eitaa logo
خاطرات نوش‌آباد (انوشزاد)
411 دنبال‌کننده
199 عکس
38 ویدیو
5 فایل
اینجا شعبه دوم خاطرات نوش‌آباد است. هزار خاطره هم در تلگرام است. ارداتمند شما سید محمد علوی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز شنبه ۳۱ شهریور ساعت ۶ عصر سفر می‌کنیم به کشورهای جهان به قبایل ناشناخته ... با برادران امیدوار با توضیحات سید محمد علوی در فرهنگسرای مهر آدرس: کاشان، خ شهیدان خاندایی
اوقاتی که معلمان قدیم در حیاط پشتی مدرسه محتشم ورزش می‌کردند. از راست ایستاده: سیاح ، زمانی، عباس چاپی ، شهید دیداری مرحوم مجید نعمت‌الهی ، حاج حسین خوش‌حساب ، از راست نشسته : آقای فرزانه ، ماشااله جعفری ، نفر چهارم جواد راحتی ، عباس مشغوفی ، حاج سید محمد قرشی ، مرحوم اصغر مشرقی
خاطرات نوش‌آباد ۲۸۹ راوی: فاطمه آتشکار امروز عکس دسته جمعی معلمان مدرسه محتشم را دیدم که در حیاط پشتی آماده ورزش هستند. تصویر آقای اصغر مشرقی را دیدم غمین شدم که دیدم ایشان دیگر نیستند. خداوند رحمت کند. روحیه شادی داشت و خوش اخلاق بود و گاهی هم با شوخ طبعی سر به سرما می‌گذاشت. آخه ایشان یه مدتی سرویس ما از کاشان به نو‌ش‌آباد بود. پیکان زرد  نارنجی داشت. داداش هم راهنما بود. به اتفاق آقای مرحوم فاضل گاهی برای بازدید از کلاس ها سری به ما در مدرسه شهلا صدر می‌زد. روح شهلا هم که دختر بچه‌ای بود، شاد باشد. مدرسه‌ای که پدر نیکوکارش با نام او ساخت خراب کردند. من خاطرات زیبایی از آقای اصغر مشرقی به یاد دارم که بهتره برایتان بازگو کنم. ایشان هرماه که برای گرفتن حقوق ما را به بانک آران و بیدگل می‌برد، می‌گفت می‌خواهی حقوق بگیری  گونی برداشتی که پول توش بریزی و یا وقتی من از آنجا گوشت می‌خریدم می‌گفت حتما یه خبری است برای مهمان‌ها کباب درست کن... خیلی شوخ بود و ما مسیر راه را متوجه نمی شدیم که چه موقع رسیدیم. شهید ناصر فکری هم سرویس مدرسه نوبنیاد بود و گاهی که سرویس نداشتیم ایشان مارا به مقصد می‌رساند. روحشون شاد چه انسانهای خوب و با مرامی بودند. یک روز که کاشان خیابان امام تظاهرات و راهپیمایی سنگینی برپا شده بود من هنگام ظهر هرچه منتظر آقای مشرقی نشستم، نیامدند. خیلی عجله داشتم بروم برای رفتن به کلاسم در نوش‌آباد. خودم خواستم که تنها بیایم و سرجاده سوار ماشین شوم. می‌دانستم روز خطرناکی است ولی نمی‌ترسیدم. پدرم گفت من همراه تو می‌آیم که ببینند یک پیرمرد دنبال تو هست و سربازها کاری با تو نداشته باشند. وقتی به خیابان رسیدیم دود همه جا را گرفته بود. لاستیک ها را وسط خیابان آتش زده بودند. سربازان به ما ایست دادند. یکی از سروان های شهربانی که با پدرم دوست بود ما را شناخت و اجازه دادند که برویم.   وارد کوچه‌ای شدیم که آقای مشرقی منزلش آنجا بود. چون من قبلا منزل ایشان را بلد بودم درب حیاط شان را زدیم. آقای مشرقی آمدند به من گفت ما که مرد بودیم. امروز هیچکدام از خونه نیامدیم بیرون توعجب جراتی کردی بلکه  بهت گلوله شلیک می‌کردند.  