eitaa logo
🌸 اندکی تامل 🌸
68 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
11 فایل
هدف ازتشکیل کانال بصیرت افزایی و روشنگری و شفافیت سازی در مسائل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و روزجامعه میباشد. ✔ #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 #امّ_البنین #عباسِ تو شَقّ القمر کرد 🌷پای حسینش سینه ی خود را سپر کرد 🌷هر چند شد لب تشنه با دستِ بریده 🌷امّا اساسِ کفر را زیر و زبر کرد! ▪️تاسوعای حسینی تسلیت باد @andaki_tamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۹ چند تقه به در زدم و با صدای بفرمایید داخل اتاق شدم،حدود یک ساعتی طول کشید تا تمام کارام رو انجام دادم،کلاسا از سه روز دیگه شروع میشد و منم اهل خوابگاه رفتن نبودم به همین خاطر تصمیم گرفتم یه خونه پیدا کنم. گرسنگی که به سراغم اومد خبر از رسیدن وقت ناهار میداد ، سوار بر ماشین چند خیابون رو رفت و آمد کردم تا یه رستوران بزرگ و مجلل چشمم رو به خودش گرفت‌،ماشین رو پارک کردم پیاده شدم و کت و شلوارم رو به تنم درست کردم و رفتم داخل،خیلی بزرگ و شیک بود آهنگ ملایمی که داخلش بود به آدم آرامش میداد طراحی داخلش تلفیقی از رنگ قرمز و سیاه با دکوری از شیشه و چوب فضایی کاملا کلاسیک درست کرده بود.نشستم سر میز آقایی با کت و شلوار قهوه ای و کراوات سفید به سمتم اومد و ازم سفارش غذا خواست،منم یه برنج و کوبیده سفارش دادم،چند دقیقه بعدش همراه با دیس غذا و لبخند بر لب اومد و غذا رو جلوم گذاشت،شروع کردم به خوردن اما برخلاف همیشه تنها‌ بدون هیچ یک از رفقام بودم. غذا خوردم،حساب کردم و بیرون زدم،سوار بر رخش توی خیابون ها به دنبال بنگاه املاک بودم اما هر آدرسی میرفتم با در بسته روبرو میشدم‌‌ ،نا امید به سمت هتل رفتم که دیدم در یه بنگاه بازه،پیاده شدم و رفتم داخل ‌، آقایی که پشت میز نشسته بود به احترامم بلند شد،دست دادیم و لب زدم: _سلام _سلام خوش اومدید،چه کمکی میتونم بهتون کنم؟ _من دنبال یه خونه مجلل میگردم برا اجاره. _چقد پول دارید؟و میخواید خرج کنید؟ _(لبخند معنا داری تحویلش دادم)هرچی که لازم باشه _باشه بعد از ظهر بیان یه چند تا خونه خوب میشناسم باهم بریم نگاه کنیم _نه‌،عجله دارم ‌لطف کنید الآن بریم _(چند لحظه همینطور سکوت کرد و نگاهم میکرد) باشه بریم دو ماشینی رفتیم چندین خونه رو دیدیم و فقط یکی دوتا دیگه مونده بود و ساعت ۷ شب بود،اما هیچ کدوم به دلم ننشست،حالا قرار بود بریم یه خونه ای که میگفت قطعا قبول میکنم. جلو یه خونه بزرگ ویلایی با نمای سنگ سفید و پنجره های حلالی رو به جلو‌ وایسادیم ،از همون بیرون چشمم رو گرفت _بفرمایید این رو بریم داخل نگاه کنیم قطعا قبول میکنید رفتیم داخل،راست میگفت حیاط بزرگ با باغچه ای که دور حیاط کشیده شده بود پیچک های طبیعی که همه دیوار ها رو گرفته بود و چمنی که توی همه حیاط بجز قسمت ماشین رو و اسختر آبی زیبا رو پوشونده بود خیلی خود نمایی میکرد. داخل خونه هم خیلی چشم نوازی میکرد،گلیم فرش هایی با طرح گل و بلبل،مبل های سلطنتی و مجسمه های قو،اسب هم بسیار زیبا بودن. کل خونه رو از دید گذروندم تایید کردم ، همونجا پول ها رو واریز کردیم و قرار داد