کابوس
واژۀ کابوس مُعَرّبِ (عربیشدۀ) واژۀ لاتینیِ incubus (اینکوبوس) است که ریشهاش به معنیِ «خوابیدن» است.
به اعتقادِ مردمِ قرونِوسطا اینکوبوس روحِ پلیدی بود که شبهنگام روی زنانِ خوابیده میافتاد و به آنها تجاوز میکرد.
واژۀ فارسیِ بختک تقریباً به همین معنی است.
#واژهشناسی
@arayehha
یُغور، از مصدر یُغورماقِ #ترکی میاد. به معنی خمیر کردن. خمیر وراومده حجمش زیاد میشه دیگه. بزرگ و ستبر میشه. یغور هم روی همین منطق معنی بزرگ و درشت و حتی بدقواره میده.
اما خمیر چرا ور میاد؟
خمیر وراومده رو اگه دیده باشید خودش رو میگیره و از ظرفی که توشه جدا میشه و بهاصطلاح ور میاد. مثل کاغذدیواری که چسبش نامرغوب باشه و از دیوار جدا بشه و ور بیاد.
@arayehha
دربارۀ کَلوین
نامِ اروپاییِ کَلوین (Calvin) از ریشۀ لاتینی و به معنیِ تاس یا کچل است. ظاهراً با واژۀ فارسیِ کَل، به معنیِ تاس یا کچل، همریشه است.
البته تا جایی که دیدهام، جنابِ کَلوین کلاین (Calvin Klein) تاس تشریف ندارند. 😁
از چه ای کَل با کَلان آمیختی؟
تو مگر از شیشه روغن ریختی؟
مولوی
از چه کَلوین با کَلان آمیختی؟
تو که پُرمو و بسی خوشریختی
#نامشناسی
@arayehha
در باب «گرخیدن»!
فعل «گرخیدن» از مصادر جعلی متأخر است که در ساحت غیررسمی زبان فارسی رواج یافته است. «گرخیدن» در حوزهی معنایی گستردهای نقش ایفا میکند: «ترسیدن»، «جا زدن» و حتی «تعجب کردن» و «غافلگیر شدن». این فعل با خود نوعی طنز و کنایه هم همراه دارد که فعل «ترسیدن» فاقد آن است.
دربارهی ساخت این فعل، تقریباً با اطمینان، میتوان گفت که از «قرخماق» (qorxmaq) ترکی آذربایجانی («Korkmak» ترکی استانبولی) گرفته شده است. جزء مصدرساز زبان ترکی (ماق/ ماک) از بخش دوم این فعل حذف شده و «یدن» مصدرساز فارسی به آن افزوده شده است. در خودِ زبان ترکی هم این فعل یک فعل رسمی است و فاقد کارکردهایی است که در زبان فارسی روی «گرخیدن» سوار است.
چنان که از کاویدن پیکرههای زبانی منتج میشود، فعل «گرخیدن» هنوز مجال نیافته که حتی در بخشهای غیررسمی یا محاورهای متون مکتوب راه باز کند. رواج روزافزون صورتهای مختلف این مصدر جعلی دارد خلئی را پر میکند که افعال رسمی را به آنها راه نیست. پس دور از انتظار نیست که «گرخیدن» کمکم به بخشهای محاورهای متون (نظیر دیالوگهای آثار داستانی) و سپس اساساً به لایههای رسمیتر زبان راه یابد.
حسین جاوید
@arayehha
#قرابت
در سرم فکرِ تو و در دل من حسرتِ توست
شده ام تشنهلبی که به سرابی برسد ...
#محمد_شیخی
یاران همه با یار و منِ خسته طلبکار
هر کس به سرِ آبی و #سعدی به سرابی
@arayehha
4_6032825718113572449.mp3
1.21M
شعر و خوانش:
دکتر داودرضا کاظمی
@nabzeghalam
مصطفی رحماندوست چهرهی آشنای ادبیات کودک و نوجوان متولد 1329 در شهر همدان است. او پدر شعر کودک ایران است و همچنین تلاشهای فراوان و قابلتقدیری برای رشد ادبیات کودک و نوجوان در ایران داشته است. او شاعر، نویسنده و مترجم کتابهای کودک و نوجوان است و شعر مشهور او «صد دانه یاقوت» است که بیش از سه نسل از کودکان و نوجوانان ایرانزمین با آن خاطره دارند.
