eitaa logo
•●اندیشکده ضُحىٰ●•
170 دنبال‌کننده
93 عکس
28 ویدیو
10 فایل
‌ اگر میخواهیم امیدوار باشیم اگر میخواهیم مأیوس نباشيم و بتوانیم پیش برویم و به تعبیری مرگ را نپذیریم، هلاکت را نپذیریم ✔️باید به تفکر پناه ببریم... 📍دانشگاه اصفهان @Andishkade_zoha_admin :ارتباط با ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
. ...راه قدس از کربلای غزه وا گشته است... ...غَزِّه... شب نوزدهم دوشنبه ۲۹ آبان ماه ۱۴۰۲ ساعت ۲۰:۰۰ 🔸 مکان: ایوان خیمه جدید گلستان شهدا @soha_sima‌
هدایت شده از غزه آری کربلا گشته
. سلام خدمت دوستان عزیز قرار شد متن هایی که رفقا در رابطه با «کربلای غزه» به نگارش در آورده‌اند، در این کانال گردآوری شود. شاید این کانال مثل جلساتی که در گلستان شهدا برگزار میشود، باشد. همان که اقای فاطمی دائما تکرار میکند: «هر کس صندلی اش را بردارد و بیاید اینجا، دور این میز و حرفش را بزند» این کانال هم حکم همان میز را دارد و بیشتر مثل یک گروه است و یا کانالی‌ست که گروهی اداره میشود. اکثر متن‌ها در مورد یکسری تصاویر و یا ویدیوهایی‌ست که از غزه دارد میرسد و دوستان، با نوشتن آنها معنای خاصی به این تصاویر و ویدیوها داده‌اند. شاید این کار نوعی خبرنگاری باشد. البته نه خبرنگاری که به تحلیل‌های هرروزی می‌پردازد بلکه با زبان روزنامه و یا با زبان مردم، خبر از آینده‌ می‌دهد. 🗒 ارسال متن، شعر و یا خبر: 📎@fatherevayat 🇵🇸 @gaze_karbala
. ...فیلسوف فردا... 🔹 گفتگو در مورد متن اخیر دکتر رضا داوری اردکانی 📆 امروز، پنج‌شنبه ۲ آذرماه ۱۴۰۲ 🔸 ساعت: ۱۳:۳۰ مکان: خیابان مسجد سید خیابان ظهیرالاسلام کوچه شهید حیرت بن بست شکوفه جلسه حضوری است و امكان شنيدن زنده آن نيز از طريق لينك زير فراهم است https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom @soha_sima
فیلسوف فردا.MP3
41.14M
. 🎙فیلسوف فردا 🔹 گفتگو در مورد متن اخیر با عنوان: من شکست خورده‌ام و این شکست را می‌پذیرم 📆 پنج‌شنبه ۲ آذرماه ۱۴۰۲ @soha_sima
🔶امروز جلسه ی فلسفه به چه کار می آید برگزار نمی شود.
در چه وضعی به سر می بریم؟ این پرسشی است که این روزها ذهن بسیاری از ما را به خود مشغول کرده است و با دیدن مشکلات و مسائل گوناگون در اطرافمان این پرسش جدی‌تر می‌شود. باید مجالی برای تامل بر وضعیت کنونی جهانمان بیابیم... شاید بگویی این تامل به چه کار می‌آید؟ تامل در وضعیت، انسان را از نزاع و جدل بیرون می‌کشد و به جای آنکه به دنبال مقصر اوضاع باشد، آماده برعهده گرفتن مسئولیت می‌شود. 💠سلسله جلسات گفتگوی دانشجویی 👤با حضور: استاد نجات‌بخش ⏰ دوشنبه‌ها، ساعت ۱۲:۳۰ 📍مکان: حسینیه واقع در طبقه فوقانی مسجد شجره، کنار درب ورودی خواهران (جنب مصلی الغدیر) ؟ 🆔 @andishkade_zoha_ir
هدایت شده از فرصت…
باید به یاران شهیدم میرسیدم.mp3
24.72M
📻 🎧بشنویم: 🔰شاعرانگی و معنای کشف حقیقت 🎙 استاد طاهرزاده 🔸"عقل تکنیکی" جلسه هشتم ⏱زمان:۱۶ دقیقه @forsat_soha
.﷽. سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت... سر ها در گریبان است. کسی سر برنیاورد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید، نتواند! که ره تاریک و لغزان است. و گر دست محبت سوی کس یازی، به اکراه آورد دست از بغل بیرون! که سرما سخت سوزان است... مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چركین! هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی دمت گرم و سرت خوش باد سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای! منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم منم من، سنگ تیپاخورده‌ی رنجور منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم. بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم... «درباره دانشگاه» • به مناسبت هفته دانشجو 🔹 ۱۲, ۱۳, ۱۴ و ۱۵ آذرماه 🔹 ساعت ۱۱:۳۰ 🔹 دانشگاه اصفهان، روبروی مسجدشجره(حضرت زهرا) ▪️ @andishkade_zoha_ir
قصه شعر- مجلس اول.mp3
22.51M
. 🎙...قصه‌ شعر... 🔹 مجلس اول؛ 🔹 کتاب زمستان @soha_sima
