هدایت شده از اندیشکده مطالعات یهود
☠️ برآمدن تمدن غرب (٨)
✡️ تمدن شیطان – قسمت دوم
🌍 قرن نوزدهم: قرن تمدن غرب
1⃣ #چین آخرین هدف استعمار انگلیس در آسیا بود. نحوهٔ عمل در این مورد نیز بیشتر اقتصادی بود تا نظامی. رواج مصرف #تریاک انگلستان و اعتیاد در چین و مقابله دولت با آن، سبب وقوع #جنگ_تریاک شد که نتیجهٔ آن استمرار مصرف تریاک، برقراری حق #کاپیتولاسیون، و واگذاری بندر #هنگکنگ به انگلیسیها بود. هنگکنگ تا همین اواخر که زمان قرارداد آن به پایان رسید، نمایندهٔ #سرمایهداری غرب در چین بود.
2⃣ #سنگاپور نیز با همین کارکرد برای تنظیم بازار جنوبشرق آسیا و کشورهای اسلامی آن منطقه ایجاد شد. پس از انقلاب اسلامی و بروز نگرانی از گسترش آن، امارات متحده عربی و بهویژه بندر #دبی نیز با همین سیاست، توسعهٔ خارقالعادهای یافت.
3⃣ اما فرانسه در رقابت با انگلیس، ابتدا #الجزایر را تصرف کرد و سپس با کنارگذاشتن ایتالیا، ابتدا #تونس و سپس با توافق با آلمان، #مغرب را تحت سلطه و استعمار خود درآورد. در نهایت، فرانسه توانست بخش بزرگی از قاره آفریقا را از مرزهای سودان تا سواحل اقیانوس اطلس و از شمال این قاره تا خط استوا به زیر سلطه خود در آورد. آلمان نیز که دیرتر از دیگران به این قافله پیوسته بود، تانزانیا، نامیبیا، کامرون و توگو را از آنِ خود کرد. بلژیک نیز بهعنوان آخرین کشور اروپایی استعمارگر، کنگو را با توسل به نیرنگ به چنگ آورد. اما ایتالیا با سرافکندگی، در این مسابقه با شکست از حبشه، از استعمار باز ماند.
4⃣ در تمام این دوران و در آرامش از مداخلات اروپایی، #آمریکا به استعمار قارهٔ خود مشغول بود. سرمایهداران و بانکداران #یهودی، با کمک به گروهها و احزاب همسو، سپاه این کشور در #استعمار_نو بودند، شیوهای که هنوز نیز ادامه دارد.
5⃣ اما #ژاپن که با برخورداری از احساسات بیگانهستیزانه تا این مرحله دوام آورده بود، در برابر سیاستهای متفاوت آمریکا سرانجام به زانو درآمد. #عصر_میجی که ۴۵سال امپراتوری موتسوهیتو را شامل میشود، ژاپن را از کشوری سنّتی به کشوری صنعتی و #غربزده تبدیل کرد. عمق این اقدام بهحدّی بود که امروزه بهنظر میرسد این کشور در رواج ارزشهای #تمدن_غرب از خاستگاههای اصلی آن نیز جلو افتاده باشد!!
✍ استاد محمدهادی همایون
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter
هدایت شده از اندیشکده مطالعات یهود
☠️ برآمدن تمدن غرب (٩)
✡️ تمدن شیطان – قسمت دوم
🌍 امپراتوری عثمانی در قرن نوزدهم
1⃣ اما در #عثمانی موضوع بسیار جالبتر بود. در این امپراتوری اسلامی #نفوذ کشورهای اروپایی و #فراماسونها در امور کشور از زمان #عبدالمجید_اول آغاز شد. وی که با حمایت انگلستان و دو محافظ شرقی و غربی عثمانی، یعنی روسیه و اتریش در تقابل و معارضه با علمای دین به قدرت رسیده بود، قوانینی به نام “تنظیمات” را تصویب نمود که بهدست فراماسونها تهیه شده و هدف از آن فاصله گرفتن از #دین و توجه بهسوی غرب و #غربزدگی بود. تأکید بر زبان ترکی بهعنوان زبان ملی، در برابر زبان دینی و زبان رسمی و ادبی فارسی، از جملهٔ این تنظیمات بود.
2⃣ در دورهٔ تنظیمات، و در عصر سلطنت #عبدالحمید_دوم دو گرایش متضاد در عثمانی به وجود آمد. #اتحاد_اسلام بهرهبری سید جمالالدین اسدآبادی، و #پانترکیسم بهرهبری مدحت پاشای فراماسون که در قالب “حزب ترکان جوان” ظاهر شده و عبدالحمید را به قدرت رسانده بودند. این سلطان وابسته، بهشدت تحت تأثیر یک ترکشناس #یهودی مجار بهنام #آرمینیوس_وامبری بود که در مقابل اقدامات سیدجمال قد برافراشته بود.
3⃣ نخستین لژ #فراماسونری در اسلامبول در زمان عبدالمجید اول بهوسیله #سفیر_انگلستان تأسیس شد. نمایندگان سیاسی عثمانی در کشورهای اروپایی همگی از این لژها برخاستند و نهایتاً نقش مهمی در تعیین جهتگیریهای این امپراتوری بازی کردند، بهحدّی که گفته شده نقش ماسونها در سقوط دولت عثمانی یکی از مهمترین فعالیتهای فراماسونری است.
4⃣ سرانجام با دخالت فرانسه و انگلیس، روسیه و عثمانی در جنگ مهم و راهبردی #کریمه وارد شدند که با عقد پیمان صلح به پایان رسید، اما نتیجهٔ آن ورود جدّی انگلیس، فرانسه و روسیه به عرصهٔ امپراتوری عثمانی بود. هزینهٔ این جنگ با وام #روچیلد سرمایهدار معروف #یهودی تأمین شد که نحوهٔ عمل آن را پیش از این در جریان تصرف مصر بازگو نمودیم.
✍ استاد محمدهادی همایون
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter
خانه / روشهای یهودی / یهود و استعمار / برآمدن تمدن غرب
برآمدن تمدن غرب
یهود و استعمار ارسال دیدگاه 87 بازدید
تمدن شیطان – قسمت دوم تمدن غرب
برآمدن تمدن غرب: اروپا و جهان در قرون جدید
در این مقاله نحوهی استقرار تمدن غرب در اروپا و انتشار آن را به سراسر جهان مورد مطالعه قرار میدهیم.
در قرن 16 و در ابتدای این دوره در اروپا دو قدرت اصلی شکل گرفته بود: اسپانیا و امپراتوری مقدس روم (رایش اول). با پادشاهی شارل پنجم (شارلکن) و خاندان هابسبورگ بر هر دو منطقه، طراحان صحنه نگران شده و به فکر چاره افتادند. کشاندن دامنه نهضت پروتستان به اسپانیا، شکست نیروی دریایی این کشور از انگلستان در 1588م، و پیروزی قیام هلندیها علیه اسپانیا و در 1601م، در کنار ضعف ایجاد شده در این حکومت در پی اخراج مسلمانان در سال 1492 و خالی شدن آن از قدرت فرهنگی، هنری و صنعتی، مقدمات سقوط این قدرت تهدیدکننده را در قرن 17 فراهم کرد.
