eitaa logo
آرایه های ادبی
930 دنبال‌کننده
877 عکس
205 ویدیو
98 فایل
با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد این کانال برای دوستداران ادبیات گردآوری شده سپاس بابت همراهیتون،با آرزوی توفیق @safieghomanjani @nabzeghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5935930156404182323.pdf
1.6M
جزوه کامل عروض و قافیه @arayehha
به دو شکل می آید ⬅️۱. قافیه + قافیه ( قافیه‌ها متوالی هستند و بین‌شان فاصله‌ای نباشد ) ای از مکارم تو شده در جهان خبر/ افکنده از سیاست تو آسمان سپر ای احسان تو آراسته ایوان کرم وی جود تو مزین شده دیوان نعم ⬅️۲. قافیه + (حاجب) + قافیه در این نوع، دو قافیه پشت سر هم نیستند و بین‌شان فاصله می‌افتد. به این ذوقافیتین، محجوب می‌گویند: ای شاه زمین، بر آسمان داری تخت/ سست است عدو تا تو کمان داری سخت اگه دربیت دو تا قافیه داشته باشیم، ذوقافیتَین اگر سه تا قافیه داشته باشیم ذوالقوافی @arayehha
پرکاربردترین اوزان فارسی @arayehha
پر کاربردترین اوزان فارسی @arayehha
اوزان همسان @arayehha
  اختیارات شاعری همواره یکی از الحاقات شعر کلاسیک پارسی بوده و مقالات و جزوه‌های زیادی از آن در دسترس است.  گاهی مشاهده می‌شود که عده‌ای از دوستان برداشت‌هایی نادرست از اختیارات داشته و گاه به دلیل عدم آگاهی از آنها ، هر خطای فنی را جزو اختیارات قلمداد می‌نمایند. در این مقال به دنبال تعریف جدیدی از آن نبوده و سعی بر آن دارم تا با باز کردن و تفسیر این اختیارات موضوع را برای شاعرانی که آشنایی چندانی با اختیارات مورد بحث ندارند سهل نمایم و در پایان بحثی را تحت عنوان "اضطرارات" به میان خواهم کشید که در سال‌های اخیر عزیزانی به آن پرداخته‌اند! اختیارات شاعری به دو گروه و تقسیم می‌شود که در زیر همراه با مثال به تک تک آن ها خواهیم پرداخت: : این نوع اختیارات تنها به نوع تلفظ کلمات بر می‌گردد یعنی شاعر اختیار دارد با توجه به حالات و اقتضای وزن هر کدام از حالات را انتخاب نماید.   امکان حذف همزه: اگر قبل از همزه آغاز هجا، حرف صامتی بیاید، همزه را می‌توان حذف کرد. مثلا «در آن» تبدیل می‌شود به «دران». (اختیارات شاعری، کامیار)    باید توجه شود این از اختیارات است یعنی شاعر می‌تواند همزه را حذف کند یا خیر! که با توجه به وزن شعر به صورت "در-آن" یا " دَ-ران" تلفظ خواهد شد. :  آخرین لبخند او هم غرق خواهد شد در آب  وزن این شعر "فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات" است با الگوی هجایی: - ن - -/ - ن - -/ - ن - -/ - ن - ن/ هجای بلند یا همان علامت (-) هجای کوتاه یا همان علامت (ن) هجای کشیده یا همان (- ن)  اگر مصراع فوق را تقطیع کنیم خواهیم دید که رکن آخر یعنی "شد در آب" به صورت زیر خواهد بود:  شد/ دَ /راب  - / ن / - ن و این با الگوی هجایی وزن فوق که در رکن آخر باید : - /ن /- ن باشد فرق دارد بنابراین شاعر اینجا از اختیار استفاده کرده و همزه را در "آب" حذف می‌نماید و رکن آخر به صورت " دَ/ راب" تلفظ می‌شود. اما گاهی بنا به ضروریات وزن، همزه