#تقابل
به خواب گفتهام امشب که از سرم بپرد
شبی که پیش منی وقت خواب دیدن نیست!
#سیده_تکتم_حسینی
سحر، کرشمهٔ چشمت به خواب میدیدم
زِهی مراتبِ خوابی که بِهْ ز بیداریست!
#حافظ
سعید بهابادی
C᭄❁࿇༅══════┅─
@arayehha
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
✳️ واژه ی« زاهد » در اشعار خواجه شیراز حافظ شیرازی
« زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست.»
#حافظ
❇️ زاهد از شخصیتهای مشهور و منفی و دوستنداشتنی شعر حافظ است که به صورت واعظ، شیخ، فقیه، امام شهر، ملک الحاج، مفتی، و قاضی نیز از او یاد میشود و اهل مدرسه [علوم دینی] و صومعه (کنایه از مساجد و خانقاهها) و مجلس وعظ است.
❇️ از لحاظ قشریگری و ظاهرپرستی و خرقهپوشی با شخصیت منفی دیگری در دیوان حافظ همسان و همدرد است و آن همانا صوفی است که او نیز پشمینهپوس، تندخو و بری از عشق و بی بهره از معرفت است و دامگاه او خانقاه است.
❇️ حافظ در مقابل این دو چهرۀ منفی، یک چهره از انسان کامل در دیوان خود ارائه داده است که اهل عشق و خرابات یا دیر مغان است و رند نام دارد.
❇️ دربارۀ زاهد باید گفت عیب او در پارساییاش نیست؛ بلکه در ناپارسایی او یا از آن بدتر در پارسانمایی اوست. آری مراد حافظ از زاهد، مؤمن یا پارسای پاکدل نیست؛ بلکه موجودی است که نه اهل عشق است، نه اهل علم، نه اهل ایمان. زهدفروش و جلوهفروش و دین به دنیا فروش است. موجودی است خودبین و حقناشناس و تزویرگر و ظاهرپرست و شبیهالعلماء که «هیچش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت». صفاتی که در شعر حافظ برای زاهد[= واعظ، شیخ، فقیه و ...] میتوان یافت از این قرار است:
◀️ الف) خودبین، مغرور و بیدرد است:
یارب آن زاهدِ خودبین که به جز عیب ندید
دود آهیش در آیینۀ ادراک انداز.
◀️ ب) عیبگیر و بوالفضول:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزهسرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت.
◀️ پ) ریاکار و جلوهفروش:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند.
◀️ ت) دوستدار جاه و مقام:
واعظ شهر چو مهر مَلِک و شحنه گزید
من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود
◀️ ث) بیوفا و سست پیمان:
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی او به جا آورد.
◀️ ج) اهل عشق نیست:
نشان مرد خدا عاشقیست با خود دار
که در مشایخ شهر این نشان نمییبنم
◀️ چ) اهل حق و حقیقت نیست:
واعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن
در حضورش نیز میگویم نه غیبت میکنم.
❇️ حافظ نامه، بخش اول، بهاءالدین خرمشاهی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳، صص، ۳۶۸_۳۶۵
@arsyehha
✳️ واژه « زرق » در اشعار حافظ و پیشینه آن در اشعار شاعران گذشته
« بیار باده که رنگین کنیم جامهٔ زرق
که مست جام غروریم و نام هشیار است »
#حافظ
❇️ واژهٔ زرق عربی نیست، هر چند در فارسی بودن آن هم باید شک کرد. ولی از گذشته در متون نظم و نثر فارسی، مانند شاهنامه، تاریخ بیهقی و... به معنی نیرنگ و ریا به کار رفته است.
در کلیله و دمنه میخوانیم:
«...چه اگر به ذات خویش مقاومت نتواند کرد یاران گیرد و به زرق و مکر و شعوذه دست به کار کند...»
گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق
غماز بود اشک و عیان کرد راز من
حافظ
◀️ معنای کلی بیت: باده بیاور تا در انظار دیگران بنوشیم و ظاهر سازی منافقانه و عابد نمائی ریاکارانهٔ خود را به پایان برسانیم. یعنی با رنگین کردن جامهٔ زهد و زرق آلود خویش، بر همگان آشکار کنیم که ما نه اهل زهد هستیم نه اهل زرق و ریا.
