eitaa logo
اعراف
99 دنبال‌کننده
803 عکس
214 ویدیو
19 فایل
وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ ۚ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ ۚ (اعراف/۴۶) لینک کانال‌های آرشیویِ بذل خون،متفکر غریب و میراث: @miras_68 @bazl_61 / @gharib_58 این کانال هم تولیدی و هم توزیعی است! @aliasgari1378
مشاهده در ایتا
دانلود
پارسال توی ون با رفقا نشسته بودیم که راننده ی عراقی فیلم هایی از جمعیت زائرانی که توی مسیرهای مختلف، با پای پیاده عازم کربلا بودن، به دوستم آقا سید نشون می‌داد و می‌گفت: شما هم تو ایران از این جور مراسم ها دارید؟ منظورش پیاده روی بود. سید به جشن غدیر که اون سال برای اولین بار اتفاق افتاد و راهپیمایی به سمت مشهد الرضا(ع) در آخر ماه صفر اشاره کرد. یا همین راهپیمایی جاماندگان اربعین تا حرم سید الکریم. راننده خوشش اومد که ماهم به مناسک مذهبی ارادت جمعی و قلبی داریم ولی می‌گفت اربعین جمعیتش یک چیز دیگس. کاری ندارم به اینکه اصلا اربعین و کربلا توی عراق یک رانت تبلیغاتی برای اون ها محسوب میشه یا نه. ولی یک نکته ی مهم توی این یک سال اخیر با وجود فتنه‌ی دردناکی که پارسال رقم خورد وجود داشت و اون اهمیت برگزاری مراسم‌های دینی و جمعی بود. چیزی که نمونش رو توی جشن ها و عزاداری های امسال مثل راهپیمایی ۱۰ کیلومتری و همین مراسم بدرقه ی اربعینی ها می‌شد دید. یکی از اساتید علوم سیاسی به ما می‌گفت، برای از بین رفتن شکاف طبقاتی از حیث فرهنگی و فکری، این مراسمات بسیار مهم هستن و باید خیلی بیشتر روی اونها کار بشه. چقدر دینداری جمعی می‌چسبه. تازه وقتی فلسفه‌ی مکتبی بودن و اسلامی زیستن توش فهم بشه که دیگه نور علی نور هستش. ✏علی عسگری @araf11
ول کنید این‌ها را که مدام می‌گویند جای عکس و فیلم‌گرفتن به پیاده‌روی و زیارتت برس... زیارت که فقط چسبیدن به ضریح و بوسیدنش نیست زیارت گاهی نقل اتفاقات خوب است زیارت گاهی انتشار تصاویر حال‌خوب‌کن است گاهی روایت صحنه‌ها و وقایع است برای سهیم‌کردن جاماندگان اربعین همان‌قدر که به زائر نیاز دارد، به راوی هم نیاز دارد از هم‌دلی‌ها، هم‌کاری‌ها، حب بین زوار، از خودگذشتگی‌ها و هرچه که باعث اشتیاق مردم به اربعین می‌شود بگوییم از هرچه که باعث می‌شود از اربعین الگو بگیریم و در روزمره‌ی خودمان اجرا کنیم روایت کنیم همه راوی اربعین باشیم @srdrgm
🛑 دکوپاژ ... 🔻اهل تفکر و مطالعه، والدین، معلمان و دانش آموزان، اساتید و دانشجویان ... ❓آیا فیلم هایی که میلیون ها دلار هزینه داشته اند فقط صرف سرگرمی ساخته می شوند؟! ✅ گروه دکوپاژ محفل مجازی انجمن سواد رسانه جهت نقد و بررسی و جریان شناسی سینمای ایران و جهان 👇 لینک گروه دکوپاژ👇 https://eitaa.com/joinchat/193462645C745c7f70f3
📝 تلخی صبح شیرینی ظهر! برو، بیستُم بیا ! نسیم ۸ صبح جاشو به گرمای ۵۰ درجه داده بود. گرمایی که فقط خودم می‌تونستم حسش کنم. قیافه‌های مردود شده‌هایی که مثل خودم کم آورده بودن، درهم شده بود. شبیه اون نائب قهرمان شنای المپیکی شدم که فقط یک ثانیه کم آورده بود تا طلا رو بگیره. منم تا قبولی فقط یک غلط، بیشتر داشتم. نمی‌دونستم چجوری برم خونه. بازم خدا رو شکر که دیشب چند تا نمونه سوال تست زدم وگرنه شاید به جای ۵ تا، ۲۵تا می‌اومد روی کاغذم! "ازقیافت معلومه که نتیجه چی شده!" مامانم دیشب پیش‌بینی کرده بود و حالا منو کنج رینگ بوکس قرار داد. حق داشت! توی این یک هفته حقیقتا فرصت مطالعه نداشتم. البته باز هم تستای دیشبی که رفیقم بهم معرفی کرده بود تاثیر زیادی داشت ولی فقط یدونه مونده بود.... چی بگم؟ هر چی خیره! یک ساعت تا اذان ظهر وقت داشتم. باید می‌رفتم برای اربعین، ارز می‌گرفتم. خرید یک پیراهن مشکی پاکستانی هم بهش اضافه شد و بدون خوردن لقمه‌ای نون‌ و پنیر، بلافاصله خونه رو به مقصد حرم ترک کردم. عطر تند راننده‌‌ی تاکسی، تلخی صبح دوشنبه رو، برام تلخ‌تر کرد. ۳ تا خانم، عقب ماشین نشسته بودن و تلفنی با دوستاشون از برنامه‌هاشون برای برپایی مهمونی، توی هفته‌ی آینده می‌گفتن. تو دلم خدا رو شکر کردم ‌که حداقل اینا ادای حال بدا رو در نمی‌یارن. کافی بود یک مهندس نقشه کش ساختمون بشینه تو ماشین و از اوضاع بد اقتصادیش که به جون عمش دروغ می‌گفت، بگه تا شیرینی فضای تاکسی رو به هم بزنه که الحمدلله این‌بار خبری ازش نبود. دست روی سینه گذاشتم و زیر لب به عمه جانم سلام دادم. خانم خیلی به گردنم حق داره. از زمانی‌که با پدرم می‌رفتم پای درس علماء و هوای بندگیشون رو استشمام می‌کردم تا الان که خودم پای کرسی اساتید حوزه، تحصیل می‌کنم، لطف دخت موسی‌ بن جعفر، همیشه برای من استمرار داشته. دوتا پیرزن که رفیق گرمابه‌و گلستان هم بودن، دست همو گرفته بودن تا برن حرم. سرباز عینک دودی زده هم، کنار در دارالشفاء قدم های کوتاهی بر‌می‌داشت تا شیفتش تموم بشه. از میدان آستانه نگم! میدانی که بیشتر صحنه‌ی نمایش یک جنگ تمام عیار شده بود تا میدان زیارت بانو! دخترهای نوجوون با موهای دم اسبی که از زیر شالشون بیرون زده بود کنار مادرهای چادریشون، تصویر جنگی تمدنی رو نشون می‌داد‌ن. جنگی که کارگردانش، توی کاخ سفید نشسته و بازیگرهاش توی میدون آستانه خاک صحنه می‌خوردن. این نیز فعلا بگذرد... دو تا پسر کنار صرافی، مشغول چنج واحد پول کشور دوست و همسایه، بودند. من هم می‌خواستم چنج کنم که کارم ۵ دقیقه‌ای تموم شد. بعد هم رفتم مغازه ی یک پیرمرد باصفایی که عشقش فروش لباس مشکی برای ارباب بی‌کفن بود. پیرهن مشکی پاکستانی رو ازش خریدم. آستین‌های لباس برای من بلند بود. پیش یک خیاط کهنه‌کار رفتم. صدای سرکوب کننده‌ی چرخ خیاطی، آرامش بخش ترین نوا و یک مسکن دلنشین بود. خیاط درحالیکه آستین‌های بلند پیراهن پاکستانی رو کوتاه می‌کرد، اخبار اربعین و گزارش مرزها‌ی کشور رو پیگیری می‌کرد. نگاه خیاط مملو از افسوس بود. دلم می‌خواست بدونم چی میخواد ولی نشد! این‌بار گرمای ۵۰ درجه رو همه حس می‌کردند و صدای اذان هم این گرمای ظهرگاهی رو تایید می‌کرد. سایه درختان ارم، چند لحظه‌ای مرا به خنکای هوایشان، مهمان کردند اما زود گذر! مادر منتظرم بود ومن منتظر شربتی شیرین و خنک... فقط او می‌توانست تا منو خنکی ببخشه و از شلوغی‌های دنیای سردرگم، نجاتم بده. على عسگری
چه سیاهِ تلخی ... دیگر قهوه خوردن بس است! چای را هم امتحان کن. @araf11
بِلاگرهای حجاب بَلاگردان بی‌حجابی نیستند بَلاسازان هستند. @araf11
از مرز جغرافیایی عبور کردن، مهم نیست... مهم آن است که از مرز هویت عبور نکنیم. @araf11
دلتنگ رفتیم و شیدا برگشتیم @araf11
کسی که آزادی بیان را جمله‌ی درستی می‌داند، نه جایگاه بیان را در زندگی انسان فهمیده است و نه معنای آزادی را در رشد انسان درک کرده است! @araf11
بی‌ هویت کردن کار سختی نیست، اگر خیال‌پردازان، اندیشه‌پردازان جامعه شوند. @araf11