﻭ ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺼﺮﯾﺎﻥ، ﺗﻔﺎﻭﺗﯽ ﻗﺎﺋﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪﻧﺪ. . 🍃ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﻮﺑﺖ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﻋﻨﻪ ﻣﺼﺮ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ«ﺭﻋﻤﺴﯿﺲ» ﯾﺎ «ﺭﺍﻣﺴﯿﺲ ﺩﻭﻡ» ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ. 💯 ﺍﻭ ﻣﺮﺩﯼ ✨ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﺰﺍﺝ ✨ ﻫﻮﺱ ﺑﺎﺯ ✨ﻭ ﺳﺘﻤﮕﺮ ﺑﻮﺩﻩ ✨ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎﻝ ✨ﻭ ﺛﺮﻭﺕ ✨ﺣﺸﻤﺖ ✨ﻭ ﺟﺎﻩ ✨ﻭﻧﯿﺰ ﮐﺎﺥ ﻫﺎ ✨ ﻭ ﺑﻨﺎﻫﺎﯼ ﻣﺠﻠﻞ، ﺗﻮﺟﻪ ﺧﺎﺹ ﺩﺍﺷﺖ، ✨ﻭ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﺷﻮﮐﺖ ﺧﻮﯾﺶ، ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. 👈 ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ، ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺄﻣﯿﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺍﻧﺒﻮﻩ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍﻥ ﻭ ﺑﺮﺩﮔﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩﻩ، ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﻮﻥ ﻭ ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﻣﯿﻦ ﺍﻭ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﮐﺮﺩﻩ، ﻭ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺳﺨﺖ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺑﻨﺎﻫﺎ ﻭ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﺷﻬﺮﻫﺎ ﺗﻦ ﺩﻫﻨﺪ. 👈ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ ﺑﻨﯽ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺩﯾﺪﻩ؛ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺍﻣﻦ ﺯﺩﻥ ﺣﺲ ﻗﻮﻣﯿﺖ ﮔﺮﺍﯾﯽ ﻭ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﮑﺎﻑ ﻭ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺼﺮﯾﺎﻥ ﺍﺻﯿﻞ ﻭ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻠﯿﺎﻥ ﻣﻬﺎﺟﺮ، ﺍﻗﻮﺍﻡ ﻋﺒﺮﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺼﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ، ﻭ ﺑﺎ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩﻥ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﻻﺯﻡ، ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﺩﮔﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ، ﻭ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺳﺨﺖ ﻭ ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎ ﮔﻤﺎﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ. 🍃 ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻡ ﺑﯽ ﭘﻨﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺿﺮﺏ ﺷﻼﻕ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺑﻨﺎﻫﺎﯼ ﺷﮕﺮﻑ ﻭ ﺍﻋﺠﺎﺏ ﺍﻧﮕﯿﺰﯼ ﻧﻈﯿﺮ ﺍﻫﺮﺍﻡ ﻣﺼﺮ ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻥ ﻭﺍﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ.🍃 ................................................. 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
