eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
276 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3هزار ویدیو
278 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
نــام شهید : یوسف نـام خـانوادگـی : عیسی بیگلو نـام پـدر : امیرعلی تـاریخ تـولـد : 1350/01/04 مـحل تـولـد : کرج سـن : 15 سـال دیـن و مـذهب : اسلام شیعه وضـعیت تاهل : مجرد شـغل : اطـلاعاتی مـوجود نـیست مـلّیـت : ایرانی تـحصیـلات : ابتدایی
24.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۲۵ آبان ۱۳۴۳ - سالروز ولادت شهید علی اصغر ربیع نتاج اهل بابلسر # شهادت: ۳ اردیبهشت ۱۳۶۶، عملیات کربلای ۱۰، ماؤوت مزار: گلزارشهدای تکیه معصوم زاده - فریدونکنار- مازندران ، رجز خوانی بسیجی عاشق و دلباخته معلم و دانشجوی شهید علی اصغر ربیع نتاج نغمۀ خوشِ غزلی که از آسمان سینۀ او می بارد و فضای خاطره را پر می سازد # سروده ای همراه با احساس و طراوت، آن هم در میدان نبرد تندری! طوفان قهری ؟ عابسی؟ حری؟ حبیبی؟ قاسمی... هان!! کیستی؟ ای که با خون ، خاک میهن را ز دشمن پس گرفتی حق خویش را از پنجه ی آلوده ی کرکس گرفتی در کنار چشمه خون، ره به خار و خس گرفتی با کسان پیوسته و جان از تن ناکس گرفتی . . . https://eitaa.com/joinchat/1821507861C9dae8ea7f8
18.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حماسه عملیات محرم تشییع پیکر پاک ۳۷۰ شهید در اصفهان ۲۵ آبانماه ۱۳۶۱
33.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊🕊🕊 قسمت ما می شد، ای کاش .... 🍃♦️۲۵ آبان روز حماسه ایثار مردم اصفهان گرامی باد ♦️تشییع ۳۷۰ شهید عملیات محرم در سال ۱۳۶۱ از میدان امام اصفهان تا گلستان شهدا
(1) عملیات محرم.ogg
2.31M
🎙 تشریح عملیات محرم از زبان یکی از فرماندهان لشکر امام حسین(ع) 🎤برادر محمد رضا ابوشهاب
(2) عملیات محرم.ogg
1.35M
🎙 تشریح عملیات محرم از زبان یکی از فرماندهان لشکر امام حسین(ع) 🎤برادر ابوشهاب
(3) عملیات محرم.ogg
2.18M
🎙 تشریح عملیات محرم از زبان یکی از فرماندهان لشکر امام حسین(ع) 🎤برادر ابوشهاب
(4) عملیات محرم.ogg
3.02M
🎙 تشریح عملیات محرم از زبان یکی از فرماندهان لشکر امام حسین(ع) 🎤برادر ابوشهاب
(5) عملیات محرم.ogg
2.45M
🎙 تشریح عملیات محرم از زبان یکی از فرماندهان لشکر امام حسین(ع) 🎤برادر ابوشهاب
سردار ابوشهاب در کنار شهید خرازی، ف ل ۱۴
27.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 / تصاویر دیدنی از رزمندگان لشگر ۱۴ امام حسین (ع) در منطقه عملیاتی (دوربین، تصویر شهید خرازی، فرمانده لشکر و و ابوشهاب، جانشین او را نیز به تصویر کشیده) 🌿 ؛ همانجا که مهبط فرشتگان الهی بود و فضای آن آکنده از عطر بهشت دوران 💕 •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈ 🌴 کانال : روایتگر رویدادهای جنگ .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
! 🌷جانباز دلاور جواد فرزامیان که دستش را به گردنم انداخته، در اولین اعزام به جبهه در شانزده سالگی (آبان ماه سال شصت) در قطار گفت که در جبهه نماز شب برای رزمنده واجب است. به اهواز رسیدیم و در مسجد جزایری واقع در خیابان امام خمینی و بازار برای مدتی مستقر شدیم. جواد اولین نصف شب مرا برای نماز شب بیدار کرد. خواب‌آلود و در تاریک رفتم وضو گرفتم. خواب از سر و رویم می‌بارید. 