eitaa logo
{❤عاشق آرامش اسمتم خدا❤}
292 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
785 ویدیو
43 فایل
↫بہ‌نام‌آنڪہ‌ا‌گࢪحکم‌ڪندهمہ‌ےمامحڪومیم♡ مُراقِب‌باش‌دُنیازَمیݩ‌گیرِت‌نَکُنَد.‌..! توآسِمان‌دَرپیش‌دارے !♥️ #رمان_کلیپ_مذهبے #عکس #انگیزشی #خاطرات_شهدا @Kaniz_zahra_8294 :مدیر ادمین: @Z_Daneshgar • • • ~کپی،‌ فقط‌باذکرصلوات‌برای‌ظهورآقا(عج)
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀 شکرانه ولایت 💠 مشخصات فردی👇👇 🔸نام کامل: 🔹لقب: 🔸فرزندان: اسحاق، ابراهیم 🔹ولادت: یمن 🔸محل زندگی: یمن، کوفه 🔹وفات: ۳۹ق. ، قلزم 🔸علت وفات: مسموم شدن به دستور معاویه 🔹مدفن: مصر شهر الخانکة (شمال شرقی قاهره) 🔸محل درگذشت:قلزم در نزدیکی مصر 🔹دین:اسلام/شیعه
💠 از فرماندهان جنگ ❇️ در جنگ صفین از فرماندهان لشکر امیرالمؤمنین(ع) بود. 🔹 در این جنگ که یاران امام علی(ع) در حال پیروزی بودند و هنگامی که به قلب لشکر معاویه رسیده بود، یاران معاویه به نیرنگ، قرآن‌ها را بر سرِ نیزه کردند و یاران امام(ع) را به حکمیت قرآن فراخواندند. 🔹 عده‌ای از لشکریان امام علی(ع) که شمارشان را بیست هزار نفر نوشته‌اند، فریب آنان را خوردند و دور امام علی(ع) حلقه زدند و از او خواستند که از بخواهد برگردد وگرنه امام را خواهند کشت.😔 🔹هرچه امام علی(ع) آنان را نصیحت کرد که اینها نیرنگ و فریب است و اندکی مهلت دهید که پیروزی نزدیک است نپذیرفتند و اصرار کردند که بگو برگردد.
🔸در اینجا امام(ع) به یزید بن هانی گفت که به بگو برگردد که فتنه شده است. پس او نزد آمد و او را خبر داد. 🔹 از او پرسید: به‌سبب بلند شدن این مصحف ها؟📖 🔸گفت: بله. 🔹مالک گفت: به خدا سوگند هنگامی که بلند شدند، دانستم که مایه اختلاف و تفرقه می‌شوند؛ ولی رواست که این موقعیت نزدیک پیروزی را رها کنیم؟ 🔸یزیدبن هانی گفت: آیا دوست داری در اینجا پیروز شوی و امیرالمؤمنین در آنجا به دشمن تسلیم شود؟ 🔹 مالک گفت: سبحان الله، به خدا سوگند دوست ندارم چنین شود. 🔸یزیدبن هانی گفت: آنها به او گفته‌اند که یا برمی‌گردد یا اینکه تو را می‌کشیم؛ همچنانکه را کشتیم یا اینکه تو را به دشمنت تحویل می‌دهیم. 🔴 به این ترتیب از میدان جنگ برگشت. پس از بازگشت، با مخالفان گفتگو و آنها را سرزنش کرد و با یکدیگر درگیر شدند؛ به طوری که امام(ع) بر سر آنان فریاد کشید و آنها از درگیری دست کشیدند. ❗️ او از مخالفان بود؛ اما چون امام (ع) پذیرفته بود، از وی پیروی کرد.
❎ پس از بازگشت از جنگ چون اوضاع آشفته شد، امیرالمؤمنین(ع) را که آن روز در نصیبین بود، فراخواند و او را به حکومت مصر منصوب کرد. 🔹جاسوس‌های خبر والی مصر شدن را به او رساندند، دانست که اگر پای اشتر به مصر برسد، فتح مصر که آن هنگام، والی‌اش بود، دشوارتر می‌شود. او برای یکی از خراج دهندگان پیغام فرستاد که فرماندار مصر شده است و اگر او را بکشی، تا زنده‌ام و زنده‌ای، از تو خراج نمی‌گیرم.📜 وقتی به قلزم رسید، آن مرد که آنجا منطقه‌اش بود، به استقبال اشتر آمد و خوش و بش کرد و او را دعوت به اقامت و استراحت در آنجا کرد و غذایی برایش آورد. غذا خورد، شربت عسلی را که در آن زهر ریخته بود، به او نوشاندند و به این ترتیب درگذشت.😔