eitaa logo
صدای مردم
807 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
65 فایل
🔙مدیریت 👈 @Kmylll
مشاهده در ایتا
دانلود
ﺭﻭﺯﯼ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺑﺎ ﻫﻢ بحث شاﻥ ﺷﺪ. ﻣﺎﺭ می گفت : ﺍﻧﺴﺎن ها ﺍﺯ ﺗﺮﺱِ ﻇﺎﻫﺮ ﺧﻮﻓﻨﺎﮎِ ﻣﻦ می میرﻧﺪ؛ ﻧﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻧﯿﺶ ﺯﺩﻧﻢ! ﺍﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ ﻣﺎﺭ، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺣﺮﻓﺶ، ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ؛ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺰﻡ ﻭ ﻣﺨﻔﯽ ﻣﯿﺸﻮﻡ؛ ﺗﻮ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﺵ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﻭ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﻦ! ﻣﺎﺭ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩ. ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻓﻮﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻟﻌﻨﺘﯽ! ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﻭ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﺯﻫﺮ ﮐﺮﺩ. ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺭﻭ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﺧﻤﺶ مرهم کرد ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﯼ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﯾﺎﻓﺖ. چندی گذشت و ﺳﭙﺲ ﻣﺎﺭ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ: ﺍین بار ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻧﯿﺶ ﺯﺩ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩ! ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ، ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ! ﺍﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﺯ ﻣﺎﺭ ، ﺩﯾﮕﺮ ﺯﻫﺮ ﺭﺍ ﺗﺨﻠﯿﻪ نکرد ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ، ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﻣﺎﺭ ﻭ ﻧﯿﺶ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﻣﺮﺩ . ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ از ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻫﺎ ﻭ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻧﯿﺰ همین گوﻧﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺎﺑﻮﺩ می شوﻧﺪ . بیشتر ﻣﻮﺍﻇﺐ و ﺗﻠﻘﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ مان ﺑﺎشیم
نقل است روزی حکیم با یکی از بزرگ زادگان روبرو شد ، بزرگ زاده نام پدران خود را برای سقراط شمرد و به آنان افتخار کرد و سقراط را تحقیر کرد و به او گفت تو از خاندان بی‌ قدر و پستی هستی! سقراط در جواب گفت : فلانی! پدران تو اشخاص بزرگ ، عالی‌ قدر و صاحب مقامات و درجات بسیار بوده اند ، ولی تو خود نتوانستی پایه برای خود احراز کنی نسب من از خودم شروع میشود و من در راس خانواده ای هستم که از من آغاز شده است ، ولی خانواده تو ، به تو ختم می شود! پس تو ننگ خاندان خویش هستی و من و افتخار خاندان خود می باشم. 📚
؟ نذر کرده بود درس دکتری اش که تمام شد یکی دوسال در یک منطقه محروم کند . درسش تمام شده بود و برای خودش دکتر روستای دور افتاده‌ ای انتخاب کرد بار و بندیل را بست و رفت. مریض هایش همه اهالی ده بودند . پیر و جوان ، زن و مرد ، کوچک و بزرگ . که تقریبآ همه یک روز در میان می آمدند دکتر بعد ازچند روز طبابت، نکته‌ای توجهش رو جلب کرد! همه اهالی و به اصطلاح بیمارانش از درد گلو و سینه داشتند و عجیب‌تر اینکه با صراحت از دکتر می خواستند که برای آنها فقط و فقط شربت اکسپکتورانت تجویز کند روزی یکی از بیماران، که کودک بود به کناری کـشید و پرسید این همه شربت را چکار می کنید؟ کودک که رخسارش به زردی میزد با صدای خفه ای گفت : آقای دکتر غذانداریم ننم را با آب قاطی میکنه بعد کمی نون داخلش تیلیت می کنیم می‌خوریم! ننم می گه این اسمش آبگوشت شربته ! آقا تو رو به خدا به ننم نگی ها...