را نباید حذف نمود مانند مصرع زیر: اگر این است آزادی مرا بی‌بال و پر گردان که باید به صورت "اَ / گر/ ای/ نس/ت/ آ/ زا/ دی..." همانطور که ملاحظه می‌شود همزه در "است" حذف شد اما در "این و آزادی" بنابه ضروریات وزن نباید حذف گردد. : (بلند تلفظ کردن مصوت کوتاه:) مصوت كوتاه پایان كلمه را به ضرورت وزن می‌توان كشیده تلفظ كرد که به هجای بلند تبدیل شود که به آن قاعده‌ی نیز می‌گویند. این اختیار به وفور در اشعار به چشم می‌خورد.  توجه شود که تنها مصوت کوتاه " پایان کلمه" بلند تلفظ می‌شود. یعنی نمی‌توانیم هجای کوتاهی را در میان یا ابتدای کلمه بلند تلفظ نماییم.   : خانه= "نه" در پایان کلمه "خانه" بعضاً می‌تواند بلند تلفظ شود اما در "سماور" نمی‌توانیم "سَ" را که در ابتدای کلمه قرار دارد بلند تلفظ کنیم و همین‌طور "بِ" در "آبرو" : می‌کند روز سیه ، بیگانه یاران را ز هم خضر در ظلمات می‌گردد ز اسکندر جدا "صائب" وزن بیت: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات در تقطیع "ز" در "روز" یک هجای کوتاه است اما با توجه به وزن شعر می‌دانیم که در این مکان باید یک هجای بلند داشته باشیم بنابراین متوجه می‌شویم که در اینجا "زِ" به صورت بلند تلفظ می‌گردد و به اصطلاح می‌شود. کوتاه تلفظ کردن مصوت بلند: معمولا زمانی رخ می‌دهد که بعد از مصوت های بلند "و " یا  "ی" مصوت دیگری بیاید. آنگاه می‌توان مصوت‌های "و" یا "ی" را کوتاه تلفظ نمود. سوی چاره گشتم ز بيچارگی ندادم بدو سر ، به یكبارگی ( فردوسی) مشاهده می‌شود که هجای بلند "سو" به صورت "سُ" تلفظ می‌شود. @arayehha
: اختیارات وزنی بر خلاف اختیارات زبانی که تنها به نوع تلفظ بستگی داشت، باعث تغییرات کوچکی در وزن می‌گردد که به صورت زیر است: هجای کوتاه در آخر مصراع، بلند محسوب می‌شود. (قواعد تقطیع- شمیسا و اختیارات شاعری- کامیار) در واقع هجای پایانی هر مصراعی همواره بلند است، یعنی چنانچه مصرعی به هجای کوتاه یا کشیده ختم شود آن را بلند در نظر می‌گیریم. : دلگیر نیست از تن ، جان‌های زنگ بسته (ته) هرکه پیراهن به بدنامی درید آسوده شد (شد) درین بساط ، بجز شربت شهادت نیست (نیست) ✅ شاعر مختار است به جای در رکن اول هر مصراع، بیاورد. یعنی اگر شعری با شروع شود مانند: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن و یا: فعلاتن مفاعلن فعلن می‌توان تنها در رکن اول بجای از استفاده کرد یعنی در رکن اول، بجای هجای کوتاهِ اول، از هجای بلند استفاده کرد اما عکس این قضیه درست نیست.   این اختیار وزنی بسیار رایج است، حتی ممكن است در تمام مصراع‌های اول شعر نیز صورت بگیرد ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست (فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن) مشاهده می‌شود در رکن اول به‌جای از استفاده شده است.  