یک ساله بستیم‌ ادامه دارد..... ✍ط،تقوی @andaki_tamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕌 بخش دوم ✍ گفت: وقتی که حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد، بعد نذر کرد که اگر خدا، علی اکبر را سالم به او برگرداند و در کربلا کشته نشود از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد. یعنی نذر کرد که سیصد فرسخ راه را ریحان بکارد!!! این را گفت و یک مرتبه زد زیر آواز: نذر علیه لئن عادوا و ان رجعوا لازرعن طریق تفت ریحانا ✍ من نذر کردم که اگر اینها برگردند راه تفت را ریحان بکارم.  این شعر عربی بیشتر برای من اسباب تعجب شد که این شعر از کجا پیدا شد؛ بعد به دنبال آن رفتم و دیدم این تفتی که در این شعر آمده کربلا نیست. ✍ بلکه این تفت سرزمین مربوط به داستان لیلی و مجنون معروف است که لیلی در آن سرزمین سکونت می کرده و این شعر مال مجنون عامری است برای لیلی و آن روضه‌خوان این شعر را برای لیلای مادر علی اکبر و کربلا می خواند. ✍ تصور کنید اگر یک مسیحی یا یک یهودی یا یک آدم لامذهب آنجا باشد و این قضایا را بشنود آیا نخواهد گفت که تاریخ اینها چه مزخرفاتی دارد؟ آنها نمی فهمند که این داستان را این شخص از خودش جعل کرده است بلکه می‌گویند زن های اینها چقدر بی شعور بوده اند که نذر می کردند از کربلا تا مدینه را ریحان بکارند. این حرف‌ها یعنی چه؟! ✒دامادی حضرت قاسم علیه السلام 📚از این بالاتر می گوید در همان گرما گرم روز عاشورا که می دانید مجال نماز خواندن هم نبود امام نماز خوف خواند و با عجله هم خواند.  حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند و تا امام این دو رکعت نماز را خواندند، این دو نفر در اثر تیرهای پیاپی که می آمد از پا در آمدند. پس مجالی برای نماز خواندن به اینها نمی‌دادند. ✍ ولی گفته اند در همان وقت امام فرمود حجله عروسی راه بیندازید من می خواهم عروسی قاسم را با یکی از دخترهایم در اینجا لااقل شبیه آن هم که شده ببینم. من آرزو دارم، آرزو را که نمی شود به گور برد! ✍ شما را به خدا ببینید حرف هایی را گاهی وقت ها از یک افراد خیلی سطح پایین می شنویم که می گویند من آرزو دارم مثلا عروسی پسرم را ببینم، آرزو دارم عروسی دخترم را ببینم، به فردی چون حسین بن علی نسبت می دهند آن هم در گرما گرم زد و خورد که مجال نماز خواندن هم نیست!! 🔘 ادامه دارد... 📚 منبع حماسه حسینی؛ استاد شهید مطهری @andaki_tamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◼ #طرح_روز_نهم_محرم از بس شکاف زخم عمودش عمیق بود  تنها سری بُوَد که ز #پهلو، به نیزه شد...😔😭 @andaki_tamol
5b1106cc7d6acc6503875f1b_-4838789027031608290.mp3
6.07M
🌺 #مداحیِ هنرمندانه و خوش‌معنای " #سیّدرضا_نریمانی " با شعری که محتوای آن با اقتباس از نامِ #کتابهای #امام_خامنه ای(حفظه الله) سروده شده است: - آفتاب در مصاف - همرزمان حسین (علیه‌السلام) - انسان ۲۵۰ ساله - از ژرفای نماز - واجب فراموش‌شده - جاودانه تاریخ - پیشوای صادق - طرح کلی اندیشه اسلامی - بانوی تراز - اقدام و عمل - اندیشه مقاومت - چهار گفتار @andaki_tamol
