eitaa logo
انگیزشی200
192 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
9 فایل
☆متن، شعر، دکلمه، موسیقی،کلیپ ☆ @realism71
مشاهده در ایتا
دانلود
9.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ مثل خنده نوزادی که غرقِ خوابه، مثل شربت خنکِ آلبالو در یک روز گرم، مثل اولین گاز از گوجه سبز بعد از یکسال صبر، مثل میمِ مالکیتِ آخر اسم، مثل بوی خانه کاهگلی بعد از باران، یا کشیدنِ نقاشی روی شیشه بخار کرده، مثل پیدا کردنِ جای خالی در اتوبوس با یک بغل خستگی، صدای موج دریا در شب، بوسه های ناگهانی، یا چای تازه دمِ قند پهلو توی استكانِ کمر باریک دوست داشتنت همین قدر شیرینه ! ‎‌‌‌‎‌‌@deklamedarbad
Audio_232761.m4a
2.14M
 ...خواب ديدم  پدرم ميايد ...باهمان صورت محبوب پر از لبخندش ...صورتش بود پر از نور خدا .. .دست بردم که عصايش گيرم ...گفت باشي تو عصايم فرزند ...دل من تاب نياورد ؛ و من بوسه زدم بر دستش ...که نگاهش همان لحظه به چشمم لغزيد .... اشک در چشم دوتايي جوشيد ...دست پر مهرش را بر سرم باز کشيد... گفتمش اي پدرم ...ما کجا ؟...وتو کجا ؟...ما که دلتنگ توهستيم ...پدر ... پدرم لذت ديدار تو را کم دارم ... سالها مي گذرد ... دستي از مهر ندارم به سرم ... وچنان غرق توام که ندارم باور ... گفتمش باز... پدر ... اشکي از گوشه چشمش افتاد ... ونديدم که چه سان رفت پدر ...و دگر باز نگشت به یاد پدرم😔😔😔 . روح همه پدرهای آسمانی شاد ‎‌‌‌‎‌‌@deklamedarbad
Audio_901270.m4a
2.04M
شعر چشمان مرا خواند ولي پاكش كرد دلبري كرد و دلم برد و سپس خاكش كرد به خداوندي انفاس من او ايمان داشت مسئله شيطنتش بود كه بي باكش كرد ماه را روي زمين تا كه رُخَش مي آورد همچو يك ذره اي از خاك به افلاكش كرد دور او گشتم و گشتم چو گل نيلوفر دل سرمست مرا پيچ زد و تاكش كرد خرقه عشق به اندام دلم دوخت ولي چون زليخا شد و يكباره زد و چاكش كرد غنچه سرخ لبش خون به دلم كرد ولي قطره قطره، خون دلهاي مرا لاكش كرد با غروري كه شكست باز نوشتم برگرد با كمي غمزه و اخم الكي پاكش كرد ‎‌‌‌‎‌‌@deklamedarbad
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙️ باغبون دنیای خودت باش... به جای تماشای پنجره زندگی دیگران ... از کتاب عمرت لذت ببر... داشته‌ هات را جلوی چشمات قاب بگیرو... واسه نداشته‌ هات تلاش کن... حسرت باغچه دیگرون رو نخور! در عوض باغبون دنیای خودت باش... شبتون درگیر آرامش😉😉😉
Audio_725132.m4a
2.5M
دیروز بیاد تو وآن عشق دل انگیز بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم در آینه بر صورت خود خیره شدم باز بند از سر گیسویم آهسته گشودم   عطر آوردم بر سر و بر سینه فشاندم چشمانم را نازکنان سرمه کشاندم افشان کردم زلفم را بر سر شانه در کنج لبم خالی آهسته نشاندم   گفتم به خود آنگاه صد افسوس که او نیست تا مات شود زین همه افسونگری و ناز چون پیرهن سبز ببیند به تن من با خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز   او نیست که در مردمک چشم سیاهم تا خیره شود عکس رخ خویش ببیند این گیسوی افشان به چه کار آیدم امشب کو پنجه ی او تا که در آن خانه گزیند   من خیره به آیینه و او گوش به من داشت گفتم که چه سان حل کنی این مشکل ما را بشکست و فغان کرد که از شرح غم خویش ای زن، چه بگویم، که شکستی دل ما را  
