با خودم فکر میکردم بر چه اساسی باید به یک نماینده مجلس رای داد
و چگونه انتخاب شکل میگیرد؟
من در فضای شهر یک رخوتی احساس میکنم که شاید از نداستن است اینکه نمیدانیم با شرایط و وضع کنونی چه کنیم...
و گاها با حرفهایی روبه رو میشویم که شبیه یک آبنبات دل خوش کننده است و دیگر انقدر آبنبات خورده ایم که میلی نداریم...
اینکه یک نماینده از شهر اصفهان همچنان میآید و مسئله آب را مطرح میکند و تو جوان به خود میگویی از آن موقع که به دنیا آمدم این رودخانه را خشک دیدم و حتی نماینده های قبلی هیچ پاسخی از نشدنها و علتش نمیگویند و تو میمانی و کارهایی که جلو نرفته است...
راستش مسئله کشور و شهر و روستا و مردم ما شاید مسائل بسیار اساسی تری است
شاید باید یک نماینده مجلس خودش را هم افق با امام ببینید
و همانطور که امام آنقدر بلند نظر بودند که آینده کشور را به صورت جهانی و در امتداد فتح قدس میدیدند، نماینده مجلس نیز افق پیشروی این شهر را در راستای بسیار بلند نظرانهای ببیند، که در کنار کارهای بزرگ مسائل دیگر جامعه حل میشود.
شاید لازم است یک نماينده افقی حیاتی تر از غذا و آب پیشروی مردم بگذارد، و خودش نیز فراتر از آب و نان برایش مسائل مطرح باشد...
و در نظرم لازم است ریش سفیدها جوانان را برای این ریسک های بزرگ به جلو فرستند.
من دلممیخواهد به یک جوان شهرم رای بدهم تا اگر لازم به تجربه است تجربه کند.
برخی از این نماینده ها آنقدر سن دارند که نه تنها تجربه های خود را کردهاند، بلکه اگر کاری از دستشان بر میآمد دیگر انجام دادهاند و چه بسا لازم است این تجربه ها را انتقال داده و از شدن ها و نشدنهایشان بگویند ....
اما حیف در نظامی هستیم که بی نظم و توسعه نیافته ...به این روال ها فکر نشده و در سکوت همه چیز در حال سپری است.
دلممیخواهد برخیزمو به عنوان بخشی از مردم طلب کنم. از آنکه این سالها نماینده بود و پرسش کنم از آنچه کرده و نکرده ...
و جویای تمام آنهایی شوم که امیدی برای تغییر این وضع در دل خود دارند...
به قول آقای طاهرزاده مردم حضورشان را در تاریخ با انتخابات درک میکنند...
برایم سوال است چقدر یک نماینده خودش را نماینده مردممیداند؟
چه میزان در میان مردم هست...حضور دارد؟
دلم نمیخواهد در ادبیات سیاسی و جدال از یک نماینده پرسش کنم، دلم آرامشی میخواهد، پر از فهم...
شاید در سالهای قبل انتخابات در شلوغی جدالها و دعوی جناح ها تعریف میشد. اما اکنون سکوتی است که اجازه تامل میدهد، اجازه نشستن و گوش فرا دادن
شاید اکنون وقت آن است که به هم گوش دهیم
یک نماینده به مردم گوش دهد و پای آنها بایستد و در مقابلش نیز یک مردم به نماینده خود گوش فرا داده و پای کار او بایستند...
شاید اکنون وقت شنیدن یک دیگر است...
و از شنیدن فهم حاصل میشود. به نظرم تا زمانی که نمایندهای مردم را نشنود نمیتواند تدبیر کند...و این راهکار های از پیش تعیین شده وقتش سر آمده ....
#نوشته_ای_از_یک_دوست
#آ_ی_ن_د_ه_...