eitaa logo
آنسویِ نگاهِ من✨
168 دنبال‌کننده
526 عکس
52 ویدیو
2 فایل
و آنگاه که خدا قلب مرا میسرشت، فلسفه و هنر و ادبیات و عاطفه را کنار هم نهاد... و اینگونه قلبِ ناآرامم پیوسته در تکاپوست... 🙏کپی نوشته ها با لینک کانال آزاد 👇راه ارتباطی👇 @Adminnegaheman https://harfeto.timefriend.net/17055053878307
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه خواب را بهانه ای برایِ ریختنِ لحظاتِ عمر در سطلِ زباله ی گذرِ عمر میدانستم. قبل از خواب احساس ِ غریب و دلهره آوری مینشست به جانم، اگر زود بیدار نشوم چه؟ به همین راحتی چند ساعت از روزم را بگذرانم؟ از احتیاجِ زیستی و فطری ِ انسان به خواب شاکی بودم، از زیباییِ شب که نمیتوانستم به قدرِ وافی از آن بهرمند شوم✨ حتی از پلک هایم که چشمم را در حصارِ خود به آغوشِ خواب هدایت میکردند... همه ی این احساساتِ دور و دراز به محضِ مادر شدن پرید! حالا خوابم مفید شده، مختصر و عمیق حالا قرار گرفتن و خوابیدنم آرامش میشود در دلِ یاس و یاسمن💫 هر یک ساعت باید یاس را _که مثل عقربه در جایش میگردد _سر جایش بگذارم، به گریه هایِ شبانه و بادگلو گرفتنِ یاسمن برسم، دو سه باری هم با چشم هایی خمار از خواب تا آشپزخانه میروم و لیوانِ صورتی یاس را پر از آب میکنم‌.🌊 گاهی هم دختر ها خوابِ بد میبینند انگار، با گریه سفت بغلم میکنند و نوازش میطلبند. خلاصه که شبِ مادرها گاها دور و درازتر از روزِ آن هاست، و صد البته مفیدتر https://eitaa.com/ansoyenegaeman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشمِ فلسطینی ها به عرب هایِ جهان دوخته شده، هرچه باشد زبان و نژادشان از یک سنخ است... عربستان در لجنِ نظمِ نوینِ شیطانی فرو میرود، انحطاطِ انسانیت را با برگزاری فشن شو ها عیان میکند. فلسطینیِ عزیز؛ دیگر میانِ فریادهایت از جهانِ عرب و عرب هایِ وهابی چیزی نخواه. انسانهایی که ظاهر و نژاد و زبانشان هیچ سنخیتی با شما ندارد در سرتاسرِ جهان منتظرِ آزادیت هستند.... https://eitaa.com/ansoyenegaeman
هدایت شده از مُرتاح
میانِ استخوان ‌های خُرد شده‌ایم؛ اما امید تقلا میکند ‌برای روییدن.
درد به جانش چنگ میزند! سرش را عقب میگیرد و با تمام وجود جیغ میزند؛ برَش میگردانم رویِ زانویم، کفِ دستم را میکوبم به پشتِ معده اش... هر شب چند ساعتی این درد مهمانش میشود، هر کسی اسمی رویش میگذارد: کولیک رفلاکس اسپاسم سردیِ معده رو دل و... هر کسی هم چیزی تجویز میکند، اما هیچکدامشان آبِ آتشی که به جانش افتاده نمیشود. چند ساعتی را باهم درد میکشیم... گاهی رویِ پایم تابش میدهم، گاهی باهم راه میرویم، و گاهی هم لالاییِ رباب را میخوانم. آخری دوایِ درد ِ هردویمان است. به خصوص جمله ی آخرش: میری به آغوشِ زهرا خدا نگهدارت مادر با هربار گفتنش نمِ اشک مینشیند رویِ چشم هایم، من آنقدر کم توفیقم که پایم هنوز به حرمِ مولا نرسیده... اما از خدا میخواهم بچه هایم آنقدر خلف باشند که به نیابت از من بوسه ای بر دست هایِ حضرتِ زهرا بکارند. https://eitaa.com/ansoyenegaeman
نظم✨ اکسیری که باعث میشه چندین بُعد از زندگی رو باهم مدیریت کنی... https://eitaa.com/ansoyenegaeman
سر کلاس بودیم. آیه ی « ان تعدوا نعمة الله فلا تحصوها» رو می خوندیم. از آن ها خواستم نعمت هایی که می بینند رو بشمارند. همه را شمردند. پرسیدم: شمردن یه نعمتی رو یادتون نرفته؟ فاطمه، قانون کلاس رو نادیده گرفت و بی اجازه گفت: خانم! امام زمان. این لحظه بود که نفس راحت کشیدم چون دیگه مثل سال اول تدریس، لازم نبود کلی توضیح بدم تا یاد او بیفتن. من تو این لحظه ها هر چی پروانه تو سینه ام دارم، پرواز می کنند، هر چی خستگی دارم از تنم زدوده می شود، اصلا گل های درونم شکوفه می دهند و می خندم و خوشحال میشم که او گزینه ی اولِ ذهن بچه هاست.
