eitaa logo
آموزش تخصصی تجوید و حفظ و قرائت قرآن کریم
6.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
7.8هزار ویدیو
434 فایل
✨﷽✨ 📖 رسول اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : ✨حاملان وحافظان قرآن مشمول رحمت خاص خداوند هستند.✨ 📣ادمین و پشتیبانی کانال آموزش حفظ قرآن↩️ @meftah68 گروه حفظ ترتیبی https://eitaa.com/joinchat/3090940015C72c3166202
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 🦋دعاى گيراى زكريا عليه‏السلام و اجابت آن، و ولادت يحيى عليه‏السلام‏🦋 💠حضرت زكريا عليه‏السلام هميشه اهل دعا و راز و نياز بود، ولى ديدن منظره غذاهاى بهشتى كنار محراب حضرت مريم عليهاالسلام، و استجابت دعاهاى مريم عليه‏السلام، گويى جرقه‏اى بود كه چاشنى قلب او را منفجر كرد و سخت تحت تأثير قرار گرفت. سال‏ها بود تقاضاى فرزندى از خدا نموده بود، تا پس از او وارث او گردد، ولى نتيجه نگرفته بود. 🔷️شايد زكريا عليه‏السلام ديگر اميد نداشت تا داراى فرزند شود، زيرا هم خودش به نهايت پيرى رسيده بود و هم همسرش پير شده بود، چنان كه از ابن عباس نقل شده: زكريا صد و بيست سال داشت، و همسرش داراى نود و هشت سال بود 🔶️اما ديدار منظره ميوه‏هاى بهشتى تابستانى در فصل زمستان و بر عكس، روح و جان او را سرشار از اميد كرد، و دريافت كه مى‏تواند در فصل پيرى داراى ميوه فرزند شود، چنان كه مريم عليهاالسلام در غير فصل ميوه، داراى ميوه‏هاى گوناگون شده است. در همين جا بود كه به خدا عرض كرد: 📘رَبِّ هَبْ لِى مِن لَّدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاء؛ 💠خداوندا! از طرف خود، فرزند پاكيزه‏اى (نيز) به من عطا فرما، كه تو دعا را مى‏شنوى. 🤲 🔷️طولى نكشيد كه فرشتگان در آن موقع كه او در محراب ايستاده، مشغول نيايش بود، صدا زدند: كه هان اى زكريا! خداوند تو را به يحيى بشارت مى‏دهد، در حالى كه كلمه خدا (حضرت عيسى عليه‏السلام) را تصديق مى‏كند و آقا و رهبر خواهد بود، و از هوى و هوس بركنار، و پيامبرى از صالحان است. 🔶️زكريا عليه‏السلام (كه به چگونگى داشتن فرزند در سنين پيرى مى‏انديشيد) گفت: 🗣 💠پروردگارا! چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد در حالى كه پيرى به من رسيده، و همسرم نازا است. 🔷️خداوند به او فرمود: اين گونه خداوند هر كاری را كه بخواهد انجام مى‏دهد. 💠زكريا عليه‏السلام مى‏خواست قلبش سرشار از يقين گردد و ايمانش به مرحله شهود برسد (چنان كه ابراهيم خليل عليه‏السلام براى آرامش قلبش، تقاضاى مشاهده صحنه معاد كرد از اين رو به خدا عرض كرد: پروردگارا! نشانه‏اى براى من قرار بده! 🤲 🔷️خداوند فرمود: 📘آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ إِلاَّ رَمْزًا وَاذْكُر رَّبَّكَ كَثِيرًا وَ سَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَالإِبْكَارِ؛ 🔶️نشانه تو آن است كه سه روز، جز به اشاره و رمز، با مردم سخن نخواهى گفت. (و زبانت، بدون علّت ظاهرى، از كار مى‏افتد.) پروردگار خود را (به شكرانه اين نعمت بزرگ،) بسيار ياد كن، و به هنگام صبح و شام، او را تسبيح بگو.🤲 💠زكريا از محراب عبادتش به سوى مردم آمد و با اشاره به آن‏ها گفت: صبح و شام (به شكرانه اين نعمت) خدا را تسبيح گوييد. 🤲 🔷️آرى، اين علامت آشكار شد، زكريا عليه‏السلام ديد بدون علت زبانش بسته شد وى هنگام ذكر خدا زبانش گشوده مى‏شد، او از همين راه دريافت و يقين كرد همان خدايى كه زبان بسته را براى ذكرش مى‏گشايد، قادر است كه رَحِم بسته (بر اثر نازايى) را بگشايد و از آن، فرزندى به وجود آورد. 🔷️او در اين سه روز، با اشاره لب‏ها و تكان دادن سر، با مردم سخن مى‏گفت، و بقيه را به ذكر خدا و سپاسگزارى پروردگار به خاطر بشارت به داشتن فرزند اشتغال داشت. 