هیچ وقت کسی را شماتت نکنید . هر کس پیدا کـرد ، حق ندارید قضاوت کنید نگویید فلانی که این پیش آمد برایش اتفاق افتاد به خاطر این است که فلان کار را انجام داده ما چه می‌دانیم؟ حق نداریم چیزی بگوییم قیامت از ما سوال می‌کنند و میگویند چنین چیزی نبوده و شما اشتباه کردی. ما او را به خاطر اینکه بنده خوبی بود کردیم . شما چه حقی داشتی چنین حرفی زدی؟
چیزی را که دوست داری را انفاق کن، نه چیزی که میخواهی دور بی اندازی خداوند می فرماید : هرگز به حقیقت نمی‌ رسید مگر از آنچه که دوست داریـد ، در راه خدا انفـاق کنید و آنچه انفاق می کنید ، خداوند از آن آگاه است . سوره آل عمران ؛ آیه ۹۲ اگر می‌ خواهیم به درجات بالا برسیم چیزی را بدهیم که مورد علاقه ما باشد ، چیزی را بدهیم که از آن دل بکنیم ، چون هدف از انفاق فقط سیر شدن طرف مقابل‌ نیست ، خوب شدن ما هم هست یعنی خداوند که می‌ فرماید: یک لباس به برهنه بده ، هم می خواهد پوشیده شود، هم می خواهد سخاوت در ما زنده شود. اگر چیزهای دور انداختنی خودمان را دادیم، ممکن است بنده خدایی از روی ناچاری قبول کند ، اما ما رشد نکردیم.
آقا علی علیه‌ السلام به مالک فرمودند : ای مالک ! مردم زمانی تنگدست میگردند که همت والیان مال اندوزی بُوَد همانا ویرانی زمین به جهت تنگدستی کشاورزان است و تنگدستی کشاورزان به جهت اموال آن ها از طرف زمامداران است چرا که به آینده حکومت‌ شان ، اعتقاد ندارند و از تاریخ گذشتگان عبرت نمی‌ گیرند. نهج البلاغه نامه ٥٣
📖 فردریک از سال ۱۷۴۰ تا ۱۷۸۶ بر کشور آلمان حکومت می کرد از طرفداران سرسخت آزادی اندیشه بود. او یک روز سوار بر اسب با همراهانش از یکی از خیابان های برلین می گذشت ، که ناگاه چشمش به اعلامیه تند و تیزی که گروهی از مخالفان علیه او بر دیوار چسبانده بودند افتاد. فردریک آن را خواند و گفت: بی انصافها چقدر اعلامیه را بالا چسبانده اند ما که سوار اسب هستیم آن را خواندیم ولی افرادی که پیاده اند برای خواندنش به زحمت می افتند ، آن را بکنید و پایین تر بچسبانید تا راحت تر خوانده شود! یکی از همراهان با حیرت گفت : اما این اعلامیه بر ضد شما و حکومت شماست؟ فردریک گفت اگر حکومت ما واقعا به مردم ظلم کرده و آنقدر بی ثبات است که با یک اعلامیه ساقط شود همان بهتر که زودتر برود. اما اگر حکومت ما بر اساس قانون و عدالت اجتماعی و آزادی بیان است مسلم آنقدر ثبات و استحکام دارد که با یک اعلامیه از پا نیفتد
(ره) شیطان هیچ وقت نمی‌ آید انسان را با بـدی به سمت خود کند ، یعنی هیچ وقت به یک مؤمن نمی گـوید بیا شراب بخور بلکه در داریم ممکن است به یک فرد اهل عبادت این‌طور تلقین کند که بیشتر عبادت کن یا وقـتی تصمیم به استمـرار در انجـام عمل صحیحی را داشته باشید شیطان یک بزرگ‌تر و بهتر را پیش روی شما قرار می‌دهد تا از این عمل کوچک و دائمی دست بردارید چـون شیطان می داند که عمـل بزرگ ، دوامـش در مـدت توان انجامـش است اما یک عمل کوچک ملکه شده ومداوم خیلی برای شیطان سنگین است
؟ موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: در شب معراج خداوند به رسول خود امر كرد كه وضو بگيرد و نماز بخواند. پيامبر گرفت و تكبيرة الاحرام گفت ، حمد و سوره را خواند و ركوع رفت و به دستور خدا سر به گذاشت و تسبيح خدا كرد پس از برداشتن سر بدون اين كه خدا دستور سجده بدهد پیامبر به خاطر عظمت و جلالت خداوند سر به سجده گذاشت و خدا را تسبيح نمود. به همين خاطر خداوند امر فرمود همه در نماز در هر ركعتی دو سجده نمايند. صدوق، علل الشرايع، ج ۲، ص۳۱، ح۳ امام صادق علیه السلام فرمود : معنای سجده اول اين است كه می گويد : منها خلقنی ؛ يعنی از زمين مرا آفريدی و وقتی سر بلند می كند ، می گويد : منها اخرجتنا ؛ از خاك خارجم كردی سجده دوم که میرود می‌گويد: و اليها تعيدنا ؛ به سوی زمين ما را برگرداندی و وقتی سر بلند می كند ، در واقع می گويد: و از زمين بيرون مان ميسازی و منها تخرجنا . صدوق ،