همهٔ ما از بادهٔ مست کنندهتر و آزارندهتری که خودخواهی و خودرایی باشد سرمستیم و ظاهرا هم خود را خیلی هوشیار میدانیم. به عبارتی بادهٔ اول را پادزهر و بادهٔ دوم را زهر میداند.
بجز زرق چیزی ندارد به مشت
بس است این که گوید منم زردهشت
دقیقی (گنج بازیافته ص ۲۶)
بسی گشتهام در فراز و نشیب
نیم مرد گفتار زرق و فریب
فردوسی
کس نیابد بهیچ روی و نیافت
نیکنامی به زرق و حیله و فن
فرخی
❇️ منبع : حافظ نامۀ استاد خرمشاهی
@arayehha
✳️ زیبانگری و عیبپوشی که مؤلفهی اصلی هنر زندگی نزد حافظ
❇️ زاهدان، به گناهان و کمکاریهای دیگران، نظری عتابآلود دارند و همین سببِ عبوسی و تُرشرویی آنان است.
◀️ زیبانگری و عیبپوشی که مؤلفهی اصلی هنر زندگی نزد #حافظ است، به خوشخویی، خوشرویی، پذیرش و مدارا میانجامد. درست نقطهی مقابلِ «عبوسِ زهد» و «پشیمنهپوشِ تُندخو». عیببینی از نظر حافظ، عاملِ تُرشرویی و سختگیری است.
◀️ پیرِ مغان، چرا اینهمه مهربان و خوشخوی است؟ چون عیبپوش و زیبابین است:
نیکی پیرِ مغان بین که چو ما بَدمستان
هر چه کردیم به چشمِ کرمش زیبا بود
همین زیبانگری و عیبپوشی است که سبب شده پیر خرابات، لطف مُدام داشته باشد:
بندهی پیر خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطف شیخ و زاهد، گاه هست و گاه نیست
◀️ شیخ و زاهد، هر وقت عیب و گناهی ببینند، لطفشان رنگ میبازد، اما پیر خرابات، به سببِ عیبپوشی، همواره مهربان است.
توصیه به عیبپوشی، عمدتاً ناظر به روابط انسانی است. عیبپوشی و زیبابینی میتواند زمینهسازِ عشق و دوستی باشد:
منم که شهرهی شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
◀️ بد دیدن، دیدهآلودن است. آلوده شدن است. وقتی چشمِ عیببین داشته باشیم، از دوست داشتن دیگران، باز میمانیم.
◀️ به نظر میرسد برآمده از این نگاه زیبابین و خطاپوش است که پیرِ حافظ میگوید هیچ کم و کاستی در عالَم خلقت ندیده:
پیرِ ما گفت خطا بر قلمِ صُنع نرفت
آفرین بر نظرِ پاکِ خطاپوشش باد
او والیانی را میپسندد که «خطابخشِ جرمپوش» و یا «جُرمبخشِ عیب پوش» هستند.
◀️ توصیه به عیبپوشی، مبتنی بر کتمان واقعیتهای تلخ و ناراستیهای موجود نیست، بلکه ناشی از «ارادهی به زیبا دیدن» است.
حافظ میداند که جهانِ «فرهادکُش»، «پیر است و بیبُنیاد» و از این بیبنیادی و عاشقکُشی، فریاد هم میکشد؛ اما همچنان توصیه میکند که به رغمِ این بیدادها «با دل خونین، لب خندان بیاور همچو جام».
دلت اگر چه خونین است، اما بخند، عیبپوشی کن، و از یاد مَبَر: دمی با غم به سر بُردن، جهان یکسر نمیارزد.
❇️ صدیق قطبی
@arayehha
✳️ نام #ایران در غزلهای حافظ و سعدی کجاست؟
❇️ شاید بسیاری ندانند که چرا نام #ایران بعد از شاهنامه ، از قرن ۷ به بعد و در شعرهای سعدی و حافظ نیامده،حتی بعد از این شعرا هم نیست؟!مگر این مفاخر، ایرانی نبودن !؟ آیا به ایران بی توجه بوده اند؟!
پاسخ : خیر ، بی توجه نبودند ، اما چون جایی به نام #ایران (ایران یکپارچه) را نمیشناختند از آن نام نبرده اند!