شاعر مختار است به جای دو هجای کوتاه (ن ن) یک هجای بلند (-) بیاورد. عکس این مورد صحیح نمی‌باشد؛ این اختیار که در اصطلاح به آن می‌گویند، جز در آغاز مصراع (مگر به ندرت) در همه جا قابل اعمال است. اختیار شاعری در دو هجای ماقبل آخر بسيار رايج است و در آن (ن ن -) به (- -) تبديل می‌شود و حتّی در تمام مصراع‌های یک شعر ممکن است استفاده شود؛ همچنین به‌جای ارکانی مانند (ن ن - -)، (- ن ن -) و (- - ن ن)، شاعر می‌تواند بنا به ضرورت (- - -)  بياورد؛ امّا كاربرد اين موارد كم است. مثال برای ابدال (ن ن -) به (- -): هر چه داری اگر به عشق دهی کافرم گر جوی زیان بینی مثال برای ابدال (ن ن - -) به (- - -): خارکش پیری با دلق درشت پشته‌ی خار همی ‌برد به پشت مثال برای ابدال (- ن ن -) به (- - -): گل به سلام چمن آمد بهار گه به سپاس آمد گل پیش خار مثال برای ابدال در رکن اول مصراع دوم : (- - ن ن) به (- - -) می‌کوش به هر ورق که خوانی مستفعل فاعلن فعولن می/‌کو/ش/ب/ = مستفعل هر/و/رق/ = فاعلن کِ/ خا/نی/ = فعولن   کان دانش را تمام دانی فاعلن فعولن کان/دا/نش/ = را/ ت/ما/ = فاعلن م/ دا/نی/ = فعولن  شاعر مختار است در برخی اوزان به‌جای (- ن) ، (ن -) بیاورد، و یا بالعکس عمل کند. این عمل را در اصطلاح گویند. قلب در تبدیل به و بالعکس دیده می‌شود. (اختیارات شاعری- شمیسا) یعنی این‌که گاهی در شعر جای یک هجای کوتاه، با هجای بلند کنار آن عوض خواهد شد. البته این اختیار بسیار کم کاربرد است و به وفور قاعده تسکین نیست و همانطور که عرض شد معمولا تنها بین "مفتعلن و مفاعلن" اتفاق می افتد. (قلب) ، یعنی : (جا به جایی هجا) که بوَد مخصوص بعضی (رکن ‌ها) که شود : (مُفتعلن) ، (مفاعلن) یا شود : (مفاعلن) ، (مفتعَلن) مثال برای قلب (- ن ن -) به (ن - ن -): کیست که پیغام من به شهر شروان بَرَد کی/ست/ کِ/ پی/ = مفتعلن (- ن ن -) غا/م/ من/ = فاعلن (- ن -) بِ/ شه/ر /شِر/ = مفاعلن * (ن - ن -) وان/ب/رَد/ = فاعلن (- ن -) یک سخن از من بدان مرد سخندان بَرَد یک/س/خ/نز/ = مفتعلن من/ب/دان/ = فاعلن مـر/دِ/ سُ/خن/= مفتعلن دان/بَ/رَد/ = فاعلن   @arayehha
1_5126571597.pdf
757.4K
مقاله اسلوب معادله در شعر فارسی @arayehha
درب یا در؟ کدام واژه درست است؟ «در» فارسی است؛ به معنای چیزی که با آهن یا چوب و مانند آن‌ها برای ورودی مکان‌هایی همچون خانه می‌سازند و در آنجا نصب می‌کنند. «درب» عربی است به معنای دروازه، راه و در بزرگ و فراخ. جمع آن دروب است. در، مفرد و جمع آن درها درب مفرد و جمع آن دروب 🌱 @arayehha
مهم‌ترین اوزانی که فعلن ممکن است به فع لن ابدال شود: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن فعلاتن فعلاتن فعلن فعلاتن مفاعلن فعلن @arayehha
4_5776227771801932506.pdf
13.49M
دستور زبان فارسی کتاب حروف اضافه و ربط به کوشش و تالیف : دکتر خلیل خطیب‌رهبر نس‌کده‌ی مانترن 🌸🌸 C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‎‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
