فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
〰〰🍃 🌸 🍃〰〰
🍃علی صفایی حائری
☘ نامی آشنا برای #اهل_علم_و_ذوق
▫️ شاید کمتر نویسندهای باشد که نام پر آوازهاش را نشنیدهباشد...
▪️ زندگی ایشان پر از نکات نغز و آموختنی است.
▫️ برای اندک آشنایی با تفکر این اندیشمند بزرگ کلیپ را باز کنید...
#عین_صاد
#علی_صفایی_حائری
#اندیشمند_نابغه
زندگی بزرگان در فراسو 👇
〰〰🍃 🌸 🍃〰〰
@Faraasoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطرات و عکس های شهید دانیال رضازاده، این کلیپ توسط همسر ایشان تهیه شده که فقط یک سال از زندگی مشترکشون میگذشت
🇮🇷 @QODS_IR
❤️ @ANARSTORY
🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷:
#تمرین164
هفت کلمه بنویسید که چهارتاش با سین شروع شود و سه تاش با شین. یا بعکس. حالا یک در میان بنویسید. اگر معنی بدهد بهتر است. یعنی باید معنی بدهد. اصلا صبر کنید...اگر معنی ندهد با همین پشت دست. اگر یکی در میان هم نشد اشکالی ندارد ... ولی معنی بدهد. میتوانید دو سه تا کلمه دیگر هم به این جمله اضافه کنید.🖐🤛
مثلنی👇
شوهر سارا شیمی خوانده. شاهین سال شصت سل گرفت.🤔
ا.گودرزی:
سیما سی سالگی اش ستوان و شوهرش سرهنگ شد
شـہبانو🗒:
سینا شنهای ساحل را شکل ستاره ساخت.
سحر شیشه ساختمان را شکست.
#تمرین
Sahar Hoseini:
شیما سیب هارا توی سبد چید.
شبنم ساک شال هایش را بست.
سرباز ساعت سرد را به شبنم داد.
#تمرین164
زهرا:
ساحله شعر سعدی را خواند.
ساعت شنی، سپیده شکست.
#تمرین164
طباطبایی* معتقدی:
ستاره شب سیاهم شدی،
شراب سرخی و شوریده سر من
#تمرین164
افࢪاح🦋:
ساجده شب را سرگردان و شوریده حال گذراند.
شهربانو سفر شیراز را از سرگذراند.
جمله ی اخر خیلی بی معنی شد😐😂
به بزرگی خودتون ببخشید استاد .
#تمرین_۱۶۴
خاتَم(ص):
شمیم سحر؛ شریان سکوت؛ شهادت سعید و شام سرد شبهای ساحل، شعرِ سرودهای شیرین سمانه شدند.
شهادت سعید، شعرِ سکوت شب و سرود شببوها شد.
#تمرین164
سابرینا بانو:
سرباز شوریده ای سر شما سربند شادمانی و شقایق میبندد ...
سارا سرسره سرد را سوار شد و شروع کرد به شادی و شلوغ کردن
#تمرین164
#حدیث_عشق_313
❤نورای جان❤:
شایان شب به سلامتی شهلا شیروانی سیرابی سالم خورد.
#به که کلمه نیست
#تمرین164
آرتان:
شراره های خشم سحر وشیما شاید ساده بود شهری را بهم ریخت......
ทℴℴℛ₷αท:
سیمای شن سوخت شیشه ساخته شد.
#تمرین164
#نورسان
👩🏻🏫:
سهیل شربت سکنجبین شیرین با سبزی دوست داره ولی شربتش شور شده
میـرمهـدی:
سرما سرم را سوراخ ساخت
شکلات شبم را شاهانه ساخت
#تمرین164
#میرمهدی
سس ساندویچ سخت سوزاندم شبِ شرّمو شوم تر کرد
#تمرین164
#میرمهدی
✧┆روحــ الرحمنــ عــلــے جانمــ:
شهید سردار سلیمانی شد ستاره شب آسمان شهدا
نمونه خط مربی دوره👆 سرکار خانم عارفی.