🤐 💠طولى نكشيد كه همسر زكريا عليه‏السلام احساس باردارى كرد، و پس از مدتى يحيى عليه‏السلام چشم به جهان گشود و حضرت زكريا و همسرش، پس از سال‏ها اميد و آرزو داراى فرزندى مبارك شدند. 🤱🏻 🔷️شايد اين حادثه مقدمه‏اى بود تا اذهان مردم براى تولد حضرت عيسى عليه‏السلام بدون پدر آماده گردد، و بدانند همان خدايى كه قادر است از زن و شوهر پير فرزندى به وجود آورد، قدرت آن را دارد كه به بانويى بدون شوهر، فرزندى بدهد. 🔶️به هر حال بايد به خدا توكل كرده و قدرت بى كران او را باور نمود و نسبت به الطاف ذات اقدس او اميد سرشار داشت.🙏 👇👇👇👇 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: @amozeshtajvidhefzquran
﷽📚🕥 اَُلَُسَُلَُاَُمَُ عَُلَُیَُکَُ یَُاَُ اَُبَُاَُعَُبَُدَُاَُلَُلَُهَُ 📖 (ع) 🦋 🦋گريه حضرت زكريا عليه‏السلام براى مصائب امام حسين عليه‏السلام‏🦋 💠حضرت زكريا عليه‏السلام از درگاه خداوند خواست تا نام‏هاى پنج تن آل عبا را به او بياموزد. خداوند نام آن‏ها را به او آموخت. 🔷️زكريا عليه‏السلام هرگاه نام محمد صلى الله عليه و آله و سلم، على عليه‏السلام، فاطمه عليهاالسلام، و حسن عليه‏السلام را به زبان مى‏آورد غم و اندوه از او برطرف مى‏شد. ولى وقتى كه نام حسين عليه‏السلام را به زبان مى‏آورد، بى اختيار منقلب شده و اشكهايش جارى مى‏گشت و نفسهايش به شماره مى‏افتاد. 😢 🔶️روزى به خدا عرض كرد: خداوندا! چه شده كه وقتى نام محمد صلى الله عليه و آله و سلم، على عليه‏السلام، فاطمه عليهاالسلام و حسن عليه‏السلام را به زبان مى‏آورم، اندوهم بر طرف مى‏گردد، ولى همين كه نام حسين عليه‏السلام را به زبان مى‏آورم منقلب مى‏شوم، و اشكهايم سرازير مى‏شود؟ ❓ 💠خداوند ماجراى جانسوز شهادت حسين عليه‏السلام را به او خبر داد و فرمود: 📘 _كاف اشاره به كربلا است، اشاره به هلاكت عترت حسين عليه‏السلام است، اشاره به يزيد ستمگر است كه موجب ظلم به حسين عليه‏السلام مى‏شود، اشاره به عطش حسين عليه‏السلام است، و اشاره به صبر او است. 🔶️وقتى زكريا قضيه حسين عليه‏السلام را شنيد، سه روز از مسجد بيت المقدس بيرون نيامد و براى مصائب حسين عليه‏السلام گريه و ناله كرد😭 🔷️و گفت: خدايا! آيا على و فاطمه عليهماالسلام را به چنين مصيبت جانسوزى مبتلا مى‏كنى؟!..❓ 💠آن گاه عرض كرد: خدايا! به من فرزندى بده كه در اين سنين پيرى چشمم از او روشن گردد. سپس علاقه آن فرزند را در قلبم بيفكن، آن گاه همانگونه كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم حبيبت را، به فاجعه جانسوز قتل فرزندش مبتلا كردى، مرا نيز به فاجعه جانسوز قتل پسرم مبتلا گردان تا من نيز همدرد پيامبر اسلام گردم. 🔶️خداوند حضرت يحيى عليه‏السلام را به زكريا داد و همين حضرت يحيى عليه‏السلام به خاطر نهى از منكر، به فرمان طاغوت زمان، كشته شد و سرش را در ميان طشت طلا نهادند و جريان شهادتش شبيه شهادت حسين عليه‏السلام، جانسوز بود.😭 👇👇👇👇 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: @amozeshtajvidhefzquran
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 🦋نجات زكريا از تنهايى‏🦋 🌻سالها بود كه حضرت زكريا عليه‏السلام از تنهايى و نداشتن فرزند كه يار و ياور او باشد، رنج مى‏برد، و با اميدى سرشار به خدا دل مى‏بست و از خدا مى‏خواست كه او را تنها نگذارد. 💚 سرانجام خداوند او را از تنهايى بيرون آورد، و يحيى عليه‏السلام را به او داد، و زندگى او و همسرش را با داشتن چنين فرزندى نورانى، سامان بخشيد. 