نقش استقلال هلند در این روند از آنرو مهم است که این کشور اولین دولتی بود که رسماً پروتستان شدن خود را اعلام و بسیاری از یهودیان را بهویژه در آمستردام پذیرفت. یهودیان -و نهتنها مسیحیان یهودی- پس از اسپانیا و پرتغال سرانجام در این کشور پایگاه زدند. این گروه در هلند چنان سلطه اقتصادی خود را گسترش داده و تثبیت کردند که ضمن ایفای نقش جدی در دوران استعمار، هنوز هم بسیاری از بازارهای این کشور را در اختیار دارند. مقابله امروزین هلند با انقلاب اسلامی، ریشه در این مهاجرت و اشغال بزرگ و آرام دارد.
سرانجام و با مدیریت صحنه از سوی فرانسه در زمان ریشیلیو، صدراعظم لویی سیزدهم، جنگهایی طولانی میان پروتستانها و کاتولیکها، ذیل همان عنوان قدیمی اختلاف مذهبی، شکل گرفت که پس از 30سال منجر به تضعیف کامل امپراتوری مقدس روم و اسپانیا در سال 1648 و بر اساس عهدنامه وستفالی شد. اینچنین بود که در قرن 17 و بهویژه طی حکومت 70ساله لویی چهاردهم، فرانسه به قدرت بلامنازع اروپا تبدیل شد.
در این قرن انگلستان برای رهبری جهان آماده میشد. همچون همیشه، اختلاف در دو عرصه دین و سیاست، زمینهساز این اقدام بود. در عرصه دینی، ابزار آن روز شیطان، اختلاف کاتولیکها و پروتستانها بود. در این جریان پیوریتنها که شاخهای از کالوینیسم بودند، بهعنوان نماینده پروتستانتیزم در انگلستان پیروز شدند. همین گروه بودند که با مهاجرت به آمریکا پایههای حکومت ماسونی آن را تثبیت نمودند. کرامول که خود یک پیوریتن بود، پس از اندکی توانست با رهبری جنگهای داخلی انگلستان، چارلز اول را اعدام و خود را بهعنوان نخستین رئیسجمهور این کشور معرفی نماید. ظلم وی نسبت به مردم ایرلند، همچنان منازعات مذهبی را در دوران معاصر در این سرزمین زنده نگهداشته است. پس از مرگ وی اولین و در عین حال آخرین نظام جمهوری در انگلستان خاتمه یافت و دوباره نظام سلطنتی برقرار شد. قرن 17 بدین شکل پایان یافت.
پرونده جمهوری انگلستان با مرگ الیور کرامول تاکنون بسته است!
قرن 18 آغاز شکلگیری رسمی فراماسونری و دخالت آشکار و پنهان آن در تعیین سرنوشت جهان بود. در 1717م (1907ش) دزاگولیه و اندرسن فراماسونری جدید را در انگلیس بنا نهادند و دزاگولیه در 1719 بهعنوان استاد بزرگ انتخاب شد. 55 نفر از نجبا و اصیلزادگان! انگلیس به عضویت آن درآمدند. اینان قانون اساسی فراماسونری را نوشتند و در نتیجه لژ بزرگ لندن تأسیس شد. این لژ مادر همه لژهایی است که در سایر کشورهای جهان وجود دارد و دیگر لژها در هر کجای دنیا باید تابع آن باشند. (1) اینچنین بود که در آغاز قرن 18 میلادی انگلیس مرکز حزب شیطان در جهان آن روز شد.
در آغاز این قرن، از آنجا که حضور دو دولت اسلامی صفوی و عثمانی -بهویژه نگرانی از نقشآفرینی مردم مسلمان آن- میتوانست طراحی جدید را برای اروپا با مشکل مواجه کند، دوباره ترکان شرق که سابقهای طولانی در مهار تمدن اسلامی در مواقع حساس تاریخی داشتند به کمک فراخوانده شدند. روسیه در ابتدای این قرن و با قدرت گرفتن پتر کبیر تبدیل به یک دولت قدرتمند در شمال ایران و شرق عثمانی شد و همزمان حرکت سریع و شتابزده خود را بهسوی غربیشدن نیز آغاز کرد.
در دل اروپا، امپراتوری مقدس روم، با همان الگوی قدیمی، به دو پاره جنوبی و شمالی شکست و در شمال آن، دولت پروس و در جنوب، امپراتوری اتریش در همسایگی عثمانی شکل گرفت. بدینترتیب امپراتوری عثمانی در آغاز این قرن، در ناحیه شمالی، از دو سوی شرق و غرب در محاصره قرار گرفت.
با معالجه نواحی شرقیتر اروپا، در نواحی غربیتر، در طول این قرن تلاشهایی از سوی فراماسونها در سه کشور مهم انگلستان، آمریکا و فرانسه صورت گرفت که سرانجام در پایان این قرن منجر به وقوع سه انقلاب مهم در این سه کشور شد: انقلاب صنعتی در انگلستان، انقلاب استقلال در آمریکا، و انقلاب کبیر در فرانسه. این سه واقعهی مدیریتشده صحنه
ی جهان را در قرن 18 میلادی بهکلّی دگرگون ساخت.
در انگلیس، اختراع ماشین بخار از سوی جیمز وات (که ادامه منطقی دستگاه چاپ گوتنبرگ بود) و استفاده از ماشین بهجای انسان، سرعت تولید را بالا برد و همچون چاپ، جهان را به سرعتی خانمانبرانداز و غیرقابل کنترل مبتلا ساخت، بلایی که هر روزه انسان مدرن را بیشتر در کام خویش فرو میبرد. از آنجا که این الگوی جدید در تولید، نیاز ویژه خویش را به منابع طبیعی کافی، نیروی انسانی ارزان، سرمایه مادی فراوان و بازار فروش گسترده در جهان بههمراه داشت، انقلاب صنعتی، توسعه استعمار و غارت ملتهای خارجی، و افزایش استثمار و بهرهکشی از کارگران را در داخل سبب شد.
در آمریکا، جنگی میان انگلیس و مهاجرنشینان با حمایت فرانسه بهوقوع پیوست که در سال 1776م با پیروزی مهاجرنشینان بهرهبری جرج واشنگتن که یک فراماسونر بود، سبب ایجاد ایالات متحده آمریکا شد. این جنگ را انقلاب استقلال آمریکا نام نهادهاند. در این انقلاب 13 مهاجرنشین اعلام استقلال کردند که در ادبیات عددی و رقومی فراماسونری عددی مشهور و معنیدار است. پس از استقلال بود که آمریکاییها پیشروی در غرب این قاره را با کشتار سرخپوستان ادامه دادند تا تعداد ایالات خود را به 50 ایالت رساندند.