💯شروع دوره ی خط معلی
@non_val_ghalam
توضیحات دوره
اینــــ دوره، دوره ی «سطــــــح یکــــــ» هستــــ:
1⃣تمارین نرمش دست
2⃣معرفی وسایل و انواع ماژیک ها
3⃣مفردات خط معلی با ماژیک
4⃣مفردات خط معلی با قلم و مرکب
🔳 دوره، تضمین شده و با پشتیبانی مربی صورت میگیرد.
🔸هرجایی که بخواین میتونین بنویسین
باهر وسیله ای ک دم دستتون باشـــــه
عشق میکنین با معلی
زنده میشین با این خط
غلو نیست حتــی اگر بگم
پرواز میکنین و اوج میگیرین
_______
برای ثبت نام به این آیدی مراجعه کنین👇
💯 @khat_admiin
_______
https://eitaa.com/joinchat/3597140032C5948985f76
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#تمرین165 جمله زیر را به فارسی بنویسید. «(پیویتان را چک بفرمایید.)»
#تمرین166
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 انسان باید در کار خیر و نحوه انجام آن فکر کند و فکرش موجب ابتکاری باشد که برای رسیدن به هدف، مفید باشد.
هیچ کاری نیست که احتیاط در آن، پشیمانی در پی داشته باشد.
همین الان که روی مبل لم داده اید یا روی فرش دراز کشیدهاید یک گِلی به سرتان بگیرید و سعی کنید یک کار خیر رایگان انجام بدهید. یعنی بدون اینکه پول یا مال خاصی صرف کنید یک عالمه ثواب کنید. ذکر گفتن خوب است ولی مراد ما کاری است که به شخص دیگری سود برسد.
حالا این فکر بکر که از دوگولهتان صادر شده را به ما بگویید. به عمو بگو ببینه چی بلدی؟ آفرین.
#تمرین166
#دریافت_روزانه #کلام_بزرگان #کلامی_از_بهجت
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#تمرین166 🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه: ✍🏼 انسان باید در کار خیر و نحوه انجام آن فکر کند و فکرش
#تمرین167
نور
یلدا هستید. یک دختر قد بلند، بور، با موهای طلایی به رنگ برگهای پاییزی، که کمکم دارد سفید میشود. چرا شوهر نمیکنید؟! شما که زیبا هستید، با سواد هستید. حیف است واقعا. اصغر را دوست دارید. واقعا مرد کاریای است. مادرتان میگوید مگر یک مکانیک چقدر درآمد دارد؟ شما ولی هروقت از جلوی مغازه اصغر عبور میکنید میبینید که همه از دست و پنجه او تعریف میکنند. دلتان میرود به مهمانی ها که از دست و پنجه شما تعریف میکنند. شما چقدر به هم میآیید. بهبه.
خواهر اصغر آن روز که آمده بود خانه شما خودش را آنقدر باد کرده بود که نگویید. مادرتان اصلا از خواهر اصغر خوشش نمیآید.
اصلا این زخم روی سر برادر شما، کار خواهر اصغر است. راستیاتش خواهر اصغر افتاده است دنبال برادر شما. واقعیت دختر خوبی نیست. یک شلوار نازک و چسبان میپوشد همین ساپورتها هرچه هست و نیست حراج است. مادرتان مذهبی نیست ولی میگوید این دیگر نوبر است.
اصغر اما آقاست. اکرم، خواهر اصغر، خیلی چشم سفید شده و مدام آتش بیار معرکه است. مادرشان، دختر خاله مادرتان است و به همین دلیل خیلی اصرار میکنند که اکرمشان را بگیرید. اصلا این اکرم وصله خیلی ناجوری است. یک آدامس میاندازد در دهانش و موقع حرف زدن کِرِش کِرِش در حال جویدن است.
وقتی هم مادرتان یک بار خواست نصیحتش کند جوری خودش را باد کرد مثل گربهای که آماده چنگ زدن است. بیچاره برادر شما. آخرش هم مادرتان مجبور شد برود بگیردش برای برادرتان. توضیحش در این مقال نمیگنجد. والا. اصلا چکار به حرف مردم داری خواهر بیا از اصغر بگویم برایت.
