دعا میکنم :
امام غریبمون هر چه سریع تر ظهور بفرمایند و دنیا رو پر از عدل و داد کنن ❤️
دعا میکنم :
امام زمان ما رو به عنوان سرباز هاش بپذیره و جزء یاران باوفای ایشون باشیم 🌸
دعا میکنم :
هرچه زودتر راه کعبه باز شه که هممون حاجی شیم و بتونیم امام های غریب در بقیع رو زیارت کنیم 😍
دعا میکنم :
امام حسین همه عشاقش که منتظر دعوت نامه امام هستن رو بطلبن و ما رو راهی شهر عشق بنمایند چه کسایی که رفتن و چه کسایی که مشرف نشدن 😭🦋💕
اللهی امین 🙏🏻🌹
نواعی
الرادود : #محمد_الجنامي
الشاعر : #عزيز_الفيصلي
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
تفزت آه یا صطرة عینی
(رقیه)گریان از خواب بیدار شد و گفت: آه از آن سیلی که روی چشم من زده شد!
ویا تراب جروح قید ایدینی
و آه از دردِ خاکِ فرو رفته در زخم دستانم
عمه طبعه اللیل ما یغفی الجرح
عمه جان، عادتا دردِ زخم به هنگام شب آرام نمیگیرد و اذیت کننده ست
والوساده ترابها شقد بیه ملح
و این بستر من پر از خاک شوره زار است و اذیتم میکند
عمه هدنی التعب وبعید الصبح
عمه جان خستگی مرا از پای در آورد و سپیدهی صبح هنوز دور است
و انا غیرچ یاهی تبارینی
ومن کسی را غیر تو ندارم تا از من مراقبت کند
@@
چان نمتی عمه خلچ نایمه
عمه جان،چرا بیداری؟عمه جان بخواب
رتاحی یالجبتی نهارچ صایمه
عمه جان استراحت کن، تو امروز روزه بودی و چیزی میل نکردی
فدوه لچ بس کون عینچ سالمه
همه این درد من فدای تو، فقط تن و چشم تو سلامت باشد
بس ارید بحظنچ تنومینی
فقط میخواهم مرا در آغوشت بگذاری تا بخوابم
@@
عمه ادري ما تنام اعيونچ
عمه جان، من میدانم چشمانت نخواهند خوابید
إمن السياط الزورگت بمتونچ
از ضرب شلاقهایی که بازویت را کبود ساخت
الليل سكته وخوفچ إيسمعونچ
هنگام شب همه جا دا سکوت فرا گرفته و تو از ترس شنیده شدن نالههایت ،سکوت کردهای
أشبيدي يا عمه الألم ياذيني
چه کنم عمه جان، درد مرا اذیت کرده و بیدارم
@@
بچت زينب ثاري تسمع هالحچي
زینب گریه کرد، چون این حرفهای رقیه را میشنید
إيصب دمعها وخانگه صوت البچي
اشکش جاری بود و جلوی صدای گریههایش را گرفته
ولو تريد أتگوم بيمن تنتچي
و اگر میخواست از جایش بلند شود، نمی دانست به کجا تکیه کنم
ي الحبيبه أتگلها موتيني
به رقیه گفت ای عزیزم، حرف هایت مرا از پای در آورد (یا مرا کشتی)
@@
إهنا ي الحبيبه عمت عيني عليچ
آه ای عزیزم، چشم من برای تو کور باد (ای کاش مصیبتت را نمیدیدم)
أعلاج ماعندي الجروح إذنچ وإيديچ
درمانی برای زخم های دستان و زخم گوش تو ندارم
الخربه ظلمه شلون شيوصلني ليچ
خرابه تاریک است، چه کنم؟ چگونه بتوانم به تو برسم؟
شو تعالي ايحضني يا مي عيني
بیا عزیزم، در آغوش من بیا ای آب دیدگانم
@@
عمه نامي والفجر صبحه جريب
عمه جان بخواب، سپیده دم صبح نزدیک است
ولابد إجروحچ اشوفلهن طبيب
وحتما درمانی برای زخم هایت پیدا خواهم کرد
جاوبت عمتها وأتعله النحيب
رقیه عمهاش را پاسخ داد و صدای شیون و زاری بلند شد
عمه ابوي الساع گال إيجيني
گفت:عمه جان پدرم گفت الان پیش تو میآیم!