🌷به مسجد آمدم و درحالی‌که غالب توجه ذهنم به خواب بود، ایستادم به نمازشب درحالی‌که نمی‌دانستم چند رکعت است. گاهاً در حمد چشم‌هایم بسته می‌شد؛ وقتی قنوت گرفتم سایه‌هایی را در اطرافم می‌دیدم که به رکوع و سجده می‌روند. به خود می‌گفتم حالا مرا هم می‌بینند و کیف می‌کردم و قربه الی الله تبدیل شد به قربه الی افراد. 🌷در آن حال یک نفر آمد و گفت: برادر قبله را اشتباهی ایستادی! و ۱۸۰ درجه مرا چرخاند. از خجالت عرق از پیشانی‌ام جاری بود. زود نماز را تمام کردم و سریع رفتم زیر پتو و آن را به سرم کشیدم. خُب نوجوانی و بی‌تجربگی این حرف‌ها را هم داشت. یادش بخیر آن زمان فرمانده‌مان علی تجلایی بود و اسم گردانمان شهید مدنی و شهید قاضی بود. راوی: رزمنده دلاور مهدی قلی رضایی 📚 کتاب "لشکر خوبان" ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌷 سردار گمنام جنگ، علی تجلایی، صبح‌دم روز ۲۹ بهمن ۶۳ ، عازم جبهه شد و قبل از حرکت همسرش را به حضرت فاطمه (س) قسم داد و حلالیت طلبید و گفت: مرا حلال کنید. من پدر خوبی برای بچه‌ها و همسر خوبی برای شما نبوده‌ام . حالا پیش خدا می‌روم ... . مطمئنم که دیگر برنمی‌گردم. همیشه می‌گفت: « خدا کند جنازه من به دست شما نرسد.» گفتم : چرا؟ گفت: برادران، بسیار به من لطف دارند و می‌دانم که وقتی به مزار شهیدان می‌آیند، اول به سراغ من خواهند آمد اما قهرمانان واقعی جنگ، شهیدان بسیجی‌اند. دوست ندارم حتی به اندازه یک وجب از این خاک مقدس را اشغال کنم. تازه اگر جنازه ام به دستتان برسد یک تکه سنگ جهت شناسایی خودتان روی مزارم بگذارید و بس. ┄┅☫🇮🇷 دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ 🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
هدایت شده از آلبوم خاطرات
✅🌹 « اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج » http://eitaa.com/photo_430
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆 ۲۶ آبان ۱۳۵۹ - سالروز آزادسازی سوسنگرد 🎞 موشن گرافی ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas 📡 کانال "دفاع مقدس" 🕊🕊
📆ا ‎‌ 26 آبان ماه‎ - سالروز شکست محاصره سوسنگرد تصرف خوزستان، از اهداف عمده حملۀ صدام به ایران بود. او مرحله به مرحله پیش آمد تا رسید به سوسنگرد که با مقاومت سرسختانه مردم و جوانان روبرو شد. دشمن تا روستای در 5 کیلومتری سوسنگرد پیش آمد و با کشتار وسیع، توانست شهر را به محاصره درآورد. 310 رزمندة سپاه و بسیج در برابر ارتش تا دندان مسلح عراق مقاومت کرده و نگذاشتند شهر سقوط کند. قرار بر این شد که 2 تیپ ارتش به کمک نیروها بیاید. شهید ،مسئول عملیات سپاه خوزستان در گزارشی می‌نویسد: به دستور بنی‌صدر رئیس جمهور از حرکت تیپ 2 جلوگیری شد که آشکارا به معنای سقوط سوسنگرد بود. لذا تلفنی با آقای خامنه‌ای تماس گرفته و وخامت اوضاع را شرح دادم. در اینجا آیت‌الله خامنه‌ای نامه‌ای به فرمانده وقت لشکر92 زرهی اهواز می‌‌نویسد که در ذیل آن، وزیر دفاع وقت، دکتر ، نیز مطالبی به آن اضافه می‌کند. نوشته بود؛ مسیر جنگ را عوض کرد. و ارتش عراق که آماده می شد تا با فتح سوسنگرد به گام بعدی خود یعنی تصرف کامل استان خوزستان بپردازد، در این منطقه زمینگیر شد و خوزستان از خطر سقوط نجات یافت. ┄──┄──┄──ا ➖ متن نامۀ آیت‌الله خامنه‌ای: شب دوشنبه ۲۶ /۸ /۵۹ ساعت ۱:۱۰ سرکار سرهنگ قاسمی فرمانده لشکر ۹۲ زرهی اهواز با سلام؛ شنیدم تیمسار ظهیرنژاد به شما تلفن کرده‌اند که تیپ۲ فردا وارد عمل نشود مگر بنا به امر. منظورشان امر آقای رئیس جمهور است. من این عدول از