اصغر دیروز دستش رفت لای پره فن رادیاتور و دو تا عصبش ضرب دید. احتمالا تا مدت ها دست چپش نیمه فلج باشد. دیروز که خانه مادربزرگتان بودید او هم بود و داشت چایی میداد. مادر شما کلا به مجلس روضه مادرش نمیرود. این کارها را انجام کسر شأن میداند. شما اصغر را آنجا دیدید. او هم شما را دید. یک نظر حلال است. والا. البته بعدش آمد نزدیک و چند کلمه حرف زد. شما وقتی دستش را دیدید دلتان به حالش سوخت. مادرتان همان لحظه تماس گرفت و گفت که بیایید خانه. شما مجبور شدید از اصغر خداحافظی کنید. دلتان گرفت. اکرم را بین راه دیدید. اکرم آرایش غلیظ کرده بود و معلوم نبود کجا دارد میرود.
نتیجه کنکور ارشد هم آمد و شما قبول شدید. مادرتان قبول نمیکند که ادامه تحصیل بدهید. میگوید مثل اکرمجان برو سر کار. اکرمجان! شما هم مثل من تعجب کردید؟ بله واقعا. عجب دنیایی شده. آن میمون را رفتهاند گرفتهاند ولی شما هنوز شوهر نکردید. دنیا همین است خواهر.
در همین بین مادر شما بیماریاش عود میکند و باید در خانه بستری شود. شما دلتان پر میزند که از او پرستاری کنید ولی اکرم اجازه نمیدهد.
شما هم میروید در کلاسهای ارشد ثبت نام و شرکت میکنید. بعد از مدتی از این معطلی کلافه میشوید. میخواهید زندگی خودتان را داشته باشید. آیا میخواهید خودتان از اصغر خواستگاری کنید. حیایت کجا رفته دختر. دختر ملکه است. باید غلامش بیاید خواستگاری اش.
به خانه مادربزرگتان میروید. ماجرا را به او میگویید. مادربزرگتان تلفن را برمیدارد و به خانواده اصغر زنگ میزد. یک ساعت بعد اصغر با کت و شلوار و شیرینی در آستانه در ظاهر میشود. مادر بزرگ و پدر بزرگتان اوکی را میدهند. تبریک میگویم، شما هم موافقت کردید و گرفته شدید. بر طبل شادانه بکوبید. شولولولو....شولولولو😐
خب حالا دارید برای ارشد میخوانید. اصغر نان و پنیرش را برداشته و دارد می رود سر کار. شما خودتان را به خواب زدهاید. اصغر به شما خیره شده و اشک از چشمانش میآید. زیر لب میگوید...الحمدلله. و میرود.
اکرم حقوقش زیاد میشود و مادرتان سرکوفت او را به شما میزند.
شب یلدا که میرسد، اصغر دست شما را میگیرد و میبرد شهرستان، خانه مادر بزرگ پدری اش. آنجا به یک واقعیت ترسناک روبرو میشوید...آن واقعیت چیست؟
#شب_یلدا
#تمرین
#داستان #روایت
@ANARSTORY
#تمرین168
دیدار "جانباز ۱۳۶۰" با "جانباز ۱۴۰۱"
در مورد این صحنه👆 بنویسید.
یا اگر ایده یا مطلبی مرتبط با تصویر به ذهنتان میرسد، آن را روایت کنید.
من نمیدانم ماجرای دست مجروح چیست؟ از کف العباس این ماجرا شروع شده.
آرتین جانباز است. فرزند شهید است. برادر شهید است. فقط شش سالش است.
یه روز یه شیرازیه...پدر و مادر و برادرش رو کشتند. توی امنترین جای شیراز. آهای قلب های زنده برای آرتین کار عمیق تولید کنید.
#شهدای_شاهچراغ #دیدار #جانباز #رهبری #آرتین #برای_آرتین #آرتین_سرایداران #آرشام_سرایداران #فرزند_شهید #برادر_شهید
@ANARSTORY
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#تمرین169
هو الحی
جمعی از کشته های اغتشاشات را در یک متن جمع کردهاند و قتل آنها را به ج.ا نسبت داده اند.