زود برگرد برو خونه کی تو این اوضاع مدرسه می‌رود؟ از آقای مشرقی خداحافظی کردیم و برگشتیم.  به این ترتیب تا مدتی کلاس‌ها تعطیل بود و پس از پیروزی انقلاب دوباره مدرسه‌ها باز شد. خداوند تمام معلمان و اساتید که روحشان آسمانی شده و در عرصه فرهنگ و ادب زحمت کشیدند رحمت کند. روحشان شاد یادشان گرامی باد 🌷🍃☘🌸☘🍃🌷 🌸🍃🌼🍃 🌼کانال انوشزاد کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇                       https://eitaa.com/anooshzad 🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
51.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🔴🔴رویداد هفته: 🔶 نمایی از چگونگی مرمت اب انبار تاریخی شهر نوش آباد در محور تاریخی و گردشگری شمال استان اصفهان و شهرستان آران و بیدگل. 🔸بی تردید احیا این مجموعه تاریخی گامی ارزشمند در جهت حفاظت از میراث گران‌سنگ نیاکان و توسعه پایدار گردشگری در منطقه ایفا خواهد کرد. 🔸به اميد روزهای بهتر برای میراث هویتی این سرزمین کهن. اداره امور فرهنگی ،روابط عمومی و امور اجتماعی اداره کل میراث فرهنگی استان اصفهان
animation.gif
351.7K
هفته گردشگری گرامی باد
برگزاری کارگاه نقاشی آثار تاریخی شهر نوش آباد در مسجد جامع شهر نوش آباد به مناسبت گرامیداشت روز گردشگری 🔹این کارگاه هم اکنون در ایوان جنوبی مسجد جامع در حال برگزاری می باشد. ┄┅┅❅💠❅┅┅┄
خاطرات کویر
خاطرات کویر (۳۸۹) کوچ بی بازگشت راوی: حسین فخری نگاه انسانی، نگاهی بی‌کرانه است که با افق‌های باز دنیا پیوند دارد. این نگاه حتی در یک محدوده کوچک جغرافیایی حضور پیدا می‌کند و خورشید و ماه و مهر و گوَن و باد و شب و شکوه و ستاره را در خود شکوفا می‌کند. ما در بچگی هر روز شاهد این شکوفایی بودیم... دشت دولت‌آباد، همسایه دشت یحیی‌آباد بود. سازگاری زیادی بین مردم کویر بود که از نگاه انسانی سرچشمه می‌گرفت. بیشتر بهایی‌ها در آن دشت ساکن بودند. چنان‌که یهودی‌ها هم چند مزرعه داشتند ولی همه در کنار هم زیست می‌کردند. آب دشت ما که مسلمان بودیم، تلخ بود آب دشت آنها شیرین ..‌. آنها همراه با خانواده‌های خود در دشت بودند، ما تنها. آنها قالی بافی هم داشتند ما فقط کشاورزی. آنها بسیار به هم کمک می‌کردند و به یاری همدیگر حمامی ساختند که ما نداشتیم. آنها برای بچه‌های خود معلم هم داشتند. من سال اول ابتدایی را پیش آنها خواندم. به همراه دختربچه‌ها در یک اتاق می‌نشستیم و سواد یاد می‌گرفتیم. قلعه ما به قلعه آنها وصل بود. اما با دو شریعت متفاوت... یک نفر به نام نعمت در آن جا زندگی می‌کرد... گاهی به من می‌گفت دین ما بهتره. ما هم به آنها می‌گفتیم خیر، دین ما بهتره... ولی دعوایمان نمی‌شد. همه چیز در آرامش به سر می‌برد. آن‌ها تا انقلاب هم بودند. اما کم‌کم ایدئولوژی عرصه زندگی را بر آنها تنگ کرد و نگاه‌ها تغییر کرد... تا جایی که خیلی‌ از آنها دیگر نتوانستند بمانند و مجبور شدند به کوچ .... 🌸🍃🌼🍃 🌼کانال انوشزاد کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇                      https://eitaa.com/anooshzad    نویسنده:  سید محمد علوی 🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