مصطفی رحماندوست از زمانی که کودک بود و تقریبا 11 سال داشت متوجه شد که استعداد درخشانی در شعر گفتن دارد. او در کودکی اشعار مثنوی مولوی را حفظ کرده بود. شعرهای که مادرش گاهی برای او زمزمه میکرد. رحماندوست دربارهی کودکی خود میگوید: «پدرم قوی بنیه بود اما وقتی درباره کربلا شعر میخواند، اشکش در میآمد. برای من که او را قوی و زورمند میدیدم، دیدن اشک و اندوهش عجیب بود. خیلی دلم میخواست بدانم آن کلمههای سیاهی که بر کاغذ دیوان صامت و قمری نقش بسته چه هستند و چه قدرتی دارند که پدر زورمندم را به گریه مینشاندند
همین موضوع باعث شد تا رحماندوست برای یادگیری خواندن و نوشتن شتاب کند و شعرهای دیوان شعرا را بخواند. در مدرسه حافظ میخواند و سعی میکرد اشعار این شاعر بزرگ را حفظ کند. بعد از گذراندن دوره ابتدایی او وارد دبیرستان شد و در رشتهی علوم انسانی که در آن زمان نام رشته ادبی داشت تحصیل کرد. مصطفی رحماندوست در دوره دبیرستان هم فرد کتابخوانی بود. او در مصاحبهای دربارهی کتابخانهی دبیرستان ابن سینا که در آن درس میخواند گفت: «کتابخانه خوبی داشت، اما بهسختی میتوانستم ازآنجا کتاب بگیرم، بسیاری از کتابهای آنجا را خواندم. کمبودها را هم با کرایه کردن کتاب و مطالعه سریع آن جبران میکردم. شبی یک ریال کرایه کتاب میدادم. خلاصه بعضی از کتابها را هم از بچههای اهل کتاب میشنیدم تا کرایه کمتری بپردازم».
او در این دوره به تشویق و تایید پدر مدتی را دروس حوزه خواند. در سالهای آخر دبیرستان هم با موسیقی و نقاشی عجین شد. اگرچه در نقاشی خیلی پیشرفت چشمگیری نداشت اما در موسیقی توانسته بود به این توانای برسد که سنتور بزند. او در مصاحبهای میگوید: «سال 1349 براي ادامه تحصيل به تهران آمدم و در رشته زبان و ادبيات فارسي مشغول تحصيل شدم. حضور در تهران فرصتي بود براي آشنايي با دكتر علي شريعتي، استاد مرتضي مطهري و دكتر بهشتي. رفت و آمد به جلسههاي درس اين بزرگواران و شركت در محافل و مجالس ادبي و هنري آن روزگار، باعث شد كه خوشههاي ارزشمندي از خرمن آگاهان و آگاهيهاي ديرياب بيندوزم.» مصطفی رحماندوست دربارهی اولین نوشتههایش میگوید: «اولين نوشتهام، زماني چاپ شد كه دانشآموز دبيرستان بودم. آنهم در يك مجلّه محلی و نه اثري كه براي بچهها نوشته شده باشد. در دوره دانشجويي قصهها و شعرهاي بسياري نوشتم و چاپ كردم. همه براي بزرگسالان، اما در اواخر دورهِ دانشجويي بود كه «ادبيات كودكان و نوجوانان» را شناختم و تصميم گرفتم سالك و رهپوي اين راه باشم. روانشناسي خواندم؛ سادهنويسي كار كردم؛ كتابهاي بچهها را ورق زدم؛ معلم بچهها شدم؛ چند جا درس دادم؛ اول قصه نوشتم: سربداران و خاله خودپسند و بعد شعر سرودم.»
مصطفی رحماندوست فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. او به عنوان کارشناس کتابهای خطی در کتابخانه مجلس، مدیر مرکز نشریات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مدیر مسئول نشریات رشد، سردبیر رشد دانشآموز، سردبیر و پدیدآورنده سروش کودکان و نوجوانان، سردبیر مجله شهرزاد قصهگو فعالیت کرده است. او همچنین به مدت سه سال مدیرکل دفتر مجامع و فعالیتهای فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران بوده است.