@@
عمه ابوي ابطيف توه مر علي
عمه جان تازه پدرم در رویا پیش من آمد
اشكيت عنده إجروح إذني وجرح إدي
و از زخم گوش و زخم دستانم پیش او شکایت کردم
گتله بويه بعد ما عطشانه مي
به او گفتم بابا جان دیگر من تشنه آب نیستم
شوفتك تكفي العمر ترويني
دیدن تو کافیست، دیدنت در تمام عمر مرا سیراب خواهد کرد
@@
عمه ابوي يگلي عوفي نومتچ
عمه جان، پدرم میگوید از خوابت برخیز و بیدار شو
وسلميلي عله العيله وعمتچ
و سلام مرا به حرم و عمهات زینب برسان
الليله اجيچ وآخذچ من غربتچ
امشب پیش تو خواهم آمد و تورا از دیار غربت با خودم خواهم برد
بس الآگيه وين ويلاگيني
اما نمیدانم کجا باید همدیگر را ببینیم
@@
اگعد ابيا عتبه يا عمه انتظر
عمه جان در آستانهی کدام درب بنشینم و منتظرش بمانم
والخرابه امهدمه وبوب اشكثر
که خرابه ویرانهای ست که پر از دربهای ویران شده است
راح اظلن گاعده ال طرة الفجر
میخواهم تا طلوع سپیده دم بیدار بمانم
شصار بيه خاف ما يدريني
(به او خواهم گفت)چه بر سر من آمد، شاید از نصیبتم بی خبر باشد
@@
خوفي ما يعرفني يتعده ويفوت
میترسم مرا نشناسد و از کنارم رد شود و بگذرد
أربعين إصباح ما سامعلي صوت
چهل روز است که صدای مرا نشنیده است
إعله الرمح كل يوم مية نوبه اموت
در کنار نیزهای که سرش بالای آن است، هرروز صد بار میمیرم
والحجر كل ما رماه يرميني
و هر وقت سنگی سرش را زند، گویی مرا زده است
@@
عمه گومي خل نعدل دارنه
عمه جان، برخیز تا اتاقمان را مرتب کنیم
خاف ع الغفله ويجي خطارنه
مهمان ما شاید ما را غافلگیر کند و یکدفعه از راه برسد
اوفي نذري لو ابيي زارنه
این نذرم را ادا خواهم کرد اگر پدرم به زیارت ما بیاید
اذبح ابحضنه ثلاث اسنيني
در بغلش، سه سال عمرِ خودم را قربانی میکنم
#ترجمه_عمهقومیخلنعدلدارنه
@Mohammadaljanami
انادي اعله الظعن تاني متانه
قافله را ندا دادم منتظر باش، اما منتظرم نماند
واحشم ياهلي واهلي ما اتوني
و فریاد بر آوردم کجایید ای اهل بیتم؟اما اهلم پیش من نیامدند
الحگوني الشمر ورم متوني
به فریادم برسید، شمر بازوانم را کبود و متورم ساخت
گد ما گمت اشاگف عن رقيه
بس که با دستانم از رقیه حمایت کردم
@@@
يخويه بعد حيلي ما ايعيني
وخلص من البواچي ماي عيني
اعت كلبي إمن اصدلك مايعني
اموتن من تصد الراس ليه
@@@
مثل لمحة بصر وكتي لمح جار
انه الما يوم من طولي لمح جار
كل الشام لاگاني لم حجار
شريد اشگف و انه احبالي بديه
الشاعر : #حسین_طالب_السماوی
#ترجمه_عمهقومیخلنعدلدارنه
@Mohammadaljanami
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
قصيدة : بالخرابه
#حلقات#الركب#الحسيني
الرادود : #محمد_الجنامي
الشاعر : #عزیز_الفیصلی
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
بالخرابه اشما تسلهم عيني
در خرابهی شام هر وقت چشمانم را ببندم،
تنلـچـم مدلـوله وتصحيني
دختری از دختران حسین زخم ها او را میگریاند و مرا بیدار میکند
1ـ هاي تستاحش من الظلمه وتنز
این یکی از تاریکی به وحشت میافتد و بیدار میشود
وذيچ تغفه وجرح يلچمـهـا وتـفز
و دیگری همینکه به خواب رود زخم او درد میگیرد و از خوابش میپرد
وتگعد ام عبد الله (كـاروكه) تهز
و مادر علی اصغر نیمه شب بیدار میشود و گهوارهی خالی را تکان میدهد
يگـلـهـا مـا در صـدرچ إترضـعـيني ؟!!