بعضی به گمان اینکه کلمۂ طوفان اصلا فارسی است آن را به صورت توفان می نویسند و حتی بعضی از فضلا توصیه کرده اند که صورت اخیر به کار رود. اما اصل این دو کلمه و معنای آنها یکی نیست. "طوفان" کلمه عربی ( ظاهرا از اصل یونانی ) و به معنای « باد و باران بسیار شدید » است. ولی واژه فارسی "توفان" صفت است و به معنای « غران، دمان » است و ربطی به « باد و باران بسیار شدید » ندارد. این واژه صفت فاعلی از مصدر توفیدن به معنای « فریاد بلند کشیدن» یا « غریدن و خروشیدن » است: ز آوازِ گُردان بتوفید کوه زمین شد ز نعل ستوران ستوه ( فردوسی ) واژه توفنده به معنای « غرنده و خروشنده » نیز از همین فعل مشتق شده است. برگرفته از کتاب غلط ننویسیم @arayehha
بحثی در قافیه (1) - رَويّ چیست: قافيه در اصل يك حرف است وآن آخرين حرف اصلي قافيه است كه آن را رَوّي مي گويند. رَويّ مشتق از روا باشد و آن رسني است كه بدان بار شتر بندند. پس هم‌چنان كه با آن رسن، بار شتر بسته مي‌شود، بدان حرف نيز، شعر بربسته مي‌گردد. وبي حرف رَوّي شعردرست نبود و تكرار آن لازم باشد درهمه‌ي بيت‌ها به جاي معيّن و بايدكه از نفس كلمه بود چون «ر» دركلمات «قمر» و «شكر». اي دوست! شكربهتر، يا آنكه شكرسازد؟ خوبيِ قمربهتر، يا آنكه قمرسازد؟ مولوي ان كه رسوا خواست مارا، پيش كس رسوا مباد وآن كه تنهاخواست مارا ،يك نفس تنها مباد سيمين بهبهاني - تعيين رَويّ: براي تعيين رَويّ بايد حروفي را كه زايد براصل كلمه است،كنارگذاشت.حروف زايد براصل كلمه عبارتند از: نشانه هاي جمع (ان، ها، ات، ون ،ين) ، ضماير پيوسته، نون مصدري وپسوندها. كلمات قافيه در حرف رَوّي مشتركند. هرگاه بعد از رَويّ ،حرف يا حروفي بيايند، آن حرف يا حروف نيز بايد عينا تكرار گردند. ازاين رو مي توان حرف رَويّ را به وسيله‌ي قافيه‌هاي شعر، به آساني تشخيص داد. - تكرار واژه‌هاي غير ساده (مشتق، مركب و مشتق-مركب) گاهي حروف زايد بر اصل كلمه را بايد درحكم حروف اصلي تلقي كرد و آن دركلمات مشهور و متداولي است كه معمولامركب بودن آن‌ها بدون دقّت محسوس نيست. پس دركلماتي از قبيل "بينا و دانا"، "رنجور و مزدور" و "شيرين و سيمين" حرف رَوّي به ترتيب «ا»، «ر» و«ن» است. تكرارواژه هاي غيرساده درصورتي جايز است كه اجزاي سازنده ي آن‌ها چندان آشكار نباشد يا ميان معناي دو جزء فرقي بتوان نهاد؛ مثلا: "رنجور و مزدور"، "پاسبان و مهربان"، "آب وگلاب"، "شاخسار وكوهسار"، "آبدار و پايدار" را مي توان با هم قافيه كرد. علامت ماضي «يد» چون چندان شناخته نيست واژه هايي مانند "ورزيد، پرستيد"، "رنجيد، گردانيد و بوسيد" قافيه مي شوند. حال آنكه در همه‌ي آن‌ها «يد» نشانه‌ي ماضي و مشترك است: اي سرد وگرم دهركشيده شيرين و تلخ دهرچشيده مسعود سعد علامت گذرا ساز «اند» يا «انيد» نيز تكراري مي آيد؛ مثلا در اين شعرسعدي: آن سرو كه گويند به بالاي تو ماند هرگز قدمي پيش تو رفتن نتواند با واژه هاي مي گذراند، گسلاند، برساند و برهاند» قافيه شده است.حال آنكه اگرحرف الحاقي «اند» راحذف كنيم، اين مصراع ها بي قافيه اند. درواژه هايي كه به هاي غيرملفوظ ومصوت "ي" ختم مي شوند؛ مثل نامه، بوته ، پري، بازي اين هاي غيرملفوظ ومصوت "ي" درحكم حرف الحاقي هستند وبه تنهايي حرف قافيه قرارنمي گيرند.[ دربيت زير «اره» حروف مشترك قافيه است. «ه» حرف الحاقي و «ر» حرف رَويّ. آمد مه و لشكرستاره خورشيدگريخت يكسواره مولوي دوپاكيزه پيكرچو حور و پري چو خورشيد و ماه از سديگربري فردوسي «-َري» حروف مشترك .«ي» الحاقي و«ر» حرف رَويّ است. ادامه دارد @arayehha
