یک دانشجوی فقیر، یک دانشجوی تنها در تهرانِ سال ۱۳۹۴، شبیه است به همۀ دانشجویان لاغر و کزکردۀ سرمازدۀ علومانسانی. تاریخ پر است از دانشجویانی که ادبیات و تاریخ و سیاست خواندهاند و مجبورند برای پول درآوردن کار گِل بکنند و رؤیا پروار کنند تا مگر روزی همین لحظاتشان بشود سرمشق دیگرانی که سرِ کلاسهایشان خواهند نشست و محوشان خواهند شد. «به صیغۀ مستقبل نزدیک...» این چند کلمۀ آخری را محسن بلندتر گفت و چسبید داخلِ واگنِ قطاری که باید میبردش تا چهارراه ولیعصر و از آنجا هم سرازیر میشد سوی بهشت زهرا.
📕خونخورده
#مهدی_یزدانیخرم
#ادبیات_داستانی
@anjoman_adabiyat_uni_of_qom