(گویا فرزندش در گهواره)میگوید؛مادر جان به من شیر بده
2ـ يا حنين إجروحنه وملح التراب
آه از درد زخمهای ما، که در آن زخمها خاک شوره زار بنشسته
والـخـرايب لا سـتـر لا بـيـهـا باب
و خرابه ها ستار(حفاظ)و نه درب دارند
والعيون اجناب واحنه إبلا حجاب
و چشمان نامحرمِ غریبهها ما را میبینند و ما حجاب مناسبی نداریم
وآنه كـل عـيـن بسـهـم تـرمـيـنـي
و هر نگاه از چشمان نامحرم با تیری مرا هدف می گیرد
3ـ اشوه عدنه الليل يسترنه الظلام
فقط تاریکی شب را داریم که بر ما خیمه میافکند
حته لا تبرالـنـه إعـيـون الـحـرام
تا چشمان حرامزادهها ما را نبینند
وين ذيچ اديارنه وذيـچ العـمام
آن وطن و آن عشیرهی من کجا شدند؟!
إهنا يهاشم مـوتـه لـو ناسـيـنـي
کجایید ای بنیهاشم؟از دنیا رفتهاید یا مرا فراموش کردید؟!
4 ـ اثنين واثمانين يتشكن سوى
هشتادو دو تن از بانوان شما همزمان شیون و زا ی میکنند
والجرح ـ گص الحبل ـ يردن دوى
و از شما دوایی برای زخم بندها می خواهند
ذبلن امن الشمس وسموم الهوه
از گرمای آفتاب و باد سوزان نیمروز پرمرده شدند
وأنأ شما اطوي الدرب يطويني
و هرچه مسیر را طی کنم ،دوری آن مرا به زمین می زند
5ـ احنه من إصيارنه ابيت الوحي
ما از روز تولد در خانهی وحی بودهایم
بالحچي حته ويَ اهلنه نستحی
در هنگام سخن گفتن با اهل بیت خویش با شرم و حیا سخن میگوییم
سمعت اهل الكوفه صوتي وصايحي
افسوس که اهل کوفه صدا و نداهای مرا شنیدند
خاف ما تدري العده ميسريني
اگر بیخبر هستی ،بدان که دشمنانت مرا اسیر کردند
6ـ أنأ الما چانت خيالي تشوفه
من آن بانویی که کسی سایهاش را هم ندیده بود
شافـتـه وسمـعتني اهل الكوفه
کوفیان مرا دیدند و صدایم را شنیدند
إعله الهزل وإيدي بحبل مچتوفه
سوار بر شتری لاغر و دستانم بسته شده است
بالـطبـل ودفـوفــهـا اتـلاگـيـنـي
و با طبل و ذف شادی میکردند و به استقبالم آمدند
7ـ علي بويه هنا يكشاف الكرب
هان ای پدرم ای علی، ای برطرف کننده ی غمها و گرفتاریها
شگد بعد للشام كون امشي درب
چقدر باید راه را طی کنم و دیگر چقدر تا شام مانده است؟
الموت ريته ولا يعرفوني الغرب
کاش بمیرم و کسی از غریبه ها مرا نشناسد
وروس اخوتي يا علي تماشيني
و سرهای بریدهی برادرانم همراه من بودند ای علی
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#ترجمه_بالخرابه
@Mohammadaljanami
غرب : غریبه ها ✅
محرم :محرم✅
غیر محرم :نامحرم✅
حنین : دلتنگی ، شوق ، مهربانی✅
محمَّدالجنّامي فارسي 🇮🇶
قصیدة ؛یالخدمتوا حسین الرادود ؛ محمدالجنامي الشاعر ؛ حسینالساعی @arabiicc♥️
استجدیت معروفك یاحسین 😭💔