بیش از 30 سال است که مصطفی رحماندوست بی وقفه برای کودک و نوجوان کار می کند و تمام فعالیتهای او به هر شکلی که بوده به ادبیات مرتبط بوده است. او تا امروز بیش از 314 اثر به صورت مجموعه شعر برای کودکان و نوجوانان، تالیف و ترجمه داستان و کتابهایی درباره شیوههای قصهگویی و ادبیات کودک در ایران و جهان منتشر کرده است. کتابهای او به بیش از شش و نیم میلیون نسخه میرسد و بعضی از آثار او از جمله قصه «دو لاکپشت تنها»، «بازی با انگشتها»، «سه قدم دورتر شد از مادر»، «دو تا عروس، دو تا داماد» و ... به سیزده زبان ترجمه شده است.
#معرفی_شاعر #مصطفی_رحماندوست
@arayehha
6.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 این همه خاطره با «صددانه یاقوت» داریم، شاعرش را هم میشناسیم؟
#فرزند_ایران
📜 @arayehha
•[📚]• مخپیچ (Mind Screw) چیست؟
🥀|• مخپیچ اساساً به چیزی گفته میشود که بهشدت روی نمادگرایی و سورئالیسم/ابسوردیسم تکیه دارد و یا اینقدر در ارائهی مفهوم و منظور خود ناموفق است که اولین واکنش مخاطب بعد از تجربهی آن بیان این جمله است: «این دیگه چی بود؟!»
🌊|• این آثار از مخاطب خود انتظار دارند تا خودشان راجع به محتوا و منظور آن نظریه ارائه دهند؛ نظریههایی که بعضی مواقع از خود اثر عجیبتر از آب در درمیآیند. بهطور کلی نباید از یک مخپیچ انتظار داشت که از قوانین عقل و منطق پیروی کند و یا کاملاً قابلفهم باشد.
•[📚]• تعدادی از خصوصیات یک مخپیچ:
– عجیب بهنظر رسیدن بهخاطر استفاده از نمادگرایی یا سورئالیسم.
– استفادهی شدید از نمادگرایی، بدون اینکه راجع به آن توضیحی ارائه شود.
– وقوع اتفاقاتی که ربط آنها به یکدیگر یا داستان اصلی معلوم نیست.
– باز نشدن گرههای داستانی یا عدم فاشسازی نکات مهم آن.
– وقوع اتفاقات بدون دلیل موجه (یا اصلاً بدون دلیل)، حتی در بستر اصلی داستان (بهخصوص در بستر اصلی داستان).
– مبهم بودن تعدادی از بخشهای روند پیشرفت داستان.
– تداخل رویا و واقعیت.
– عدم ترتیب زمانی بین سلسله وقایع داستان.
– نمایش سکانسهایی تصادفی و بیربط که در روند داستان اختلال ایجاد میکنند.
– خروج موقت از بُعد زمان یا مکان.
– مبهم بودن فاشسازی نکتهای مهم یا تناقض آن با دیگر بخشهای داستان.
– عدم وجود پایان.
– ارائهی تدریجی و بدون انسجام نکات مهم و ساختار پازلمانند داستان.
•[📚]• درباره مخپیچها:
🔎|• حین این که طرفدارها سعی میکنند نمادگراییها را رمزگشایی و نماد موردنظر را پیدا کنند، بسیاری از مخپیچها پا را فراتر گذاشته و با قسمتهای بیمعنی و بیربط مخاطب را گیجتر از قبل میکنند.
✂️|• بحث پیرامون اینکه کدام قسمتها از لحاظ داستانی مهم هستند، یکی از بحثهای رایج مربوط به این گونه آثار داستانی است.
🔖|• انتظار نداشته باشید خود خالق اثر در این زمینه مفید واقع شود. اکثر نویسندهها از توضیح دادن یا پاسخ به سوالات راجع به مخپیچشان سر باز میزنند و حتی ممکن است چیزهایی بگویند که کاملاً برخلاف انتظارات و توقعات طرفداران اثر مربوطه باشد.
☠|• داستاننویسهای معاصر ژاپن و کرهی جنوبی اساساً نان شبشان را با این عنصر داستانی به دست میآورند؛ بهخصوص در ژانر وحشت و درام روانشناسانه.