جنگ انقلاب آمریکا (جنگ استقلال آمریکا)
اما در فرانسه، فساد داخلی همراه با آثار جنگهای متعدد با انگلستان و نتایج انقلاب صنعتی، شورشی را در سال 1789م دامن زد که به نام انقلاب کبیر فرانسه مشهور شد. در پی این انقلاب، نظام مشروطه سلطنتی در فرانسه برقرار شد، اما تلاشهای لویی شانزدهم برای بازگرداندن اوضاع، سبب شد تا نظام سلطنتی لغو و حکومت فرانسه به جمهوری تغییر شکل دهد. لویی شانزدهم و همسرش ماری آنتوانت نیز در این جریان اعدام شدند.
حکومتهای اسلامی در قرن هجدهم
در پهنه منطقه ما در این قرن سه حکومت اسلامی وجود داشت: عثمانی، صفوی و گورکانی. آغاز انحطاط و تضعیف امپراتوری عثمانی را سال 1699 و ابتدای همین قرن دانستهاند. در همین ایام بود که جنگهای بیحاصل مذهبی میان عثمانی و صفویه سبب تضعیف حکومت صفوی شد تا سرانجام در سال 1722 این دولت نیز دچار فروپاشی و شکست شد. در هند نیز بساط گورکانیان که از نوادگان تیمور بوده و از ابتدای قرن 16 بر آن سرزمین حکومت میکردند، در سال 1707 و با مرگ اورنگ زیب برچیده شد. گورکانیان که دارای روابط خوبی با صفویان و کاملاً تحت تأثیر فرهنگ ایرانی بودند، با صفویان برآمدند و با صفویان نیز فرو نشستند.
نخستین آشنایی هندیان با اروپاییان در جریان سفر واسکو دا گاما دریانورد پرتغالی در 1498 صورت گرفت. او همان دریانوردی بود که تمامی همراهان او را در سفر، یهودیان تشکیل میدادند. حضور پرتغالیان تا ابتدای قرن 17 که با ورود انگلستان به صحنه، با کمک هلندیان در سال 1612 و با همراهی هندیان و انگلیسیان در 1622 از این کشور رانده شدند، در هند ادامه داشت. با پایان یافتن عمر گورکانیان، انگلیسیها کاملاً جای پرتغالیها را در اقیانوس هند گرفته بودند.
در ایران نیز پس از صفویان، تا 1148ق (1735م) افغانها (محمود و اشرف افغان) بر این سرزمین حکومت میکردند. در این سال نادر از قبیله افشار (از قزلباشان مهاجرت کرده از غرب ایران به خراسان در پی سیاست جابهجایی ایلات شاه عباس) پس از بروز اتفاقاتی، از سوی شورایی مرکب از سران قبایل، فرماندهان لشکری، روحانیان، و سفیران بیگانه که در جلگه مغان گرد آمده بودند (شورای مغان) به پادشاهی ایران انتخاب شد.
وی در طول دوران پادشاهی خود سه جریان مهم را به سود انگلیسیها رهبری کرد (2): با شکست دادن پرتغالیها، راه را برای حضور بیرقیب انگلستان در ایران و خلیج فارس هموار ساخت، با حمله به هند و تاراج آن، زمینه برای سلطه انگلیس بر این کشور فراهم کرد و نهایتاً با تشیع مستقر در ایران از در مخالفت شدید درآمد. خوشبختانه با توجه به ریشهدار بودن تشیع در ایران، این اقدام به جایی نرسید تا سرانجام افشاریان در ایران به پایان راه خود رسیدند.
پس از افشاریان، زندیه با کریمخان زند در سال 1163ق (1749م) در ایران به حکومت رسیدند. مقاومت و هوشیاری کریمخان در تنظیم روابط با خارجیان، بهویژه انگلستان، جانشین او، لطفعلیخان را با توطئهای مواجه کرد که سبب کوری و قتل وی در سال 1209ق (1794م) در تهران به دست آقامحمّدخان قاجار و انقراض سلسله زندیه در ایران شد. با شروع قاجار در ایران جهان وارد قرن 19 شد.
تصویر کریمخان زند که سفیر عثمانی چاپلوسانه کنار او حضور دارد.
کاری از ابوالحسن مستوفی نگارگر عصر زندیه
قرن نوزدهم: قرن تمدن غرب
آنچه امروز به نام تمدن غرب میشناسیم، عمدتاً محصول اتفاقاتی است که در قرن نوزدهم به وقوع پیوست.
در فرانسه و در آخرین سال قرن 18 (1799م) 10سال پس از انقلاب، ناپلئون بناپارت که یکی از فرماندهان ارتش بود، طی یک کودتا در صحنه جهانی ظهور کر
د. وی در سال 1804 با عنوان امپراتور فرانسه تاجگذاری، و تا سال 1814 که در رأس قدرت بود، فرانسه را به قدرتمندترین کشور اروپایی تبدیل کرد. ظاهراً وی در نقش و مأموریت خود که برانداختن اشرافیت و فئودالیسم در فرانسه بود قدری زیادهروی کرد، تا جایی که خود در حال تبدیل شدن به یک اشرافی قدرتمند بود.
ورود انگلستان، اتریش و پروس به عرصه مخاصمه سودی نبخشید، تا سرانجام راهاندازی جنبشهای آزادیخواه و استقلالطلب علیه وی، در تضعیف قدرت ناپلئون مؤثر افتاد. در اینجا نیز پروژه شکست ناپلئون توسط روسیه کامل شد. ارتش فرانسه در سال 1812 در جنگ با روسیه در مقابل سرمای شدید این سرزمین زمینگیر شد تا سرانجام در سال 1814 با پیروزی انگلستان بر فرانسه، ناپلئون به تاریخ پیوست و انگلستان تبدیل به ابرقدرتی بلامنازع در جهان شد.
در ادامه در سالهای 1830 و 1848 دو موج انقلاب، متأثر از انقلاب فرانسه اروپا را فراگرفت. در پی این حوادث بلژیک به استقلال رسید، رژیم فرانسه دوباره جمهوری شد، مترنیخ صدراعظم اتریش فرار کرد، در اسپانیا، هلند، سوئد و دانمارک رژیم سلطنتی مشروطه برقرار شد، و سرانجام ایتالیا با رشد ملیگرایی از اتریش جدا شد. همچنین بیسمارک صدراعظم مقتدر پروس در سال 1871 با شکست دانمارک، اتریش و فرانسه، تأسیس امپراتوری آلمان (رایش دوم) را اعلام نمود.