▪️پاسخ قاطع استاد #رائفی_پور به توئيت حشمت الله #فلاحت_پیشه درباره نقد ایشان از سخنان حجت الاسلام #پناهیان در خصوص طرح #شفافیت_آرا_نمایندگان @andaki_tamol
4_6028201743437793171.mp3
11.12M
🎤 #مداحی_حاج_میثم_مطیعی ▪️ #خنجر_یمنی_را_بردار @andaki_tamol
#معصومه_ابتکار معاون رییس جمهور در امور زنان: تحقیقات جدید نشان میدهد که ازدواج باعث افزایش احتمال بارداری میشود! 😳 ✍ یعنی خود #جوادخیابانی هنگ کرد ازین سخنان فصیح! ➖ خدایا ببین با کیا شدیم ۸۰ میلیون بعد این معاون رئیس جمهوره مملکتمونه😢 ➕ بچه ها داعش تو دست و بالتون نیست بگید بیاد منو بخوره 😉 @andaki_tamol
♻️ مقام والای حضرت عباس علیه‌السّلام 🌷 علیه السّلام فرمودند : خدا حضرت را رحمت کند، حقا که امام حسین را بر خویشتن مقدم داشت و جان خود را فدای آن حضرت نمود تا اینکه دست‌های مبارکش قطع شد. خدای مهربان در عوض دست‌های عباس علیه‌السلام دو بال به وی عطا کرد تا به‌وسیله آن‌ها در بهشت با ملائکه پرواز نماید ، کما اینکه این نعمت را نیز به بن ابی‌طالب عطا کرد. عباس را نزد خداوند است که در روز همه بر آن می‌برند. 📗 امالی صدوق ، صفحه ۴۶۲ @andaki_tamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎قاضی مسعودی مقام: شبنم #نعمت‌زاده (دختر وزیر اسبق صمت در دولت روحانی) از متهمان پرونده شرکت‌های دارویی هفته آینده در دادگاه ویژه #مفاسد اقتصادی محاکمه می‌شود. 🔻امیدواریم قوه قضاییه با ادامه این روند، توهم خط قرمز بودن را در مسئولین و فرزندانشان از بین ببرد! @andaki_tamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام رضا علیه السلام: هر که روز #عاشورا روز #سوگواری و اندوه و #گریه اش باشد، خداوند عزّ و جلّ روز #قیامت را روز #شادی و سرور او قرار دهد 📚میزان الحکمه جلد7 صفحه 410 @andaki_tamol
📌آداب و #اعمال مخصوص روز #عاشورا @andaki_tamol
🕌 بخش سوم ✍ و می گویند حضرت فرمود من در همین جا می‌خواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد بکنم و یک شکل از عروسی هم که شده است من در اینجا راه بیاندازم. ✍ یکی از چیزهایی که از تعزیه خوانی های قدیم ما هرگز جدا نمی‌شد، عروسی قاسم نو کدخدا؛ یعنی نو داماد بود، در صورتی که این در هیچ کتابی از کتاب های تاریخی معتبر وجود ندارد. ✍ حاجی نوری می گوید ملاحسین کاشفی اولین کسی است که این مطلب را در کتابی به نام روضة الشهدا نوشته است و اصل قضیه صد در صد دروغ است. به قول شاعر که گفت: بس که ببستند بر او برگ و ساز گر تو ببینی نشناسیش باز ✍ ما برای سیدالشهدا، اصحاب و یارانی ذکر کرده ایم که اصلا ایشان چنین اصحاب و یارانی نداشته است. ✍ مثلا در کتاب محرق القلوب که اتفاقا نویسنده اش هم یک عالم و فقیه بزرگی است، ولی از این موضوعات اطلاع نداشته، نوشته شده است که یکی از اصحابی که در روز عاشورا از زیر زمین جوشید هاشم مرقال بود. ✍ در حالی که یک نیزه هجده ذرعی هم دستش بود، آخر یک کسی هم گفته بود سنان بن انس که بنا به قول بعضی ها سر امام حسین را برید، یک نیزه ای داشت که شصت ذرع بود. گفتند نیزه شصت ذرعی که نمی شود! گفت خدا برایش از بهشت فرستاده بود. اینجا هم در کتاب محرق القلوب نوشته که هاشم بن عتبه مرقابل با نیزه هجده ذرعی پیدا شد. در حالی که این هاشم بن عتبه از اصحاب حضرت امیر بوده و در بیست سال پیش هم کشته شده بود. ما برای امام حسین یارانی ذکر می کنیم که نداشته است. (و یا زعفر جنی جزو یاران امام حسین است). یا دشمنانی را ذکر می کنند که نبوده است. 