هر مادر یک پیامبر است.
پیامبری با معجزههای بیهمتای آفرینش و عشق.
پیامبری که رسالتش سختترین و شیرینترین رسالتِ دنیاست.
پیامبری که میتوان در حریمِ آغوشِ خداگونهاش به معراج رفت،
با نوازشهای گاهگاهش جان گرفت
و در سختترین شرایط، با لبخندها و نگاه آسمانیاش، آرام گرفت.
و من دستانِ پیامبرِ زمانم را هزاران بار بوسیدهام
و من به رسالتش ایمان آوردهام.
پیامبرِ من، از همان اولش بوی خدا میداد
و من خدا را هزاران بار لابلای لبخندهای او دیدهام ...
آری من خودم دیدهام که زنها میتوانند پیامبر باشند.
من بهترینشان را، مهربانترینشان را و اصیلترینشان را دیدهام ...
وقتی که مرا در آغوش میگرفت و با شیرهی جانش، هستی ام را ضمانت میکرد، وقتی نگرانم میشد، اشک میریخت و برای خوشبختیام دعا میکرد،
وقتی مراقبم بود، نوازشم میکرد و آغوشش امنترین سرپناه جهانم میشد،
وقتی برای من از خوبیها میگفت و به من درسِ انسانیت و آزادگی میداد...
و من به این باور رسیدهام که زنها دستان آفرینندهی خدا روی این سیارهاند.
آری ؛
زنها آمدهاند که پیامبر باشند...
#نرگس_صرافیان_طوفان
#شعر_و_ادب_فارسی
من از جهان چه خواستم...؟
کمی خیال خوش نه بیشتر
#نرگس_صرافیان_طوفان
#شعر_و_ادب_فارسی
چه نشسته ای که فنجان دقایقت
لبریز بی حوصلگی شده و فکرهای بیهوده
به جان آرامشت افتاده اند؟
پیاده روهای این شهر،
انتظار گام های آرام تو را می کشند،
و آغوش فراغت ها به روی
خستگی های تو باز است
چه کتاب ها که می شود بخوانی
و چه قهوه ها که می شود بنوشی...
چه نشسته ای که زندگی دارد از دهان می افتد!
🖋 #نرگس_صرافیان_طوفان
چه نشسته ای که فنجان دقایقت
لبریز بی حوصلگی شده و فکرهای بیهوده
به جان آرامشت افتاده اند؟
پیاده روهای این شهر،
انتظار گام های آرام تو را می کشند،
و آغوش فراغت ها به روی
خستگی های تو باز است
چه کتاب ها که می شود بخوانی
و چه قهوه ها که می شود بنوشی...
چه نشسته ای که زندگی دارد از دهان می افتد!
🖋 #نرگس_صرافیان_طوفان
اسفند، اردیبهشتیترین حالتِ زمستان است...
از همان ماه های خوبِ خدا که جان میدهند برای دل را به خیابان زدنهای بیهوا و قدم زدنهای طولانی ...
انگار تمامِ آدمها، تنپوشی از مهربانی به تن کرده اند و لبهای تمام عابران شهر، در صمیمانه ترین حالتِ لبخند است .
اسفند، به گرگ و میشِ صبح میمانَد،
به خورشیدی در آستانهی طلوع،
و به رنگهای بنفش و سرد و بی روحی، در آستانهی سبز شدن ...
اسفند یعنی زمستان رفتنیست ،
یعنی بهار، در راه است ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@deklamedarbad
« قهر ، قهر ، تا روزِ قیامت »
این زیباترین دروغِ کودکی هایمان بود
قرار بود مثلاً دلخوریِ مان تا ابد کِش بیاید
اما با یک «ببخشید» سر و تهِ قضیه هم می آمد و دوباره مشغولِ بازی می شدیم
انگار هم نه انگار ، که قهر کرده بودیم !
بچگی ها ، در همین سادگی اش قشنگ بود .
امان از این بزرگ شدن ...
امان از این قهر هایِ بی صدایِ طولانی !
حالا قهرِ مان را جار نمی زنیم ،
خیرِ سرِمان مثلاً متمدن شده ایم ...
خیلی بی صدا می رویم
اما برای همیشه ...
اما بدونِ بازگشت ...
دلمان هم خوش است که بزرگ شده ایم !
👤#نرگس_صرافیان_طوفان
همین روزها؛
اتفاقاتِ خوب، خواهند افتاد؛ درست وسطِ روزمرِگیهایمان،
دلخوشیها راهشان را گم خواهندکرد و اینبار به سمتِ ما روانه خواهندشد.
شبهایی را میبینم که از خستگیِ شادی و لبخندِ روزهایمان میخوابیم و صبحهایی که با اشتیاقِ دلخوشیهای تازه بیدار میشویم.
من شک ندارم؛
یکی ازهمین روزها... همه چیز درست خواهد شد...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@deklamedarbad
کاش اینقدر ادراک و شعور داشتهباشیم که وقتی کسی کاری به کارمان ندارد، کاری به کارش نداشتهباشیم.
کاش بخل و حسادت و بدخواهی وجودمان را مهار کنیم، یا لااقل وقتی کسی در دوستی و معاشرت، به ما اعتماد کرده و ما را انسانِ دلسوز و لایقی دانسته، بدخواهش نباشیم...
نمیدانید چه رنج عظیمیست به خودت بیایی و ببینی تمام مدتی که سرت به کار خودت بوده، دقیقا همان آدمهایی برای تو بد خواستهاند که روی معرفت و شعورشان، حساب میکردی..
#نرگس_صرافيان_طوفان