🌹🌹🌹 📿 ⬅️داستان (علیه السلام‌)➡️قسمت۵ 🔴ﭘﯿﺪﺍﯾﺶ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﯽ 🔺ﺩﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﻭﺿﻌﯿﺘﯽ، ﺍﻗﻮﺍﻡ ﻋﺒﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺑﻨﯽ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺭﻗﺖ ﺑﺎﺭ ﻭ ﮐﺸﻨﺪﻩ، ﺩﻭ ﺭﺍﻩ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ✨ ﯾﺎ ﻣﯽ ﺑﺎﯾﺴﺘﯽ ﺍﻧﻘﻼﺑﯽ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺼﺮ، ﻋﻠﯿﻪ ﺑﯿﺪﺍﺩﮔﺮﯼ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺳﺘﻤﮕﺮ ﺑﻪ ﻭﻗﻮﻉ ﻣﯽ ﭘﯿﻮﺳﺖ، ﻭ ﺁﻥ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺩﺭ ﭘﺮﺗﻮ ﻗﯿﺎﻡ ﻫﻤﮕﺎﻧﯽ ﺗﻮﺩﻩ ﺳﺘﻤﺪﯾﺪﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﯾﻮﻍ ﺳﺘﻢ ﻭ ﺍﺳﺘﺜﻤﺎﺭ ﻃﺎﻏﻮﺕ ﻣﺼﺮ، ﺭﻫﺎﯾﯽ ﯾﺎﺑﻨﺪ، ✨ ﻭ ﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﯿﺸﻮﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﻨﯽ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ﺑﺮﺧﯿﺰﺩ، ﻭ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﺪ. 🌱ﺍﺯ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺳﺖ ﻏﯿﺒﯽ ﺍﺯ ﺁﺳﺘﯿﻦ، ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻩ، ﻭ ﻟﻄﻒ ﺧﺎﺹ ﺍﻟﻬﯽ ﺭﺍ ﺷﺎﻣﻞ ﺁﻥ ﻫﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؛ ﺯﯾﺮﺍ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ، ﺭﻫﺒﺮﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﭘﯿﺸﻮﺍﯾﯽ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺑﺨﺶ (ﻣﻮﺳﯽ) ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺠﺎﺕ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺭﺳﺎﻟﺖ، ﻣﺒﻌﻮﺙ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ. 💥ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ ﺳﻔﺮ ﺧﺮﻭﺝ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﭘﺴﺮ ﺣﻀﺮﺕ ﯾﻌﻘﻮﺏ (ﻉ) ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻧﺴﻞ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪ. 🔚 ﻣﺪﺕ ﺗﻮﻗﻒ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﻭ ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ. 🔺 ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﻗﺒﯿﻠﻪ ﺑﻨﯽ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺻﻄﻼﺡ ﺑﺴﯿﻂ ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، ﺩﺭ ﻋﻠﻮﻡ ﻭ ﻓﻨﻮﻥ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮ ﻣﻮﺟﺐ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻣﺼﺮﯾﺎﻥ ﺷﺪ. 〽️ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ، ﻣﺼﺮﯾﺎﻥ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺑﻨﯽ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ﺑﺎ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺧﻮﺩ ﺯﻣﺎﻡ ﺍﻣﻮﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﮔﯿﺮﻧﺪ؛ 🔚 ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ، ﺑﻪ ﺍﺳﺘﻀﻌﺎﻑ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﻭ ﺟﺎﻧﮑﺎﻩ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ. 〽️ ﻓﺮﺍﻋﻨﻪ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﻣﺼﺮ ﺍﺯ ﻫﯿﭻ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﺫﯾﺖ ﻭ ﺁﺯﺍﺭ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﻨﯽ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﻧﮑﺮﺩﻧﺪ😔 ﻭ ﺑﻪ ﻭﯾﮋﻩ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺍﻣﺴﺲ ﺩﻭﻡ ﺑﻪ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﻓﺮﻋﻮﻧﯽ ﺭﺳﯿﺪ، ﺑﻨﯽ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﺩﮔﯽ ﻭ ﺫﻟﺖ ﮐﺸﺎﻧﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﭘﺴﺮﯼ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻭ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ 👑 ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﻧﻮﺯﺍﺩﺍﻥ ﭘﺴﺮﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻨﺪ، ﺑﯿﻦ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﺮﺩﻭ ﺷﮑﻢ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭ🤰 ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ.😔 🦋ﺍﻣﺎ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﺧﺪﺍ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻮﺩ.🦋 〽️ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﻨﯽ ﺍﺳﺮﺍﺋﯿﻞ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻋﻤﺮﺍﻥ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ💍 ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺻﺎﺣﺐ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﭘﺴﺮﯼ ﺷﺪ. 🌱 ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺗﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﯾﺪ ﺟﺎﺳﻮﺳﺎﻥ ﻭ ﻣﺄﻣﻮﺭﺍﻥ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﻣﺨﻔﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺎ ﺍﻟﻬﺎﻡ ﺍﻟﻬﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻭﻗﭽﻪ ﺍﯼ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻣﻮﺍﺝ ﺭﻭﺩ ﻧﯿﻞ🌊 ﺳﭙﺮﺩ. 🔚ﺻﻨﺪﻭﻗﭽﻪ ﺑﻪ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﻗﺼﺮ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺭﺳﯿﺪ. 🌱 ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺑﺎﻧﻮﯼ ﻣﺼﺮ ﮐﻮﺩﮎ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﺠﺎﺕ ﯾﺎﻓﺖ ﻭ ﻧﺎﻡ ﻣﻮﺳﯽ (ﺍﺯ ﺁﺏ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ) ﺑﺮ ﺍﻭ ﻧﻬﺎﺩﻧﺪ. ⬅️ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﻣﻮﺳﯽ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺷﻤﻦ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺭﺷﺪ ﻭ ﻧﻤﻮ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ. ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﮑﻞ ﮔﯿﺮﯼ ﺩﯾﻦ ﯾﻬﻮﺩ ﮔﺮﺩﯾﺪ.➡️ ................................................. 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥 (ع) يكى از پيامبران، حضرت يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم، نوه حضرت ابراهيم خليل عليه‏السلام است كه نام او شانزده بار در قرآن آمده است، او همان است كه گروهى از فرشتگان همراه جبرئيل، نزد ابراهيم عليه‏السلام آمدند، همسرش ساره را به فرزندى به نام اسحاق، و پس از او يعقوب، بشارت دادند.(302) نيز خداوند در ضمن شمارش امتيازاتى كه به ابراهيم خليل عليه‏السلام بخشيده، يعقوب را نام مى‏برد و مى‏فرمايد: وَ وَهَبنا لَهُ اِسحاقَ وَ يَعقُوبَ كُلّاً هَدَينا؛ و اسحاق و يعقوب را به ابراهيم عليه‏السلام بخشيديم، و هر دو را هدايت كرديم.(303) در قرآن از حضرت يعقوب عليه‏السلام به عنوان يكى از بندگان صالح، و پيامبران برجسته از نسل ابراهيم عليه‏السلام و پدر آل يعقوب و داراى امتيازات عالى ياد شده است، و داستان‏هاى جالب زندگيش در رابطه با دوازده پسرش، به خصوص حضرت يوسف عليه‏السلام است، كه بعداً در ذكر داستان‏هاى يوسف عليه‏السلام آن را خاطرنشان مى‏كنيم. آرى، يعقوب عليه‏السلام از خاندان بزرگى در سرزمين فلسطين به دنيا آمد، و در آغوش پر مهر مادرش رُفقه در زير سايه پدر ارجمندش اسحاق بزرگ شد. او را به عنوان