📍بخاطر خود یا بخاطر خدا؟!
🔹مقصد این است که #اسلام جریان پیدا بکند، مقصد این نیست که #من اجرایش کنم. از چیزهایی که انسان مبتلا به آن هست این شیطنتهای باطنی که انسان به آن مبتلا هست این است که، دلش میخواهد خودش متصدی امر باشد. جریان امر اگر به دست دیگری بهتر واقع بشود، این ناراحت است، میگوید من خوب است باشم. این از شیطنتهای باطنی انسان است. انسان به صورت مقدسمآبی طرحش میکند، من میخواهم به این ثواب برسم. اگر حساب کند پیش خودش که همان ثواب را، بالاترش را به شما میدهند، و شما کمک کنید به این کسی که متصدی است و از شما بهتر میتواند، راضی نمیشوید.
🔹مسئله این نیست که #ثواب میخواهم، مسئله این است که #دنیا میخواهم. اختلاف اگر بین افراد پیدا میشود، جستجو کنند در باطن ذات خودشان ببینند که مسئله، مسئله #مصلحت_اسلام و مصلحت مسلمین است یا مسئله، مسئله #مصلحت_خودش هست؟ پای #نفس در کار است یا #خدا در کار است؟ اگر یک کسی یک مطلبی را بهتر از من میتواند انجام بدهد، آیا من خوشحالم به اینکه او متصدی امر بشود یا من ناراحتم؟
📚صحیفه امام خمینی(ره)، ج۱۷، ص۵۳۰
#اخلاق_تشکیلاتی
#حتما_مطالعه_کنید
@ansar_zeinab69
🌱🙂
گاهـی، فاصلهٔ ما و #شهدا،
فقط یک سیم خاردار است
به اسمِ #نَفْس
از اینها که بگذریم،
تازه میرسیم به شهدا...
بیایید از سیم خاردار نفس عبـورڪنیم
خیلیها بودند که تا یک قدمی شهادت رفتند
ولی با یک امتحان به عقب برگشتند...
@ansar_zeinab69
🍂ماشین منفجر شد. بوی #دود می آمد و گوشت که در آتش آب می شد . هوا، هوای #روضهی_مادر بود.جلوتر که رفت فهمید #روح_الله_قربانی و #قدیر_سرلک شهید شده اند 😔
🍂مداح بود. در دلش روضه ی #علی_اکبر می خواند. پتو را پهن کرد ، بدن #اربأ_اربأ و سوخته دوستانش را جمع کرد. بویید و بوسید و #اشک ریخت .نمیدانم از دلتنگی هایش گفت یا قول گرفت تا سفارشش را به #ارباب بکنند . امان از لحظه ای که خواست بلند شود ،
روضه ها به کمکش آمدند. #انکسرت_ظهری...کمرش شکست😞
🍂چه #عاشورایی شد آن روز. اشک و #روضه مرهم دل داغدار #جامانده ها شد. دلش تاب نیاورد. سه روز بعد خودش هم به جمع #شهیدان پیوست🕊
🍂رفت پیش ارباب با همان لبخند همیشگی اش .مراسم #تشییع اش روضه بود.یکی از لب های خشکیده #علی_اصغر می خواند یکی از بدن اربا اربا علی اکبر.درون قبر ارام خوابیده بود . #پیراهن_مشکی حسین بر روی سینه کشیده بود، #چفیه بر گردن انداخته بود و کسی برایش سینه می زد...
از #حرم تا #قتلگاه زینب صدا می زد حسین
دست و پا می زد #حسین، زینب صدا می زد حسین...
عده ای اشک ،گریه می کردند و عده ای خون. آسمان هم گریه می کرد ؛
آرام، آرام 😭
#حاج_عمار....
خسته ام از خودم، دستم را بگیر، #نفس کم آورده ام😞
💔به مناسبت سالروز شهادت #شهید_محمد_حسین_محمدخانی
📅تاریخ تولد : ۹ تیر ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴. حلب سوریه
🥀مزار : بهشت زهرا.قطعه ۵۳
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #عمار_عبدی #مدافع_حرم
@ansar_zeinab69