یجوری تو عکسای دو تاییمون دوسم داری عزیزم :)
که باورم نمیشه رفتی، باورم نمیشه بی تو تنهام :)
برو خداروشکر فقط تو گوشیم بلاکت کردم . همینکه از کل زندگیم بلاکت نکردم نشون دهنده مهربونیمه .
هدایت شده از ָ֪֢ نرگسخانوم𐙚
این پیامُ فور کن ؛ حتما عضو نـرگسخـانوم باش ؛
راجب یکی از پستات جوری نظر بدم ،
جذب داشته باشی🤍🎀^^
یادم نمی رود روزی را که ،
دستان زیبایت را روی شانه هایم گذاشتی .
هوا سرد و بارانی بود ،
اما همینکه طوفان حضور دستانت را روی شانه های ضعیفم حس کردم ،
نور گرمی دوباره وجودم را زنده کرد .
هوا تاریک بود ،
اما چشمانت برق میزدند .
سرم را برگرداندم و دستم را که از سرما به یک تکه یخ میماند ،
بر روی دست تو که از گرما به یک پاره آتش میماند ، گذاشتم .
ناگهان ترسی تمام وجودم را فرا گرفت .
میترسیدم که خدایی ناکرده دستانت را از روی شانه هایم برداری .
میترسیدم که نگاهت را از من بدزدی و توجهت جلب تماشای باران شود .
میترسیدم سرمای تن من برایت بی اهمیت شود و گرمای وجودت را خرج گل های یخ زدهی باغچه کنی .
اما نه ...
تو دستانت را محکم تر روی شانه هایم فشار دادی و سرت را نزدیک تر آوردی .
موهایم را از روی گوش هایم کنار زدی و آرام گفتی :
دوباره تو بارون دیدی و حالت بد شد ؟ دوباره تو بارون دیدی و ترسیدی ؟ دوباره تو بارون دیدی و نگرانی اومد سراغت ؟
نترس ...
من هیچوقت نمیزارم چشمای مشکی قشنگت بارونی رو ببینن که برات غمگین باشه .
هیچوقت نمیزارم دستات سرمایی رو حس کنن .
هیچوقت نمیزارم اشکات تو بارون گم شن .
اما نه ...
صبر کن .
مگر تو این قول ها را به من ندادی ؟
پس چه شد ؟
مگر تو نگفتی که نمیگذاری بارانی را ببینم که غمگینم میکند ؟
پس کو ؟
چرا بعد از تو ، این باران ها جانم را می ستانند ؟
-من