تا به حال به جایِ پایت قلبت تو را حرکت داده؟ امروز این حس را تجربه کردم، از پله ها که بالا میرفتم تا چشمم به جمالِ دخترها روشن شود یک لحظه از خودم پرسیدم چه نیرویی پاهایم را به حرکت وا داشته؟ در پاهایم جان نبود، اما عشق، چرا! https://eitaa.com/ansoyenegaeman
اصلا نماز با حضورِ قلب🫀 میچسبد... وقتی یکی از پاره های قلبت در تلاش است تا سرِ انگشتانش به خنکیِ تسبیحِ سنگی برسد و آن یکی ادایِ قنوتت رادرمیآورد نماز به دل که نه، به جانت میچسبد! ما از پیامبرمان یاد گرفتیم که در معنویت خساست به خرج ندهیم و بچه ها را سهیم کنیم... او هم با پاره هایِ جانش (حسن و حسین(ع))نماز میخواند🥲
+سید حسن نصرالله کجا دفن شدن؟ قبرشون کجاست؟ _از کجا میدونی چیزی برایِ تدفین باقی مونده بود؟🥲 از اون دیالوگ هایی که زخمِ ضریف و عمیق به قلبم زد... https://eitaa.com/ansoyenegaeman
صدایِ نفس هایِ عمیق یاسمن میپیچد در فضایِ گرمِ خانه... دخترک انگار خواب میبیند، هرازگاهی میخندد و گاهی چهره اش را جمع میکند. دوماهی هست که خانه عطرِ نفس هایش را گرفته، گفتم عطر؛ یادِ عطرِ لایموتِ گردنش افتادم. بویِ بهشت نم نَم از جسمش پرمیکشد! و چقدر دلم برایِ این شمیم تنگ خواهد شد🫀 هروقت از شتابِ زمان میترسم هوایِ آغوشِ مادرم را میکنم، در آغوشِ مادر زمان و مکان را فراموش میکنم. فقط عمییق نفس میکشم و خودم را در مِهرش حل میکنم. https://eitaa.com/ansoyenegaeman
آفتاب ذره ذره جان میگیرد انگار، بی اجازه مینشیند بر جانِ ظلماتِ خانه... یاس تازه خوابش برده، صبح از خواب پریده بود، آنقدر گریه کرد و پدرش را صدا زد تا بیحال شد و خوابید. یادِ رقیه(س) میافتم، جسمِ کوچک ِ دخترک را در حصارِ آغوشم میگیرم و بی امان میبارم... السلام علیک یا بنت الحسین https://eitaa.com/ansoyenegaeman
همیشه از اشکی که جایش در مراسم امام حسین(ع) خالی بود گله داشتم. تا اینکه این محرم تصمیم گرفتم مقتل بخوانم، از وقتی تاریخ برایم روضه خوانده حسینی تر شده ام! تکه ای از قلبم را لای لهوف جا گذاشته ام و با هر بهانه ای میبارم. https://eitaa.com/ansoyenegaeman
هدایت شده از فاطمه‌ی سلطانی:)
یا حتی در نوع روایت مادری هم همینه! چرا هیچکس نمیگه مادری چه دنیای عظیم و بزرگیه؟ چرا هیچکس نمیگه ظرفیت‌هات آنقدر وسیع میشه که تو ذهن نمیگنجه؟ چرا کسی نمیگه تو توی مادری به درجه‌ی متفاوتی از بندگی و عشق‌بازی با خدا میرسی؟ چرا کسی‌نمیگه مادری ایمانت رو قوی‌تر میکنه؟ چرا کسی‌ نمیگه خدا جوش و خروش محبت رو در دل یک مادر با هرنگاه به بچه‌اش چنان به غلیان میندازه که خودشم باورش نمیشه؟ چرا کسی از برکت و رحمت و نور وجود یه بچه تو جمع و خونه نمیگه؟ چرا کسی نمیگه بهم ریختگی برنامه‌ها و زندگی پدر و مادر تو زندگی با ورود بچه فقط تا یه مدت کوتاهیه و بعدش کم کم دوباره دستت میاد ... و چرا هیچکس نمیگه کیفیت ارتباط بین پدر و مادر با ورود بچه چطور میشه؟ یا چجوری میشه همچنان کیفیت ارتباط قبلی رو حفظ کرد؟ و کلی چرای دیگه🥲🥲🥲 همه میگن نمیشه نمیتونی دیگه تموم شد عاااه دیدی بهت گفتم یچیزایی میخوری که تاحالا دوست نداشتی😶 عااااه دیدی گفتم بیخواب میشی😶🤐 اوووه تازه اولشه قراره بدتر بشی😵‍💫 تازه شروع شده😕 🌱 @fatemeyesoltanii
آنسویِ نگاهِ من✨
یا حتی در نوع روایت مادری هم همینه! چرا هیچکس نمیگه مادری چه دنیای عظیم و بزرگیه؟ چرا هیچکس نمیگه ظر
از نظرم یکی از علل ِ سقوطِ نرخ ِ رشدِ جمعیت؛ نگاهِ اشتباهیه که در فرهنگمون جا گرفته... مادری با رشد هیچ تداخلی نداره و حتی گاهی لازمه ی رشده. چه تو بحث تحصیل، کسب و کار، توسعه ی فردی و... https://eitaa.com/ansoyenegaeman
_به(بخوانید حضرتِ اقا) خامنه ای فحش بده، وِلت میکنیم... +اون که نورِ چشمِ منه، شما بزنید. دیالوگی که در اکباتان ثبت شد، لحظاتی که یک مشت یاغی آرمانِ عزیز رو دوره کردن. https://eitaa.com/ansoyenegaeman
در کدام فاطمیه دلتان لرزید در کدام مصرعِ نوحه اشک ریختید چطور سینه زدید، که اینطور خریدنتان؟ با پهلویِ شکسته شهید شدن، رزقی است که فقط مادر میدهد... https://eitaa.com/ansoyenegaeman
تیزیِ ناخنش انگار زَهر دارد، هر بار یک طرفِ صورتش را نقش میاندازد... انگشت هایش از غفلتِ دستکش نهایتِ استفاده را میبرند انگار. زخم خوب میشود اما عمقِ بعضی نگاه ها نه! هرکس زخمِ صورت یاسمن را میبیند بلافاصله نگاهش را گره میزند به ناخن های ِ یاس... شروع میکنند به افاضاتی مثل: _بالاخره جایی حسادتش را نشان داد _هیچوقت این دوتا رو باهم تنها نزار _با این عمق و با این خونریزی باید کارِ خواهر بزرگترش باشه. و... دِلم برایِ یاس میسوزد، هنوز نمیتواند حرف بزند و از سکوتش هزار برداشت میشود کرد. امشب دانه دانه ی انگشت هایش را بوسیدم، انگشت هایی که جز نوازشِ عامدانه نقشِ دیگری رویِ صورتِ یاسمن نداشته اند👧 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
بله حتما اگر خودم هم نتونم میتونم به دوستانِ نویسنده پیشنهاد بدم... سوژه ی مورد نظرتونو در این آیدی بفرمایید👇 @Adminnegaheman