به نام دوست اول ازهر چیز باید بگویم نامه راهی است به سوی دوست پس نه باید به دنبال پرده دری های معمول باشیم و نه قیل و قال های هر روزمان! باید به دنبال راهی به سوی دوست بود ...راهی به سوی او...و ما همه قصدمان ازهمنشینی با دوست تمطع و سودجویی نیست وتنها دمی صمیمانه به سربردن ودرد دل گفتن است. شاید از این جور نامه ها حتی بوی ناامیدی هم شنیده شود، اما چه باک که داد ناامیدی ندائی ست که منادایی دارد ؛ هرکس امروز فریاد ناامیدی سر بکشد به امید پاسخی می نشیند که اگر امید به پاسخ نداشت ،فریاد بر نمی آورد و جام زهر انزوا را سر می کشید! گفتم می خواهم درد و دل کنم. برای منی که در دانشگاه تازه وارد به حساب می آیم ، همه چیز آنقدر عجیب اند که نمی توانم از حوادث واتفاقات ساده گذر کنم.... هنوز نتوانسته ام درک کنم چرا اگر دانشجویی بگوید که برای علم به دانش گاه آمده همه نگاه ها به او مثل یک احمق می شود؟ هنوز نفهمیده ام چرا ما که ساکن و سالک دانش گاهیم برای دانشگاه ومتصدیانش مثل ارباب رجوع می مانیم ؟ چرا دانشگاه ما تبدیل به یک اداره شده؟ چرا هر روز مثل اموات متحرک به دانشگاه می آییم و بعد مثل اینکه مجبورمان کرده باشند تا آخر تحملش می کنیم؟ چرا تحوالت و اخبار دانشگاه برای هیچکداممان مهم نیست؟ چرا از خودمان نمی پرسیم برای چه به دانشگاه امده ایم؟ برای چه مشغله هایمان را شهر و دیارمان را رها کرده ایم و در دل یک کوه صحبت هایی را می شنویم که از مثبت بودن انها مطمئن نیستیم؟ چرا از خودمان اکنون و آینده مان سوال نمی کنیم؟ اصلاً شده به یک جای کار هر روزمان شک کنیم؟ چرا افکار و عقایدمان را لحظه ای زمین نمی گذاریم تا هم نشینی با یک سالک و ساکن دانشگاه را به جان بخریم؟ اصلاً کاری هست که از انجامش چنان مطمئن باشیم که زندگی را وقف آن کنیم؟! چرا ؟ چه طور؟ چه وقت؟ چگونه؟ نمی دانم شاید فکر کنید دیوانه شده ام و شاید درست فکر می کنید اما خودم می گویم که خسته شدم....خودم می گویم که دنبال یک خانه گرمم که از هیاهوی آشفته بازار دانشگاهمان به دامانش پناه ببرم دوست دارم به شما هم بگویم که از قیل و قال های امنیتی و شورشی دانش گاه نه عطر حماسه می شنوم و نه رایحه دوستی ... همه مان یاد گرفته ایم برای هم دندان تیز کنیم ، عقایدمان را به رخ هم بکشیم و همه تقصیر ها را گردن کار های انجام نشده بیاندازیم و اگر احیانا کسی خسته شد و خواست گوشش را به درد و دل دیگری باز کند به او اتهام دو رویی و ضعف ایمان و ناجوان مردی بزنیم! غافل از اینکه ناجوان مردی چیست و کجاست ؟! با اینکه از تابستان به دانشگاه آمدم به جز اوقات همراهی با دوستان هیچ گاه نبوده است که سرمای دانشگاه را احساس نکنم ... هوایی که دوستان بس ناجوانمردانه سرد است ! سالمت را نمی خواهند پاسخ گفت ... ، سر ها در گریبان است کسی سر برنیاورد کرد ،پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید ، نتواند که ره تاریک و لغزان است وگر دست محبت سوی کس یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون ،ابری شود تاریک چو دیوار ایستد در پیش چشمانت نفس کاین است چه داری چشم ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟ پس خانه خلوتی را پیدا می کنیم و آنقدر می نویسیم و گرمش می کنیم تا دگر نشود آن را خانه خلوت نامید .... شاید آنجا بتوانیم به همه چرا ها پاسخ دهیم ... شاید آنجا بتوانیم از سوزان به مهری مادر گون پناه ببریم و آغوشی منتظرانه وگرم برای دیگر خستگان باز کنیم .... شاید بشود شاید هم نه اما به امید فجر نشستن که بهانه نمی خواهد . می خواهد؟ مسیحای جوان مرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین! هوا بس ناجوانردانه سرد است ....ای دمت گرم و سرت خوش باد! سالمم را تو پاسخ گوی ، در بگشای! منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم. منم من، سنگ تیپاخورده رنجور. منم،دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور. نه از رومم ،نه از سنگم ، همان بیرنگ بیرنگم. بیا بگشای در بگشای، دلتنگم. حریفا !میزبانا !میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد. تگرگی نیست ، مرگی نیست، صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است. شعر: زمستان م.ا.ث 133 متن : یک دهه هشتادی ▪️@andishkade_zoha_ir