🌷 #شهید #قاسم_میرحسینی
از عملیات کربلای چهار بازگشته بودیم. خلاف انتظارمان، عملیات پیروزی نبود. تعداد شهدا و اسیران و مجروحان، زیاد بود و بچهها روحیهی خوبی نداشتند. زمزمهی تسویهحساب بین نیروها پیچیده بود و میگفتند حالا که عملیات تمام شده، بگذارید برگردیم سر خانه و زندگیمان. وضع بدی پیش آمده بود و فرماندهان دنبال چاره بودند. روزی میرحسینی بچههای گردان ۴۰۹ را جمع کرد. همه بودیمگ میرحسینی از کربلا گفت و امام حسین و روز عاشورا. به چهرهها که نگاه میکردی، همه از این رو به آن رو شده بودند. میرحسینی گفت: هر کس قصد تسویهحساب دارد، بلند شود؛ ولی تسویه از چه کسی؟ از اسلام؟ از امام زمان؟ از قرآن؟ ...
گریه میکرد و سخن میگفت. همه سر به زیر افکنده بودیم و همپای او میگریستیم. ناگهان یکی از بچهها برخاست و با هیجان فریاد کشید: فرمانده، فرمانده، آمادهایم، آماده...
فریادمان، سقف آسمان را شکافت، و ما اینچنین با میرحسینی تجدید بیعت کردیم. بسیاری از آن بچهها، چند روز بعد، در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیدند.
به نقل از کتاب #نگین_هامون