در کنار ساحل، یک گل آفتابگردان شکوفه میدهد..
هنوز آواز او را در کنار اقیانوس میشنوم..
اوه عزیزم، متوجه من نشدی؟!
آمادهام برای از دست دادن همه چیز..
هر روز به تو نزدیک تر میشوم،
اما تو هیچوقت جواب آهنگ من رو نمیدی..
من میدانم که عشق آسان به دست نمیآید..
آه، باید کسی باشد که صدایم را بشنود..
یک شب تو را به پشت بام خانه مان میآورم
برایت چای میریزم،
شعر میخوانم
و به جهتی از آسمان اشاره میکنم که نقطهی آغاز من است.
آنجا که با اولین ستارهی دنباله داری که دیدم آرزو کردم،
و تو برآورده شدی.