وقتی اتوبوس در ایستگاه ایستاد پدر با فرزندانش سوار اتوبوس شد. بچه‌ها سر و صـدای زیادی راه انداختـه بودند و مسافرها هم کلافه و عصبانی بودند و حرص می خوردند. یکی از همسفران به پدر گفت چرا بچه ها اینقدر می کنند . پدر گفت این بچه ها یک ساعته که مادرشان را از دست داده اند و خبر ندارند ، من به بچه ها گفتم اونها رو به پارک می برم. بعد از شنیدن حرف‌ های پدر همه آرام شدند وسعی کردند به نوعی را شاد کنند در مکان دیگری: فردی وارد شهری شد و برای نماز به مسجد رفت ناگهان دید که در حالت دراز کش است در بین نماز بسیار عصبانی شد وقتی نماز تمام شـد دید که مکبر خـودش را روی زمین می کـشد. آری آن مکبر فلـج بود. عزیزان من سریع قضاوت نکنیم
صالح باشید همانگونه كه خداوند شما را صالح نامگذارى كرده كسى كه خدا و پیغمبر را اطاعت كند ، در ، همنشین كسانى خواهد بود كه خدا، نعمت خود را بر آنان تمام كرده؛ پیامبران و صدّیقان و و صالحان، و آنها رفیقهای خوبى هستند! سوره نساء آیه ۶۹ این آیه در قرآن می‌ درخشد ، چه کنیم که در بهشت ، وصال رسول الله و ائمه علیهم السلام و شهدا را داشته باشیم؟ فقط اطاعت از خداوند و مطیع رسول الله وائمه اطهار بودن راه درست است
یکی از علمای نجف حدود یکصد سال پیش ، در عالم خواب حضرت عزراییل را می بیند. پس از سلام می پرسد: از کجا می آیی؟ ملک الموت می فرماید: از ، روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم سوال کرد روح او در چه حالی است؟ عرزاییل می فرماید: در بهترین حالات و بهترین باغ های عالم برزخ . خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات وی قرار داده است. پرسید آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت به چنین مقامی دست یافته است؟ فرمود : نه! گفتم: آیا برای نماز جماعت و بیان احکام! فرمود : نه! گفتم پس برای چه؟ فرمود: برای خواندن . نقل است که مرحوم میرزا ، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و آن روز که به سبب داشتن بیماری یا امر دیگر نمی توانست عاشورا بخواند، نایب می گرفت
عمار یاسر می گوید: با علیه سلام همراه بودم که به یک وادی رسیدیم ، دیدیم مملو از مورچه است عرض کردم آقا جان : آیا کسی از خلق هست که عدد این مورچه ها را بداند؟ حضرت فرمود: بله ای عمار. من می‌شناسم کسی را که میداند عدد آنها را و می شناسد عدد ذکر و انثای نره و ماده آنها را عرض کردم آن شخص کیست؟ فرمود: این آیه را از سوره یس قرائت نکردی؟ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ. در لوح محفوظ و روشن خدا یا در امام "خلیفة اللّه" همه چیز را به شماره آورده‌ایم.. سوره یس ، آیه ۱۲ گفتم: بله یا امیرالمؤمنین قرائت کردم. فرمودند: انا ذالک الامام المبین من آن هستم. بحارالانوار، جلد۲، صفحه ۴۶۷ سایه پیغمبر ندارد هیچ می دانی چرا ، آفتابی چون علی در سایه پیغمبر است 📚
در سبزی فروشی مشغول کار شد، یک روز آمد و گفت دیگه نمیروم. پرسیدم چرا؟ گفت آدم درستی نیست سبزی ها را میریزه توی آب که سنگین تر بشه بعد رفت داخل ،آنجا هم زیاد نماند. گفتم چی شد؟ گفت کم فروشی می‌کنه، جنس بد و خوب رو قاطی می کنه از فرداش رفت سَرِ گُذَر برای بنایی، کم کم توی کارش جا افتاد و بعد از مدتی شاگرد هم می‌گرفت. دستمزدش هم از قبل بهتر شده بود. شهید عبد الحسین به روایت مادر شهید