خاطرات کویر (۳۹۰) ثروتی از دانش و حس داشتم راوی: حسن محبوبی اسم پدرم یحیی بود. با شغل چارواداری و با چالاکی و جسارت... از وقتی که به خاطر می آورم، در دشت یحیی‌آباد ساکن بودیم. از جمله دشت‌هایی که زن و بچه و خانواده هم حضور داشتند. پدر و عموهایم به نام های: نوری و صدفی و محبوبی و فرزندانشان طایفه بزرگی در این دشت بودیم. پس از خشک شدن این دشت، همه ساکن تهران و کرج و استرالیا و کانادا شدند. این مزرعه تنها جایی بود که در آن کلاس درس دایر بود. یک اتاق کوچک قلعه را به عنوان کلاس درس سفید کاری کرده بودند تا معلمی به نام خادم‌الله به بچه‌ها درس بدهد. اما سن و سال من به کلاس نمی‌رسید. بچه‌های مزارع همسایه مثل هاشم‌آباد و دولت‌آباد به این اتاق می‌آمدند و درس می‌آموختند. همه یک کتاب داشتند. یادم هست حسین اباذر بلند بلند درس را جواب می‌داد و می‌گفت پوست بُز پر مو است... یکی از عموهایم رادیو داشت. رادیو پدیده نوبر بود. من در عالم کوکانه گمان می‌کردم آدم‌ها توی رادیو هستند.   سواد خواندن و نوشتن در کنار  رادیو چشم و گوش‌ها را باز می‌کرد. آقای امینیان از شبکه بهداشت برای مبارزه با آفات با ماشین جیپ به دشت می‌آمد. همو می‌گفت وقتی بشود که همه باسواد بشوند و آگاهی بالا برود... عرض کردم که پدرم چاروادار بود. گاه با قاطرها بار به اصفهان می‌برد. یک بار رفت و شش ماهی از برگشتنش گذشت. از او دل کندیم. در نوش‌آباد برایش مراسم ختم گرفتند. اما یک شب اهالی ده صدای زنگ قاطرهایش را شنیدند و دیدند که برگشته است. می‌گفت بار به کشور روسیه بردم. اودر ۹۰ سالگی در تهران از دنیا رفت. آرامگاه او در باغ بزرگی در قلعه حسن‌خان است.... 🌷🍃☘🌸☘🍃🌷 🌸🍃🌼🍃 🌼کانال انوشزاد کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇                       https://eitaa.com/anooshzad    نویسنده:  سید محمد علوی 🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
خاطرات کویر
خاطرات کویر (۳۹۱) راوی: حسن محبوبی در سپهر روشن دیروز چهار فصل کویر سرشار بود از هوای زندگی ‌ و امید به فردا.... سختی زیاد بود ... فقر هم کاملا عریان و آشکار.... ولی قناعت و دریا دلی و حجب و حیا و نجابت سرمایه های اصلی مردم روزگار بود ... باغ‌های انار و انجیر و انگور یحیی‌آباد پر بود از موسیقی باد... هنوز  برای من خاطره‌انگیز است. قالیبافی زن‌ها در مزرعه  یک شعر روان بود همراه با همه تلون رنگ ها و تنوع آرزوها .... رعیت باغ می‌افراشت و زن ها همان باغ و گل و درخت را بر فرش می‌بافتند.   