eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
913 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
یاحق آن روز به لعیا گفتم می‌خواهم یک ساعتی تنها باشم. گوشه لبش تا خورد. چنگ زد به پر دامنش و زیر لب گفت: _هیچوقت نیست. وقتی هستم تنهاست. و در اتاقم را به عمد و خلاف همیشه، آهسته بست. خب چه باید می کردم؟ اتاق که شلوغ باشد، قلم در دستم بازیگوشی‌اش می‌گیرد. من مجرم نیستم آقا. نویسنده‌ام. نویسنده‌ای که نانش را باید بزند توی کلمات. از کلمه می‌شود پول ساخت؟ می‌شود نان خورد؟ اگر کمِ کم ده سال تلاش کنی و کائنات پشتت باشد و بزند و معروف بشوی، نهایت مسئول نشر لطف کند و با یک قوطی آب معدنی دماوند سیرابت کند. با آب می‌شود زنده ماند؟ البته نه که خلاف قرآن خداست و نشود پول درآورد. می‌شود. با پارتی و مُبلغ. قربانش بروم خدا هم مبلغ داشت برای نشر دینش. دیگر مایی که تومنی صنار نمی‌ارزیم، بدون تبلیغ راه به کجا ببریم؟ دو تا کتاب دادم کورترین نشرها چاپ کردند و فقط خودم خواندم و مادرم و لعیا. بقال محله هم یک بار منت گذاشت و جای نسیه‌هایی که برده بودم ده جلد بالا کشید برای عیدی نوه‌هایش. باشد می‌روم سر اصل مطلب. شما که نمی‌دانید خب. نویسنده اگر روح پر حرف نداشته باشد به درد لای جرز می‌خورد. حالا انگار مایی که روح‌مان شورش را درآورده الان لای جرز دیوارهای شما نیستیم. می‌گفتم. من مجرم نیستم. نامه‌رسانم‌. خارجکی‌ها می گویند پستچی. صباح با خورشید می‌روم سر کار و مسا با خورشید برمی‌گردم. نامه‌ها را می زنم ترک دوچرخه و لنگ یادگاری خدابیامرز پدرم را می‌بندم دورش که نریزد. بعد هم می‌افتم گرد شهر. این جرم است؟ دو سال از حق الزحمه مقاله نویسی و روزنامه‌نگاری من، سه وعده نان و ماست خوردیم و پول خیاطی‌ لعیا را دست‌نخورده گذاشتیم تا توانستم دوچرخه بخرم و کار بگیرم. از شما می‌پرسم؛ نویسنده می‌تواند کتاب نخواند؟ خب باشد اینجا فقط شما سوال بپرسید. قدرت دست شماست. از خودم می‌پرسم. نویسنده نمی‌تواند کتاب نخواند. انگار از حمامی کیسه و لنگ را بگیری. انگار از بنا آجر را بگیری. انگار از شیرینی‌پز شکر را بگیری. انگار از ساواکی شلاق را بگیری. نه این‌ مثل‌ها همه مناقشه دارند‌‌. می‌دانی جناب؟ انگار از آدمیزاد روح را بگیری. با کدام پول کتاب می‌خریدم؟ با کدام درآمد روحم را در بدنم حفظ می کردم؟ اصلش این‌ها همه به کنار. از کجا ایده و سوژه پیدا می کردم؟ انقدر میان کلامم نپر. لااقل می‌پری، شکر بپاش. مخلص کلام آن که اول گفتم. من مجرم نیستم. چسب مخصوص پاکت نامه‌ها را پیدا کرده بودم. خدا شاهد است که مثل روز اول چسب‌شان می‌زدم. شما بگویید راه دیگری برای تغذیه از کلمات داشتم؟ من مجرم نیستم. من نویسنده‌ام. ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344