🌚|• بهطورکلی مخاطبان آسیایی (آسیای شرقی) نیز کلاً به این گونه عجایب و ابهامات علاقهی زیادی دارند. بیدلیل نیست که دیوید لینچ (سازندهی مخپیچ ترین آثار سینمایی) بهشدت در ژاپن پرطرفدار است.
•[📚]• نمونههایی از مخپیچهای معروف:
📕 در عرصهی ادبیات: مسخ (فرانتس کافکا)، بوف کور (صادق هدایت)، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، اکثر آثار ساموئل بکت، بسیاری از آثار فیلیپ ک.دیک و بهعنوان مثالهایی سادهتر، آلیس در سرزمین عجایب (لوییس کارول) و بخشهایی (مثل گفتوگوی هری و دامبلدور در ایستگاه کینگ کراس) از سری هری پاتر (جی.کی. رولینگ).
🎞 در عرصهی سینما: Eraserhead، Lost Highway، Mulholland Drive، Inland Empire (همگی ساختهی دیوید لینچ)، A Space Odyssey : 2001 ، Donnie Darko، سری ماتریکس.
📺 در عرصهی تلویزیون: ، Lost، Fringe، Monty Python’s Flying Circus .
🎮 در عرصهی بازیها: Assassin’s Creed (ایدهی کلی پشت آنیموس و پایان هر یک از قسمتهای سری)، Legacy of Kain، Bioshock
Metal Gear Solid 2: Sons of Destiny ،
🎨 اکثر آثار هنری پستمدرن.
@arsyehhs
مغلق نویسی
مغلقنویسی به معنی دشوارنویسی از بیماریهای رایج در نگارش است و در میان بعضی از نویسندگان در حوزههای مختلف علمی شیوع بسیار دارد. بهنظر این افراد، چنانچه نوشتهای پیچیده و دشوار باشد، ارزش علمی بیشتری دارد؛ در صورتی که چنین نیست و بهتر است نگارش مبتنی بر سادهنویسی باشد
@arayehha
🔹🔹🔹🔹جریانهای شعر معاصر
🔹🔹🔹🔹فرا سپید🔹🔹🔹🔹
فراسپید چه نوع شعری است
✨مقدمه:شعر نو، شعر سپید و ... اینها همه قالبهای شعری مختلفی هستند که شاعران در قالب آنها گفتهها و احساساتشان را،منظوم،برای دیگران بیان میکنند.در ادوار گذشته، شاعران،مکرّر،به دنبال نوآوری در سبکهای شعری بودند و هرکدام هم با مخالفتهای شاعران پیرو سبکهای پیشین روبهرو میشدند. زمانی که نیما یوشیج سعی کرد قالبهای هزاران ساله شعر کلاسیک را بشکند و«شعر نو»را بنیانگذاری کند هم با مخالفتهای بی شمار مواجه شد،تا آن جا كه"احمد شاملو" هم در مجموعه ی «هوای تازه»،گونه جدیدی از شعر نو را خلق کرد که به آن"شعرسپید"معروف شد.در این سبک عموماً وزن عروضی رعایت نمیشود ولی آهنگ و موسیقی مشهود است. اما چندسالی است شاعران بازهم به دنبال شکستن تمام قالبها هستند.مدتی است که نام گونه جدیدی از شعر شنیده میشود؛شعر «فراسپید».🙋♂
نیما یوشیج، موسیقی ، وزن و قافیه شعر کهن را از حالت"متقارن" به "نامتقارن" تبدیل کرد. او نه قافیه را از میان برداشت نه وزن را.بلکه آنها را از حالت متقارن❔(مصراع بندی شده) در یک بیت به واحدهای شکسته پلکانی❔(نامتقارن) تبدیل کرد و در نتیجه آزادی عمل فراوانی برای شاعر پدید آمد.🤷♂ در این هنگام گرچه قافیه و وزن هجایی نامتقارن شده بود اما شعر نیما دارای توازن بود و سلیقه مردمی که به شعرهای کلاسیک گوش داده بودند را ارضا میکرد.شاملو جسارت کرد و توازن را از سازه ی پلکان حذف کرد.حذف کامل قافیه و وزن هجایی باعث تولید بینهایت شکل پلکانی در شعر سپید شد.منتقدان نیمایی معتقد بودند:"شعر فارسی با این کار از بین میرود"،❗ اما چنین نشد.عدم تقارن و عدم توازن هردو از ویژگیهای شعر سپید شده بود.برخلاف نظر منتقدان، عدم توازن با شگردهای ابتکاری شاعران جبران شد.با ورود شبکههای اجتماعی به عرصه ادبیات، شخصی شدن سبک شعر در غیاب تقارن و توازن روند پرسرعتی به خود گرفت.