این مزرعه یک حمام هم داشت که گاهی تامین نفت آن با من بود.... در کویر ۴ باب حمام عمومی وجود داشت. البته مزرعه‌های فیض‌آباد، فخرآباد و هاشم‌آباد هم حمام خزینه داشتند. حمام یحیی‌آباد را اصغر مجنونیان ساخته بود. برای تهیه نفت به مشکان می‌رفتیم. من نوجوان بودم و گاه این مسیر را بایدبه تنهایی و همراه الاغ می‌رفتیم. این جاده بر عکس جاده نوش‌آباد خیلی خلوت بود. چون کسی در جاده  دیده نمی شد، وهم‌انگیز می‌شد. اما جاده کویر نوش‌آباد از شلوغی مَثلی شده بود که می‌توان آب به دست هم داد. از مشکان با دو ظرف ۲۰ لیتری نفت بر‌می‌گشتم. درب ظرف را کهنه می‌گذاشتند و گچ می‌ریختند که در طی ۱۰ کیلومتر راه نشت نکند. خاطره تلخی از اون حمام ها هم دارم. یک روز یکی از رعیت‌ها پس از حمام کردن،  چای  می‌نوشد که چای بعد از حمام واقعا کیف آور بود. اما  رعیت بیچاره پس از مدتی حالش بد می‌شود ... وقتی بررسی کردند دیدند در لوله کتری عقربی بوده که جوشیده شده ! حال ببینید حال رعیت بی خبر را ... چای با طعم عقرب که شانس آورد و جان سالم به در برد. اتفاقی که چندین بار در کویر تکرار شده بود و گاه آب کوزه و کتری عقربی می‌شد ! کویر بود و سختی‌هایش ... یک بار هم بود که آسمان حساب از دستش رفت و یک ماهی باران آمد. در بعضی جاها  تا شکم الاغ‌ها در گِل فرو می‌رفت. وقتی آفتاب شد بعضی سقف‌ها شروع به ریختن کرد. از جمله سقف اصطبل ما که بر سر حیوانات خراب شد و دو تا از آنها تلف شدند. با این همه سختی‌ها آرامش و لطافت بر دشت حاکم بود. 🌷🍃☘🌸☘🍃🌷 🌼کانال انوشزاد کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇                    https://eitaa.com/anooshzad    نویسنده:  سید محمد علوی 🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
ساعت ۵ عصر ۱۱ مهر ۱۳۳۷ پخش شد. اولین شبکه تلویزیون ایران با سرمایه حبیب‌الله ثابت، ثابت‌پاسال و مصوبه مجلس شورای ملی راه‌اندازی شد و چند سال بعد دولت وقت آن را خریداری کرد.
خاطرات نوش‌آباد (۲۹۰) راوی: عباس چاپی نوش‌آبادی‌ها در هفته اول مهر به زیارت بی بی شاه زینب روستای یزدل می‌رفتند. نامی که از دورهای ایران باستان می‌آید. این هفته معروف بود به هفته "شاطری ها " انتخاب هفته اول پاییز برای این سفر زیارتی بهترین موقع از سال بود. هوای مطبوع  و نسیم طرب انگیز کویر، نفس را تازه می‌کرد. وسیله سفر هم در آن زمان بیشتر  الاغ یا قاطر بود که مسیر نوش آباد به بی‌بی شاه زینب را طی می‌کردند وبعد‌ها که وسایل  نقلیه امروزی آمد، معمولا با ماشین جیپ صورت می‌گرفت. بعد هم مینی‌بوس و کم کم خودرو های شخصی. علی آقا ولی ( مدبر ) تعریف می‌گفت که نزدیک به ۷۵ سال پیش هیئت حسینی به بی‌بی‌زینب می‌رفت. با همراهی مداحی حسین عابدینیان و حاج احمد ساجدی و مدیریت شادروان اسماعیل جعفر مرحوم شاطر غلام ابوی شاطر ماشااله وحاج رضا خبازی به کمک زن‌ها در آن مکان برای مردم آش رشته می‌پختند. تجارت و کاسبی مثل همین امروز در مسیرهای گردش پذیر در سراسر ایران دیده می شود به شکل ابتدایی در سفر یک روزه به زیارت بی‌بی زینب هم دیده می شد. مرحوم پدرم حاج ابراهیم وحاج رضا و مرحوم حاج میرزا تاجری هم در شب جمعه گوسفندانی را ذبح می‌کردند و در پایین زیارت شاهزاده به شاخه درختی آویزان می کردند برای فروش ...   