تصمیم عصر را قابل توجیه نمی‌دانم. این بمعنای تعطیل یا به ناکامی کشاندن عملیات فردا است. استعداد دشمن چنان است که آن دو گروهان پیاده یارای کار درستی در برابر آن ندارند و اگر تیپ وارد عمل نشود در حقیقت، تک انجام نگرفته است. صبح اگر برای تصمیم نهایی بخواهیم منتظر آمدن تیمسار ظهیرنژاد بمانیم وقت خواهد گذشت. جوانان ما در سوسنگرد حداکثر تا صبح مقاومت خواهند کرد و صبح زود اگر ما قدری بار دشمن را سبک نکنیم همه نابود خواهند شد و شهر کاملاً سقوط خواهد کرد. خلاصه اینکه به نظر و تشخیص ما کار باید به همان روالی که عصر صحبت شد پیش برود و تیپ آماده باشد که صبح وارد عمل شود در غیر این صورت مسئولیت سقوط سوسنگرد با هر کسی است که از این تصمیم عُدول کرده است. ──ا سیدعلی خامنه‌ای ┄──┄──┄──ا با پیگیری‌های به عمل آمده، حلقۀ محاصره شکسته شد و دشمن با به‌جا گذاشتن تعدادی کشته و زخمی و دادن 45 اسیر پا به فرار گذاشت. ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas 📡 کانال "دفاع مقدس" 🕊🕊 👇👇👇
20.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 ویژه سالروز فتح سوسنگرد - ۲۶ آبان ۱۳۵۹ 🎥| روایت کمتردیده شده رهبر انقلاب از آزادسازی سوسنگرد 📡 کانال "دفاع مقدس"
🔻 26 آبان سالروز آزادسازی سوسنگرد پس از یک سال محاصره گرامی باد 👇🏻به مرکز عکاسان راهیان نور بپیوندید ➕ 🆔@rahianenoor_pic
salam-bar-ebrahim (1).pdf
3.54M
📕فایل پی دی اف کتاب سلام بر ابراهیم جهت شرکت در مسابقه کتابخوانی، فایل را دانلود کرده و مطالعه نمایید. 〰️〰️ 🔺 دبیرستان غیردولتی سعادت اولین مدرسه با رویکرد ویژه تربیتی در استان البرز @saadatschools_ra
👆🏻اطلاعیه راهپیمایی کرج در‌ حمایت از کودکان مردم مظلوم غزه 💌 شنبه ساعت ۱۵ ❣کمیته خادمین شهدا🌱 @khademin_alborz
‍ حسین خرازی نشست ترک موتورم بین راه، به یک نفربر برخوردیم که در آتش می‌سوخت. فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می‌سوزد؛من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده‌خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی‌داشتیم و از همان دو سه متری،می‌پاشیدیم روی آتش جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می‌سوخت، اصلاً ضجه و ناله نمی‌زد و همین موضوع پدر همه‌ی ما را درآورده بود!» بلند بلند فریاد می‌زد:خدایا...الان پاهام داره می‌سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی خدایا! الان سینه‌ام داره می‌سوزه این سوزش به سوزش سینه‌ی حضرت زهرا(س) نمی‌رسه... خدایا! الان دست‌هام سوخت می خوام تو اون دنیا دست‌هام رو طرف تو دراز کنم...نمی‌خوام دست‌هام گناهکار باشه! خدایا! صورتم داره می‌سوزه! این سوزش برای امام زمانه برای اولین بار حضرت زهرا(س)اینطوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی‌تونم، دارم تموم می‌کنم. خدایا! خودت شاهد باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم آن لحظه که جمجمه‌اش ترکید من دوست داشتم خاک گونی‌ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغلکرده بود و های های گریه می‌کرد و می‌گفت: ما جواب اینا را چه جوری بدیم ما فرمانده ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی‌داره بگه جواب اینا رو چی می‌دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه‌ من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیس شد. هدیه به روح مطهر شهید
مرحوم مرضیه حدیدچی دباغ