روسها نیز در اوایل این قرن به مأموریت خود عمل کردند و ضمن تصرف بخشهایی از عثمانی، طی قراردادهای گلستان و ترکمانچای قسمتهای شمالی ایران را نیز از این کشور جدا ساختند. طی این قراردادها بود که شهرهای منطقه قفقاز و ارّان (آذربایجان) بهعنوان سرزمینهای ایرانی از نقشه کشور ما حذف شد و امروزه محل تاخت و تاز و سرمایهگذاری یهودیان و رژیم صهیونیستی قرار گرفته است. روسیه در ادامه خود را به مرزهای چین رساند و با ورود به سیبری قلمرو این کشور را تا اقیانوس آرام گسترش داد و در این منطقه همسایه غربی آمریکا شد.
در آمریکا در اواسط این قرن در سال 1816 و در زمان ریاستجمهوری آبراهام لینکلن بر سر ادامه یا توقف بردهداری که از زمان هجوم کریستف کلمب آغاز شده بود، جنگی میان ایالتهای شمالی و جنوبی در گرفت که به جنگهای انفصال مشهور شد. سرانجام پس از چهار سال، ایالات شمالی بهرهبری لینکلن در این جنگ پیروز شدند و بردهداری لغو شد. در پی این اقدام خارج از برنامه، همانند آنچه سالها بعد در مورد جان اف کندی اتفاق افتاد، لینکلن از سوی فراماسونها ترور شد.
جنگ داخلی آمریکا (جنگهای انفصال)
اما انگلستان بهعنوان کانون اصلی فراماسونری در سراسر این قرن، استعمارگر بلامنازع جهان بود به نحوی که گفته بودند: آفتاب در امپراتوری بریتانیا غروب نمیکند.
با کامل شدن نقشه اروپا، جریان کشورگشایی و استعمار در سراسر جهان از مصر بهعنوان معبر اتصال دریای مدیترانه به دریای سرخ آغاز شد. اگرچه فرانسه به دست ناپلئون در سال 1798 قصد این کار داشت، اما انگلستان با شکست فرانسه، خود به این اقدام مبادرت ورزید. در ادامه، مقاومت عثمانی سبب بینتیجه ماندن لشکرکشی انگلستان شد، اما پس از افتتاح کانال سوئز، انگلستان از راه اقتصادی این کشور را فتح کرد.
سلطه یهودیان بر اقتصاد جهان و اشتغال آنان در امور بانکداری سبب شده بود تا با دادن وام به کشورها و بدهکار نمودن آنان، نفوذ خود را در این کشورها گسترش دهند. دولت مصر نیز برای حفر این کانال (که در جهت منافع استعمارگران ساخته میشد) بهعلت بدهی سنگین به بانکهای اروپایی، ناچار شد تا سهام خود را به انگلستان بفروشد. از این مقطع، استعمار علاوه بر بُعد نظامی، سیاسی و تبلیغی دارای بُعدی اقتصادی نیز شد که تا همین اواخر و پیش از ورود دوباره استعمارگران به عرصه نظامی، دارای اهمیت درجه اول بود.
پس از مصر، استعمار شیطانی انگلیس متوجه دیگر کشورهای قاره سیاه شد. در سودان با قیام مهدیون (که یکی از قیامهای مربوط به مدعیان مهدویت در دوره غیبت دانسته شده) بهرهبری مهدی سودانی (1304-1260ق / 1885-1844م) مدتی متوقف شد تا سرانجام با همکاری فرانسه این کشور را نیز اشغال نمود. اشغال مشترک سودان نشان داد که حزب شیطان اتحاد خود را تنها در سایه مخالفت با دین خداوند به دست میآورد و در غیر این حالت، میان آنان تنها دشمنی حاکم است.
پس از سودان نوبت به زیمبابوه، زامبیا، اوگاندا و کنیا بود که سرزمینهای شرق آفریقا از شمال تا جنوب را تحت سلطه و اشغال انگلیس قرار دهند. اما در جنوب آفریقا هلندیها با پشتیبانی آلمانیها در مقابل انگلیس ایستادند و سرانجام در سال 1902 آفریقای جنوبی را از آن خود ساختند. این واقعه را آغاز افول امپراتوری انگلستان دانستهاند. حکومت آپارتاید آفریقای جنوبی که با انقلاب اسلامی ایران و تحولات جهانی حاصل از آن، از بین رفت، نتیجهی حاکمیتِ این بوئرهای هلندی بود.
شبه نظامیان هلندی زبان بوئر
اما داستان انگلستان در هند
به گونهای دیگر پیش رفت. اگرچه نادرشاه افشار این سرزمین را برای انگلیسیها آماده اشغال کرده بود، اما این کشور برای اشغال هند و مهمتر از آن برای حفظ این اشغال با مشکلاتی جدّی مواجه شد. سرانجام زور و تزویر انگلیسی به کمک هم آمدند تا این سرزمین مهم را از درون دچار فروپاشی و از بیرون مورد حمله قرار دهند.
استقرار نظام اداری انگلیسی، رواج زبان انگلیسی و اعزام دانشجویان هندی به دانشگاههای انگلیسی از مواردی بود که هند را از درون تهی نمود و از لحاظ فرهنگی وابسته به انگلیس قرار داد. تصرف نواحی اطراف هند مانند برمه و افغانستان، سبب تضعیف هند شد، و سرانجام ضربه نهایی با ابزار قدیمی شیطان یعنی اختلاف بر پیکر این سرزمین اسلامی با فرهنگ و تاریخی کاملاً ایرانی، وارد آمد.
درگیری مسلمانان و هندوها از مواردی است که هنوز هم برای پیشبرد سیاستهای استعماری در هند مورد استفاده قرار میگیرد. خیانت مزدوران محلی نیز در این هنگام به کمک انگلستان آمد و کار هندوستان را تمام کرد.
چین، آخرین هدف استعمار انگلیس در آسیا بود. نحوه عمل در این مورد نیز بیشتر اقتصادی بود تا نظامی. رواج مصرف تریاک انگلستان و اعتیاد در چین و مقابله دولت با آن، سبب وقوع “جنگ تریاک” در سال 1839 شد که نتیجه آن استمرار مصرف تریاک، برقراری حق کاپیتولاسیون، و واگذاری بندر هنگکنگ به انگلیسیها بود. هنگکنگ در جنوب چین، برای مدتهای طولانی تا همین اواخر که زمان قرارداد آن به پایان رسید، نماینده سرمایهداری غرب در چین بود.
جنگ تریاک اول در سال 1839
سنگاپور نیز در جنوب مالزی با همین کارکرد برای تنظیم بازار جنوبشرق آسیا و کشورهای اسلامی آن منطقه ایجاد شد. پس از انقلاب اسلامی و بروز نگرانی از گسترش آن، امارات متحده عربی و بهویژه بندر دبی نیز در جنوب ایران با همین سیاست، توسعه خارقالعادهای یافت که پس از دورهای مکیدن خون اقتصاد ایران، با پیشرفت توفنده انقلاب اسلامی توفیق چندانی نیافت.