شاطر ماشااله هم تره بار می‌فروخت. تاس کباب ناهار عمده روزهای گردشی بود. غذای مطبوع و گوارایی بود ... مردم هم خریدار همین نوع گوشت بودند. در دهه های ۶۰ و ۷۰ سفر مردم به بی‌بی یزدل از هیجانات قبلی فاصله گرفت و ذیل مراسم نبود. در چند ساله اخیر سفر همراه با مراسم معنوی است. بابا ( متولی)  بی‌بی شاه زینب در زمان قدیم مردی به نام "  رحمت زیارتی" بود. مرحوم شادروان اسماعیل جعفر نام مستعاری برایش گذاشته بود : " سمیع " مردی بود قد کوتاه و کمی چاق ، و بسیار ساده و خوشمزه و دوست داشتنی ... با حاج ماشااله فائض‌پور ایاغ  بود ... حاج ماشااله و سمیع تا نیمه‌های شب در گوشه ایوانی نشسته و با ایشان صحبت می کردند و جوانان زیادی هم دور هردو جمع می شدند... گفت و شنود هر دو را گوش می‌دادند و گفتگوی آنها باعث خنده بچه ها می‌شد ... مثلا اگر فردی از زوار قبلی در آن سال فوت می کرد و به ایشان گفته می شد که امسال فلانی هم فوت کرده ، در جواب به جای عبارت  خدا بیامرزدش با صدایی خش‌دار و خنده می‌گفت : به درک که مُرد ... گور سیا که مُرد ... که البته کینه و کدورتی در کلامش حس نمی‌شد... دل پاکی داشت. پس از آن که از دنیا رفت همیشه جایش خالی بود. 🌷🍃☘🌸☘🍃🌷 🌸🍃🌼🍃 🌼کانال انوشزاد کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇                  https://eitaa.com/anooshzad 🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
به مناسبت روز جهانی غذا برگزار می گردد: 🔹مسابقه آشپزی، همزمان با موسم برداشت پیاز بومی نوش آباد و معرفی این محصول با محوریت پخت غذاهای سنتی نوش آباد 🔸حلیم سنتی 🔸شولی 🔸آبگوشت پیاز 🔸شفته نخودچی 🔸قیمه ریزه 🔸تاس کباب 🔸کوفته برنج 🔸کالجوش 🔸گوشت کدو ✅ زمان:چهارشنبه ۲۵ مهرماه ✅ مکان:نوش آباد، سالن اجتماعات سردار شهید راحمی جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره 09907035950 تماس حاصل نمایید. ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ @shahrdari_noushabad 🔸روابط عمومی شهرداری و شورای اسلامی شهر نوش آباد🔸
خاطرات کویر
خاطرات کویر (۳۹۲) زندگی با عطر گوَن و آفتاب با سخاوت ... راوی: شاه غلام چاوشیان ✍️ روزگار من با کار و گشت و گذار گره خورد ... عاشق تحرک و پویایی بودم و از گستره بیابان و همنشینی با مردمان نجیب دشت‌ها و معاشرت با مردم اصیل شهر لذت می‌بردم. از آنجا  که  از دوران جوانی راننده بودم و مملکت را گشته بودم ؛ حقیقتا جایی قشنگ‌تر از کویر نوش‌آباد را پسند نمی‌کردم... بیابان باشد و آن همه سرسبزی و آب و باغ و مردمان باصفای دشت‌ها آن قدر که اولین ماشین نوش‌آباد را در دهه چهل بعد از گرفتن گواهی نامه رانندگی ( به قول قدیمی ها : تصدیق )  به این حرفه شاد و نشاط آور مشغول شدم. گاهی به کویر می‌رفتم و با آن بار و محصول