اسرائيل مى‏خواندند، اسرائيل به معنى پيروز يا خالص است. دودمان بزرگ بنى اسرائيل از يعقوب شروع گرديد، يعقوب پدربزرگ بنى اسرائيل و ده‏ها پيامبر بنى اسرائيل است، حدود چهارصد سال بعد، بنى اسرائيل تحت شكنجه طاغوتى به نام فرعون قرار گرفتند، تا آن كه حضرت موسى عليه‏السلام آنان را نجات داد. •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈• 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥 (ع) حسادت برادر يعقوب‏ يعقوب برادرى به نام عيص (يا: عيساد) داشت، اين برادر نسبت به يعقوب حسادت داشت و باعث رنجش خاطر او مى‏شد، علت حسادتش اين بود كه اسحاق عليه‏السلام براى يعقوب دعاى بركت نموده بود و به او فرموده بود: تو داراى نسل فراوان پاكى خواهى شد و به يعقوب ابراز دوستى مخصوصى نموده بود. آزار عيص به يعقوب به حدى بود كه يعقوب نزد پدرش اسحاق كه در آن وقت پير شده بود، رفت و شكايت او را نمود، اسحاق از اختلاف دو فرزندش ناراحت و اندوهگين شد، به يعقوب گفت: مى‏بينى كه من پير شده‏ام و عمرم به لب ديوار رسيده است، من ترس آن را دارم كه پس از من، برادرت بر تو غالب شود و زمام اختيار تو را به دست گيرد، به تو وصيت مى‏كنم به سرزمين حاران (در خاك عراق كنونى) بروى و در آن جا به خدمت رييس آن جا لابان بن تبوئيل برسى و با دختر او ازدواج كنى، در نتيجه او و بستگان او از تو پشتيبانى كنند و در اين صورت برادرت نمى‏تواند در برابر تو عرض اندام كند. يعقوب از پدر تشكر كرد و به خانه‏اش برگشت تا در مورد اين سفر فكر كند.(304) •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈• 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥 (ع) خواب ديدن عجيب يعقوب عليه‏السلام و سفر به حاران‏ در اين ايام كه يعقوب سال‏هاى نوجوانى را مى‏گذراند، شبى در عالم خواب ديد نردبانى از نور نصب شده كه يك پلّه آن از طلا و پلّه ديگرش از نقره است و فرشته‏اى بر روى آن نشسته است، يعقوب بر آن فرشته وارد شد و سلام كرد، فرشته به يعقوب گفت: برخيز به سوى حاران‏(305) برو و در آن جا زمامدارى به نام لابان دايى تو زندگى مى‏كند، دخترى به نام راحله دارد، از او خواستگارى كن، كه خداوند از نسل او فرزندان فراوانى مثل فراوانى قطره‏هاى باران و برگ درختان در يك بيابان وسيع، به تو عنايت فرمايد. يعقوب وقتى كه از خواب بيدار شد، وسايل سفر به سوى حاران را فراهم كرد و به آن ديار مسافرت نمود. از قضاى روزگار، لابان نيز در قصر خود در عالم خواب ديده بود كه مردى براى خواستگارى دخترش راحله مى‏آيد، و نشانه او اين است كه نيروى چهل مرد را دارد، وقتى كنار چاه آب مى‏آيد، سنگ روى چاه را كه بايد چهل نفر بردارند و كنار بگذارند، او به تنهايى بر مى‏دارد. از اين ماجرا چندان نگذشت كه لابان از ايوان قصرش ديد مردى كنار چاه آمد و خدا را به عظمت ياد كرد و به تنهايى سنگ را از روى چاه بلند كرده و كنار گذاشت و دلو چاه را كشيد و حوض را پر از آب نمود. لابان نزد يعقوب رفت و مقدم او را گرامى داشت و او را به قصر خود برد و از او پذيرايى گرمى نمود، و دويست گوسفند و چهل گاو به او اهداء كرد. طبق بعضى از تواريخ، با يكى از دختران لابان ازدواج كرد، پس از مدتى آن دختر كه داراى دو پسر شده بود از دنيا رفت، يعقوب با دختر ديگر لابان ازدواج كرد، او نيز پس از دارا شدن دو پسر از دنيا رفت، به همين ترتيب يعقوب با شش دختر او ازدواج كرد و آخرين آن‏ها راحله (يا: راحيل) بود كه او نيز پس از وضع حمل يوسف عليه‏السلام از دنيا رفت. بنابراين، يعقوب داراى دوازده پسر از شش زن شد.