شاید بسیاری اطلاع نداشته باشند که در زمان سعدی و حافظ و...ایران به معنای یک مملکت واحد وجود نداشته ، هر شهر یک پادشاه برای خودش داشت و هر گوشه ای از این خاک هرازگاهی با خونریزی و... در دست خوانین و ملوک دست به دست میشد و هر کسی با آوردن قوانین من درآوردی خودش مردم تحت فرمانش را آزار میداد.
آری ،آن ایران باستان که بسیار بزرگ بود و سرزمین پارس با امپراطوری وسیعی که زبانزد جهانیان بود ، در این مقطع تاریخ وجود نداشت.
هر شهر یک مملکت مستقل برای خودش بود،یک شیرازی در خراسان غریب بود و یک خراسانی در کرمانشاه و... و همه همین بودند
غم #غریبی و #غربت چو بر نمیتابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم
قابل ذکر اینکه گمان نکنید در بیت فوق منظور حافظ از #غربت جایی خارج از ایران کنونی بوده است ، بلکه منظورش جایی مانند #یزد یا شهرهای دیگری بجز شیراز بوده است.
مدت کوتاهی حافظ به یزد یا به قول خودش همان #غربت تبعید میشود
نماز #شام_غریبان چو گریه آغازم
به مویههای #غریبانه قصه پردازم
من از دیار حبیبم نه از بلاد #غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم
هوای منزل یار آب زندگانی ماست
صبا بیار نسیمی ز خاک #شیرازم
جالب است که بدانید #حافظ مانند #سعدی اهل سفر و غربت و جهانگردی و ممالک دیگر رفتن نبود ، کنار آب رکنی و دیدن پریوشان شیرازی و شراب شیراز را به زحمت سفر ترجیح میداد.
من کز #وطن سفر نگزیدم به عمر خویش
در عشق دیدن تو هواخواه #غربتم
در بیت فوق منظور از وطن ، شیراز است و غربت شهری در ایران کنونی بجز شیراز را می گوید.
چند مثال از حافظ میزنم که ببینید اسم #شیراز را چگونه با شهرها و ممالک دیگر می آورد یا قیاس میکند:
حافظ حدیث سحر فریب خوشت رسید
تا حد مصر و چین و به اطراف روم و ری
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
اگر چه زنده رود آب حیات است
ولی شیراز ما از اصفهان به
سخندانی و خوش خوانی نمی ورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم
ره نبردیم به مقصود خود اندر شیراز
خرم آن روز که حافظ ره بغداد کند
عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ
بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است
(در بیت فوق منظور از عراق بخشهایی از ایران کنونی بوده ، بغداد محل عراق کنونی است)
به همین میزان بسنده میکنم.
صفویان با تمام مشکلاتی که از جنبه های دیگر داشتند ، اما یک حسن خوبشان این بود که ایران متحد را مجددا احیا کردند
باری ، زین قصه بگذرم که سخن میشود بلند.
@arayehha
ـــــــــــــــــــــــ
مکتبِ حافظ
[با یاد فرزانهٔ بیادعای تبریزی و حافظشناس برجستهٔ ایران زندهیاد استاد دکتر منوچهر مرتضوی در سالگرد درگذشت ایشان]
▪️قریب چهل سال پیش از استاد بدیعالزمان فروزانفر پرسیدم چرا با بصیرت و تبحری کمنظیر که دربارهٔ مشرب و طرز سخن و نکات باریک شعرِ حافظ دارند عنانِ تحقیق و تألیف به سوى لسان الغيب معطوف نمیدارند تا پیادگانی امثال بنده که تهوّر و جسارتی از سر ناپختگی دارند و چیزی درباره حافظ مینویسند ناگزیر نباشند بدایع نظر بدیع الزمان را از خلال سخنان ایشان استنباط یا در مواردی مشخص به نقل افاضات شفاهی اکتفا نمایند. تأملی نمودند و فرمودند:
«عرصهٔ ظاهر و باطن شعر حافظ مزلّه است».
به همین پاسخ کوتاه و قليل و دلیل بسنده کردند و بنده نیز که مقصودشان را در حد فهم و اندیشه خود دریافته بودم تصديع بیشتر روا ندیدم.