اما فرانسه در رقابت با انگلیس، ابتدا الجزایر را در سال 1843 تصرف کرد و سپس با کنارگذاشتن ایتالیا، ابتدا تونس و سپس با توافق با آلمان، مغرب را تحت سلطه و استعمار خود درآورد. در نهایت، فرانسه توانست بخش بزرگی از قاره آفریقا را از مرزهای سودان تا سواحل اقیانوس اطلس و از شمال این قاره تا خط استوا به زیر سلطه خود در آورد. آلمان نیز که دیرتر از دیگران به این قافله پیوسته بود، تانزانیا، نامیبیا، کامرون و توگو را از آنِ خود کرد. بلژیک نیز بهعنوان آخرین کشور اروپایی استعمارگر، کنگو را با توسل به نیرنگ به چنگ آورد. اما ایتالیا با سرافکندگی، در این مسابقه با شکست از حبشه، از استعمار باز ماند.
در تمام این دوران و در آرامش از مداخلات اروپایی، آمریکا به استعمار قاره خود مشغول بود. سرمایهداران و بانکداران یهودی، با کمک به گروهها و احزاب همسو، سپاه این کشور در استعمار نو بودند، شیوهای که هنوز نیز در قرن 21 ادامه دارد.
اما ژاپن که با برخورداری از احساسات بیگانهستیزانه تا این مرحله دوام آورده بود، در برابر سیاستهای متفاوت آمریکا سرانجام به زانو درآمد. عصر میجی (حکومت روشن) که 45 سال امپراتوری موتسوهیتو را شامل میشود، ژاپن را از کشوری سنّتی به کشوری صنعتی و غربزده تبدیل کرد. عمق این اقدام بهحدّی بود که امروزه بهنظر میرسد این کشور در رواج ارزشهای تمدن غرب از خاستگاههای اصلی آن نیز جلو افتاده باشد. مشروطه ژاپن که مشروطه ایران و عثمانی را بهدنبال خود کشید در همین دوره واقع شد.
تصویری از مراسم اعلام قانون اساسی میجی
امپراتوری عثمانی در قرن نوزدهم
اما در عثمانی موضوع بسیار جالبتر بود. در این امپراتوری اسلامی نفوذ کشورهای اروپایی و فراماسونها در امور کشور از زمان عبدالمجید اول (1277-1255ق / 1861-1839م) آغاز شد. وی که با حمایت انگلستان بهعنوان استعمارگر اول جهان و دو محافظ شرقی و غربی عثمانی، یعنی روسیه و اتریش در تقابل و معارضه با علمای دین به قدرت رسیده بود، قوانینی به نام “تنظیمات” را تصویب نمود که بهدست فراماسونها تهیه شده و هدف از آن فاصله گرفتن از دین و توجه بهسوی غرب و غربزدگی بود. تأکید بر زبان ترکی بهعنوان زبان ملی، در برابر زبان دینی و زبان رسمی و ادبی فارسی، از جمله این تنظیمات بود.
در دوره تنظیمات، و در عصر سلطنت عبدالحمید دوم (1876م) دو گرایش متضاد در عثمانی به وجود آمد. “اتحاد اسلام” بهرهبری سید جمالالدین اسدآبادی، و “پانترکیسم” بهرهبری مدحت پاشای فراماسون که در قالب “حزب ترکان جوان” ظاهر شده و عبدالحمید را به قدرت رسانده بودند. این سلطان وابسته، به شدت تحت تأثیر یک ترکشناس یهودی مجار به نام آرمینیوس وامبری بود که در مقابل اقدامات سید جمال قد برافراشته بود. (3) جریان اتحاد اسلام در عثمانی، معاصر مبارزات فرهنگیای بود که پس از استعمار مصر از سوی انگلیس، توسط شخصیتهایی چ
ون محمد عبده و عبدالرحمن کواکبی در این کشور آغاز شده بود.
نخستین لژ فراماسونری در اسلامبول در زمان عبدالمجید اول در سال 1857 بهوسیله سفیر انگلستان تأسیس شد. نمایندگان سیاسی عثمانی در کشورهای اروپایی همگی از این لژها برخاستند و نهایتاً نقش مهمی در تعیین جهتگیریهای این امپراتوری بازی کردند، بهحدّی که گفته شده نقش ماسونها در سقوط دولت عثمانی یکی از مهمترین فعالیتهای فراماسونری است. (4)
سلطان عبدالمجید (سمت چپ) با ملکه ویکتوریا از انگلستان و ناپلئون سوم امپراتور فرانسه
طنز روزگار اینکه جمع کثیری از مسلمانان این شخص را خادم الحرمین الشریفین و خلیفه مسلمین و امیرالمؤمنین میدانستند!
سرانجام با دخالت فرانسه و انگلیس، روسیه و عثمانی در جنگ مهم و راهبردی کریمه (1856-1853) وارد شدند که با عقد پیمان صلح به پایان رسید، اما نتیجه آن ورود جدّی انگلیس، فرانسه و روسیه به عرصه امپراتوری عثمانی بود. روسیه در این جنگ یک بار دیگر نقش راهبردی خود را در خدمت به حزب شیطان ایفا نمود. هزینه این جنگ با وام “روچیلد” سرمایهدار معروف یهودی تأمین شد که نحوه عمل آن را پیش از این در جریان تصرف مصر بازگو نمودیم.
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله ؛ قسمت بعدی این مقاله [بزودی]
پینوشتها: تمدن غرب ، تمدن غرب
1- مدنی، سیدجلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1، ص32-33
2- رحمانی، شمسالدین، لولای سه قاره، ص45
3- رحمانی، شمسالدین، لولای سه قاره، ص73
4- رحمانی، شمسالدین، لولای سه قاره، ص75
منبع: محمدهادی همایون، تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع)
هدایت شده از اندیشکده مطالعات یهود
✡ هالیوود و صهیونیسم؛ یک روح در دو بدن (١)
1⃣ از زمان شکلگيری هالیوود، #یهودیان احساس کردند اين صنعت تبليغاتی و ديداری میتواند برايشان بسيار مفيد باشد. آنان تصميم گرفتند #سینما را به يک دستگاه پولساز تبديل کنند و طبق معمول از اين درآمدها در جهت تحقق اهداف #صهیونیسم و در ورای آن رژیم صهیونیستی، حداکثر استفاده را ببرند.