حروف ربط و از هستند؛ در مورد سؤال عزیزی که در پی وی از حقیر داشتند مختصراً عرض می‌کنم. : ولی ـ اما ـ ولیکن ـ ولیک ـ لکن در جمله یکسانند. حرف ربط (پیوند) حروف ربط: حروفی هستند که دو جمله را به هم پیوند می‌دهند، به این ترتیب معنی دو جمله به هم ارتباط پیدا می‌کند. مانند: و ـ که ـ تا ـ اگر ـ اگرچه ـ زیرا ـ زیرا که ـ زمانی که ـ ولی ـ امّا ـ لکن ـ لیکن ـ ولیکن : من به دانشگاه رفتم؛ موفق به اتمام تحصیل نشدم. نشاید خون سعدی را بباطل ریختن بیا سهل است اگر داری به خط خویش فرمانی حضرت سعدی : مسؤولین در تلاش‌اند تا تورم را کاهش دهند؛ به‌طور کامل موفق نشده‌اند. من از دست غمت مشکل برم جان دل را تو آسان بردی از من حضرت حافظ ... مشکلات فراوانی داریم؛ نباید ناامید شویم. زنده رود آب حیات است شیراز ما ، از اصفهان بهْ حضرت حافظ : هرچه هست رحمت اوست و رحمت او به هر چیز واسع است؛ باب ضیافت، یک باب دیگر است. امام خمینی (ره) : به عذر و توبه توان رستن از عذاب خدای می‌نتوان از زبان مردم رست حضرت سعدی : تنت زورمند است و لشکر گران در اقلیم دشمن مران حضرت سعدی ... عرض هنر پیش یار بی ادبی‌ست زبان خموش دهن پر از عربی‌ست حضرت حافظ @arayehha
نکته ی قافیه ای آنچه مسلم است رعایت قواعد قافیه امری واجب است حتی در ترانه‌های فولکلور (عامیانه) اگرچه شعر فولکلور زبان شکسته و محاوره‌ای دارد اما قافیه قاعدتاً باید رعایت شود و نمونه‌ای مانند: روضه ـ کوفه کوچه ـ گوشه به هیچ وجه صحیح نیست. اما نوحه با فولکلور فرق می‌کند و رعایت وزن، قافیه و زبان در آن ضروری است و موجب استحکام نوحه می‌شود اگرچه امروزه زبان محاوره در نوحه بین بعضی نوحه‌سرایان که صرفاً نوحه‌سرایی می‌کنند و در واقع دلنوشته‌ای می‌نویسند رایج شده است اما نوحه‌ای که توسط نوحه‌سرایان شاعر سروده شده است غالباً به اصول وزن و قافیه و زبان نیز توجه شده است. نوحه‌سرایی از حدود دویست سال پیش مانند دیگر قالب‌های شعری از قبیل غزل و دوبیتی و... شکلی منسجم‌تر به خود گرفته و مرحوم یغمای جندقی شاعر توانای عصر ناصری نوحه‌هایی مبتنی بر اصول شعری، بالاخص نوحه‌هایی برای سینه‌زنی دارد که از ابتکارات اوست. @arayehha
pa5 (156).pdf
168.3K
اوزان جدید در اشعار منزوی ❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‎‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎❃‎‌‌‎─═༅࿇
⬅️ادامه بحثی در قافیه- وندها درقافيه گاه پسوند و پيشوند درحكم كلمات هم قافيه قرار مي گيرند. مثلا در شعري از حافظ با مطلع: دلم جز مهر مه‌رويان طريقي بر نمي‌گيرد زهر در مي‌دهم پندش وليكن در نمي گيرد وندهاي « بر، در ،تر با دفتر، جوهر، سر، دلبر، ساغر، زر و ديگر» هم قافيه شده اند. - الف ندا الف ندا نيز جزو حروف اصلي قافيه شمرده نمي شود. - اساس قافيه: اساس و بنيان قافيه حرف رَوّي است. يعني حتماً بايدحرف رَوّي در همه جا يكي باشد. علاوه بر