کویر را جابجا می‌کردم. جیپ  من مدل ۱۹۵۴ بود که ۴۵۰۰ تومان از تهران خریده بودم. در سندش نوشته بود جهت ریشه کنی مالاریا. روزی که ماشین را از تهران آوردم ، مردم آبادی جمع شدند  تا حضور اولین ماشین را در زادگاه خود ببینند. روی پشته سه تا بزغاله برای شگون کشتند. چقدر با این جیپ بار هندونه و خربزه و دستمبو به کاشان و اطراف رساندم. تره باری که هر یکی از آنها می‌ارزید به همه خربزه های مشهدی امروز ! عطر و بوی خربزه‌های کویر  بکر بود. با طعم عشق و قناعت ... زمستان‌ها هم گاهی جو و گندم و پنبه جابجا می‌کردم. پشت محله شیخ‌آباد که به مزارع وصل می‌شد دنیایی از رمل روان و  ریگ بود. در این مواقع با دو دیفرانسیل حرکت می‌کردم. گاه یک تن بار می‌زدم. کرایه ۳۰ تا تک تومنی بود. گاه ۲۰۰ خر جو گندم جابجا می‌کردم. در دهه چهل و پنجاه حدود ۱۵ سال کرایه و قیمت‌ها ثابت بود. یه دست چلو کباب ۲ تومن بود. (۲۰ ریال) دیزی هم یک تومن بود. از تبریز تا زاهدان و هر گوشه کشور می‌رفتی قیمت ثابت بود. مردم ، روزگار سرشار از امیدی داشتند. زمانی  که هنوز یخچال نیامده بود، همه چلوکبابی‌ها گوشت تازه داشتند! یکبار در کارخانه آقای مروّج به من و حاج محمد طلایی گفتند: می‌روید تهران فلان جا، سه تا ماشین بنز تک می‌آورید. هر کدام ۳۳۰ هزار تومن. یعنی قیمت  سه تا بنز روی هم به یه میلیون نمیرسید. یه بار که از کویر بر می‌گشتم، دیدم نزدیک تاج‌آباد رعیت‌ها با پیش‌بنده می‌آمدند. آنها را سوار کردم. نزدیک تاج‌آباد فلس برید. عقب ماشین پایین آمد. با دوچرخه به کاشان رفتم و جنسش را خریدم و خودم تعمیر کردم.... تعمیر مشکلی بود. در کویر استهلاک ماشین  هم زیاد بود. یکبار هم در کویر موتور سوزاندم. آن روزها هنوز بکسل نبود. یواش یواش به کاشان آمدم به تهران رفته و از تهران میل لنگ خریدم ۱۵۰ تومن (۱۵۰۰ ریال) دو تومن انعام به تعمیرکار دادم. ..‌ می‌گفت اگه بفهمند اضافه گرفته‌ام مغازه‌ام بسته می‌شود. یک بار در کویر یک نفر از دنیا رفت. اسمش محمد دوش بود. او را لای نی گذاشته بودند با الاغ به سمت نوش‌آباد می‌آوردند. من از فخر‌آباد به طور اتفاقی رسیدم. بقیه راه را با جیپ آوردمش.... خانم مختار معصومی نوه ناصرالدین شاه بود که گاهی به دشت هاشم‌آباد می‌آمد.... گاه یک هفته آن‌جا بود. گاهی با جیب در میدان سنگ کاشان پیاده می‌شد و به بازار می‌رفت. سی تومن به من کرایه می‌داد. با همین جیپ گاهی به اطراف هم می‌رفتیم. یزدل، اردهال،  اقا علی عباس، حتی تا قم، تهران، مشهد ... تنها پمپ بنزین کاشان مقابل مسافر‌بری اکسپورت بود. آن روزها پمپاژ بنزین  تلمبه‌ای بود. باک ماشین ۴۰ لیتر بنزین می‌گرفت. یک زاپاس ۲۰ لیتری هم بسته بودم. یک شب که از کویر آمده بودم، پسر ۷ ساله اسماعیل شعبان را عقرب نیش زد. او را به بیمارستان اخوان رساندیم. داشت تلف می‌شد. دکتر فولادی چند آمپول تزریق کرد... پدرش گریه می‌کرد. ما هم اشکمان درآمد. آن شب کلی دعا کردیم. بچه جان سالم به در برد. این جیپ را بالاخره با ماشین بنز برادرم عوض کردم. آنها هم مدتی در کارگاه رنگرزی استفاده کردند و در نهایت به یک کوهستانی ۱۲ هزار تومن فروش رفت. این جیپ همه مزرعه های کویر و ۳۳ چشمه قنات را طی کرد. 🌷🍃☘🌸☘🍃🌷 🌸🍃🌼🍃 🌼کانال انوشزاد کانالی برای تاریخ و میراث و خاطرات نوش آباد👇                    https://eitaa.com/anooshzad    نویسنده:  سید محمد علوی 🌹🍃☘🍎☘🍃🌹