📚 منبع حماسه حسینی؛ استاد شهید مطهری 🔘 ادامه دارد... @andaki_tamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⬛️ ◼️ ◾️ ▪️ ◾️ ◼️ ⬛️ منزلگه #عشاق، دل آگاه #حسین است بیراهه نرو ساده ترین راه حسین است از مردم گمراه جهان راه مجویید نزدیکترین راه به الله حسین است #محرم @andaki_tamol
۱۰ حالا دیگه عقربه کوچک ساعت روی عدد ۹ توقف کرده بود و وقت شام رسید‌،وسایلم رو از تو ماشین آوردم توی کمد دیواری جا دادم و برای خوردن شام بیرون زدم. یه نیم ساعتی طول کشید تا رسیدم به یه رستوران،پیاده شدم و رفتم شام خوردم،به سمت خونه خیابون ها رو رد کردم،وقتی رسیدم ساعت ۱۱ بود. رفتم روی تخت و خودم رو ولو کردم روش،چشمام بدجور سنگینی میکردن و داشتن خود به خود بسته میشدن که صدای زنگ گوشی باعث شد چشمامو باز کنم،خواستم بزنم بیصدا ولی وقتی دیدم تماس از طرف آبجی جونه آیکون سبز رو کشیدم،صدای پشت گوشی پر از ذوق بود _الو سلام داداش،خوبی _سلام آجی،ممنون تو چطوری؟ _از صب تا الآن چند بار خواستم بهت زنگ بزنم اما گفتم کار داری مزاحمت میشم _آره گیر بودم الآن اومدم دراز کشیدم _وای داداش ببخشی میخواستی بخوابی‌،معذرت میخوام _عزیزی آجی جون،نه راحت باش _فدات داداش،خواستم حالتو بپرسم مامان اینا هم سلام میرسونن،دیگه مزاحمت نمیشم برو استراحت کن _بهشون سلام برسون،ممنون که به فکری خدافظ آیکون قرمز رو لمس کردم‌گوشی رو رها کردم و از دستم سر خورد‌ افتاد کنار بالشت،چشمام خیلی سنگین بودن و خستگی رو توی کل بدنم احساس میکردم،بعد از چند لحظه به خوابی عمیق فرو رفتم. وقتی چشم باز کردم خودم رو توی یه صحرا خشک که باد هایی شدید و گرم همراه با خاک میوزید دیدم‌‌،جلوم دوتا راه بود چشمام رو ریز میکردم اما نمیتونستم درست ببینم صدایی از پشت بهم میگفت برو چپ برو چپ و یه صدایی هم از طرف راست میشنیدم که میگفت:بیا،بیا مگه یادت رفته ألیس الله بکاف عبده،آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست. دیدم یه خانم داره به سمت راست میره و یه مرد جوون هم به سمت چپ یهو هردوشون برگشتن و بهم نگاه کردن،با دیدنشون تعجب کردم‌ زهرا خواهرم و حامد بودن. با صدای اذان از خواب پا شدم،کل بدنم از عرق خیس شده بود،دهنم خشک بود و نفس نفس میزدم. رفتم دوش گرفتم و اومدم بخوابم اما ذهنم بدجور درگیر خوابی که دیده بودم شده بود و نمیزاشت خواب به چشمام بیاد‌،بالاخره بعد از یکی دوساعت خوابیدم. گرسنگی بهم فشار آوردم و بیدارم کرد،نیم نگاهی به گوشی انداختم دیدم ساعت ۱۰ پاشدم دست و صورتم رو ششتم و به قصد بیرون رفتن لباس عوض کردم. بیرون زدم و به سمت فروشگاه بزرگی که اون طرف خیابون بود رفتم‌،پنیر،چند کیلو پسته،بادم و‌گردو،چند تا کیک و رانی،یه چای گرفتم و اومدم بیرون،رفتم داخل چینی سرایی که بغل همین سوپری بود و لوازمی که نیاز داشتم رو خریدم،به سمت خونه حرکت کردم،ماشینی از جلوم رد شد که رانندش برام آشنا بود ادامه دارد..... ✍ط،تقوی @andaki_tamol