eitaa logo
آرایه های ادبی
1.2هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
243 ویدیو
123 فایل
با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد این کانال برای دوستداران ادبیات گردآوری شده با آرزوی توفیق سپاس بابت همراهی‌تون @safieghomanjani @nabzeghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
دوم تیر ماه سالروز درگذشت « ابو علی سینا » پزشک، ریاضی دان، منجم و شاعر     دل گرچه درین بادیه بسیار شتافت     یک موی ندانست و بسی موی شکافت     اندر دل من هزار خورشید بتافت     آخر به کمال ذره ای راه نیافت @arayehha
🎋◾  ۲ تیر سالروز شهادت مبارز نامدار مشروطه و خطیب برجسته دوره قاجاریه حاج_میرزا_نصر_الله_ملک_المتکلمین می باشد یادش گرامی @arayehha
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘ ۲ تیر سالروز درگذشت مصطفی کمال‌پورتراب (زاده ۲۸ شهریور ۱۳۰۳ تهران -- درگذشته ۲ تیر ۱۳۹۵ تهران) موسیقیدان پس از آموختن مقدمات موسیقی، در سال ۱۳۱۸ وارد دوره شش ساله متوسطه هنرستان عالی موسیقی شد و نزد استادان، یاروسلاوبیزا (فاگوت) حشمت سنجری و عطااله خادم میثاق (ویلون) روبیک گریگوریان (آواز گروهی) روح‌اله خالقی (تئوری موسیقی ایرانی) موسی معروفی (تار) فریدون فرزانه و پاتما گریان (سرایش) به آموختن شاخه‌های مختلف دانش موسیقی پرداخت و در سال ۱۳۲۴ از هنرستان موسیقی فارغ‌التحصیل شد. وی رشته موسیقی علمی را برای ادامه تحصیل در هنرستان برگزید تا بتواند در دوره عالی هنرستان در رشته آهنگسازی ادامه تحصیل دهد، اما هنرستان هنوز فاقد دوره عالی بود. از آن پس مدتی به‌طور خصوصی نزد پرویز محمود آموزش دید و به‌عنوان نوازنده فاگوت، ویلون، ویلون‌آلتو و ... در ارکستر هنرجویان هنرستان و ارکستر سمفونیک تهران به رهبری پرویز محمود و بعدها روبیک گریگوریان نوازندگی کرد. در سال ۱۳۳۰ وقتی دوره عالی آهنگسازی در هنرستان تشکیل شد، پورتراب نیز وارد این دوره شد و در سال ۱۳۳۹ با رتبه نخست، تحصیلاتش را به‌پایان برد. استادان این دوره حسین ناصحی (هماهنگی) هایمو تویبر (کنترپوآن، فوگ ،ساز شناسی) ایمانوئل ملیک اصلانیان (پیانو) مهدی برکشلی (تجزیه و تحلیل موسیقی باستانی) فؤاد روحانی (فرم موسیقی و زیبایی شناسی) و غیره بودند. او از سال ۱۳۴۰ سرپرستی یکی از ارکسترهای وزارت فرهنگ‌ و‌ هنر را برای ساخت آهنگ، رهبری آن و اجرای برنامه در تلویزیون عهده‌دار شد و در زمینه رهبری ارکستر مدتی با حشمت سنجری کار کرد. در سال ۱۳۵۶ به‌منظور تحقیقاتی در زمینه موسیقی با استفاده از بورس راهی فرانسه شد و پس از چندماه به ایران بازگشت و حدود چهارسال از تجربیات کریستین داوید در آهنگسازی استفاده کرد. از سال ۱۳۲۴ به‌صورت مستمر تدریس را آغاز کرد و از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۲ مدیر هنرستان موسیقی بود و پس از انقلاب به‌ تدریس هارمونی، کنترپوآن و تئوری موسیقی در کلاس خصوصی خود و بعدها در دانشگاه هنر و دانشگاه آزاد پرداخت. او در اواخر زندگی نیز به‌تدریس  در دانشگاه آزاد و کنسرواتوار تهران مشغول بود. آرامگاه وی در قطعه هنرمندان است. ‎🆔 @arayehha ،