به مناسبت روز جهانی غذا برگزار می گردد: 🔹مسابقه آشپزی، همزمان با موسم برداشت پیاز بومی نوش آباد و معرفی این محصول با محوریت پخت غذاهای سنتی نوش آباد 🔸حلیم سنتی 🔸شولی 🔸آبگوشت پیاز 🔸شفته نخودچی 🔸قیمه ریزه 🔸تاس کباب 🔸کوفته برنج 🔸کالجوش 🔸گوشت کدو ✅ زمان:چهارشنبه ۲۵ مهرماه ✅ مکان:نوش آباد، سالن اجتماعات سردار شهید راحمی جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره 09907035950 تماس حاصل نمایید. ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ @shahrdari_noushabad 🔸روابط عمومی شهرداری و شورای اسلامی شهر نوش آباد🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه اسم قشنگی داشته خیابان چهار مذهب در کاشان نشانی از همزیستی ادیان در شهری آرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت رضا رفیع از جشن تولد استاد شفیعی کدکنی 💢در روز بزرگداشت حافظ در یک مرکز خیریه، کیک تولد استاد را که آوردند، ملت هر کار کردند، استاد شمع روی کیک را فوت نکردند و گفتند: من در طول عمرم از این کارها نکرده ام!... به آقای حسام الدین سراج به شوخی گفتم: شما نائب الفوت شوید و به نیابت ایشان فوت بفرمایید! 📌بعد در گوش صاحب هوش استاد شفیعی گفتم: چون شما سال‌ها در عرصه فکر و فرهنگ و ادب، فقط شمع روشن کرده‌اید، عادت به خاموش کردن شمع ندارید. استاد عزیز خندیدند و گفتند: باریکلا!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسابقه آشپزی، به مناسبت روز جهانی غذا 🍲 با محوریت نوش آباد، و پخت غذاهای سنتی نوش آباد در 1. 🔹 قیمه ریزه 🔹شفته نخودچی 🔹تاس کباب 2. 🔸کالجوش 🔸آبگوشت پیاز 🔸شولی 3. 🔹حلیم 4. 🔸گوشت کدو ✅ مهلت ثبت نام: دوشنبه ۲۳ مهر تحویل غذا و اختتامیه: چهارشنبه ۲۵ مهر تلفن ثبت نام: 09907035950 ✅ شرکت برای عموم شهروندان( آقایان و بانوان ) آزاد است. ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ @shahrdari_noushabad 🔸روابط عمومی شهرداری و شورای اسلامی شهر نوش آباد🔸
اساتید محترم جنابان احمد خوش حساب احمد بنایی خسرو خلیق عباس نوابی پور حسن ارباب مهدی آقاجان زاده حمید متقی نژاد عباس اعرابی ابوالفضل ذوالفقار پور حاج حسین خوش حساب علی مرتضی نیکی سید محسن سادات الحسینی سید مسلم سادات الحسینی میلاد پرکان عباس آسیابانی محمد وجهی روح اله تاجری سال های زیادی دیدگان مردم را با خط خوش آراستید و هنر عرضه کردید. فرا رسیدن هفته خوشنویسی را تبریک می‌گوییم و آرزومندیم همچنان شکوفا باشید. مدیریت کانال انوش‌ زاد