(306) ولى طبق بعضى از تواريخ ديگر: يعقوب با راحله ازدواج كرد، سپس با خواهر او اليا ازدواج نمود (و طبق قانون شرع آن عصر، ازدواج با دو خواهر، در يك زمان، اشكال نداشت.) سپس لابان به هر كدام از دخترانش كنيزى بخشيد، و آن دختران كنيزان خود به نام‏هاى زلفه و بلهه را به يعقوب بخشيدند، در نتيجه يعقوب عليه‏السلام داراى چهار همسر شد، و از آن‏ها دوازده پسر گرديد.(307) نام‏هاى دوازده پسران يعقوب چنين بود: راوبين، شمعون، لاوى، يهودا، يساكر، زبولون، يوسف، بنيامين، دان، تفتالى، جاد، اشير، كه هر دو نفر از آن‏ها (بنابر داشتن شش زن) از يك مادر بودند، حضرت يوسف و بنيامين از يك مادر به نام راحيل (يا: راحله) به دنيا آمدند.(308) حضرت يعقوب عليه‏السلام با پسران خود پس از مدتى، به كنعان كه در هفت منزلى مصر واقع بود بازگشت، و زندگى خود را در همان جا آغاز نمود، و تا سال‏هاى پيرى سكونت در آن جا را برگزيد. يعقوب عليه‏السلام مرد كار و تلاش بود، فرزندان خود را با تعليمات توحيدى پرورش داد، و آن‏ها را به كار و كوشش فرا خواند، همه آن‏ها با سعى و تلاش، هزينه زندگى خود را تأمين مى‏كردند، و بيشتر به كار دامدارى، و كشاورزى اشتغال داشتند. يعقوب عليه‏السلام در كنعان به عنوان يك شخصيت ممتاز و برگ زاده و بزرگوار و داراى فرزندان برومند شناخته مى‏شد، همواره به مستمندان كمك مى‏كرد، و سفره‏اش براى مهمانان و تهيدستان گسترده بود. او هر روز گوسفندى ذبح مى‏كرد، قسمتى از آن را به مستمندان انفاق مى‏كرد، و بقيه را غذا درست مى‏كرد و با اهل و عيالش مى‏خوردند. به اين ترتيب زندگى پرهيجان و خوش و خرم يعقوب عليه‏السلام مى‏گذشت، و يعقوب به خاطر عبادت و بزرگوارى و رسيدگى به امور مردم، همواره مورد احترام مردم بود، و با شكوهمندى مخصوصى به زندگى ادامه مى‏داد. •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈• 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥 (ع) مكافات عمل به خاطر ترك اَولى‏ بايد توجه داشت كه دنيا همواره فراز و نشيب دارد، چنين نيست كه هميشه يكنواخت باشد، در آسايش و رفاه نبايد مغرور بود، بلكه بايد در چنين حالى همواره به ياد مستمندان بود و به آن‏ها يارى كرد. حضرت يعقوب عليه‏السلام گرچه از بندگان صالح خدا و از پيامبران بزرگ بود، ولى گاهى بر اثر غفلت لغزشى به پيش مى‏آيد كه زندگى انسان را واژگون مى‏سازد، به خصوص لغزش بزرگانى مانند يعقوب گرچه ترك اولى و كوچك باشد، مكافات سختى را به دنبال خواهد داشت، اينك در اين جا به داستان زير كه آغاز دگرگونى زندگى خوش يعقوب است و علت آن را بيان كرده توجه نماييد: با سند صحيح نقل شده ابوحمزه ثمالى مى‏گويد: روز جمعه نماز صبح را به امامت امام سجاد عليه‏السلام در مسجدالنبى در مدينه به جا آورديم، امام تعقيب نماز را خواند و سپس به خانه رفت، من نيز در خدمت آن حضرت بودم، آن حضرت در خانه به يكى از كنيزان خود فرمود: مواظب باشيد هر سائلى كه از در خانه ما مى‏گذرد، به او غذا برسانيد زيرا امروز روز جمعه است. من عرض كردم: چنين نيست كه هر كه سؤال كند مستحق باشد. فرمود: مى‏ترسم كه بعضى از سائلين مستحق باشند و ما او را اطعام ندهيم و رد كنيم، آنگاه به ما نازل شود آن چه كه به يعقوب و آل يعقوب عليه‏السلام نازل شد. البته به آنان غذا بدهيد. اى ابوحمزه! حضرت يعقوب عليه‏السلام هر روز گوسفندى را ذبح كرده، بعضى از آن را تصدق مى‏داد و از قسمتى از آن خود و اهل و عيال خود استفاده مى‏نمودند؛ تا آن كه شبى كه شب جمعه بود، هنگامى كه يعقوب و آلش افطار