خیرو برکت تورا گدایی کردم🌸🖇
34.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺نوحه خطواتی با ترجمه کامل🔺
الرادود : محمـد الجنامـی
الشاعر : وسـام الشویلـی
مترجم : احمد بچـاری_زهرا کریمخانـی
#یبقیٰ_الحسیـن
#محمد_الجنامـے
#ترجمه_خطواتی
@Mohammadaljanami
قصیده : خطواتي
الشاعر : وسام الشویلی
بصوت : محمد الجنامي
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
مشاية عشك
پیاده روی عاشقانه
وبدرب الصدگ
در مسیر راستی و حقانیت
دونك اختنگ حسين
بدون تو خفه میشوم
اتعب وانتچي على متن البچي
خسته میشوم و به شانه گریه هایم تکیه میدهم
زاير والحچي حسين
زائر هستم و سخنم حسین است
* * *
متحزّم بالرايه
با پرچم کمرم را بسته ام
گاصدلك مشّايه
و قصد پیاده روی به سوی تورا دارم
خطواتي مصلّايه أمشي وأدعي
قدم هایم محل نماز من است. راه میروم و دعا میکنم
أتوضه من دموعي
با اشک هایم وضو میگیرم و مصیبت تو موضوع من است
ومصابك موضوعي
و مصیبت تو موضوع من است
حيل الطم بضلوعي واعليك انعي
محکم بر سینه ام میزنم و برتو ناله میکنم
عايف من اجلك كلشي
بخاطر تو همه چیز را ترک کرده ام
الدم يوگف لو ما امشي
اگر راه نروم جریان خونم متوقف میشود
لو اموت وينسد رمشي
اگر بمیرم و پلک هایم بسته شوند
هم يوصل گبرك نعشي
باز هم پیکر من به تو خواهد رسید
بيش اوصفلك إحساسي
چگونه احساساتم را برایت وصف کنم
وشيب الحب تارس راسي
موهای سپید عاشقی سرم را پر کرده اند
تنزل تصعد أنفاسي بحروفك يا نوماسي
ای سبب شرافتمندی من ،نفس هایم با حروف تو بالا و پایین میروند
* * *
راية حب ترف
پرچم عشق به اهتزاز در میآید
كل خطوه بألف
هر قدم هزار پاداش دارد
ازحفلك زحف حسين
سینه خیز به سویت میآیم
گلبي البوصله
قطب نمای قلبم
أشّــر كـربـلـه
به سمت کربلا اشاره کرد
اقره البسمله حسين
بسم الله می گویم
ياگلبي وياروحي
ای قلب و جان من
امشيلك بجروحي
با زخم هایم به سوی تو میآیم
جايبلك كل نوحي وانته الغالي
همه گریه و نااه هایم را برایت آورده ام. تو عزیز من هستی
من اعطش من اتعب
هنگامی که تشنه و خسته می شوم
اتذكّر مشي زينب
پیاده روی زینب س را به خاطر می آورم
مسبيه وتتعذّب وابلا والي
اسیر و در عذاب بود و سرپرستی نداشت
اعطش والماي گبالي
تشنه میشوم و آب روبروی من است
واذكر عبد الله الغالي
و علی اصغر عزیز را به یاد میآورم
اگعد يم مهده الخالي
کنار گهواره خالی او مینشینم
ويّاه احچي بموالي
با شعر با او سخن می گویم
يل ألوانك مخطوفه
ای که رنگ رخسارت پریده است
هاك الدمعه المذروفه
این اشک جاری شده را بگیر