🍀خداوند از اين رو آن‏ها را مورد الطاف سرشارش قرارداد كه در انجام نيكى‏ها سرعت مى‏نمودند و همواره به خاطر عشق به رحمت خدا، و ترس از عذاب او، او را مى‏خواندند، و خضوع و اخلاص خاصى در درِ خانه خدا داشتند. 🌻يحيى عليه‏السلام همدم و مونس خوبى براى پدر و مادرش بود، و عصاى پيرى آن‏ها در جهت ظاهر و باطن به شمار مى‏رفت، و به راستى كه آن‏ها را از تنهايى بيرون آورد، و فرزند صالحى براى آن‏ها شد. 💚آرى كسانى كه با قلبى صاف و پاك، واخلاصى بى شائبه به درگاه خداوند بروند اين گونه به نتيجه درخشان مى‏رسند، و زندگى با صفا و درخشنده پيدا مى‏نمايند. 👇👇👇👇 🍀اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: @amozeshtajvidhefzquran
▂▃▄★ یا ابا عبدالله★▄▃▂ ﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 🦋شهادت جانسوز حضرت زكريا عليه‏السلام‏🦋 ❇هنگامى كه حضرت مريم عليهاالسلام به قدرت الهى بدون شوهر باردار شد (چنان كه شرح حالش در زندگى عيسى عليه‏السلام ذكر مى‏شود) شيطان وسوسه‏گر به ميان بنى اسرائيل رفت و اين تهمت ناجوانمردانه و بسيار زشت را به مردم القاء كرد كه اگر مريم عليه‏السلام باردار شده، كار زكريا عليه‏السلام است. 🍀همين تهمت ناجوانمردانه باعث شد كه عده‏اى از اشرار تصميم گرفتند حضرت زكريا عليه‏السلام را به قتل برسانند. ❇ به همين منظور به سوى او هجوم بردند. او از دست آن‏ها گريخت. در بيابان به نزديكى درختى رسيد. آن درخت به زبان آمد و 🍀 گفت: اى پيامبر خدا نزد من بيا. زكريا كنار آن درخت رفت، درخت شكافته شد، زكريا به داخل تنه درخت رفت، سپس تنه درهم به هم پيوست و به اين ترتيب آن درخت به زكريا عليه‏السلام پناه داد. ❇ابليس به آن جا رسيد و گوشه‏اى از عباى زكريا عليه‏السلام را گرفت و در بيرون درخت نگه داشت، سپس ديد گروهى در جستجوى كسى هستند، از آن‏ها پرسيد در جستجوى چه كسى هستيد؟❓ گفتند: در جستجوى زكريا عليه‏السلام هستيم. 🍀ابليس گفت: او كنار اين درخت آمد و جادو كرد، بر اثر سحر و جادو او تنه اين درخت شكافته شده او به درون اين درخت رفت. نشانه‏اش همين قسمت عباى او است كه در بيرون درخت مانده است. ❇آن‏ها تبر تهيه كردند و همچنين ارّه آوردند و آن درخت را قطع كرده سپس با اره قطعه قطعه كردند. به اين ترتيب زكريا عليه‏السلام مظلومانه در ميان آن درخت به شهادت رسيد. 🍀خداوند بر آن سنگدلان جاهل غضب كرد، بدترين خلق خود را بر آنها مسلط نمود بكه انتقام خون حضرت زكريا عليه‏السلام را از آن‏ها گرفت. ❇پس از شهادت زكريا عليه‏السلام خداوند فرشتگان را كنار پيكر مطهر او فرستاد. آن‏ها آمدند و بدن زكريا عليه‏السلام را غسل دادند و كفن كردند، و سه روز پشت سر هم آمدند و نماز بر آن خواندند، سپس او را به خاك سپردند. 🔚پايان داستان‏هاى زندگى حضرت زكريا عليه‏السلام 👇👇👇👇 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: @amozeshtajvidhefzquran
﷽📚🕥 📖 🦋مكافات عمل قاتل حضرت يحيى عليه‏السلام و سكوت‏كنندگان‏🦋 🌱امام صادق عليه‏السلام فرمود: 🌱 🔰اءنّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ اِذا اَرادَ اَن يَنتَصِرَ لِاَولِيائِهِ اِنتَصَرَ لَهُم بِشرارِ خَلقِهِ... وَ لَقَد اِنتَصَرَ لِيَحيَى بنِ زَكَرِيّا بِبُختِ نَصرٍ؛ ♻️همانا خداوند متعال هرگاه اراده يارى‏طلبى براى دوستانش كند، از بدترين خلايقش براى آن‏ها يارى مى‏طلبد، چنان كه در مورد (انتقام‏گيرى از خون) يحيى عليه‏السلام از بخت النصر يارى طلبيد.