eitaa logo
اندوه
64 دنبال‌کننده
1 عکس
2 ویدیو
1 فایل
شعر‌ها و یادداشت‌های ادبی علی کاملی (کرمانشاهی)
مشاهده در ایتا
دانلود
آمد به یاد آب دیدم، کام عطشان توام آمد به یاد دیدم آتش، لعل سوزان توام آمد به یاد دوختم بر آسمان پر ستاره، چشم خویش بر بدن، زخم فراوان توام آمد به یاد تا شنیدم کشتی بشکسته‌ای بر گِل نشست پیکرِ بر خاک، عریان توام آمد به یاد از فراز شاخه‌ای آمد صدای بلبلی بر سر نی، صوت قرآن توام آمد به یاد شعلۀ شمعی در آغوش نسیم، آشفته بود روی نی، موی پریشان توام آمد به یاد قصّۀ سنگ و سبو در خاطرم چون نقش بست ماجرای چوب و دندان توام آمد به یاد گفت: در ویرانه باید جست‌وجوی گنج کرد کنج ویران و یتیمان توام آمد به یاد دیدمش در شعر خود، «تربت» تخلّص آورد از تو و خاک بیابان توام آمد به یاد جواد هاشمی (تربت) @andovh
تو نیستی ، همه‌ ی عیدها غم‌انگیز است بهارِ بی تو برایم ، به رنگ پاییز است...💔 علی کاملی :)
آن کریمی که حرم را به برادر بخشید زر به هر سائلی از آن طرف در بخشید او که با دشمن خود نیز کرم‌ها می‌کرد هرکسی سائل او شد دوبرابر بخشید سائلانش همگی دشمن جانش بودند بس‌که با چهر‌ه‌ی پوشانده، حسن، زر بخشید فُطرُسش بودم و با بال شکسته دیدم که کرم کرد حسن جان و به من پر بخشید در حقیقت حسنی بود حسین‌ بن علی که به قاتل تَه گودال بلا «سر» بخشید! @andovh
تو ماندی و چاه چاه ماتم با تو ای مرد! تویی و کوفه‌ها غم با تو از بین تمام همرهان تو علی! مانده‌ است فقط یک ابن‌ملجم با تو... @andovh
خداوندا به حق اسم اعظم به نور سینه‌ی اولاد آدم به شاه صفدر کرار، حیدر که از نیروش وا شد باب خیبر نبد فصلی به روز کارزارش ز عزرائیل و ضرب ذوالفقارش به آن سرو گلستان نبوت به آن شمع شبستان نبوت حسن، کز محض لطف و خیرخواهی فرود آمد ز تخت پادشاهی به آن نوباوه‌ی باغ رسالت به آن یکتای میدان بسالت حسین، آن سور جمع سعیدان سپهسالار افواج شهیدان به آن چشم و چراغ آفرینش که بر وی بد مدار آفرینش علی بن الحسین، آن زین عباد که بد از غیر ذات بخت آزاد به آن کان صفا و منبع نور که بود اندر قباب عز مستور محمد باقر، آن کوه مفاخر که از نحریریش گفتند باقر به حق مجمع البحرین انوار که شد او را ز صدیق و علی یار امام صادق و مصدوق جعفر که این دو منصب او را شد میسر به حق جمله اهل بیت اطهار کلان و خرد و مرد و زن به یک بار که هر یک کشتی بحر یقینند چو کشتی لنگر روی زمینند مولانا خالد شهرزوری نقشبندی (۱۱۹۳-۱۲۴۲ ق) @andovh
امامانی کز ایشان زیب دین است به ترتیب اسمشان می‌دان چنین است «علی»، «سبطین» و «جعفر» با «محمد» دو «موسی»، باز «زین العابدین» است¹ پس از «باقر»، «علی» و «عسکری» دان «محمدْ مهدی»ام زان پس یقین است مولانا خالد نقشبندی (۱۱۹۳-۱۲۴۲ ق) @andovh ¹. به نظر می‌رسد مولانا خالد نقشبندی در این مصرع دچار اشتباه شده، گویا نام موسی بن جعفر (ع) و علی بن موسی الرضا (ع) را هر دو موسی در نظر داشته است! می‌توان مصرع را به این ترتیب درست کرد: «رضا»، «موسی» و «زین العابدین» است.