رَوّي رعايت حروف پيش از آن وبعد از آن نيز الزامي است. و بايد آن‌ها را شناخت. - قواعد قافيه: حدااقل حروف مشترك لازم براي قافيه تابع دوقاعده است: قاعده ي اول: هريك ازمصوت هاي بلند « ا » و « و» به تنهايي اساس قافيه قرارمي‌گيرند. مثلاً در بيت زير واژه هاي « ما» و« تمنا» هم قافيه هستند و حرف مشترك قافيه تنها مصوت بلند« ا » است: سال ها دل طلب جام جم از ما مي كرد وآنچه خود داشت زبيگانه تمنا مي كرد يادربيت زير كه مصوت بلند« و» به تنهايي اساس قافيه است: اي چشم تودلفريب وجادو درچشم توخيره چشم آهو قاعده ي دوم هرمصوت با يك يا دوصامت بعدش قافيه قرارمي گيرد: كي شعر تر انگيزد خاطركه حزين باشد يك نكته از اين معني گفتيم و همين باشد در اين شعر مصوت بلند«ي» وصامت « ن» حروف قافيه هستند. مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو يادم ازكِشته‌ي خويش آمد و هنگام درو مصوت كوتاه" ُ" +صامت "و" ودربيت زير "اشت" حروف مشترك قافيه است: كسي دانه‌ي نيك مردي نكاشت كزو خرمن كام دل برنداشت قاعده ي سوم: قافيه داراي حرف يا حروف الحاقي است. مانند "ی" خوش بود ياري و ياري بركنار سبزه زاري مهربانان روي درهم وز حسودان بركناري پایان @arayehha
📚 درست نویسی ⁉️ «پائیز» یا «پاییز» ⁉️ ✖️واژه‌های فارسی را با همزه به کار نبریم✖️ 🔴 نادرست 🟢 درست پائیز پاییز آئین آیین آئینه آیینه روئین رویین ✅ بنابرنظر فرهنگستان زبان و ادب فارسی در کتاب «دستور خط فارسی»، نگارش«رئیس» درست است. نکته: 👈 همزه واژه‌های عربی به‌ویژه اگر همزه از حروف اصلی کلمه باشد، حذف نمی‌شود؛ مانند: رئیس، ارائه و... 📥کانال «زین قند پارسی» + «آداب درست نویسی» ━━━━💠 @arayehha💠━━━━
4_5902473426320230671 (1).pdf
3.16M
تقطیع صد بیت و تعیین وزن آن ها کاری از استاد افسانه معراجی C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
✅ رسم‌الخطِ ضمایرِ شخصیِ متصل ✍️ در فارسی، شش ضمیرِ شخصیِ متصل داریم که به دیگر کلمات، ازجمله اسم و گاه به فعل یا حرف، می‌پیوندند و معنای مستقلی ندارند: ـَم، ـَت، ـَش، ـِمان، ـِتان، ـِشان. رسم‌الخطِ این‌ها، در زبان معیار و رسمی و نه در گفتاری‌نویسی، چهار حالت دارد‌: 🔸1) در کلماتی که حرف آخرشان «ه/ ـه» (غیرملفوظ) و «ی» است، این ضمایر را نیم‌فاصله می‌نویسیم: شانه‌ام، شانه‌ات، شانه‌اش، شانه‌مان، شانه‌تان، شانه‌شان؛ گوشی‌ام، گوشی‌ات، گوشی‌اش، گوشی‌مان، گوشی‌تان، گوشی‌شان. 🔸2) در کلماتی که حرف آخرشان «و» است، یا صدایی شبیه «اُ» دارند، مانند «کادو» و یا صدایی شبیه «او» دارند، مانند «عمو». ضمایرِ شخصیِ متصل را در این دو، به‌ترتیب، چنین می‌نویسیم: کادواَم، کادواَت، کادواَش، کادومان، کادوتان، کادوشان؛ عمویم، عمویت، عمویش، عمویمان، عمویتان، عمویشان. 🔸3) در کلماتی که حرف آخرشان مصوّتِ بلندِ «ا» /ā/ است، مانند «خدا»، ضمایرِ شخصیِ متصل را با افزودن یک «ی» میانجی به‌صورت پیوسته می‌نویسیم: خدایم، خدایت، خدایَش، خدایِمان، خدایتان، خدایِشان. 🔸4) به‌جز سه حالتِ پیش‌گفته، ضمایرِ شخصیِ متصل را بی‌فاصله یا پیوسته می‌نویسیم (سه مثال از «ر»، «ت»، «ه» (ملفوظ)): خواهرم، خواهرت، خواهرش، خواهرمان، خواهرتان، خواهرشان؛ دستم، دستت، دستش، دستمان، دستتان، دستشان؛ راهم، راهت، راهش، راهمان، راهتان، راهشان. 🔹 حرفِ اضافۀ «برایِ»، که دائم‌الکسره است، در اضافه به ضمایرِ شخصیِ متصل پیوسته نوشته می‌شود: برایم، برایت، برایَش، برایِمان، برایتان، برایِشان. ━━━━💠🌸💠━━━━ @arayehha ━━━━💠🌸💠━━━━