مى‏كردند، سائلى كه مؤمن و مسافر غريبى بود و آن روز، روزه هم گرفته بود به در خانه يعقوب آمد، صدا كرد به من غذا بدهيد، من مسافرى غريب و درمانده هستم، از زيادى غذاى خود مرا سير كنيد، چند نوبت اين را گفت. يعقوب و اهل بيتش صداى او را مى‏شنيدند، ولى او را نشناختند و به او اعتماد نكردند. آن سائل از درِ خانه يعقوب نااميد شد و همان شب را با كمال گرسنگى به سر برد. در آن شب شكايت از يعقوب را به خدا عرض كرد و گريه‏ها نمود. روز بعد را نيز روزه گرفت. صبر كرد و حمد خدا را به جا آورد. آن شب يعقوب و آل او سير خوابيدند. چون صبح شد، زيادى غذايشان مانده بود. خداوند به يعقوب وحى كرد كه بنده ما را از در خانه خود راندى و غضب ما را به سوى خود كشيدى و مستحق تأديب گرديدى. به خاطر اين كار ناپسند به حساب شما خواهيم رسيد. اى يعقوب! همانا محبوب‏ترين پيامبران من و گرامى‏ترين ايشان كسى است كه به مساكين و بيچارگان از بندگان من رحم كند و ايشان را به نزد خود برده و طعام بدهد. آيا به بنده من ذميال رحم نكردى؟ كه به اندكى از مال دنيا قانع است و همواره به عبادت اشتغال دارد. مگر نمى‏دانى كه عقوبت من به دوستان من زودتر مى‏رسد و اين از لطف و احسان من است، نسبت به دوستانم. به عزت خود قسم، تو و فرزندان تو را هدف تيرهاى مصائب قرار خواهيم داد، مهياى بلا باشيد، راضى به قضاى من بوده و در مصيبت‏ها صبر و استقامت را از دست ندهيد. در همين شب، يعقوب و فرزندانش سير خوابيدند، ولى ذميال گرسنه خوابيد. يوسف در خواب ديد، يازده ستاره و آفتاب و ماه او را سجده مى‏كنند، وقتى كه صبح شد، و يوسف خواب خود را براى پدر نقل كرد، يعقوب با آن درايتى كه در تعبير خواب داشت به ضميمه وحيى كه به او شده بود، از آينده خطير خود مطلع شد و هر لحظه در ميان اين افكار بود تا روزگار با او چه بازى كند؟!(309) از اين همين لحظه به بعد ماجراى اختلاف براى پسران يعقوب عليه‏السلام و گرفتاى يعقوب عليه‏السلام به فراق يوسف عليه‏السلام پيش آمد، كه در ذكر داستان‏هاى يوسف عليه‏السلام خاطرنشان خواهد شد. چو بد كردى مباش ايمن ز آفات كه واجب شد طبيعت را مكافات سراى آفرينش سرسرى نيست زمين و آسمان بى‏داورى نيست 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 (ع) پايان عمر يعقوب عليه‏السلام‏ يعقوب عليه‏السلام 147 (و به قولى 170) سال عمر كرد، در دنيا سرد و گرم زياد ديد، چندين سال بر كنعان، سپس در حاران (سرزمين عراق) به سر برد، و بعد به كنعان بازگشت، در قسمت پايان عمر، هنگامى كه 130 سال از عمرش گذشته بود، به هواى لقاى يوسف عليه‏السلام وارد مصر شد، و پس از هفده سال سكونت در مصر، از دنيا رحلت كرد. او هنگام مرگ، فرزندان خود را به حضور طلبيد و آن‏ها را به دين دارى و صداقت و ياد خدا، وصيت نمود، سپس از دنيا رفت. او وصيت كرده بود جنازه‏اش را در مقبره خانوادگيش نزد قبر پدر و مادر و اجدادش، در سرزمين فلسطين (شهر مقدس خليل) به خاك بسپارند. يوسف عليه‏السلام به طبيبان دستور داد تا پيكر يعقوب عليه‏السلام را موميايى كنند، سپس به فلسطين ببرند، و در مقبره پدرانش به خاك بسپارند. عبدالوهاب نجار نويسنده قصص الانبياء مى‏نويسد: من در حرم حضرت ابراهيم خليل عليه‏السلام در شهر حبرون در نزديك مكفيليه (محل دفن ابراهيم، ساره، رفقه، اسحاق و يعقوب) تابوتى ديدم كه مردم شهر مى‏گفتند آن تابوت يوسف عليه‏السلام است.(310) پايان داستان‏هاى حضرت يعقوب عليه‏السلام •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈• 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