ملّا محمد تقی مجلسی میگوید: شش ماه قبل از مرگ شیخ بهائی، به همراه او برای قبر بابا ركن الدین به قبرستان تخت فولاد رفتیم در كنار قبر بودیم، شیخ بهائی صدایی از قبر شنید كه : شیخنا در فكر خود باش. ایشان نگاهی به ما كرد و فرمود این صدا را شنیدید؟ گفتیم: نه. شروع به كرد و متوجّه مرگ و آخرت گردید بعد از اصرار زیادی كه به او كردیم تا ما را از آنچه شنیده است خبر بدهد، فرمود: خبردار شدم كه خود را برای مرگ آماده كنم. شش ماه پس از این خبر، ایشان فوت كرد و من به همراه جمعیت زیادی بر او گذاردیم. سفینة البحار، شیخ عباس قمی، جلد۱، صفحه ۱۱۴
سلمان فارسی می فرماید از شش چیز در شگفتم: سه چیزِ آن مرا می‌ خنداند و سه چیز دیگر به ام می‌اندازد آن سه چیز که مرا به گریه می‌ اندازد: جدایی از دوستان محمد و آل محمد صل الله علیه و آله ، هراس و وحشت و ایستادن در پیشگاه خدای عزّوجلّ است و اما آن سه چیزی که مرا به خنده وا می‌ دارد: ‌یکی کسی است که در پی دنیاست، حال آنکه مرگ در پی اوست. دیگری کسی که در به سر می‌ برد ، حال‌ آنکه از او غافل نیستند یعنی خداوند ناظر بر اعمال اوست و سومی کسی‌ست که دهانش به خنده باز می‌ شود ، در صورتی که نمی‌داند آیا خداوند از او است یا ناخشنود میزان الحکمه ، جلد ۹ ، حدیث ۱۵۱۶۹
دلم میسوزه واسه این چشما. چشمایی که‌اون دنیا خیلی حرف برا گفتن دارند رفیق خوبم تو این دوره زمونه خیلی حواست به چشمات باشه. نکنه با یک که فقط یک لحظه لذت داره، پشیمونی و بدبختی ابدی برا خودت درست کنی... ما آدما به قلبمون چند تا رود می‌ریزه که یکی از اونا رودیه که از چشممون می‌ گیره؛ حواسمون باشه که زلالی آب این رود رو به سیاه شدن قلبمون تبدیل نکنیم
خداوند به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وحى كرد كه من از جعفر بن ابى طالب به خاطر چهار قدر دانى مى كنم. پيغمبر صلى الله عليه و آله جعفر را خواست و موضوع را به او خبر داد. جعفر خدمت نبی خدا عرض كرد: اگر خداوند به شما وحى نمی فرمود ، من هم اظهار نمی‌کردم ... یا رسول الله: من هرگز شراب نخوردم، زيرا می دانستم كه اگر بنوشم عقلم نابود می شود. و هرگز نگفتم ، زيرا دروغ خلاف مروت و ضد كمال انسان است. و سوم هرگز زنا نكرده‌ام، زيرا ترسيدم با ناموسم همان عمل انجام بشود. و هرگز بت نپرستيدم، زيرا میدانستم كه بت پرستى منفعتى ندارد. رسول خدا دست مباركش را بر شانه وى زد و فرموند: است كه خداوند به تو دو بال مرحمت كند، تا در بهشت پرواز کنی. بحارالانوار، ج۳
یکی از شاگردان آیت‌ الله نقل میکند از آقا پرسیدم : چطور می‌ شود امام زمان عجل الله را درک کرد؟ فرمودند زیاد قرآن بخوانید و به قرآن زیاد نگاه کنید . از وقتی که این حرف را زدند ، قرآن خواندن روزانه‌ام ترک نشد، یک روز خیلی دلم گرفت. با خودم گفتم در این مدت ، چرا نباید یک حس نزدیکی به امام زمان عجل الله داشته باشم؟ بعد از جلسه بدون این که من حرفی بزنم ، آقا برگشتند به من گفتند چشم آدم باید مواظب باشه. اگر کسی میخواد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رو ببینه ، باید مواظب چشمش باشه که گناه نکنه. سرم را انداختم پایین حساب و کتاب چشم ‌هایم خیلی وقت بود از دستم در رفته بود
بزرگی میگفت من هر وقت که نماز می خواندم، از خداوند حاجت میخواستم. یک روز گفتم : بگذار یک بار برای خود خدا بخوانم و حاجتی نخواهم همان شب در عالم خواب دید که به او گفتند: چرا دیر آمدی؟ گفتم منظورتان چیست؟ گفتند یعنی باید سی سال پیش به فکر این کار می‌افتادی ، حالا سر پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و طلب نکنی ! ما هر وقت باخدا کار داریم او را صدا می زنیم. چقدر خوب است که وقتی هم که کاری نداریم ، بگوییم: خُدا. در خود تفکر کنیم