عمّك گطعوله چفوفه
دستان عمویت را بریدند
ماظن يرجع وتشوفه
گمان نمیکنم بازگردد و او را ببینی
* * *
مـوكب زيـنـبي
موکبی متعلق به حضرت زینب س است
جاي من السبي
او از اسارت بازگشته
بعـيـال النبـي حسين
به همراه خانواده پیامبر ص
وأنه گلبي انـطـعن
قلبم مجروح شد
جيت امشي بشجن
آمدم و با ناله قدم برمی دارم
اتلگّه الظعن حسين
به استقبال کاروان آمدم
كل طفله تمر بيّه
هر دختری از کنار من عبور میکند
آنه أندب يرقيه
فریاد یارقیه سر میدهم
عافوها المسبيه بدار الغربه
آن دختر اسیر را در دیار غربت رها کردند
من احسب چم ليله
همگامی که میشمارم چند شب
مو يمّك هالعيله
این خانواده کنارش نبودند
سجّادك ابچيله جرحه بگلبه
بر حضرت سجاد ع گریه میکنم ،زخم بر قلب او نشسته
وآنه بنص المشّايه
من در میانهی مسیر مشایه
انصب يحسين قرايه
حسین جان برای تو ماتم برپا میکنم
بكل موكب عندي حچايه
پر هر موکبی سخنی دارم
جروح المسبيه هوايه
زخم های بانوی به اسارت رفته زیاد است
اليسأل انطيه جوابي
هرکس سوال میکند به او جواب میدهم
غيّرني مصاب أحبابي
مصیبت عزیزانم مرا تغییر داده است
مليانه تراب ثيابي
لباس هایم پر از خاک هستند
وارد أوصلك بترابي
و مبخواهم با همین خاک هایم به تو برسم
* * *
أملاك السمه
فرشتگان آسمان
بموكب فاطمه
با موکب حضرت فاطمه س
نحوك قادمه حسين
نزد تو آمده اند
المهدي بموكبه
حضرت مهدی عج به همراه موکبش
يهتف مرحبه
با صدای رسا مرحبا میگویند
ثارك مطلبه حسين
خواسته اش خونخواهی توست
صوت اسمع إجه عيسى
صدایی میشنوم که عیسی ع آمد
يمشيلك وي موسى
به همراه موسی ع به سویت قدم برمی دارند
مزدحمه ومتروسه كل دروبك
همه راه های تو شلوغ و پر ازدحام هستند
جبريل وي الهادي
جبرئیل به همراه پیامبر ع
يمشون بهالوادي
در این بیابان قدم برمی دارند
للموكب علي حادي طلعوا صوبك
با موکب امام هادی ع به سویت آمدند
عبّاس بذيچ الرايه
عباس ع با آن پرچمش
يستقبل بالمشّايه
از مردم در مشایه استقبال میکند
ايوزّع عالناس بمايه
بین مردم آب توزیع میکند
ويسويهم وفّايه
و آنان را وفادار می سازد
يحسين ومن أسرارك
حسین جان، یکی از راز های تو این است که
ايزور الله بعرشه الزارك
هرکس تورا زیارت کند خدارا در عرش زیارت کرده
بجنّه تضيّف خطّارك
بهشت از میهمانت پذیرایی میکند
ويصير الزاير جارك
و زائر همسایه تو میشود
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#ترجمه_خطواتی
@Mohammadaljanami
قلم جاف 👈 خودکار
قلم حِبِر 👈 خودنویس
قلم رِصاص 👈 مداد
ماژیک 👈 ماجک
جامدادی 👈 محفظه اقلام
قلم نُبّاله 👈 مداد نوکی