(757) 🔰وقتى كه سر يحيى عليه‏السلام را از بدن جدا نمودند، قطره‏اى از خونش به زمين ريخت، و جوشيد، و هر چه خاك بر سر آن ريختند، خونِ در حال جوشش، از ميان خاك بيرون مى‏آمد، و تلِّى از خاك به وجود آمد ولى خون از جوشش نيفتاد و تلى سرخ ديده مى‏شد. ❇️طولى نكشيد كه يكى از ياغيان آن عصر به نام بخت‏النصر كه قبلا هيزم‏كن بود و اراذل و اوباش را كه با او دوست بودند، به دور خود جمع نمود و شورش كردند. آن‏ها به هر جا مى‏رسيدند مى‏كشتند و غارت مى‏كردند تا به شهر بيت المقدس رسيدند و آن جا را تصرف نمودند و همه طاغوتيان و سران را با سخت‏ترين وضع كشتند، تا اين كه چشم بخت النصر به تلّ سرخى افتاد، پرسيد: اين تل چيست؟ گفتند: مدتى قبل شاه اين منطقه حضرت يحيى عليه‏السلام را كشت، و سرش را از بدنش جدا كرد. خون او به زمين چكيده و جوشيد و هر چه بر سر آن خون خاك ريختند از جوشش نيفتاد، سرانجام تلى از خاك سرخ به وجود آمد و همچنان آن خون مى‏جوشد. ❇️بخت النصر گفت: آن قدر از مردم اينجا را بر سر اين تل بكشم تا خون از جوشش بيفتد. (اين تصميم نيز مكافات عمل مردم بيت المقدس و اطراف آن بود كه در قتل مظلومانه يحيى عليه‏السلام سكوت كردند و به شاه هوسباز قاتل، اعتراض ننمودند.)(758) ❇️به فرمان بخت النصر هفتاد هزار نفر از مردم را روى آن تل كشتند تا، خون يحيى عليه‏السلام از جوشش بيفتد، اما همچنان خون مى‏جوشيد. بخت النصر پرسيد: آيا ديگر شخصى در اين منطقه باقى مانده است؟ گفتند: يك نفر پيرزن در فلان جا زندگى مى‏كند. گفت: او را نيز بياوريد و روى اين تل بكشيد. مأموران به اين فرمان عمل كردند و آن گاه خون از جوشش افتاد.(759) 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 🦋كشته شدن بخت النصر به دست يك غلام ايرانى‏🦋 🌱بخت النصر پس از فتح شام و منطقه بيت المقدس و فلسطين، به بابل (واقع در سرزمين عراق) رفت، در آن جا شهرى ساخت، و چاهى در آن جا حفر كرد و سپس حضرت دانيال پيامبر را دستگير كرده و در ميان آن چاه افكند، و ماده شيرى را در ميان آن چاه انداخت تا او را بدرّد. 🦁ماده شير، گل چاه را مى‏خورد، و از شير خود به دانيال مى‏نوشانيد. پس از مدتى خداوند به يكى از پيامبران وحى كرد، كنار فلان چاه برو و به دانيال عليه‏السلام آب و غذا برسان. 💢او كنار چاه آمد و صدا زد: اى دانيال! دانيال گفت: بلى، صداى دورى مى‏شنوم. 💢آن پيامبر گفت: اى دانيال! خدايت سلام رسانيد، و براى تو غذا و آب فرستاده است. آنگاه آن آب و غذا را به وسيله دلو، وارد چاه كرد. 🤲حضرت دانيال عليه‏السلام حمد و سپس مكرر گفت، و خدا را سپاسگزارى بى‏حد نمود. 🌱در همين عصر بخت النصر در عالم خواب ديد سرش آهن شده، پاهايش به صورت مس در آمده، و سينه‏اش طلا گشته است. وقتى كه بيدار شد منجمين را احضار كرد و گفت: من در عالم خواب چه خوابى ديده‏ام؟ منجمين گفتند: نمى‏دانيم، تو آن چه را در خواب ديدى براى ما بگو تا ما تعبير كنيم. 🌱بخت النصر ناراحت شد و به آن‏ها گفت: من سال‏ها است به شما رزق و روزى مى‏دهم، ولى شما نمى‏دانيد كه من چه خوابى ديده‏ام، پس چه فايده‏اى براى من داريد؟ آن گاه دستور داد همه آن‏ها را اعدام كردند. 🌱در اين هنگام يكى از حاضران به بخت النصر گفت: اگر علم و معرفت در نزد كسى مى‏جويى، تنها در نزد آن كسى (دانيال) است كه در چاه زندانى مى‏باشد، و ماده شير نه تنها به او آزار نرسانده بلكه گل مى‏خورد و به او شير مى‏دهد. 🌱بخت النصر مأموران را نزد او فرستاد و او را حاضر كردند، به او گفت: من چه خوابى ديده‏ام؟ 🌱 دانيال: در خواب ديده‏اى سرت آهن شده و پاهايت مس شده‏اند و سينه‏ات طلا گشته است. 🌱بخت النصر: آرى، همين خواب را ديده‏ام، بگو بدانم تعبيرش چيست؟ 🌱 دانيال: تعبيرش اين است كه غلامى ايرانى بعد از سه روز تو را مى‏كشد. 🌱بخت النصر: من داراى هفت قلعه (شهر) هستم و در كنار هر دروازه آن چند نگهبان وجود دارد، به علاوه بر درگاه هر دروازه‏اى يك مرغابى وجود دارد هر شخص غريبى به آن جا آيد فرياد مى‏كشد و مأموران او را دستگير خواهند كرد. دانيال: همانگونه كه گفتم خواه و ناخواه، حادثه رخ مى‏دهد. 