2⃣ در شيوهٔ کار #هالیوود، کارگردان، متکی بر مدیرتولید يا تهیهکننده است. اين مديرتوليد يا تهيهکننده است که کارگردان يا بازيگر را انتخاب میکند و سناريوی دلخواهش را بهدست کارگردان میدهد. در چنين محيطی، ناگفته پيداست که اين شرکت سازنده است که نوع فيلم را انتخاب کرده و بر کارگردان تحميل میکند. به اين ترتيب، هرچه که سازنده در مخيله خود دارد، به تصوير کشيده میشود و بيننده را نيز چارهای نيست جز آنکه اين اندیشهها را بر پردهٔ سینما تماشا کند.
3⃣ در هالیوود همهچيز افسانه است. قهرمان فيلمها اسطورهاند و هيچچيز بر آنها کارگر نمیافتد. انواع بمب، موشک و راکت در کنارشان منفجر میشود، بیآنکه خراشی بر آنها وارد شود يا حداقل از اين همه گرد و خاک سرفه کنند! آنها با لبخندی بر لب که بيشتر به لبخند فاتحان جنگ میماند، از ميان دود و آتش خارج میشوند!
4⃣ در اين سینما که صهیونیسم بینالملل صحنهگردان آن است، قتل و کشتار بسيار طبیعی و راحت است. فرد بهراحتی يک اسلحه برمیدارد، هرکس را که میخواهد میکشد، بعد اسلحه را در جيب پالتويش میگذارد و با خونسردی از محل دور میشود. گویی هيچ اتفاقی نيفتاده است!
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter
هدایت شده از اندیشکده مطالعات یهود
✡ هاليوود و صهيونيسم؛ يک روح در دو بدن (٢)
1⃣ #هالیوود در دوران #جنگ_سرد با بزرگ کردن خطر #کمونیسم، کوشيد تا خطر #صهیونیسم را کوچک جلوه داده و بهاصطلاح بر آن سرپوش بگذارد. چرا که رژیم صهیونیستی نياز به زمان داشت تا بهعنوان پايگاه آمريکا در منطقه، جای پای خود را محکم کند.
2⃣ لذا میبينيم که در سال ١٩۵١، سناتور آمریکایی #جوزف_مککارتی طی نطقی آتشين از رواج افکار کمونیستی در ميان فرهيختگان و هنرمندان ايالات متحده سخن راند و از مقامات کاخ سفيد خواست تا هرچه زودتر ريشهٔ کمونیسم را در عهد تمدن غرب بخشکانند!
3⃣ از اينرو کميتهٔ بررسی فعالیتهای ضد آمریکایی، هنرمندان و کارگردانهای مهاجر اروپایی را مورد بازجویی قرار داد و آنان را تهديد کرد که اگر در مسیر مورد نظر آمریکا گام برندارند بهسختی مجازات خواهند شد.
4⃣ هدف از اين اقدام، جلوگيری از فعاليت کارگردانان و فیلمسازانی بود که قصد داشتند خارج از چهارچوبهای ساختگی و مبتذل هالیوود دست به خلق آثار هنری بزنند.
5⃣ اگر آن روز مککارتی از بهاصطلاح خطر #نفوذ کمونیسم سخن گفت، بهواقع خود نيز میدانست که چنين نفوذی در جامعهٔ سراسر غربیِ آمریکا يا وجود ندارد يا اگر هم باشد بسيار کمرنگ است و نمیتواند به ارکان آن صدمهای بزند.
✅ اندیشکده مطالعات یهود:
👉 @jscenter
د! (1)
تصاویر جوزف مککارتی روی جلد مجله تایم
از اين رو کميته بررسي فعاليتهاي ضد آمريکايي، هنرمندان و کارگردانهاي مهاجر اروپايي را مورد بازجويي قرار داد و آنان را تهديد کرد که اگر در مسير مورد نظر آمريکا گام برندارند به سختي مجازات خواهند شد.
هدف از اين اقدام، جلوگيري از فعاليت کارگردانان و فيلم سازاني بود که قصد داشتند خارج از چهارچوبهاي ساختگي و مبتذل هاليوود دست به خلق آثار هنري بزنند.
اگر آن روز مک کارتي از به اصطلاح خطر نفوذ کمونيسم سخن گفت، به واقع خود نيز ميدانست که چنين نفوذي در جامعه سراسر غربي آمريکا يا وجود ندارد يا اگر هم باشد بسيار کمرنگ است و نميتواند به ارکان آن صدمهاي بزند.
در آن دوران افرادي چون رونالد ريگان (2) که يکي از اعضاي اين کميته بود، عدهاي از سرشناسترين و بنامترين کارگردانهاي جهان از جمله «آرتور ميلو» و «کليفورد اوديتس» و «چارلي چاپلين» را به ضديت با آمريکا و همسويي با اتحاد جماهير شوروي (که همچنان تحت سلطه رژيم خودکامه «استالين» قرار داشت) متهم کردند و بسياري ديگر را در ليست سياه قرار دادند.
کار به جايي رسيد که ده تن از سينماگران و سناريونويسان هاليوود که بعدها به هاليووديهاي دهگانه شهرت يافتند به زندان و محروميت از کار و سفر محکوم شدند. (الفا بيزني، هربرت بيبرمن، لسترکول، ادوارد ديميتريک، رينگ لاردنر، جان هاوارد لاوسن، آلبرت مالتس، سام اورنيز، آدريات اسکات و دالتون ترومپو.)
به اين ترتيب، هاليوود پس از تصفيههاي خونين استالين در عهد شوروي سابق که پشت همه را به لرزه درآورد، دست به بزرگترين تصفيه فرهنگي و سينمايي در جهان غرب زد تا راه براي سلطهجويي سران کاخ سفيد و صهيونيسم بينالملل براي سيطره بر منابع و ثروتهاي جهان و چپاول آن همواره گردد.
پس از اين تصفيه سياه که آمريکا همچنان ميکوشد آن را مخفي نگاه دارد، مجموعه فيلمهاي «جيمز باند»، «مرد شش ميليون دلاري»، «رمبو» و غيره به بازارهاي آثار هنري و سينمايي جهان، به ويژه جهان سوم، راه يافت و چشم نسلهاي جوان را که بياطلاع از ماهيت سلطهجويانه آمريکا و صهيونيسم بودند به خود خيره ساخت.
پينوشتها:
(1) مککارتیسم اصطلاحی است برای اشاره به فعالیتهای ضدکمونیستی سناتور جوزف مککارتی (۱۹۰۸ تا ۱۹۵۷) در آغاز دوره جنگ سرد، که موجب شد موجی از عوامفریبی، سانسور، فهرستهای سیاه، گزینش شغلی، مخالفت با روشنفکران، افشاگریها و دادگاههای نمایشی و تفتیش عقاید، فضای اجتماعی دهه ۱۹۵۰ آمریکا را دربرگیرد. بسیاری از افراد به ویژه روشنفکران، به اتهام کمونیست بودن شغل خود را از دست دادند و به طرق مختلف آزار و اذیت شدند. نکته جالب توجه، شباهت زیاد این مبارزه ضد کمونیستی با روشهای مرسوم در کشورهای کمونیستی بود. مک کارتییسم هم چنین دوران سیاهی را برای هالیوود رقم زد و کارگردانان زیادی را به بهانه کمونیست بودن تحت تعقیب قرار داد.
