عالمی را یک سخن ویران کند
روبهان مرده را شیران کند
#مثنوی_مولانا دفتر اول
📘مراقب انرژی واژه ها باشیم. چه بخواهیم و چه نخواهیم، انسان با مفاهیم عارضی کلمات شرطی شده است. در دنیایی که ما زندگی میکنیم که اکثراً خیال اندیش اند و در قالب های لفظی و ارزشی زندگی میکنند، خیلی باید مراقب حرف زدن های خود باشیم. ما خیلی به مفاهيم وكلمات وابستگی داریم. جهان را یک سخن، یک ایدئولوژی، یک باور، یک اندیشه کج ویران می کند. به تاریخ جهان نگاه کنید، مصیبت های تاریخی ابتدا از سخن و حرف و نظریه و تئوری و اندیشه و برداشت شروع شد، این طور نیست؟
دنیای کمونیسم را بنگرید. فرضیه حقیقت نمایی که بخشی از جهان را به پشت پرده واقعیت ها برد و ذلیل کرد. از معنای سطحی بیت صرف نظر کنید؛ از اینکه یک سخن نسنجیده و هضم نکرده ممکن است دیگران را برنجاند. البته این هم حرفی است. مراقب اندیشه هایی باشید که «نقد» نشده اند و به صورت حکم و آتوریته بر ذهن و عمل ما سلطه پیدا کرده اند و حکومت میکنند. از هر اندیشه و هر نقدی که بدون پشتوانه علمی و تجربی مطرح می شود، برحذر باشید. آیا این نمی تواند درسی برای همه فصول باشد؟
@arayehha
همچنین هر شهوتی اندر جهان
خواه مال و خواه جان و خواه نان
هر یکی زاین ها تو را مستی کند
چون نیابی آن خمارت می زند
جز به اندازه ضرورت زاین مگیر
تا نگردد غالب و بر تو امیر
#مثنوی_مولانا دفتر سوم
📘چقدر دیدگاه زیبایی برای میزان برخورداری از چیزهایی که در دنیا میتوانی کسب کنی از هر نوعی که باشد
اینها همانند شرابی هست که اگر کمی بیشتر از ظرفیتت مصرف کنی ترا مست میکنند و کنترل تورا در دست خودشان میگیرند
پس فقط به اندازه ضرورت از آنها کسب کن
@arayehha
هر خیالی کو کند در دل وطن
روز محشر صورتی خواهد شدن
#مثنوی_مولانا دفتر پنجم
📘روز حشر ، روز گِرد آمدن است؛ روزی که به تعبیر قرآن ذرّیاتِ ما ، به ما می پیوندند (طور، 21) . مولانا ذرّیه (فرزند) را تنها به معنای نسلی که از ما زاده می شود، نمی گیرد. به اعتقاد او هرچه از فعل و قول و فکر و خیال ما نتیجه می شود، ذریه و فرزند ما خواهد بود. ما نه تنها مسئول گفته ها و کرده های خود، که حتی پاسخگوی خیالات خود هم خواهیم بود . آنها فرزندان ما هستند که تا ابد فرزندان نویی می زایند . روزی که این فرزندان به ما ملحق می شوند، روز حشراست، یعنی روز گِرد آمدن و جمع شدن. خیالات نیک و زیبا فرزندان نیکو می زایند ، و خیالات زشت و ناپسند فرزندان کریه و نا مقبول. مراقب خیالات خود باشیم، که با آنها محشور می شویم.