با توجه به مقتضیات عصر دیجیتال و سرعت،شاعران فراسپید به دنبال حذف پلکانها و کم کردن سطرها رفتند و تلاش کردند که در شعر خوانش پیوسته و بدون مکث ایجاد کنند.
در این سبک از شعر،از ابزار"بینامتنی" به وفور استفاده میشود؛اما با در نظر گرفتن همه این مطالب، هنوز هم تعریف دقیق و شسته رفتهای برای این نوع از شعر وجود ندارد .
(( تعریف شعر فراسپید ✍ "همان طوری که از اسمش برمیآید ظاهرا افرادی که مدعی این گونه شعر هستند نگاهشان از قالب سپید و معیارهای شعر سپید عبور کرده است و آن حداقل شرایطی که برای شعر بودن یک اثر قائل بودیم تا شعر سپید تلقی شود را هم پشت سر گذاشتهاند."
"شعر سپید،وزن و قافیه را کنار گذاشته و فقط به توانمندی زبانی در بیان منثور شعر اعتقاد دارد،شاعران شعر فراسپید همین حداقل را هم کنار گذاشتهاند و اسم کارشان را هم شعر فرا سپید گذاشتهاند."))
🌺 🌹 🍎 🌺 🌹 🌺 🌹
و این هم شعری فراسپید:💁♂
این روزها به علت فشار خون بالا بینایی چشم چپم مختل شده...چه بگویم:❓🤷♂
همه ی درد م بینایی بود...کور که باشی قافیه برایت بافته می شود...باخته را بر تن اعتراف تافته می کنند. ...سگ ولگرد صادق در عوعو شبانه می چرید... که من لامصب مسخ نگاه تو شد....عروض عرض زندگی نبود...طول گام های نانجیب شتر مستی بود که ازمیان میان ریگ های داغ ...خواب یعنی تابویی از لاطائلات الهی آمیخته با خزعبلات فلسفی...فلسفه از موجودیت نگاه ات که ساقط شد... عقربه ها دو خط موازی شدند ...زمان سوار بر بردارمکان....زمان چیزی نبود....مگر نرینگی کفتار در دست ماده سگی لجوج.... وقتی با وعده ی خنذر پنذر هم به زاییدن تن نمی دهد...شکل ماه سکه ای ست درکف برکه ی سیاه .....شفق شعرغروب نیست مستی نور است....که افق را بالا می آورد....شندر پندرها ی روی دیوارهزینه ی موزه ی جهنم هم نمی شود...می خواهدعجولانه راه شفقت را بند کند به قامت قیامت......هجوم تکامل ...درعمق نگاه حلقه ی تعین توالی ...آکروبات، یادگار صحنه ی دار حلقه ی اجدادی بود......پشت گوش گوزن مخملک می زند... حراج ململ روی کپل چارپای مولیان که نسب پدری اش را اسب می داند......عنینه گی بقا...استمنای عشق شبانه ... با زاد ولد هندسی...جنگی نا برابر....به شی وارگی سفرلاویان بیا کن به عنصر مقرّب... " گم شدن " در مه آلود اشارت های رکیک .....رسیدن به کهن الگوی بنیادین.... در دهان نیمه باز.....غارت استعاره ها...یک نگاه به اندام پشت ... ستونی با طعم نمک ...شهرنو خداوندگار لوط....در با ریکه ی نگاه آژدان غزی...لفت و لیس نا متعارف ... می ریزد.ازکف بی خبری ...زخمی چرکین به بوطیقای شعر شهر...
شاعر:صحبت پارکی
نظر
شخصی،نورمحمدی
علوم وفنون ادبی
@arayehha