(2) رونالد ريگان: رئيس جمهور آمريکا از حزب جمهوريخواه که در خلال سالهاي 1980 تا 1988 – دوران رياست خود – ايده «جنگ ستارگان» را مطرح کرد. وي يکي از سرسختترين طرفداران صدام در جنگ عليه جمهوري اسلامي ايران بود. از مهمترين رسواييهاي دوران وي ميتوان به ماجراي «ايران گيت» اشاره نمود. وي در اين ماجرا به منظور برقراري رابطه با ايران، يک کيک کليدي و يک انجيل امضا شده را همراه با نماينده خود «مک فارلين» به تهران اعزام کرد که در اين کار شکست خورد و پس از مدتي از سوي مجلس سناي آمريکا مورد بازخواست قرار گرفت.
منبع: سعید طبیعتشناس ، صهیونیسم و سینما ، تهران: انتشارات قبله اول (جمعیت دفاع از ملت فلسطین).
خانه / یهود و رسانهها / یهود و هالیوود / هاليوود و صهيونيسم ؛ يک روح در دو بدن
هاليوود و صهيونيسم ؛ يک روح در دو بدن
یهود و هالیوود ارسال دیدگاه 314 بازدید
از زمان شکلگيري هاليوود، يهوديان که همواره به دنبال منافع مادي و کسب سود بيشتر هستند، احساس کردند اين مؤسسه تبليغاتي و ديداري ميتواند برايشان بسيار مفيد باشد. آنان تصميم گرفتند اين مؤسسه را به يک دستگاه پولساز تبديل کنند و طبق معمول از اين درآمدها در جهت تحقق اهداف صهيونيسم و در وراي آن رژيم صهيونيستي، حداکثر استفاده را ببرند. مککارتیسم
هنگامي که در سال 1914 ميلادي، اولين تير ترکشهاي جنگ جهاني اول شليک شد و نفير گلوله، آسمان اروپا را در نورديد، صادرات فيلمهاي سينمايي و مستند به ينگه دنياي آن زمان که جامعهاش سخت تشنه هنر هفتم بود، متوقف شد. اما اين جنگ براي آمريکا و به ويژه بزرگترين کارتل هنري آن يعني هاليوود مايه خير و برکت شد و به آن مجال داد تا مانند اختاپوسي عظيمالجثه بر سينماي جهان چنگ بيندازد.
هاليوود از هفت شرکت بزرگ فيلمسازي يعني «پارامونت»، «يونيورسال»، «فوکس قرن بيستم»، «وارنر بروز»، «کلمبيا پيکچرز»، «يونايتد آرتيست» و «مترو گلدوين ماير» تشکيل شده است.
در شيوه کار هاليوود، کارگردان، متکي بر مدير توليد يا تهيهکننده است. اين مدير توليد يا تهيهکننده است که کارگردان يا بازيگر را انتخاب ميکند و سناريوي دلخواهش را به دست کارگردان ميدهد. در چنين محيطي، ناگفته پيداست که اين شرکت سازنده است که نوع فيلم و صحنه را در آثار کميک، تاريخي، وسترن، پليسي، درام و ملودرام، انتخاب کرده و بر کارگردان تحميل ميکند. به اين ترتيب، هرچه که سازنده در مخيله خود دارد، به تصوير کشيده ميشود و بيننده را نيز چارهاي نيست جز آن که اين انديشهها را بر پرده سينما تماشا کند.
فيلمهايي که در هاليوود ساخته ميشود، اغلب يا تخيلي هستند و يا ساختار و مضموني غير واقعي و عجيب و غريب دارند. گويا آمريکاييها و پولدارهاي يهودي که از اين فيلمها حمايت ميکنند، قادر به بازگو کردن واقعيت نيستند و نميخواهند قهرمانان خود را به صورت طبيعي و به عنوان يک انسان عادي به بيننده نشان دهند.
در هاليوود همه چيز افسانه است. قهرمان فيلمها اسطورهاند و هيچ چيز بر آنها کارگر نميافتد. انواع بمب، موشک و راکت در کنارشان منفجر ميشود، بيآنکه خراشي بر آنها وارد شود يا حداقل از اين همه گرد و خاک سرفه کنند! آنها با لبخندي بر لب که بيشتر به لبخند فاتحان جنگ ميماند، از ميان دود و آتش خارج ميشوند!
قهرمانان هاليوود، اسطورههايي عجيب و غريب هستند. آنان در جنگ ستارگان با دشمنان فضايي ميجنگند و زمين را نجات ميدهند. انگار که سياره زمين فقط به آنها تعلق دارد.
در فيلمهاي زميني هم قهرمانان هاليوود سوار بر ماشينهاي غول پيکر با سرعتي سرسامآور رانندگي ميکنند، همه موانع را از ميان ميبرند، از ارتفاعات بالا ميروند و در صحنههايي هيجانانگيز و نفسگير با همين ماشينها از روي پل يا درههاي بسيار عميق به درون آب شيرجه ميزنند، البته باز هم ماشين آنها کاملاً سالم ميماند!
در قاموس هاليوود، تعقيب و گريز بخش لاينفک فيلم به شمار ميرود. ماشينهاي آمريکايي که از استحکام و قدرت زيادي برخوردار هستند در همه صحنهها ديده ميشوند، ماشينهايي که هرگز متوقف نميشوند، بنزينشان تمام نميشود و خرابي براي آنها معنايي ندارد! گويي قهرمان اصلي فيلم ماشين است نه انسان!
در اين سينما که صهيونيسم بينالملل صحنهگردان آن است، قتل و کشتار بسيار طبيعي و راحت است. فرد به راحتي يک اسلحه برميدارد، هرکس را که ميخواهد ميکشد، بعد اسلحه را در جيب پالتويش ميگذارد و با خونسردي از محل دور ميشود. گويي هيچ اتفاقي نيفتاده است!
البته اين بدان معنا نيست که در هاليوود هيچ اثر هنري مثبت يافت نميشود. زيرا کارگرداناني بزرگ که به اصول اخلاقي پايبند هستند، سعي در ساخت فيلمهاي ارزشي داشته و دارند. اما متأسفانه در اين هياهوي عظيم تبليغاتي که از سوي سران صهيونيسم و آمريکا به راه افتاده صداي آنها به جايي نميرسد.
از اين دست فيلمها ميتوان به «گفتوگوي هيچکاک و تروفو»، «خاطرات و زندگيام در تصاوير چارلي چاپلين»، «نام روي نشاني» از «فرانسيس فورد کاپولا» و «شاه کمدي» از «مک سنت» اشاره نمود.