اما قاتل آنها عوامل میدانی کف خیابان که از عناصر داعشی یا امربرهای موساد یا گول خورده های اینترنشنال بودند را فراموش کرده اند.
یک متن داستانگونه که دیالوگ محور باشد بنویسید که قابلیت تبدیل به پادکست داشته باشد.
#تمرین169 #تمرین #روایت #پادکست
مانند نمونه👇
حرمله عزیز چرا دیر به ما پیوستی!
-داشتم آخرین وصیت ها مو به این حکومت شیعه رافضی مختار میکردم که با بچه ها مهربون باشه.
- حرمله خوب شد اومدی، شنیدم غذا پختنت خیلی خوبه. مخصوصا اینکه شکار تازه هم میزنی.
-ریا نباشه آره. راستی عمو عمرسعد و عمو شمر عزیز کجا هستند؟
- حضرت شمر هم داره کارهای کنسرت بزرگ امشب رو میکنه. یه جشن بزرگ داریم. از همه برو بچه های قرمز پوش و شاد کربلا هم دعوت کردیم. با یه عالمه سکه طلا برای جایزه دادن.
- آرع به قرآن یادته چقدر خوش گذشت. چقدر شادی و هلهله کردیم. یاح یاح یاح.
- آره...شاهزاده یزید سرش سلامت. چقدر به یادش هیاهو کردیم و غوغا کردیم تا صدای این رافضیای ساندیس خور به گوش مردم عادی و کف جامعه نرسه.
- ولی این مختار ثقفی آخراشه. شیعه مفت خور آخراشه خوب بخور.
- آقا اینا رو بی خیال بیایید خاطرات اون روز رو زنده کنیم که چقدر ازشون کشتیم...دم حرمله گرم. هر درخت نخل رو براشون رزرو کردیم ها...ولی به اونجا نکشید و همونجا کشتیمشون...
- آره بعدشم بردیمشون توی شهر و گفتیم که از دین خارج شدن. چقدر دلم خنک شد که از پشت بومای شام به سر زن و بچه هاشون سنگ میزدیم. خوب جمعشون کردیم این محجبه هارو. حجاب هاشون رو کشیدیم. اصلا داغونشون کردیم. مخصوصا بعد از اینکه سپاه یزید عزیز حمله کرد به مدینه و چهار هزار نفر و کشت و هرچی تونست دخترها رو از باکرهگیدرآورد. حقشون بود. زنهای اونا که زن نیستند.
- ولی زنهای اونها نبودند همهشون که...مردم عادی هم بینشون بود.
- تو خفه شو. تو جیره خور نظام مختار ثقفی هستی. یزید عزیز هرکاری کرده درست بوده. حتی کشتن اون چهار هزار نفر تو حره. حتی تجاوز به همه دخترهای جوان مدینه. حتی خوب کاری کرد کعبه رو هم با سنگ نابود کرد.
- به نظر منم ما هرکاری کردیم درست بود. ولی نمیدونم چرا اینجا اینقدره داغه...حضرت عمرسعد، روحانی وارسته ما هم اصلا پیداش نیست. مگه نگفتید با حضرت شمر رفتند وسایل کنسرت امشب رو اوکی کنن؟
- به نظر منم یه چیزی درست نیست...
-آرع منم یخورده تناقض ریز میبینم که اصلا مهم نیست...
نظر شما چیست؟ شما هم بنویسید.
مثل یک تئاتر. مثل یک نمایشنامه.
البته اکثر کشتههای اغتشاشات طعمه بودند نه معاند. خودشان گناهی نداشتند. دشمنان ما از اسم آنها سوءاستفاده کردند. پس یقینا آنها حسابشان با خداست نه ما. حواستان باشد.
#دیالوگ_نویسی
#تمرین169
@ANARSTORY
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#تمرین167 نور یلدا هستید. یک دختر قد بلند، بور، با موهای طلایی به رنگ برگهای پاییزی، که کمکم دارد
طباطبایی* معتقدی:
سلام
تمرین یلدایی:
فرضیه ها:
۱.آنجا میفهمد که پدر و مادر واقعیش مرده اند و او فرزند واقعی مامانش نیست.
