از وجودم عشق میگیرد شراب خانگی
نسبتی داریم پاییز و من و دیوانگی
برگریزان نگاهت مرگریزان من است
میکشی روح مرا تا سرحد ویرانگی
ذلهام کردهست عکس بیپناهت کنج قاب
هر چه نزدیکش میآیم میکند بیگانگی
غم تمام روز دور سینهام پر میزند
یک کلاغ خودسر و اینقدر سرسختانگی؟!
تا کسی در کوچه نام کوچکت را میبرد
بیقراری در صدایم میکند پرچانگی
روی کیک خاطراتم شمع روشن کردهاند
شانهام را میشکافد لذت پروانگی
ای انار سرخ باقیمانده روی شاخههام!
تا ابد خوش باش با حس یکییکدانگی
# دکتر حسنا_محمدزاده
📚 #پری_روز
عاشقانهسرایی( رمانتیک گویی) خونی است که در رگ و پی ادبیات تناور و غنی هزار سالهی فارسی جریان دارد. انگار چشمه ی جوشان کلان روایت عشق پایانی ندارد و شاعری نیست که دلباخته این المان دلربا و مسحورکننده نباشد. رمانتیک گویی نه به خودی خود دلرباست و نه باعث انزجار و کهنگی تکرار.
مسلم است شاعران بزرگی در حیطهی عاشقانهسرایی عمر گذاشتند و شاهکارهایی آفریدند.
جاذبهی این ژانر ادبی به خاطر ظرفیت بالا و عمق معنا، موضوع و جاذبه های ظرافت ادبی آن است و تنها، هنر شاعران در مواجهه با این کلان روایت عالمگیر ارائهی نوع خاص روایت خودشان است، به عبارت دیگر، هنر واقعی شاعران در چگونه گفتن است، چرا که چه گفتن(=عشق) چندان محل نزاع و اقتراح نیست.
تصور عام بر این است رمانتیکگویی و عاشقانهسرایی، سرایشی در سطح( معنی و مضمون)است که شاید مصداق فراوانی در اینباره وجود داشته باشد، اما شعرهای عاشقانهی فراوانی در طول تاریخ آفریده شده است که جزو شاهکارهای وزین و درخور تاریخ شعر به شمار میآید.
هرچند در غزل معاصر به ویژه، از دو_سه دههی اخیر غزلهای عاشقانهی سطحی و سانتیمانتال فراواني از سوی شاعران جوان تر ( به خصوص کسانی که از ادبیات کلاسیک کاملا، بیگانهاند)، سروده شده است، اما غزلهای عاشقانه قابل ملاحظهای خلق شده است که تعداد زیادی از آنها در حد بسیار خوب و عالی محسوب میشوند و خوشبختانه، این روند همچنان، رو به تزاید و تکامل است.
بیشک، بعد از غزل سرایان نسل اول، استادان منزوی و بهمنی از بهترین شاعران غزل عاشقانه به شمارمی روند. دو-سه دههی اخیر نیز غزلسرایان موفقی ظهور کردند که هرکدام در سبک و بیان خود توفیقاتی را داشتند. محمد سلمانی، فاضل نظری، حامد عسگری، علیرضا بدیع،محمدسعیدمیرزایی، غلامرضا طریقی، بهمن صباغ زاده، مهدی فرجی،حسین جنتی، کبری موسوی قهفرخی، حسنا محمدزاده و....
این مقدمهی فشرده به منظور بررسی غزل خانم دکتر حسنا محمدزاده آمده است. خانم محمدزاده شاعر و پژوهشگر توانایی است که در میانسالگی به توفیقات خوبی نائل شدند. میتوان تعلق و توغل اصلی شاعری محمدزاده را در قالب غزل در نظر گرفت. از ویژگیهای مهم شاعر در نگاه تازه به عاشقانه سرایی است؛ زبان و بیان و صورخیال او با تازگی ها و نوجویی های زیادی همراه است و در این نوجویی ها خصیصه ها و عناصر زنانگی کاملا، به چشم می آید. اعتدال در احساس و عاطفه و حس خاصی که ایشان به زن دارند، در اکثر غزل ها افراطگرایی و تظلم خواهیهای برخی از شاعران این دوره دیده نمی شود.
غالبا، غزل های خانم محمدزاده با حس مطلع و غافلگیری های عاطفی خوبی شروع می شود:
فراری دادهام از کوچهی پشتی جنونم را
به هم میریزد اما دیدنت ترکیب خونم را...
سرزمینی کشف خواهدشد پس از من، روی لبهایم
سرزمینی پرت و دورافتاده در اعماق شبهایم...
یادم نمیآید که آغاز غمت کی بود
دنیا ولی در آب و تابش سخت پاپی بود...
تو از فرهاد مجنونتر... من از شیرین، زلیخاتر
ببر بالا عیار عشق را، بالا و بالاتر....
و....
تصویرها و خیال انگیزی های شاعر اغلب، تازه دست و با طراوت است و مهر سبکی و زبان و بیان شاعر در آن به وضوح، دیده می شود. در همین چند مطلع که آورده شد، دال بر اثبات ادعای نگارنده است.
غزل پیشرو، نیز مثل اکثر غزل های دکتر محمدزاده دارای همان ویژگی هایی است که بر شمرده شد.
شاعر در همان مصراع اول، نگاه تازه و علیحدهی خود را در عاشقانه سرایی نشان داده است.ضمن این که شاعر در تفاخری شاعرانه از خودش سخن می گوید، در کارکردی استعاری عشق را کسی در نظر می گیرد که از او شراب خانگی به وام میگیرد!! شاید در مصراع دوم ویرانگری های پاییز را دلالت بر تشابه خود و پاییز تلقی می کند، بههرحال، مطلع تازه و زیبایی است. بیت دوم، ترکیب های " برگریزان و مرگریزان" بسیار خوب آمده است که ترکیب مرگریزان از ساخت های کاملا، تازه است.
شاعر در بیت بعدی،، آگاهانه و با مهارت از ظرفیت زبان محاوره ای استفاده ی مناسب میکند :" ذله ام کرده است ....".
ادامه...