خانم مرضیه حدیدچی دباغ می‌گوید یکی از خصوصیات بارز امام این بود که حتی در کفر هم ، حقوق و قوانین اجتماعی آن را رعایت می‌ کردند از جمله وقتی در پاریس برادران پولی جمع کرده و گوسفندی خریدند و آن را در پشت حیاطی که امام برای نماز به آنجا می‌آمدند ذبح کردند و به مناسبت شب مقداری از آن خوراک را تهیه کردند و مقداری از آن را هم به منزل امام فرستادند چون در فرانسه قانونی وجود دارد که طبق آن ذبح هر حیوانی در خارج از کشتارگاه به خاطر رعایت مسائل بهداشتی ممنوع است تا امام از چنین قانونی اطلاع یافتند، فرمودند: چون تخلف از حکومتِ اینجا شده است، من از این خوراک نمی‌ خورم. برداشت هایی از سیره رحمه الله علیه ، جلد ۴ صفحه ۲۹۱
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود به خدايى كه جانم در اختيار اوست، وارد نخواهید شد مگر مؤمن شويد و مؤمن نمى شويد، مگر اين كه يكديگر را دوست بداريد. فرمود آيا می‌خواهيد شما را به چيزى راهنمايى كنم كه با انجام آن ، يكديگر را دوست بداريد؟ عرض کردند آری . فرمود كردن بين يكديگر را رواج دهيد. مشكاة الانوار فی غرر الاخبار
📖 سلطانی به همراه درباریان خود به شکار می رفت در شکارگاه از لشکریان دور شد و به سختی فوق العاده ای افتاد و بسیار گرسنه شد. خیمه ای را دید، وارد آن خیمه شد در آن سیاه چادر، پیرزنی را با پسرش دید آنها در گوشه خیمه بز شیردهی داشتند و از راه مصرف شیر این بز زندگی خود را می گذراندند. وقتی سلطان وارد شد او را نشناختند ولی به خاطر پذیرایی از مهمان، آن بز را سر بریدند و کباب کردند چون چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند. سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد از ایشان جدا شد و هر طوری بود خودش را به درباریان رساند و جریان را برای اطرافیان نقل کرد، در نهایت از ایشان سؤال کرد، اگر من بخواهم پاداش میهمان نوازی پیرزن و فرزندش را داده باشم چه عملی باید انجام بدهم؟ یکی از حضار گفت: به او صد گوسفند بدهید. دیگری که از وزراء بود گفت: صد گوسفند و صد اشرفی بدهید. یکی دیگر گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید. سلطان گفت: هر چه بدهم کم است؛ زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده ام، چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند من هم باید هر چه دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود
زن و مرد جوان به محله جدید اسباب کشی کردند. صبح روز بعد وقت صرف خانم متوجه شد که همسایه اش در حال آویزان کردن رخت های شسته است. رو به همسرش کرد و گفت: لباس ها را چندان تمیز نشسته. احتمالا بلد نیست لباس بشوید شاید هم باید پودرش را عوض کند. مرد هیچ نگفت. مدتی به همین منوال گذشت و هر بار که زن همسایه های شسته را آویزان می کرد، او همان حرف ها را تکرار می کرد. یک روز با تعجب متوجه شد همسایه لباس ها را خوب شسته و روی طناب پهن کرده است به همسرش گفت: یاد گرفته چه طور لباس بشوید. مرد گفت: امروز صبح زود بیدار شدم و هایمان را تمیز کردم! مشکل تمیز نبودن پنجره های ما بود . بعضی وقت ها بد نیست به خودمون بگیم شاید مشکل از خود ماست
اگر برای به دست آوردن پول مجبوری دروغ بگویی و دیگران را فریب بدهی، تهیدست بمان... اگر برای به دست آوردن جاه و باید چاپلوسی کنی و تملق بگویی ، از آن چشم بپوش ... اگر برای آن که مشهور شوی ، مجبور می شوی مانند دیگران ، خیانت کنی ، در گمنامی زندگی کن... بگذار دیگران پیش چشم تو با وبا فریب دادن ثروتمند شوند. با تملق و چاپلوسی شغل های بزرگ را بدست آوردند و با خیانت و نادرستی شهرت پیدا کنند... تو گمنام و تهیدست و قانع باش ، زیرا اگر چنین کنی تو سرمایه ای را که آنها از دست داده اند ، به دست آورده ای و آن است...