eitaa logo
''هر آنچہ نگفتم'🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
240 ویدیو
17 فایل
همه ی ما حرفایی نزده داریم که کتابی به نام ''هـر آنچہ نگفتـم" تو قلبمون تشکیل میده ! • .کپی؟ -صلوات برای ظهور؛ • - - برای‌حرف‌هایت؛ https://daigo.ir/secret/2344059728 • ناشناس؛ @por_azhich
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از رامـونا :)!'
رامونا همسایه میپذیرد! ִֶָ ۟ ⊹‌ -چنانچه قصد دارید با من همسایه بشید این پیام رو داخل چنلتون کنید و لینک چنلتون رو اینجا قرار بدید↯ https://harfeto.timefriend.net/17016025326408 -حمایت دو طرفه باشه؛ -چنلتون هم وایب باشه با رامونا. 《@ramooona
“تو” با قلب ویرانه من چه کردی؟ ببین عشق دیوانه من چه کردی در ابریشم عادت آسوده بودم… تو با “بال” پروانه ی من چه کردی؟ ننوشیده از جام چشم تو مستم… خمار است میخانه ی من…چه کردی؟ مگر لایق تکیه دادن نبودم؟ تو با حسرت شانه ی من چه کردی؟ مرا خسته کردی و خود خسته رفتی… سفر کرده ، باخانه ی من چه کردی؟ جهان من از گریه ات خیس باران… تو با سقف کاشانه ی من چه کردی؟
' «تو در میان همه‌ی چیز‌های تلخ، یک حبه قندی.» | |
''هر آنچہ نگفتم'🇵🇸
__♥️
نشسته بود خیره شده بود به دستاش. گفتم: "باز چه مرگته؟!" نفس عمیقی کشید؛ با بغض گفت: "یه بار که دستامون چفتِ هم بود بهم گفت میدونی چقدر دوستت دارم؟! اندازه ی انگشتای دستای همه ی آدمای دنیا، میدونی چقدر میشه؟! هشت میلیارد آدمه و دوتا دست و ده تا انگشت و اووووووو...اصلا حد و حساب نداره که، بی حد و حساب دوستت دارم دیوونه! موقعی که داشت می رفت نگفتم کاری به اون همه آدم و دستای غریبه شون ندارم، ببین منو! اگه بری این دستا اون قدری خالی میشن که هیچکس از بین این هشت میلیارد نفر نمیتونه کاری برای حسرتشون  کنه! نگفتم و رفت! گفتن و نگفتنم فرقیم نداشت، رفتنی رو غل و زنجیرشم کنی یه راهی برای نموندن پیدا میکنه... گاهی وقتا که حرفاش یادم میفته زل میزنم به دستایی که برای بار آخرم نشد که دستاشو بگیره، با خودم فکر میکنم یعنی از بین اون آدمایی که میگفت، الان دستاش قفل شده توو دستای کی و داره توو گوش کی از دوست داشتنی میگه که حد و حساب نداره؟!" | |
من‌سرم‌راشیره‌میمالم‌که‌یادت‌نیستم پشت‌حجم‌بیخیالی‌دوستت‌دارم‌هنوز!
به ياد ان كسى كه چشم هايش برده جانم را تفال ميزنم هر شب مَفٰاتيحُ الجَنانَم را من آن آموزگارم كه سوال از عشق ميپرسم وليكن خود نميدانم جواب امتحانم را كمى از درد ها را با بُتم گفتم مرا پس زد دريغا كه خدايم هم نمى فهمد زبانم را به قدرى در ميان مردم خوشبخت بدنامم كه شادى لحظه اى حتى نمى گيرد نشانم را تو دريايى و من يك كشتى بى رونقِ كُهنه كه هى بازيچه ميگيرى غرورم ، بادبانم را شبيه قاصدك هاى رها در  دشت ميدانم لبت بر باد خواهد داد روزى دودمانم را دلم مى خواهد از يك راز كهنه پرده بردارم امان از دست وجدانم كه مى بندد دهانم را ||
گفت: مرا یادت هست؟ دویدم و در راه فکر کردم که من چه یادی دارم، چرا یادم به وسعت همه تاریخ است؟ و چرا آدم ها در یاد من زندگی می‌کنند و من در یاد هیچکس نیستم؟ |عباس معروفی|
دیواره‌ها برای کوبیدن سر، نازکند گریزی نیست! اندوه به دل ما گیر سه‌پیج داده است! باید سر به بیابان‌ها گذاشت! |حسین پناهی|
از سختی هایی که درموردش صحبت نمیکنی:)))