‍ ‍ ☘☘ برگی از تقویم تاریخ ☘☘ ۲ تیر زادروز غلامحسین غریب‌گرکانی (زاده ۲ تیر ۱۳۰۲ تهران -- درگذشته ۲۳ آذر ۱۳۸۳ تهران) شاعر، نویسنده، موسیقیدان و نوازنده کلارینت یکى از بهترین فارغ‌التحصیلان هنرستان عالى موسیقى و یکی از بنیان‌گذاران نهضت هنری خروس‌جنگی و اولین نوازنده ساز بادی در ارکستر سمفونیک تهران بود. وی که در این ارکستر عضویت داشت، نواختن کلارینت را زیرنظر نوازندگان چک فراگرفت. در سال ۱۳۳۵ براى ادامه تحصیل و مطالعه بیشتر و تخصصی کلارینت و سازهاى بادى به کشورهاى ایتالیا، آلمان و فرانسه سفر کرد و پس از بازگشت به ایران، با سمت معاونت هنرستان عالى موسیقى فعالیتش را آغاز کرد. او در سال ١٣٣۹ به‌سمت ریاست کنسرواتوار موسیقی تهران "هنرستان عالی موسیقی" برگزیده شد و مدت سیزده سال در این سمت، نوازندگان سازهای بادی بسیاری را تربیت کرد. وی از دوستان نزدیک نیمایوشیج بود و اولین داستان او به‌نام ساربان در سال ۱۳۲۷ با ویرایش نیمایوشیج منتشر شد. غریب، به‌ همراه جلیل ضیاپور، حسن شیروانی و بعدها هوشنگ ایرانی، پیشروترین نهضت هنری به نام خروس جنگی را تأسیس کردند که در تاریخ هنر ایران بسیار تأثیرگذار بوده است. پسر او سیاوش، آهنگساز و مدرس گیتار کلاسیک و دخترانش چیستا و کرشمه، نوازنده و مدرس پیانو هستند. ‎🆔 @arayehha
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ☘️ ☘️ برگی از تقویم تاریخ ☘️ ☘️ ۲ تیر زادروز صمد بهرنگی (زاده ۲ تیر ۱۳۱۸ تبریز -- درگذشته ۹ شهریور ۱۳۴۷ ارسباران) نویسنده و مترجم از خانواده‌ای تهیدست بود و پس از تحصیلات دبیرستان، در سال ۱۳۳۶ از دانشسرای مقدماتی پسران تبریز فارغ‌التحصیل شد. وی از مهر همان سال آموزگار شد و تا پایان عمرکوتاهش، در آذرشهر، ماماغان، قندجهان، گوگان و آخیرجان در استان آذربایجان شرقی که آن زمان روستا بودند تدریس کرد. در مهر ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به دوره شبانه دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز رفت و هم‌زمان با آموزگاری، تحصیلش را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهی‌نامه ادامه داد. در ۱۹ سالگی اولین داستانش با نام عادت را نوشت و یک سال بعد داستان تلخون که برگرفته از داستان‌های آذربایجان بود با نام مستعار «ص. قارانقوش» در کتاب هفته منتشر شد و این روند "بی‌نام" تا ۱۳۴۲ و داستان‌های دیگر ادامه یافت. بعدها از او مقالاتی در روزنامه «مهد آزادی» توفیق و ... با امضاهای متعدد و نامهای مستعار فراوان از جمله داریوش نواب مرغی، چنگیز مرآتی، بابک، افشین پرویزی و باتمیش و ... به چاپ رسید.‌ وی ترجمه‌هایی نیز از انگلیسی و ترکی استانبولی به‌فارسی و از فارسی به آذری (از جمله ترجمه شعرهایی از اخوان ثالث، شاملو، فروغ فرخزاد و نیمایوشیج) انجام داد. تحقیقاتی نیز در جمع‌آوری فولکلور آذربایجان و نیز در مسائل تربیتی از او منتشر شده‌است. او در سال ۱۳۴۱  به‌جرم بیان سخن‌های ناخوشایند در دفتر دبیرستان و بین دبیران، اخراج و به دبستان انتقال یافت. در سال ۱۳۴۲ کتاب الفبای آذری برای مدارس آذربایجان را نوشت که این کتاب به پیشنهاد جلال آل‌‌‎احمد برای چاپ به کمیته‌‌‎ پیکار جهانی با بیسوادی فرستاده شد، اما او با تغییراتی که قرار بود آن کمیته در کتاب ایجاد کند با قاطعیت مخالفت کرد و کتاب را پس گرفت. سال ۱۳۴۳ به‌خاطر چاپ کتاب «پاره پاره» به‌مدت ۶ ماه از کار تعلیق شد و در این سال با نام مستعار افشین پرویزی کتاب انشاء ساده را برای کودکان دبستانی نوشت. در آبان همین سال حکم تعلیق وی لغو شد و به‌سر کلاس بازگشت. سال‌های میانی