۲.اصغر آقا یک زن قایمکی هم قبلا آنجا گرفته است و یلدا زن دومش است و حالا هووها گیس و گیس کشی دارن تا روز قیامت
۳.خواهر شوهرش عضو یک باند خلاف کار قاتل است و اصغر هم یک پلیس مخفی!!
۴.اکرم خلافکار ،برادر یلدا را کشته و اصغر مانده که طرف زنش باشد یا خواهر قاتلش
۵.ادامه همان قبلی اصغر طرف خواهرش را میگیرد و یلدا جدا میشود و مثل چی ازشون انتقام میگیرد.
۶.ادامه همون ۴،اصغر طرف یلدا را میگیرد و هر دو به دست خواهر شوهر یلدا کشته میشوند.
خخخ😅😅
والله بنده ،از همه این فرضیه ها یکی دوتا رمان آبکی خوانده ام.انتخاب با خودتون 😉
#تمرین یلدا
#تمرین167
اروند🌿:
1- هندوانه های شهرستان هنگی وارداتی بوده و ماده شیمیایی ای در آن ها وجود داشته که سبب شده بچه هایی که به هندوانه های خانه زودتر از موعد حمله ور شدند به موجوداتی زامبی وار تبدیل شوند شهر دچار آشوب و وحشت شده، نیروهای پلیس وارد عمل شده اند اما اوضاع خیلی جدی تر از این حرف هاست
2-در خانه مادر بزرگ اصغر آقا وقتی می خواهند هندوانه شب یلدا رو ببرند متوجه خراشی عجیب رو هندوانه می شوند که با بریدن هندوانه مشخص می شود درون ان مواد مخدر جا سازی شده بوده و وقتی اوضاع ترسناک می شود که هر پنج هندوانه خریداری شده همین وضع را دارند و الان از در و دیوار پلیس وارد خانه می شود و خانواده اضر آقا متهم به قاچاق مواد
3-یلدا آنجا خیلی پرخوری می کند و دل درد می شود مجبور می شوند او را به بیمارستان ببرند و با آزمایشات مشخص می شود که او دچار سرطان معده شده و با وضع بی پولی آن ها صد درصد یلدا میمیرد
4-از خانه مادر بزرگ اصغر اقا صدای جیغ و گریه می اید پدربزرگشان گم شده و در حیاط رد خون است وقتی یلدا و اصغر خانه را می گردند متوجه یک دست بریده شده می شوند اما خبری از صاحب دست نیست
5-در خانه از اخبار بیست و سی خبری می شنوند مبنی بر اینکه ناسا اعلام کرده زمین تا سه روز دیگر متلاشی می شود و از هر کشوری تعدادی محدود با سفینه هایی که ناسا می دهد می توانند به مریخ بروند تا نسل بشر منقرض نشود اما ایران تحریم است و به ما سفینه نمی دهند باید دوباره برویم برجام شاید آمریکا تحریم ها را بردارد اما آمریکا این بار یک شرط جدید دارد....
6-باز هم در اخبار ممکن است خبری پخش شود که در کشوری از قاره آسیا ماشین زمان با موفقیت ساخته شده اما طی یک اشتباه به جای اینکه ما به گذشته یا آینده برویم لشکر مغول و هیتلر و... همگی از گذشته به حال سفر کرده اند و مثل کسانی که وارد قاره آمریکا شده و بومیان را کشته اند عمل می کنند و در حال نزدیک شدن به مرز ایران هستند
6-
💠 #محرومیت
🔹 امام صادق علیه السلام:
آدمى، دروغى مى گوید و به سبب آن از #نماز_شب محروم مى شود.
⚜️ إنّ الرجُلَ لَيَكذِبُ الكِذبَةَ فيُحرَمُ بها صلاةَ اللَّيلِ
📚 بحارالانوار/ج69/ص260
✍🏼 دور شدن فرشتگان، عدم قبولی عبادات، قطع شدن برکات الهی همه از آثار زیانبار #دروغ است و مهمتر از همه محرومیت از نماز شب است که مرکب خودسازی و تقرب به خداست.
مرکز فرهنگی هاتف
#احادیث_روزانه
pay.eitaa.com/v/p/