اگرچه عرصهٔ غزلسرایی او مزلّه و لغزشگاه است ولی در عظمتش هرگز تردید نکنیم، که هرچه گفته و آنچه سروده طوطیصفت تلقین و درس استاد ازل بوده و بازتاب فغان و غوغای آن ناشناس لاهوتی از اندرون سویدای دلش. به عبارت دیگر میتوان گفت جولان هنر ساحرانهٔ شاعری در عوالم خودآگاهی و ناخودآگاهی و زبّر آگاهی حافظ سرچشمهٔ این همهٔ تنوع و تفنن ذوقی و حکمی و عرفانی و اخلاقی و اجتماعی به شمار میرود.
آن روزگار که تذکرهنویسان و ادیبان او را صرفاً غزلسرایی بزرگ یا شاعری عارف میدانستند سپری شده است. تنها در شاعری اجماع و اتّفاق نظر وجود دارد، ولی مسأله که ماهیّت و روح و مشرب و جهانبینی او در کدام عرصه از مشربهای هنر شاعریِ مطلق و نبوغ ذوق و بیان، عرفان و تصوّف، مشرب ملامتی یا قلندری، حکمت و دیدگاه فلسفی، مشرب ادریه یا لاادریه و بالاخره دیدگاه اجتماعی و اخلاقی به صورت جامع و مانع قابل تعریف است، بنده به نظرم امکانپذیر نمینماید.
به همین علت ناگزیر عنوان «مشرب رندی» را که لااقل خود حافظ بارها تصریح نموده رساترین و فعلاً دقیقترین عنوان برای تعریف مشرب او میدانیم. میتوان گفت عصارهٔ همه مباحثی که در متن کتاب و ضمائم و مقدمههای آن مشروح است تعریف تفصیلی این عنوان را به دست میدهد.
دکتر منوچهر مرتضوی
مکتب حافظ، مقدمه، صص نوزده و بیستوپنج
مَزَلَّه: لغزشگاه. در مقدمهٔ این کتاب ارجمند استاد مرتضوی پیرو آن سخن کوتاه استادشان بدیع الزمان فروزانفر تشریح میکنند که چرا عرصهٔ حافظشناسی لغزشگاه است. رحمة الله علیهم اجمعین!
چراغِ صاعقهٔ آن سحاب روشن باد
که زد به خرمنِ ما آتشِ محبتِ او
#حافظ
#منوچهر_مرتضوی
#بدیع_الزمان_فروزانفر
@arayehha
4_5780644501420775795.mp3
5.04M
#ادبیاتایران [قسمت اول]
کارشناس برنامه #مهدیاخوانثالث
برنامهای از رادیو ملی ایران
نکاتی در خصوص واژگانی در ابیات حافظ که توسط اخوانثالث شرح و توضیح داده میشود که به صورت سریالی در کانال حافظخوانی به اشتراک گذاشته خواهد شد
این قسمت: رسم #قلندری
هزار نکتهٔ باریکتر ز مو اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
#حافظ
✂️تدوین #محمدرضاکاکائی
🗓 ۱۴ تیرماه ۱۴۰۳
🔹کانال حافظخوانی
✔️ @arayehha
شعرِ ناب چگونه است؟
به این بیت حافظ بنگرید:
چو آفتابِ می از مشرقِ پیاله برآید
ز باغِ عارضِ ساقی هزار لاله برآید
ما با هنرسازههایی از نوع تشبیه «آفتابِ می» و «مشرقِ پیاله» و «باغِ عارض» از قبل آشنایی داریم، یعنی در ادبیات فارسی و عربیِ قبل از روزگارِ حافظ اینگونه تشبیهات به تکرار دیده میشود. آنچه باعثِ انگیزش این تشبیهات، در این شعر، شده است آن عملِ ذهنیِ شاعر است که با این «نظامِ نو» فُرمی به وجود آورده است که در آن فُرم، آن «هنرسازهها» از نو فعّال شدهاند.
هرچه هست و نیست مسألهٔ انگیزشِ «هنر سازه»ها است. وزن و قافیه و ردیف و تشبیه و استعاره و جناس و تمام ابزارهای موجود در آثار ادبی، بر اثرِ «تکرار» ناتوان و غیر فعّال میشوند، کارِ نویسنده و شاعر این است که هنر سازهها را فعّال کند.