نفسِ عمیقی از سرِ خوشی میکشم؛ بالاخره دخترها آماده شدند. برمیگردم اتاق تا لباس هایم را بپوشم، یاسمن به طرزِ مشکوکی آرام گرفته... جایش را کثیف کرده، لباس هایش را هم. مشغولِ عوض کردنِ لباس هایِ یاسمن میشوم، لباسِ صورتی گلدار با شلوار سورمعی‌... تمیز و نظیف و ناز لایِ پتو میپیچمَش. صدایِ ذوق کردنِ یاس میآید، صورت و دست هایش غرقِ کرم کاکائو شده. فرش ها هم... آه از نهادم بلند میشود، مشغول عوض کردن لباس هایش میشوم. کولیکِ یاسمن شروع شده انگار، به یکباره جیغ ی میزند و ریسه میرود. میگذارمش داخلِ نَنو تا آرام بگیرد و دوباره از نو میدوم. . . . به ساعتِ ماشین نگاه میکنم، یک ساعت است که مشغولِ آماده شدنیم، امیدوارم روضه از دستم نرود. چشم هایم عجیب هوسِ خواب دارند، باید مشغولشان کنم. به ماه خیره میشوم، خیالم در خانه ی پر نورِ حضرت علی و فاطمه(س) پرسه میزند. فرزندانِ ایشان هم اختلاف سنیِ کمی داشتند، به یک سال نمیرسید. امشب از ایشان توانی برایِ دویدن و مهری برایِ مادری کردن میخواهم، مهری که ذره ذره اش عطرِ آسمان را بدهد✨ پ.ن: سخنران بیشتر از من تاخیر داشت، و همین رزقی شد برایِ قلبِ تشنه ام. https://eitaa.com/ansoyenegaeman
فرمانده کل تحریرالشام: زنان ایرانی منتظر ما هستند، همه سوریه را فتح کنید! عجب جمله ی چرک و لیچی، انگار پشتش لبخند با دهانِ پر از لَجن است. بله! زنان ایرانی منتظرتان هستند، دستانِ من تشنه ی فشردنِ خر خره ی نحستان است. این حرف هایتان ترس به دِلمان نمیاندازد، فقط رگِ غیرتِ علویِ مردانمان را برمیانگیزد. کسی چه میداند! شاید چند صباحِ دیگر زنانِ شیعه با راهی کردنِ مردانشان به عالم نشان دهند مکتبِ زهرا یعنی چه! https://eitaa.com/ansoyenegaeman
_ادَب حُکم میکرد... علتِ بیشتر سکوت هایی که در عمرم کرده ام. اما حالا میخواهم به فکر ادبِ نخ نما شده ی بقیه هم باشم. شاید با سکوتِ اضافی ترکِ ادبشان را تشدید کرده ام!!!! https://eitaa.com/ansoyenegaeman
یاس، روی ِ دست چپم یاسمن، روی دست راستم به سقف چشم دوخته ام؛ اما خیالم در کوچه های بنی هاشم میگردد. سرفه ای گلویم را میخارانَد؛ نگاهی به چشم هایِ تازه خفته ی بچه ها میکنم. هرچقدر سَعی میکنم جلویَش را بگیرم نمیشود و سر آخر سرفه با شدت و خشک از دهانم پرتاب میشود. دستانم میلرزند و هر دو طفلم از خواب میپرند. برای بچه ها لالایی میخوانم و قلبم برایم روضه میخواند، از زهرا(س) و سرفه هایی که میخواست آرام باشد. از بچه هایی که با هر سرفه دلِشان آتش میگرفت. طفلانی که سر بر دیوار و نگاه به آسمان دوخته اند.... https://eitaa.com/ansoyenegaeman
هدایت شده از مکروبه !
عمرِ گهواره به بوسیدنِ محسن نرسید...
هدایت شده از مکروبه !
https://fatehe-online.ir/2763139 ⤴️اگه ممکنه برا مادربزرگ مهربونم فاتحه و قرآن بخونید. و اینکه لطف کنید نشر بدید آدمای بیشتری ببینند. نمی‌دونم چطوری لطفتون رو جبران کنم. الهی خدای مهربون امواتتون رو مورد رحمت و مغفرت بی‌انتهای خودش قرار بده و همه‌ی این صلوات‌ها و ختم قرآن‌ها نوری بشه برای در گذشتگانتون ان‌شاءالله.