کرد او گذر به خاک من خفته در بلا شاه آمد از برای زیارت به کربلا محمد محوی شاعر کُرد (۱۲۴۶ یا ۱۲۴۷-۱۳۲۴ ق) @andovh
بعد حمد خدای فرد ودود باد بر مصطفی سلام و درود فخرم این است نسل آن ذاتم که جهان گشت بهر او موجود کمترین آل حیدرم به خدا بحث او «هل أتی» بیان فرمود اسدالله، «قالِعُ الخَیبر» قائل حقّ و قاتل مردود حیدر از نسل پاک جعفر باد بن علی نقی است اهل شهود بن محمد تقی است ابن رضا حضرت کاظم است صاحب جود حضرت جعفر صائق حق ابن حضرتْ امام باقر بود عابدین ابن سیدالشهدا بشنو اسم علی بشو مسعود جفت زهرا و لافتی وصفش «جسمک جسمِ»، مصطفی فرمود چون من از آل پنج تن هستم هشت و چار آورم شفیع و ودود هرکه خواند دعا طلب دارم به دعایی مرا کند خشنود... سید احمد حسینی شاعر کُرد (۱۲۵۲-۱۳۳۵ ش) @andovh
▪️در مرثیه و مدح حضرت امام حسین علیه السلام ای توتیای دیدهٔ جان، خاک پای تو برتر ز عرش، بارگه کبریای تو در رستخیز، خون جگر بر زمین چکد زآن شاخ گل که بر دَمد از نینوای تو کردی به راه دوست، تن و جان خود فدا بادا هزار جان گرامی فدای تو در بحر رحمت است شناور هر آن کسی یک قطره اشک ریزد اندر عزای تو ذات تو هست معنی قرآن و ز اهل کین چون پاره پاره صفحهٔ قرآن، قبای تو می خواست در زمانه کند محشر، آشکار روز نبرد، بازوی معجزنمای تو عهد الست آمد و تسلیم عرضه کرد تا جان نثار دوست نماید وفای تو تو تشنه جان سپردی و آب حیات هم بود از تو تشنه تر به لب جانفزای تو بودند بی خبر که بقا در ولای توست قومی که خواستند به گیتی، فنای تو رنجی که قاتلان تو را هست روز حشر امروز مر مراست ز هجر لقای تو رحمی کن و ز لطف مرا سوی خویش خوان زآن پیشتر که جان دهم اندر ولای تو ملک الکلام مجدی سقزی شاعر کُرد (۱۲۶۸-۱۳۴۴ ق) @andovh
چون مصحف مجید به بتخانه‌های چین تنها میان آن همهٔ اشقیا، حسین همای شیرازی (۱۲۱۲-۱۲۹۰ ق) @andovh
▪️السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی علیه‌السلام به صحنت آمدم، افتاده در دل مشکلی دیگر تو شاهیّ و به درگاه تو آمد سائلی دیگر اگر افتاد کشتی دلم در قلب این طوفان کمک کن که نمی‌بینم به جز تو ساحلی دیگر نظر کن جان آقا! که عبایت قسمتم باشد مگر از لطف چشمان تو باشم دعبلی دیگر دم باب‌الجّوادت رفت از دستم دلم، ای کاش درون کوله‌ام تا صحن تو باشد دلی دیگر من دیوانه در صحن تو حیرانم، که می‌دانم شده مجنون تو با یک نگاهت عاقلی دیگر گذشته از ردیف، ای کاش می‌دیدند چون دعبل برایت شعر می‌خواند «علیّ کاملی» روزی! ۱۳۹۹/۴/۱۳ @andovh
افتاده دلم به باتلاقی که منم دل خسته‌ام از خشکی باغی که منم این لکّه‌ی تیره را بشو، آقا جان! مابین کبوتران کلاغی که منم... @andovh
چهار رباعی علوی: ۱. شد از دو جهان نصیب ما حب علی از دوزخ‌مان کرده جدا حب علی گفتند: آتش خلق نمی‌شد هرگز «لو اجتمع الناس علیٰ حبّ علی» ۲. هرچند که در سکوت و تنهایی تو غم نیست، که مرتضای طاهایی تو بر تخت مقام «انت منّی» در عرش هارونی و هم‌شانهٔ موسایی تو ۳. آن صحن که گنبد طلایی دارد آنجا که ملک برو بیایی دارد، دیدم که خطاب آسمان‌ها شده بود: «ایوان نجف عجب صفایی دارد!» ۴. رفته‌ست دلم به ناکجا، ادرکنی ای راه رسیدن به خدا! ادرکنی من سائلم و رسیده‌ام وقت رکوع ای صاحب تخت «انمّا» ادرکنی @andovh
▪️شب پنجم محرّم (حضرت عبدالله بن حسن ع) به سوی قتلگاه از برج خیمه، ماه می‌آید حسن گویی به میدان باز از این راه می‌آید چنان ماه است و می‌آید به سوی مقتل خورشید همه دیدند شهزاده به سوی شاه می‌آید می‌آید تا به معراجی که عرشش سینه‌ی شاه است دوان از خیمه‌ها تا قلب قربانگاه می‌آید چنان عبّاس یاری می‌کند با دست از دینش علَم بر دوش سوی دشمن گمراه می‌آید به زینب گفت وقتی رفت از خیمه که: ای عمّه! شنیدی ناله‌های یوسف در چاه می‌آید؟ مگر در خون نشسته پار‌ه‌ی قلبی که مسموم است؟ که از میدان خون این لحظه‌ بوی آه می‌آید عمو جان! ای عمو جان! غم‌مخور که مانده‌ای تنها ببین از خیمه عبداللّه، عبداللّه می‌آید... @andovh
میان ماه بنی‌هاشم و مَه تابان تفاوت است ز حدّ وجوب تا امکان صغیر اصفهانی (۱۳۱۲-۱۳۹۰ ق) ▪️ یاد آن وقتی که جای زخم، ابرو داشتی جای رود خون، به سر دریای گیسو داشتی عاشقان را کشته بودی با خم ابروی خود با نگاه اما برای درد، دارو داشتی بوسه زد وقت ولادت بر دو دستت مرتضی بوسه‌هایش را در عاشورا به بازو داشتی زخم‌ها خوردی ولی در دل به یاد فاطمه آتشی از عمق داغ زخم پهلو داشتی بین قبر کوچکی آخر چرا افتاده‌ای؟ تو که مثل سروها یک قدّ دلجو داشتی... @andovh
خورشیدی و روی نیزه‌ها روضهٔ تو پیچیده میان بوریا روضهٔ تو در تشت: دل خون‌جگری یا که سری؟ این روضهٔ مجتباست یا روضهٔ تو؟ @andovh