یک دست قطع شده در جیب فرمانده!!
عملیات رمضان با رمز یاصاحبالزمان ادرکنی شروع شده بود. گروهان من و اسماعیل از لشکر پیاده 92 زرهی ارتش نزدیک یکدیگر بودند. آفتاب سوزان تیرماه خوزستان، امان همه را بریده بود.
فریادهای اسماعیل بچه ها را به جلو میراند. روز دوم عملیات بود که ناگهان ترکش گلوله تفنگ 130 میلمتری دست چپ اسماعیل را از مچ قطع کرد. دستش را در جیب خود گذاشت تا نیروهایش بویی نبرند.
فرمان حمله داد و خودش هم دوشادوش بچهها پیش میآمد. از همه جا گلوله میآمد. ترکش دیگری دست راستش را از کتف جدا کرده بود. یکی از بچهها گفت که موج او را گرفته است. با چشم گریان به طرفش دویدم. خونریزی شدید و روزه، دیگر رنگی به رخسارش نگذاشته بود. ترکش تمام بدنش را پاره پاره کرده بود. لبهای خشکیده، دستهای جداشده، پیکر پاره پاره و غرقه به خونش روی خاک گرم خوزستان، کربلا را در ذهنم مجسم کرد.
آری اسماعیل در روز بیست و چهارم تیرماه 1361 همزمان با بیست و یکم رمضان به دیدار مولایش علی (ع) شتافت.
راوی: سرهنگ جانباز علی قمری
#قهرمان_وطن
#افسر_دلاور_ارتش
#شهید_اسماعیل_زارعیان_جهرمی
#روحش_شاد_با_ذکرصلوات
💠 @bank_aks