در درون همین نظریهٔ «ادبیّت» و فعّال کردن هنر سازهها است که تکاملِ آثارِ ادبی، در بستر بیکرانهٔ تاریخ ادبیات ملل مختلف، شکل میگیرد و تمام «موتیف»های ناتوان و همهٔ هنرسازههای بیرمق و از کارافتاده، فعّال میشوند و با چهرهای دیگر خود را آشکار میکنند.
ز باب تمثیل میتوان گفت هر «واژه» سکهای است که دو روی دارد. ما همیشه در گفتگوی روزمرّه فقط با آن روی سکّه سروکار داریم که معنایی و یا پیامی را به ما منتقل میکند امّا روی دیگر سکّه که وجه جمالشناسیک اوست، غالباً، از ما نهفته است. تنها شاعر است که میتواند با خلاقیتِ خویش کاری کند که آن روی دیگر سکّه را نیز ببینیم و مسحور آن روی دیگر سکّه شویم و غالبا این عمل، در شعر، چنان اتفاق میافتد که ما از فرطِ اعجاب نسبت به وجهِ جمالشناسیکِ کلمه، « پیام» آن را یا روی دیگر آن را که وظیفهٔ پیامرسانی دارد فراموش میکنیم. حتی، گاهی، در اوج شاهکارهای شعری، به تعبیرِ الیوت، قبل از اینکه شعر «فهمیده» شود، با ما «رابطه برقرار» میکند.
شعرِ ناب چنین است. قبل از آنکه به معنیِ آن برسیم مسحورِ زیبایی و وجهِ جمالشناسیک که آن میشویم.
گاهی هست که ما ساعتها مسحورِ یک بیت سعدی یا حافظ یا مولوی و فردوسی میشویم و آن را با خود زمزمه میکنیم و هرگز به معنی آن کاری نداریم. همان حالت رستاخیز کلمهها است که ما را مجذوب خود میکند و چنان است که آن روی دیگر سکّه را هرگز به یاد نمیآوریم، روی پیامرسانی و جانب معنایی جمله را.
محمدرضا شفیعی کدکنی
رستاخیز کلمات، صص ۶۲-۵۹
#حافظ
@arayehha
شعرِ ناب چگونه است؟
به این بیت حافظ بنگرید:
چو آفتابِ می از مشرقِ پیاله برآید
ز باغِ عارضِ ساقی هزار لاله برآید
ما با هنرسازههایی از نوع تشبیه «آفتابِ می» و «مشرقِ پیاله» و «باغِ عارض» از قبل آشنایی داریم، یعنی در ادبیات فارسی و عربیِ قبل از روزگارِ حافظ اینگونه تشبیهات به تکرار دیده میشود. آنچه باعثِ انگیزش این تشبیهات، در این شعر، شده است آن عملِ ذهنیِ شاعر است که با این «نظامِ نو» فُرمی به وجود آورده است که در آن فُرم، آن «هنرسازهها» از نو فعّال شدهاند.
هرچه هست و نیست مسألهٔ انگیزشِ «هنر سازه»ها است. وزن و قافیه و ردیف و تشبیه و استعاره و جناس و تمام ابزارهای موجود در آثار ادبی، بر اثرِ «تکرار» ناتوان و غیر فعّال میشوند، کارِ نویسنده و شاعر این است که هنر سازهها را فعّال کند.
در درون همین نظریهٔ «ادبیّت» و فعّال کردن هنر سازهها است که تکاملِ آثارِ ادبی، در بستر بیکرانهٔ تاریخ ادبیات ملل مختلف، شکل میگیرد و تمام «موتیف»های ناتوان و همهٔ هنرسازههای بیرمق و از کارافتاده، فعّال میشوند و با چهرهای دیگر خود را آشکار میکنند.
ز باب تمثیل میتوان گفت هر «واژه» سکهای است که دو روی دارد. ما همیشه در گفتگوی روزمرّه فقط با آن روی سکّه سروکار داریم که معنایی و یا پیامی را به ما منتقل میکند امّا روی دیگر سکّه که وجه جمالشناسیک اوست، غالباً، از ما نهفته است. تنها شاعر است که میتواند با خلاقیتِ خویش کاری کند که آن روی دیگر سکّه را نیز ببینیم و مسحور آن روی دیگر سکّه شویم و غالبا این عمل، در شعر، چنان اتفاق میافتد که ما از فرطِ اعجاب نسبت به وجهِ جمالشناسیکِ کلمه، « پیام» آن را یا روی دیگر آن را که وظیفهٔ پیامرسانی دارد فراموش میکنیم. حتی، گاهی، در اوج شاهکارهای شعری، به تعبیرِ الیوت، قبل از اینکه شعر «فهمیده» شود، با ما «رابطه برقرار» میکند.