🌱بخت النصر براى احتياط به لشگر خود فرمان آماده‏باش داد، و گفت: هر شخص غريبى را ديديد هر كس باشد بكشيد. سپس به دانيال گفت: تو بايد در اين سه روز در همين جا بمانى، اگر اين سه روز گذشت و من آسيبى نديدم، تو را خواهم كشت. 💢دانيال در همان جا زندانى شد، روز اول و دوم خطر گذشت، روز سوم فرا رسيد، در آن روز بخت النصر در قصر خود غمگين و دلتنگ شد، تصميم گرفت به حياط قصر برود و پس از گردش و هواخورى اندك، به قصر باز گردد و روز خطر به پايان رسد. وقتى كه از قصر بيرون آمد، با جوانى كه از نژاد ايرانى بود و او را به عنوان پسر خود برگزيده بود و نمى‏دانست كه او از نژاد ايرانى است، ملاقات كرد و شمشيرش را به او داد و به او گفت: اى پسرخوانده! همينجا مراقب باش كسى وارد قصر نشود، هر كسى وارد شد - گرچه خودم باشم - او را بكش. ♨️غلام ايرانى شمشير را به دست گرفت (پس از اندكى بخت النصر وارد قصر شد) غلام با شمشير به او حمله كرد و او را كشت. 💢در آن هنگام كه بخت النصر در خون خود مى‏غلطيد به غلام گفت: چرا مرا كشتى؟ 💢غلام گفت: خودت فرمان دادى و گفتى هر كس - گر چه خودم باشم - اگر وارد قصر شدم، او را بكش. من به فرمان تو عمل كردم. 💢بخت النصر در آن جا هر چه فرياد زد كسى صداى او را نشنيد، و سرانجام به هلاكت رسيد و مردم از شرش نجات يافتند.(760) آرى به قول ناصر خسرو: 💢روزى زسر سنگ عقابى به هوا برخاست بهر طلب طعمه پر و بال بياراست از راستى بال منى كرد و همى گفت: كه امروز همه ملك جهان زير پر ماست گر به سر خاشاك يكى پشه بجنبيد جنبيدن آن پشه عيان در نظر ماست بسيار منى كرد وز تقدير نترسيد بنگر كه از اين چرخ جفا پيشه چه برخاست ناگه زكمينگاه يكى سخت كمانى تيرى به قضا و قدر انداخت بر او راست چون خوب نظر كرد پر خويش در آن ديد گفتا زكه ناليم كه از ماست كه بر ماست خسرو تو برون كن زسر اين كبر و منى را ديدى كه منى كرد عقابى چه بر او خاست 🔚پايان داستان‏هاى زندگى حضرت يحيى عليه‏السلام 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
📚🕙📚 (ع) 🔷 ویژگیهای حضرت ادریس علیه السلام : يكى از پيامبران كه نامش در قرآن دو بار آمده‏(72) و در آيه 56 سوره مريم به عنوان پيامبر صديق ياد شده، حضرت ادريس است كه در اين جا نظر شما را به پاره‏اى از ويژگى‏هاى او جلب مى‏كنيم: ادريس كه نام اصيلش اخنوخ است در نزديك كوفه در مكان فعلى مسجد سهله مى‏زيست. او خياط بود و مدت سيصد سال عمر نمود و با پنج واسطه به آدم عليه‏السلام مى‏رسد. سى صحيفه از كتاب‏هاى آسمانى بر او نازل گرديد. تا قبل از ايشان مردم براى پوشش بدن خود از پوست حيوانات استفاده مى‏كردند، او نخستين كسى بود كه خياطى كرد و طرز دوختن لباس را به انسان‏ها آموخت و از آن پس مردم به تدريج از لباس‏هاى دوخته شده استفاده مى‏كردند. او بلندقامت و تنومند و نخستين انسانى بود كه با قلم خط نوشت و بر علم نجوم و حساب و هيئت احاطه داشت و آن‏ها را تدريس مى‏كرد. كتاب‏هاى‏ آسمانى را به مردم مى‏آموخت و آن‏ها را از اندرزهاى خود بهره‏مند مى‏ساخت، از اين رو نام او را ادريس (كه از واژه درس گرفته شده) نهادند. خداوند بعد از وفاتش، مقام ارجمندى در بهشت به او عنايت فرمود و او را از مواهب بهشتى بهره‏مند ساخت. ادريس عليه‏السلام بسيار درباره عظمت خلقت مى‏انديشيد و با خود مى‏گفت: اين آسمان‏ها، زمين، خلايق عظيم، خورشيد، ماه، ستارگان، ابر، باران و ساير پديده‏ها داراى پروردگارى است كه آنها را تدبير نموده و سامان مى‏بخشد، بنابراين او را آن گونه كه سزاوار پرستش است، پرستش كن.