7.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بغضی که گلو پس زده ،انگار بهانه ست من مست توام ، الکل و سیگار،بهانه ست محتاج تو هستند، رگ و خون و عصب ها قرص و سرُم و دکتر و تیمار ، بهانه ست محکومِ طناب خم ابروی توام یار آویز شدن بر لبه ی دار ، بهانه ست هی بی سحری روزه ی مستانه گرفتم لب تشنه ی لعلِ توام افطار بهانست بر روی مزارم بنویسید : دروغ است! من زنده ام و این همه خروار ، بهانه ست من زنده به امّید رسیدن به تو هستم میدانم و میدانی و تکرار ، بهانه ست ‎‌‌‌‎‌‌@deklamedarbad
Audio_573902.m4a
1.26M
لحظه ی دیدنت انگار که یک حادثه بود حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت سیب را چیدم و در دلهره ی دستانم سیب را دید!! ..ولی دلهره را دوست نداشت تا سه بس بود که بشمارد و در دام افتد گفت یک..گفت دو ..افسوس سه را دوست نداشت من تو خط موازی ؟..نرسیدن..؟ هرگز دلم این قاعده ی هندسه را دوست نداشت درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که از همان کودکیش مدرسه را دوست نداشت
7.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرا به خلسه می‌برد حضور ناگهانیت سلام و حال پرسی و شروع خوش زبانیت فقط نه کوچه باغ ما … فقط نه اینکه این محل احاطه کرده شهر را شعاع مهرَبانیت دوباره عهد می کنی که نشکنی دل مرا چه وعده‌ها که می دهی به رغم ناتوانیت جواب کن به جز مرا … صدا بزن شبی مرا و جای تازه باز کن میان زندگانیت بیا فقط خبر بده مرا قبول کرده‌ای سپس سر مرا ببر به جای مژدگانیت کاظم بهمنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه قانونی هست که میگه : گاهی هر چقدر برای چیزی بیشتر پافشاری کنید و بیشتر سمتش برید و درگیریش بشید اون بیشتر ازتون دور میشه؛ پس رها کن بره شاید رسیدن در رها کردن باشه؛ به قول جمله‌ای تو کتاب کیمیاگر که نوشته بود : آنچه قسمتِ توست، از کنارت نخواهد گذشت ... 🎼 🎼 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐ @deklamedarbad
12.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 هرسال، وقتِ نوبَر کردنِ دُلمه‌ی برگ مُو که می‌رسید، مادرجان قیچیِ باغبانیِ بابابزرگ را قرض می‌گرفت، یکی از پسرهایِ رشیدَش را هم خَبر می‌کَرد تا برگ‌های نازک و پَهنِ مِیمِ کُنجِ حیاط را بچینَد برای دُلمه پَزانِ فردا که قرار بود همه را دورِ خودَش جمع کُنَد به صَرفِ دُلمه‌های بی نظیر و جانانه‌اَش . برگ‌ها دانه دانه، با صِدای گوش خراشِ قیچیِ بابابزرگ که روغن کاری نیاز داشت، از شاخه دل می‌کَندَند و روی موزاییک‌های حیاط می‌اُفتادَند، مادَرجان هم همانطور که یکریز قربان صدقه‌ی قد و بالایِ گل پسرش می‌رَفت و پشتِ سَرِ هَم از خُدا برایَش خیر می‌خواست ، یکی یکی از روی زَمین برِشان می‌داشت و آرام می گذاشتِشان توی سَبَدِ چوبی که در دست داشت. هَراَز گاهی هم نگاهی به شاخه‌های عریانِ درخت می‌انداخت ، خیلی جِدّی مخاطَب قرارش می‌داد و می گُفت:« هنوز بایَد قَدِّ چَند تا دُلمه پَزونِ دیگه برگ به ما بدی ها...» بَعد هَم با یک «آخ کَمَرَم شکست» می‌نِشَست روی پله‌ی حیاط ، سَبَد را می‌گذاشت روی دامَنَش و چین و خَمِ برگ‌ها را باز می‌کرد و باز قربان صدقه‌ی پسر جانَش می‌رَفت... حالا سال‌هاست که مادَرجان ، توانِ سُفره داری ندارَد و دُلمه را ما برایَش نوبَر می‌کُنیم، امّا همچنان یکریز، قربان صدقه‌ی بچه ها و نوه نتیجه‌هایَش می‌رَوَد ، از خُدا برایِمان خیر می‌خواهَد و تنها یک دُعا و قربان صدقه‌اَش می‌ارزَد به تمامِ نوبرانه‌های جَهان… •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•