شعرِ ناب چنین است. قبل از آنکه به معنیِ آن برسیم مسحورِ زیبایی و وجهِ جمالشناسیک آن میشویم.
گاهی هست که ما ساعتها مسحورِ یک بیت سعدی یا حافظ یا مولوی و فردوسی میشویم و آن را با خود زمزمه میکنیم و هرگز به معنی آن کاری نداریم. همان حالت رستاخیز کلمهها است که ما را مجذوب خود میکند و چنان است که آن روی دیگر سکّه را هرگز به یاد نمیآوریم، روی پیامرسانی و جانب معنایی جمله را.
محمدرضا شفیعی کدکنی
رستاخیز کلمات، صص ۶۲-۵۹
#حافظ
@arayehha
ـــــــــــــــــــــــ
چند کتاب مفید
دربارهٔ حافظ
۱– در مرحلهٔ اول اهمیت، از کوچهٔ رندانِ دکتر عبدالحسین زرینکوب را برایتان توصیه میکنم که حتما بخوانید.
این کتاب از نوعی اجتهاد و تحقیق در مورد حافظ برخوردار است و استاد زرینکوب که در زمینههای مختلف اعم از نقد ادبی، مسائل اجتماعی، تاریخی، عرفانی و... صاحبنظر هستند یکتنه کار بسیار وسیعی انجام دادهاند. خیلی مفید است و حتما بخوانید.
۲– بحث در احوال و افکار حافظ از دکتر غنی که به عنوان مدخل کار مهم است و جلد اولش در مسائل تاریخی _ اجتماعی عصر حافظ است.
۳– مقدمه ای بر حافظشناسی از دکتر منوچهر مرتضوی استاد دانشگاه تبریز کتاب بسیار خوبی است که آمیخته ای از جنبه های عرفانی و ادبی است.
۴– فرهنگ اشعار حافظ ، تزِ دکتری دکتر احمدعلی رجایی است. در این کتاب مقداری اصطلاحات عرفانی را بررسی کرده است.
۵– نقشی از حافظ، اثر علی دشتی. به جنبههای سیاسی نویسنده اصلاً کاری نداریم، اما ذوق پختهٔ درخشانی داشت که به خصوص برای مبتدیان خوب است و خسته هم نمیکند.
برای حل مشکلات ابیات حافظ از قدما:
۱– لطيفهٔ غیبی، شاه محمد دارابی،
هرچند همهٔ معانی که کرده خوب نیست.
۲– جلال الدین دوانی که از حکمای برجستهٔ قرن نهم است.
از معاصرین:
۱– بانگ جرس، پرتو علوی: در این که تحقیقاتی را در عقاید و آراء حافظ جمع آوری کرده و ارائه میدهد کتاب خوبی است.
۲– دیوان حافظ، چاپ انجوی شیرازی:
از چاپهای خوب است و سه امتیاز
دارد: اول دارا بودن فهرست واژگانی، که فرکانس کلمهها را نشان میدهد؛
دوم استفادههایی را که حافظ از شاعران دیگر کرده در پاورقی نشان میدهد؛
سوم دارای مقدمهای است که هرچند شائبهٔ ژورنالیستی دارد اما خوب است.
۳– در جستجوی حافظ رحیم ذوالنور، که مرد ادیب و فاضلی است و ادعایی هم
ندارد. تنها ایراد کتاب حجم زیاد آن است. اطلاعات خوبی در باب ابيات هریک از غزلها به شما میدهد، همراه با معنی واژهها و برخی نکات دستوری و بلاغی.
۴– واژهنامهٔ غزلهای حافظ، از خدیوجم، در مقدمهٔ کتابشناسی حافظ را آورده که راهنمای خوبی است.
۵– ذهن و زبان حافظ، از بهاء الدین خرمشاهی، کتاب بسیار خوبی است و نوعی کار سیستماتیک است با ذوق خوب.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی
جلد سوم، صص ۲۷–۲۵
#حافظ
@arayehha
ـــــــــــــــــــــــ
خاموشیَت مباد
که فریادِ میهنی!