سرخوش انگشتِ اشاره اش را فرو میکند در مایعِ کیک؛ مزه ی شکلاتیش انگار به مزاقش نشسته، سرتکان میدهد و به به میگوید. چند روزی هست که لجباز شده، به بهانه ی هر چیزِ کوچکی گریه میکند و نیزه هایِ صدایش را فرو میکند در مغزمان. تصمیم گرفتم برایَش کیک بپزم تا کمی درسِ صبر بگیرد. قالب را داخلِ فر میگذارم، یاس با بُهت به دریچه ی فِر چشم دوخته. ناگهان جیغی میزند و خودش را میچسباند به فِر. دست هایِ کوچکش را میکوبد به دریچه ی فِر جیغ میزند. حالا چند دقیقه ای هست که در ماتمِ مایعِ شکلاتیِ محبوبش عزاداری میکند، منتظرم کیک بپزد تا هم مزه ی کیک را بچشد و هم شیرینیِ صبر را https://eitaa.com/ansoyenegaeman
_تِراپی؟ نه ممنون! تلالو کلامِ سید علیِ خامنه ای قلبم را آرام میکند... وسطِ جنگ و شبیخون و حیله، وجودش آرامشی است برایِ قلبم🫀 سایه تان مستدام حضرتِ آقا✨ https://eitaa.com/ansoyenegaeman
باران و تگرگ خودشان را بی ملاحظه پرت میکنند رویِ چادرم. پاهایم از سرما و خستگی ذُق ذُق میکند، دِلم میخواهد رویِ جدول بنشینم و بی توجه به عابرانِ درتکاپو زار بزنم. نگاهم به پفیلایِ توی دستم میافتد؛ جان و شوری تازه میدود در رگ هایم. از بوفه ی دانشگاه خریدمش، برایِ یاسِ عزیزم که صبورانه غیبتِ دو ساعته ام را تحمل میکند. هوا تاریک شده اما هنوز به خانه نرسیده ام، میانه ی راه پمپِ ماشین سوخت و راننده پیاده ام کرد. نواری از آب و گلِ شَتَک زده زیرِ چادرم را مزین کرده بینی ام از شدت ِ سرما بی حِس شده و لپ هایم میسوزد پاهایم بی اختیار میدود تا زودتر مرا به دخترها برساند. یک لحظه میایستم، زُل میزنم به آسمانی که برایِ خداست✨ خدا تمامِ این تکاپو های پر از خستگی را میبیند و در خاطرش نگه میدارد؛ و حتما پاداشِ تمامِ بغض هایِ سرکوب شده را میدهد. به خودم میآیم، باید دوباره بدوم؛ دختر ها مادر میخواهند! پ.ن: سختی هایِ تحصیل و مادری در کنارِ هم، قابل توصیف نیست! همینقدر بدانید که خستگیِ توامِ با شیرینیش جان را جلا میدهد https://eitaa.com/ansoyenegaeman
یاس دوباره سرَش را از در بیرون میآورد و بای بای میکند؛ بوسه ای رویِ گفِ دستش میزند و برایم پرت میکند. لبخندی میزنم و برای دهمین بار _و حتی شاید بیستمین بار_ جوابِ ابرازِ محبتش را میدهم. برایش بوس میفرستم و قربان صدقه اش میروم. دوباره برمیگردد و بازهم همان داستان بالا تکرار میشود. به مرزِ کلافگی میرسم؛ همراهش واردِ اتاق میشوم و میگویم: _بای بای بسّه، بیا بازی کنیم. اسباب بازی هایش را میپاشم کفِ اتاق تا رَها کند این چرخه ی معیوب را. فکر میکنم، کجا یاد گرفته که چندین بار پشتِ سرِ هم خداحافظی کند. یادم آمد!! صبح هایی که راهیِ دانشگاه میشوم صد بار خداحافظی میکنم، از خانه خارج میشوم، دوباره برمیگردم. میبوسمش، در آغوشم فشارش میدهم، آیه الکرسی میخوانم، کمی بغض میکنم، و دوباره خداحافطی میکنم. از دَر خارج نشده سَرَک میکشم و برایش بوس میفرستم. چند پله را پایین میروم و دوباره برمیگردم، سرَک میکشم و بای بای میکنم. هربار دادِ راننده اسنپ را درمیاورم تا دِل بکَنَم. هربار... میروم تا با نوشته هایِ صدرا و افکارِ سینا از زمین کنده شوم و تا افلاک پرتاب🪄 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سحر ها یادتان میافتم؛ نمیدانم کِی روحتان از این دنیایِ فانی کنده شد... همان لحظه های اول، یا در سرمایِ استخوان سوز ورزقان. تولدتان مبارک؛ بزرگ مردی که حیف شدید... https://eitaa.com/ansoyenegaeman
تسبیحِ سنگیِ دانه درشتِ صورتی؛ تسبیحی که دانه هایش در دستم تاب میخورند و همراهش صلواتی از وجودم بیرون میدود.... بچه ها اگر مریض شوند گرهِ زندگی کور اگر شود حالِ دلم ناخوش شود حاجتی صعب داشته باشم یا بر دِلم زخم تسبیحِ مذکور را برمیدارم و برایِ ام البنین صلوات میفرستم. به یاد ندارم دستِ رد به سینه ی پر دردم زده باشند و یا حتی حاجتم را به تاخیر انداخته باشند. بَس که خانم هستند، خانمی که در خانه ی حضرت زهرا خودشان را کنیز میدیدند و با خدمت به پاره های تنِ حضرتِ فاطمه تا ابد ما را مدیونِ خودشان گردند... https://eitaa.com/ansoyenegaeman