(73) ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕙📚 (ع) 🔷 فرازهايى از اندرزهاى ادريس عليه‏السلام‏ اى انسان! گويى مرگ به سراغت آمده، ناله‏ات بلند شده، عرق پيشانيت سرازير گشته، لبهايت جمع شده، زبانت از حركت ايستاده، آب دهانت خشك گشته، سياهى چشمت به سفيدى دگرگون شده، دهانت كف كرده، همه بدنت به لرزه در آمده و با سختى‏ها و تلخى‏هاى مرگ دست به گريبان شده‏اى. سپس روحت از كالبدت خارج شده و در برابر اهل خانه‏ات جسد بدبويى شده‏اى و مايه عبرت ديگران گذشته‏اى. بنابراين هم اكنون به خودت پند بده و درباره مرگ و حقيقت آن عبرت بگير، كه خواه ناخواه به سراغت مى‏آيد و هر عمرى گرچه طولانى باشد به زودى به دست فنا سپرده مى‏شود. اى انسان! بدان كه مرگ با آن همه دشوارى، نسبت به امور بعد از آن كه حوادث هولناك و پروحشت قيامت مى‏باشد آسان‏تر است، متوجه باش كه ايستادن در دادگاه عدل الهى براى حسابرسى و جزاى اعمال آن قدر سخت و طاقت‏فرسا است كه نيرومندترين نيرومندان نيز از شنيدن احوال آن ناتوانند.(74) ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕙📚 (ع) 🔷 فرازهايى از اندرزهاى ادريس عليه‏السلام‏ اى انسان! گويى مرگ به سراغت آمده، ناله‏ات بلند شده، عرق پيشانيت سرازير گشته، لبهايت جمع شده، زبانت از حركت ايستاده، آب دهانت خشك گشته، سياهى چشمت به سفيدى دگرگون شده، دهانت كف كرده، همه بدنت به لرزه در آمده و با سختى‏ها و تلخى‏هاى مرگ دست به گريبان شده‏اى. سپس روحت از كالبدت خارج شده و در برابر اهل خانه‏ات جسد بدبويى شده‏اى و مايه عبرت ديگران گذشته‏اى. بنابراين هم اكنون به خودت پند بده و درباره مرگ و حقيقت آن عبرت بگير، كه خواه ناخواه به سراغت مى‏آيد و هر عمرى گرچه طولانى باشد به زودى به دست فنا سپرده مى‏شود. اى انسان! بدان كه مرگ با آن همه دشوارى، نسبت به امور بعد از آن كه حوادث هولناك و پروحشت قيامت مى‏باشد آسان‏تر است، متوجه باش كه ايستادن در دادگاه عدل الهى براى حسابرسى و جزاى اعمال آن قدر سخت و طاقت‏فرسا است كه نيرومندترين نيرومندان نيز از شنيدن احوال آن ناتوانند.(74) ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕙📚 (ع) 🔷 هدايت شدن هزار نفر با راهنمايى‏هاى ادريس عليه‏السلام‏ ادريس همچنان با بيانات شيوا و اندرزهاى دلپذير و هشدارهاى كوبنده، قوم خود را به سوى خدا دعوت ميكرد. در اين مسير با طايفه‏اى از قوم خود ملاقات نمود كه همه بت پرست بودند و در انواع انحراف‏ها و گمراهى‏ها گرفتار بودند. ادريس به اندرز و نصيحت آن‏ها پرداخت و آن‏ها را از انجام گناه سرزنش نموده و از عواقب گناه هشدار داد و به سوى خدا دعوت كرد. آن‏ها يكى پس از ديگرى تحت تأثير قرار گرفته و به او پيوستند. نخست تعداد هدايت‏شدگان به هفت نفر و سپس به هفتاد نفر رسيد. به همين ترتيب يكى پس از ديگرى هدايت شدند تا به هفتصد نفر و سپس به هزار نفر رسيدند. ادريس از ميان آن‏ها صد نفر از برترين‏ها را برگزيد، و از ميان صد نفر، هفتاد نفر، و از ميان هفتاد نفر ده نفر، و از ميان ده نفر، هفت نفر را انتخاب نمود. ادريس با اين هفت نفر ممتاز، دست به دعا برداشتند و به راز و نياز با خدا پرداختند، خداوند به ادريس وحى كرد، و او و همراهانش را به عبادت دعوت نمود، آن‏ها همچنان با ادريس به عبادت الهى پرداختند تا زمانى كه خداوند روح ادريس عليه‏السلام را به ملأ اعلى برد.