هر خیالی کو کند در دل وطن
روز محشر صورتی خواهد شدن
@arayehha
او چو آمد من کجا یابم قرار
کو بر آرد از نهاد من دمار
همچنین جویای درگاه خدا
چون خدا آمد شود جوینده لا
گرچه آن وصلت بقا اندر بقاست
لیک ز اول آن بقا اندر فناست
سایههایی که بود جویای نور
نیست گردد چون کند نورش ظهور
عقل کی ماند چو باشد سر دِه او
کلُ شیء هالِک الا وَجهَهُ
#مثنوی_مولانا دفتر سوم
@arayehha
📘یکی از شیواترین و جالبترین داستانهای مثنوی که در دفتر سوم آمده و توصیه میکنم حتما مطالعه شود داستان آن پشه است که از باد به سلیمان شکایت میبرد و سلیمان میگوید باید باد را هم حاضر کنم که پشه میگوید اگر او بیاید من دیگر نمیتوانم باشم
که تمثیلی است از جوینده خدا که اگر او را بخواهی بیابی دیگر نباید از خودت اثری باشد و در شیواترین مثال سایه را مثال میزند که جویای نور است که آمدن نور به معنی حذف سایه است
@arayehha
دم مزن تا بشنوی از دم زنان
آنچه نآمد در زبان و در بيان
دم مزن تا بشنوی زان آفتاب
آنچه نامد در كتاب و در خطاب
#مثنوی_مولانا دفترسوم
📘ای انسان، اگر بتوانی دم فرو ببندی و سكوت پيشه كنی میتوانی از عالم هستی چيزهايی را بشنوی كه گنجايش بيان آنها در زبان و در كتابها و در گفتار وجود ندارد و اگر بتوانی اختيار كنی، روح تو به نجوا درخواهد آمد و صدای عالم روح را خواهی شنيد
@arayehha
اینچ می گویم به قدر فهم تست
مُردَم اندر حسرتِ فهمِ درست
#مثنوی_مولانا دفترسوم
📘ما بیشتر به کَباب مایلیم تا به کِتاب ! اصلاً دوست داریم کتابخانه ها تبدیل به کَبابخانه شود! چون از ندانستن هیچ رنجی نمی بریم و به دانستن احساس نیاز نمی کنیم و شگفتا که در همان حال خود را "همه دان" می پنداریم ! یعنی
نمی دانیم که نمی دانیم . و این را اهل فن ،
جهل مرکّب اش نامیده اند .
اگر مطالعه و تلاش برای معرفت در جامعه به صورت نیازی حیاتی درنیاید ، آن جامعه رو به مرگ می گذارد ، مرگ فکری و فرهنگی و مرگ اخلاقی . چنین جامعه ای سطحی بار می آید و فریب هر دجّال شعبده بازی را می خورد و از یک سوراخ هزار بار گزیده می شود و باز هم گِزیده می شود !
آن جوامعی که در جهان آقایی می کنند و برای ما کعبه آمال و مدینهء فاضله شده اند مردمانش به مطالعه عادت دارند و با کتاب رفیق هستند .
@arayehha
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان منزه از دغل
#مثنوی_مولانا دفتراول
📘در جنگی که میان مسلمانان و کفار درگرفته بود، حضرت علی با پهلوانی رو به رو شد و بر او غلبه کرد و شمشیر کشید تا او را بکشد. مرد که کار خود را از دست رفته می دید، آب دهانش را به صورت حضرت علی انداخت. حضرت بلا فاصله شمشیر را انداخت و از آن پهلوان دور شد و دیگر به طرف او نرفت. مرد با دیدن این کار گفت: ای علی! ابتدا شمشیر را برداشتی تا مرا از بین ببری، چه شد که شمشیر را انداختی؟ تو بر من پیروز شده بودی، پس چه دیدی که بالاتر از جنگ با من بود؟ حضرت به او جواب داد: من برای خداوند شمشیر میزنم. من شیر خداوندم، نه پهلوان هوس و حرف. این عمل من گواه دینداری من است. شمشیر در دست من حرکت می کند، اما زننده ی آن خداوند است. تو آب دهان به صورت من انداختی، پس مساله ای جز خداوند به میان آمد، من هم برای غیر خدا شمشیر نمیزنم. این کار تو باعث خشم من شد. اگر شمشیر میزدم، نیمی از کار من برای خدا بود و نیمی دیگر از کارم برای هوای نفسم.
@arayehha