عیوب شعر (1) حشو حَشو، آوردن کلمه یا جمله ای است که آوردن آن در تفهیم جمله، نقشی ندارد و فقط حفره های وزنی یا زبانی شعر را پر می کند؛ آوردن حشو، نشان‌گر پرگویی شاعر و ضعف زبانی اوست به همین جهت از آوردن آن باید پرهیز داشته باشیم. حشو دو نوع است: 1. حشو ملیح، که تأثیر معنایی ندارد اما به دلیل ارزش هنری که به کلام می دهد « ملیح » نام دارد. 2. حشو قبیح، که نه تأثیر معنایی و نه ارزش هنری دارد. این نوع حشو- که مورد بحث ماست- نمونه ها و مصداق های فراوانی در اشعار یافته است؛ به چند نمونه از آن اشاره می کنیم: ( حشوها در داخل پرانتز قرار داده شده اند ) نمونه یکم: خطاب های بی جا و وزن پُرکن! - گفتم که درد عاشق جز وصل روی معشوق ( جانا ) دوا ندارد گشتم سقیم و بیمار - چون نهان شد جسم ما در زیر خاک آن که گیرد دست ما (جانا )تویی نمونه دوم: مترادف های بی جا و وزن پُرکن! - گفتم که درد عاشق جز وصل روی معشوق جانا دوا ندارد گشتم (سقیم و بیمار) - حیف شد در کربلا کشتند مولای مرا (دلبر من مونس من یار و آقای مرا) - دست و پا می زد میان گاهوار اصغر شش ماهه (طفل شیرخوار) - گفتم که ای دل آرا از کوی ما گذر کن چون این همه شرایط (سخت و) بسی است دشوار - دست طبیعت شمع ها می سازد از ما شمعی که خاموش و خمیده،( اشک بار) است! نمونه سوم: مصراع زاید، بی جا و وزن پُرکن! -( خوب گوشَت را به نخلستان بده) عقل و هوشت را به نخلستان بده نمونه چهارم: ضمیر های بی جا و وزن پُرکن! - دوباره (این) دل زارم بهانه می گیرد... سراغ از نفس عاشقانه می گیرد - گفتم به کویت ای دوست ما را گذرندادی آشفته همچو زلفت باشیم( ما ) گرفتار - سال ها در سرزمینش روشنی نایاب بود حرف حق زندانی و در حبس (آن) اعراب بود - (این) فلق دیوانه شد دیوانه شد از نام تو خون دل چون باده ی نابی است اندر جام تو دیگر(این) دل را ز عشق روی تو نتوان گسست(؟) (این)دل از روز ازل افتاده اندر جام تو(؟) نمونه پنجم: تکرار بی جای کلمات وزن پُرکن! 1. کاربرد بی جای عدد - شاخ گلی بهر جواب(یک) تبر رفت - چهره ها را ببین در نقاب است عقل شان در پی( یک) سراب است. - در باغ دلم نشاط ، (صدصد) گل کرد... 2. کاربرد بی جای حروف و نشانه ها - روی من خروارها (از) خاک بود وای، قبر من چه وحشتناک بود! - ما شنیدیم و به اسلام تو دل (را) دادیم قلب ها را نفس پاک تو بارانی کرد - نور بیفشانده ای و شد خدا عاشق رخسار تو ای (و)الضّحی - آسمان، شاخه ی احساس سپید ابرها، همنفس نور امید شب (و) در راز و نیاز مهتاب آه، در سینه وجودی بی تاب - هرکه را از اوست سنگ(ش) می زنیم معجر از سر(های) زن ها می کنیم ادامه دارد .... @arayehha