گویا انتخابات پیش رو. هر چند که از جزئیات و کاندید ها اطلاع چندانی ندارم ولی با انتخابات دیگر سالها متفاوت است
گویی لازم است ما بالغ شویم
من از کودکی خاطراتی از انتخابات و حواشی اش در ذهنم دارم
چالش هایی که در هر دوره مطرح بوده است
مسئله جناح های سیاسی
و امیدهایی که مردم و ملت ما داشتند
عجیب این سرزمین به خود اتفاق و زیر و زبر دیده است ...
گویی اکنون تجربه هایی را گذرانده و باید وارد مرحله جدیدی شویم
دیگر مسئله تفاوت نگاه در رویارویی با آمریکا و اصلاح اقتصاد با سازش و برجام و.. نیست
دیگر مسئله آوردن یک مربی خارجی نیست
دیگر مسئله واردات نیست
انگار مسئله بود و نبود این انقلاب و جمهوری است...
انگار خیلی حیاتی تر و ریشه دار تر دارد این غربالگری شکل میگیرد
یادم هست سال ها پیش با خانواده برای رای دادن رفتیم با خانوادهام رای دادیم هر چند آن موقع سن قانونی برای رای نداشتم، ولی حال و هوا خوشحال و امیدوار بود
اما انگار اکنون فرق کرده
و تو یا باید باشی و با تمام وجود باشی
یا قطع کنی بودنت رو ...
و چشمانت را بر هرچه هست ببندی
بر تیم فوتبال
بر اتفاقات جهانی
بر فلسطین
و حتی بر ضعیفان و ستم دیده ها ...
و حتی بر ظالمان ...
تو فکر میکنی با نبودنت مقابل یکمشت روحانی و به اصطلاح خودشان آخوند ایستاده ای اما...این رای ندادن حذف بودن است...
و تو وقتی نباشی نمیتوانی، مسئولانه انتظار داشته باشی ، طلب کنی ، دعوا کنی ، بجنگی و بسازی و به جلو حرکت کنی...
راستش عجیب در دلم احساس اطمینان دارم که این انقلاب به این سادگی ها نه از یاد بلکه از صحنه روزگار و تاریخ گم محو و تضعیف نمیشود
و این اطمینان گاه موجب میشود کمتر بخواهم با اطرافیانم برای رای دادن چالش کنم
و بیشتر از همه نگران خودشان هستم
که گاه آدمی وقتی آنجا که باید حاضر نشود خودش را و تاریخش را گم میکند و گویی خود را گم کرده ...
مانند پترسی که اگر انگشتش را مانع خروج آب نمیکرد
شاید نه تنها شهری بلکه خودش هم دیگر نبود...
#نوشته_از_یک_دوست