(76) ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕙📚 (ع) 🔷 مبارزه ادريس با طاغوت عصرش‏ ادريس عليه‏السلام تنها به عبادت و اندرز مردم اكتفا نمى‏كرد، بلكه به جامعه توجه داشت كه اگر ظلمى به كسى شود، از مظلوم دفاع كند و در برابر ظالم، ايستادگى نمايد. به عنوان نمونه به داستان زير توجه نماييد: در عصر او پادشاه ستمگرى حكومت مى‏كرد، ادريس و پيروانش از اطاعت شاه سر باز زدند و مخالفت خود را با طاغوت، آشكار ساختند، از اين رو آن‏ها را از اطراف دستگاه آن شاه جبار، به عنوان رافَضى (يعنى ترك كننده اطاعت شاه) خواندند. روزى شاه با نگهبانان خود در بيابان، به سير و سياحت و شكار مشغول بود كه به زمين مزروعى بسيار خرم و شادابى رسيد، پرسيد: اين زمين به چه كسى تعلق دارد؟ اطرافيان گفتند: به يكى از پيروان ادريس. شاه صاحب آن ملك را خواست و به او گفت: اين ملك را به من بفروش. او گفت: من عيالمند هستم و به محصول اين زمين محتاج‏تر از تو مى‏باشم و به هيچ عنوان از آن دست نمى‏كشم. شاه بسيار خشمگين شد، و با حال خشم به قصرش آمد، چون همسرش او را خشمگين يافت، علت را پرسيد و او جريان را بازگو كرد و با همسرش در اين مورد به مشورت پرداخت، و به اين نتيجه رسيدند كه رهنمودهاى ادريس، مردم را بر ضد شاه، پرجرأت و قوى دل كرده است.  همسر شاه كه يك زن ستمگر و بى‏رحم بود گفت: من تدبيرى مى‏كنم كه هم تو صاحب آن زمين شوى و هم مردم با تبليغات وارونه، رام و خام شوند. شاه گفت: آن تدبير چيست؟ زن كه حزبى به نام ازارقه (چشم كبودها) از افراد خونخوار و بى‏دين تشكيل داده بود، به شاه گفت: من جمعى از حزب ازارقه را مى‏فرستم تا صاحب آن زمين را به اينجا بياورند و همه آن‏ها شهادت بدهند كه او آيين تو را ترك كرده، در نتيجه كشتن او جايز مى‏شود، تو نيز او را مى‏كشى و آن سرزمين خرم را تصرف مى‏كنى. شاه از اين نيرنگ استقبال كرد و آن را اجرا نمود و پس از كشتن آن شيعه ادريس، زمين‏هاى مزروعى او را تصرف و غصب نمود. حضرت ادريس از جريان آگاه شد و شخصاً نزد شاه رفت و با صراحت به او اعتراض كرده، آيين او را باطل دانست و او را به سوى حق دعوت نمود، و سرانجام به او گفت: اگر توبه نكنى و از روش خود برنگردى، به زودى عذاب الهى تو را فراخواهد گرفت، و من پيام خود را از طرف خداوند به تو رساندم. همسر شاه، به او گفت: هيچ ناراحت مباش، من نقشه قتل ادريس را طرح كرده‏ام، و با كشتن او رسالتش نيز باطل مى‏شود. آن نقشه اين بود كه چهل نفر را مخفيانه مأمور كشتن ادريس كرد، ولى ادريس توسط مأموران مخفى خود، از جريان آگاه شد و از محل و مكان هميشگى خود به جاى ديگر رفت، و آن چهل نفر در طرح خود شكست خوردند و مدت‏ها گذشت تا اين كه عذاب قحطى، كشور شاه را فرا گرفت كار به جايى رسيد كه زن شاه، شب‏ها به گدايى مى‏پرداخت تا اين كه شبى سگ‏ها به او حمله كردند و او را پاره پاره نموده و دريدند. بلاى قحطى نيز بيست سال طول كشيد و سرانجام، آن‏ها كه باقى مانده بودند به ادريس و خداى ادريس ايمان آوردند و كم كم بلاها رفع گرديد. و ادريس پيروز شد.(77) ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
💛اول هر کار با نام خدا * می شود رو سوی مقصد ره گشا می کنم آن قصه دِلکش بیان * از عدم هستی چگونه شد عیان تا خدا از روی حکمت این چنین * با ملایک گفت خواهم در زمین خلق سازم آدمی با ماء و طین * روح خود را با گِلَش سازم عجین 🌿هنگامی که خداوند جهان هستی را آفرید، و سیارات و ستارگان را خلق کرد، زمین و فرشتگانی را نیز بیافرید تا ستایش کننده او، و فرمان بُردار فرموده های او باشند. در این میان زمین را پدید آورد و گیاهان و کوهها و رودها و دریاها را آفرید🌎 💛 و موجوداتی بر روی آن قرار داد تا از آفریده های او استفاده درست کنند و بر روی زمین زندگی کنند، گونه ای از این موجودات گروهی از جنّیان بودند که همیشه در حال جنگ و ستیز و فساد بودند تا اینکه خداوند فرشتگان را به جنگ آنان فرستاد و همه جنگ ستیزان را از میان برداشت و گروهی را نیز به اسارت گرفت که شیطان در میان آن اسیران بود و در آن زمان، کودکی بیش نبود و فرشتگان او را به عرش بردند و به او درس عبادت آموختند تا پروردگار خویش را عبادت کند. 