هاليوود در دوران جنگ سرد با بزرگ کردن خطر کمونيسم، کوشيد تا خطر صهيونيسم را در جهان عرب کوچک جلوه داده و به اصطلاح بر آن سرپوش بگذارد. چرا که رژيم صهيونيستي نياز به زمان داشت تا به عنوان پايگاه آمريکا در منطقه، جاي پاي خود را محکم کند.
لذا ميبينيم که در سال 1951، سناتور آمريکايي جو مک کارتي طي نطقي آتشين از رواج افکار کمونيستي در ميان فرهيختگان و هنرمندان ايالات متحده سخن راند و از مقامات کاخ سفيد خواست تا هر چه زودتر ريشه کمونيسم را در عهد تمدن غرب بخشکانن
تیپو سلطان (1753-1799) در زمان جنگ دوم انگلیس و میسور فرماندهی بخشی از نیروهای نظامی پدر را به دست داشت و زمانی که به حکومت رسید 29 ساله بود. او جنگ با انگلیسیها را ادامه داد، ساحل مالابار را بار دیگر به تصرف درآورد، نیروهای انگلیسی به فرماندهی ژنرال ماتیوس (43) را شکست داد، ژنرال نامبرده و تعدادی دیگر از افسران انگلیسی را به قتل رسانید و سرانجام در مارس 1784 پیمان صلح جدیدی با انگلیسیها منعقد نمود. تیپو در سال 1786 خود را “پادشاه” (44) میسور خواند و در سال 1787 پیمان صلحی با دولتهای نظام حیدرآباد و مهاراته منعقد نمود. (45) اکنون تیپو به عنوان بزرگترین دشمن انگلستان در مشرق زمین شناخته میشد.
در سالهای پسین، تیپو سلطان سخت در پی اتحاد با قدرتهای مسلمان و فرانسویها برای جنگ با انگلیسیها بود. او برای تحقق این امر هیئتهایی را به قسطنطنیه (استانبول)، عربستان، کابل و مستعمرات فرانسه در اقیانوس هند اعزام داشت و خواستار اعزام نیروهای داوطلب برای “اخراج انگلیسیها از هند” شد ولی ناکام ماند. (46)
در سال 1790 سومین جنگ انگلیس و میسور درگرفت. در این جنگ، دولتهای مهاراته و نظام حیدرآباد به دلیل هراس از اقتدار روزافزون تیپو سلطان در منطقه در جبهه انگلیسیها جای گرفتند. هرچند تیپو و نیروهایش شجاعانه جنگیدند ولی جنگ با شکست آنان به پایان رسید.
در فوریه 1792 شهر سرینگاپاتام (47) پایتخت میسور، به اشغال نیروهای انگلیسی و متحدینش درآمد، تیپو سلطان تسلیم شد و پیمان صلحی میان او و اشغالگران منعقد گردید. طبق این پیمان، تیپو مبلغ سه میلیون پوند استرلینگ به کمپانی غرامت پرداخت کرد و دو پسرش را به عنوان گروگان جنگی در اختیار انگلیسیها قرار داد. تقریباً نیمی از سرزمین تحت فرمان تیپو به تصرف انگلیسیها در آمد، مهمترین بخش آن به قلمرو کمپانی (حکومت مدرس) منضم شد و بقیه به سرزمینهای مهاراته و حیدرآباد. (48)
پیمان 1792 به معنای پایان کار تیپو نبود. حکومت او بر مابقی سرزمین میسور تداوم یافت و به زودی بار دیگر تیپو به قدرت درجه اول منطقه بدل شد. او به تجدید سازمان نیروهای نظامیاش دست زد، با ایجاد استحکامات متعدد شهر سرینگاپاتام را به قلعهای استوار بدل ساخت و با اعزام نمایندگانی نزد زمان شاه افغان و فرانسویها خواستار اتحاد علیه انگلیسیها شد ولی بار دیگر تلاش وی بینتیجه ماند. (49) مورخین یکی از علل اصلی اعزام ریچارد و آرتور ولزلی به هند را پایان دادن به تهدید تیپو سلطان میدانند. ماکرجی مینویسد:
اینک توجه انگلستان به میسور معطوف شد؛ سرزمینی که حیدرعلی و سپس پسرش، تیپو سلطان، کانون خطر برای اقتدار رو به رشد بریتانیا در هند بودند. بدینسان جنگهای انگلیس و میسور آغاز شد که در آن، مانند تمامی جنگهای انگلستان با قدرتهای هندی، طرف هندی در صحنههای نبرد پیروز شد ولی جنگ را باخت. (50)
نخستین اقدام ریچارد ولزلی پس از ورود به هند، تلاش برای جلب نظام علی خان (نظامالملک آصف جاه دوم)، حکمران حیدرآباد دکن، به اتحاد نظامی جدید با انگلیسیها و دور ساختن وی از تیپو و فرانسویها بود. برای تحقق این هدف، ولزلی دو تن از مأموران زیرک خود را به دربار حیدرآباد اعزام کرد. این دو کلنل کیلپاتریک (51) و کاپیتان جان ملکم بودند. پس از مذاکراتی که تاریخ هند آکسفورد آن را “ماهرانه” توصیف میکند، سرانجام در سپتامبر 1798 نظام علی خان پذیرفت که به جبهه انگلیسیها بپیوندد. (52)
بدینسان، پس از تمهیدات سیاسی کافی، در اوایل سال 1799 ولزلی به تیپو سلطان اعلام جنگ کرد و چهارمین و واپسین جنگ انگلیس و میسور درگرفت.
در این جنگ سرلشکر جرج هاریس (53) سرلشکر جیمز استوارت (54) سرلشکر دیوید بایرد (55) و کلنل آرتور ولزلی فرماندهی نیروهای انگلیسی و متحدین هندی آنها را به دست داشتند. سرلشکر هاریس فرماندهی ارتش 50 هزار نفره حکومت انگلیسی مدرس (قلعه سن جرج) را به دست داشت و آرتور ولزلی فرمانده نیروی 16 هزار نفره نظام حیدرآباد بود.
شهر سرینگاپاتام به محاصره درآمد. انگلیسیها خواستار دو میلیون پوند استرلینگ غرامت جنگی و تصرف نیمی از قلمرو میسور شدند. تیپو حاضر به پذیرش این درخواست نشد. در 4 مه 1799 شهر مورد حمله شدید قشون انگلیس قرار گرفت. تیپو در حال دفاع، در حالی که به نوشته تاریخ آکسفورد “به رغم جراحت شجاعانه میجنگید“، (56) به قتل رسید، خانوادهاش به اسارت گرفته شدند و شهر وحشیانه به غارت رفت. تیپو سلطان در میان مردم هند به عنوان قهرمانی بزرگ شناخته میشود و از سوی آنان شیر میسور نام گرفته است.
قتل تیپو سلطان و اشغال سرزمین میسور دستاوردی ب