در ستایشِ حافظ
مستی و هوشیاری و راهی و رهزنی
ابری و آفتابی و تاریکْروشنی
هرکس درونِ شعر تو جویایِ خویش و تو
آیینهدارِ خاطرِ هر مرد و هر زنی
در پایتختِ سلسلهٔ شب، که شهرِ ماست
همواره روح را به سوی روز، روزنی
نشناخت کس تو را و شگفتا که قرنهاست
حاضر میانِ انجمن و کوی و برزنی
این سان که در سرودِ تو خون و طراوت است
صد بیشهْ ارغوانی و صد باغْ سوسنی
ای هرگز و همیشه و نزدیک و دیر و دور!
در هر کجا و هیچ کجا، در چه مأمنی؟
در مسجدی و گوشهٔ میخانهات پناه
آلودهٔ شرابی و پاکیزه دامنی.
هر مصرعت عصارهٔ اعصار و ای شگفت!
کاینده را به آینگی صبحِ روشنی
نَشگِفت اگر که سلسلهٔ عاشقانِ دهر
امروز خامُشاند و تو گرمِ سرودنی
آفاق از چراغِ صدای تو روشن است
خاموشیَت مباد که فریادِ میهنی!
محمدرضا شفیعی کدکنی
از دفترِ مرثیههای سرو کاشمر، سخن، تهران: ۱۳۸۹
___
▪️با اطمینان میتوان گفت که هیچ ملتی، شاعری از نوع حافظ ندارد.
فردوسی بیشوکم نظایری در جهان دارد و سعدی نیز. حتی جلالالدین مولوی هم. ولی حافظِ ما در فرهنگ بشری بیمانند است؛ شاعری که شعرِ فارسیِ او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال زندیقان هر دورهای شعر او را آینهٔ اندیشههای خود بدانند و از نظر «پیر خطاپوش» حافظ که بر قلمِ صنع چنان اعتراض خطرناکی کرده است شادمان باشند و در زندگیِ روزانه، مردمِ ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سرِ سفرهٔ عقد و هفتسین سالِ نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند،
چنین شاعری در جغرافیای کرهٔ زمین و در تاریخ بشریت منحصربهفرد است و همانند ندارد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد دوم، صص ۱۹–۱
۲۰ مهرماه و بزرگداشت فریاد میهن؛ حافظ شیرازی
#حافظ
@arayehha
**
به صدق کوش که خورشید زاید از نَفَسَت
که از دروغ، سیهروی گشت صبح نخست
" #حافظ "
# وزن عروضی و اختیارات شاعری
وزن : مفاعل فعلاتن مفاعلن فعلن
اختیارات شاعری : اختیار زبانی حذف همزه در هجای دوازدهم مصراع اوّل - اختیار وزنی بلند بودن هجای پایانی در مصراع دوم
# آرایههای ادبی
صدق - دروغ : تضاد
سیهروی گشتن : کنایه از روسیاهی، شرمندگی و سرافکندگی
سیهرو : ایهام دارد. ( ۱. روسیاه، شرمنده ۲. تاریک )
بیت : حُسن تعلیل دارد. ( شاعر سیهرویی صبح نخستین را به سبب دروغگویی او می داند که دلیل واقعی نیست. علتی ادبی و ادعایی است.)
# معنی و مفهوم بیت
صبح نخست همان صبح کاذب است که قبل از سپیدهدم واقعی در افق نمودار می گردد و بلافاصله به دنبالش اندکی تاریکی عالم را فرا می گیرد و سپس صبح صادق طلوع مینماید.
شاعر می گوید: به راستی، درستی و حقیقت روی بیاور؛ در آن صورت هر سخنی که از زبانت خارج می گردد، چون خورشید به همه کس تأثیر خواهد کرد. شاعر دلیل روسیاهی و شرمندگی صبح نخست ( صبح کاذب ) را نتیجهی دروغگویی او میشمارد.
به عبارت دیگر شاعر از ما می خواهد که در مسیر صداقت و راستی قدم برداریم، زیرا که سرانجام آن، سعادت و رستگاری است و دروغ جز سیهرویی و سرافکندگی حاصلی ندارد.
#عباسرسولیاملشی
🍁🍁
C᭄❁࿇༅══════┅─
@arayehha
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═