🌿زمانی گذشت و خداوند تصمیم بر خلقت موجودی دیگر یعنی انسان گرفت و به ملائک فرمود؛ «می خواهم بهترین مخلوقاتم یعنی انسان را بیافرینم و او را جانشین خود در روی زمین قرار دهم.» و خداوند مهربان، به جبرئیل فرمان داد، تا از زمین گسترده، دشتها و بیابانهای آن، چهار نوع گِل را بیاورد. گِلی که سفید، سیاه، سرخ و خاکی رنگ باشد و باز به او فرمان داد تا چهار نوع آب، از تمام آبها و دریاهای زمین بیاورد، آبی که گوارا و شیرین، تلخ، شور و گنداب باشد تا آب گوارا برای گلوی آدم، آب شور در چشمان آدم، آب تلخ در گوش های او و آب گنداب را در میان بینی او جاری سازد. بی شک اگر وجود آدمی از یک نوع گل و یک نوع آب سرشته می شد، تمامی انسانها به یک شکل و یک نوع بودند. هنگامی که جبرئیل به زمین آمد تا مُشتی گِل بردارد، زمین در مقابل او پاسخ داد، به خدا پناه می برم اگر از من چیزی جدا سازی، جبرئیل بازگشت و خداوند اسرافیل و میکائیل را برای این کار، فرستاد، زمین در مقابل آنها هم همین جمله را تکرار کرد. 💛بار آخر خداوند ملک الموت را مأمور آوردن گِل کرد و ملک الموت به زمین چنین گفت؛ به خدا پناه می برم اگر به سوی خداوند باز گردم و مشتی از تو را به همراه خود نبرم و اینگونه زمین راضی شد و گِل وجود آدمی بدست ملک الموت به سمت پروردگار آورده شد. 🌿بالاخره آدم آفریده شد و از چهار نوع گل و چهار نوع آب که آب گوارا، را در حلق آدمی ریخت تا تناول غذا برای او لذت بخش باشد و آب شور را در چشمانش تا باعث بقاء و سلامت مردمک چشم باشد و آب تلخ را در گوش او تا از ورود حشرات جلوگیری کند. آری خداوند آدم را خلق کرد، بدون پدر و مادر تا دلیلی محکم بر قدرت الهی باشد.🧔 هنگامی که خداوند روح را از طریق خود و از سرانگشتان پای آدمی در او می دمید و روح هنوز به زانوی وی نرسیده بود که آدمی تلاش کرد تا از جای خود بلند شود، ولی نتوانست، و بعد از آفرینش آدم از باقی مانده گِل که از دنده های سمت چپ قفسه سینه آدم بود حوا را آفرید، به همین خاطر دنده های قفسه سینه مردان سمت چپ یک دنده کمتر از دنده های سمت راست می باشد. آری آدم از گِل و حوا از آدم آفریده شد و خداوند حوا را آفرید تا برای آدم همدم و انیس باشد. 💛دلیل نامیدن آدم به این نام، به این خاطر است که او از اَدیم و پوسته زمین آفریده شده است، اَدیم نام یکی از لایه های درونی زمین است و آدم از لایه چهارم خلق گردیده است. و حوا را به این جهت حَوا نام نهاد که او از حَی یعنی آدم خلق شد. خداوند درون انسان نیروی شهوت، غضب و عقل را قرار داد که دو نیروی اول باعث فساد و جهل او می باشد و نیروی عقل او را از ارتکاب به عمل ناشایست باز می دارد، خداوند صفات آرزو، حرص، طمع، نیکی، سرکشی و شتاب را هم در وجود آدم قرار داد و خداوند انسان را از شتاب آفرید . بعد از اینکه خداوند موجود دیگری را خلق کرده بود فرشتگان ناراحت بودند و به خدا عرض کردند؛ 🌿پروردگارا! کسانی را می آفرینی که در روی زمین مشغول فساد و خونریزی باشند، در حالی که ما فقط تو را می پرستیم و تمام اوقاتمان را به ذکر تو پرداخته ایم. خداوند نیز در جواب آنها فرمود؛ 📗«إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» ) آنچه من می دانم شما نمی دانید. من از آفرینش این موجود چیزی را درک می کنم که شما نمی دانید و بعدا برایتان آشکار خواهد شد، پس بر این موجود سجده کنید چرا که این امر من است. 👇👇👇👇 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: @amozeshtajvidhefzquran