دهه ۴۰ مصادف بود با دستگیری  تعدادی از نزدیکانش که موجب شرکت او در اعتصابات دانشجویی شد. او در شیوه آموزشی و مضمون قصه‌های خود تلاش می‌کرد روح اعتراض به‌حکومت را در دانش آموزان پرورش دهد. وی در رود ارس و در ساحل روستای شام‌گوالیک غرق شد و پیکرش را در  چند کیلومتری محل غرق شدنش از آب گرفتند. جلال آل‌احمد اين مرگ را به ساواك نسبت داد كه بعد آن را شايعه‌سازى دانست. حدود یک ماه قبل از مرگش، کتاب ماهی سیاه کوچولو از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چاپ شد و مورد اقبال مردم ایران و جهان قرارگرفت. آرامگاه وی در گورستان امامیه تبریز لست. @arayehha
صمد، نه یازیم صمد؟ * (صمد، چه بنویسم صمد؟) یادی از صمد بهرنگی، به مناسبت زادروزش «قارچ زاده نشدم بی پدر و مادر، اما مثل قارچ نمو کردم، ولی نه مثل قارچ زود از پا در آمدم. هر جا نمی‌ بود به خود کشیدم، کسی نشد مرا آبیاری کند. من نمو کردم... مثل درخت سنجد کج و معوج و قانع به آب کم، و شدم معلم روستاهای آذربایجان. پدرم می گوید: اگر ایران را میان ایرانیان تقسیم کنید از همین بیشتر نصیب تو نمی‌شود...» صمد بهرنگی، معلم، منتقد اجتماعی، مترجم، داستان‌نویس، و محقق در زمینه فولکلور آذربایجانی، دوم تیرماه ۱۳۱۸ در تبریز در خانواده‌ای تهیدست چشم به جهان گشود. پدرش کارگری فصلی بود که اغلب به شغل زهتابی زندگی را می‌گذراند و خرجش همواره بر دخلش تصرف داشت. بعضی اوقات نیز مشک آب به دوش می‌گرفت و در ایستگاه «وازان» به روس‌ها و عثمانی‌ها آب می فروخت. فشار زندگی وادارش ساخت تا با فوج بیکارانی که راهی قفقاز و باکو بودند. عازم قفقاز شود؛ رفت و دیگر بازنگشت. صمد پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در مهر ۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی پسران تبریز رفت , در خرداد ۱۳۳۶ از آنجا فارغ‌التحصیل شد. از مهر همان سال و در حالیکه تنها هجده سال سن داشت آموزگار شد و تا پایان عمرکوتاهش، در روستاهای استان آذربایجان شرقی  تدریس کرد. « از دانشسرا که درآمدم و به روستا رفتم. یکباره دریافتم که تمام تعلیمات مربیان دانشسرا کشک بوده است و همه‌اش را به باد فراموشی سپردم و فهمیدم که باید خودم برای خودم فوت و فن معلمی را پیدا کنم و چنین نیز کردم.» در مهر ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به دوره شبانه دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز رفت و هم‌زمان با آموزگاری، تحصیلش را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهی‌نامه پایان تحصیلات ادامه داد. بهرنگی در نو۱۹ زده سالگی اولین داستان منتشر شده‌اش به نام "عادت" را نوشت. یک سال بعد داستان "تلخون" را که برگرفته از داستان‌های آذربایجان بود با نام مستعار "ص. قارانقوش" در کتاب هفته منتشر کرد و این روند با  "بی‌نام" در سال ۱۳۴۲، و داستان‌های دیگر ادامه یافت. بعدها از بهرنگي مقالاتي در روزنامه "مهد آزادي"، توفیق و غیره به چاپ رسيد با امضاهاي متعدد و اسامي مستعار فراوان. او ترجمه‌هایی نیز از انگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به آذری (از جمله ترجمهٔ شعرهایی از مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، و نیما یوشیج) انجام داد. تحقیقاتی نیز در جمع‌آوری فولکلور آذربایجان و نیز در مسائل تربیتی از او منتشر شده‌ است. در سال ۱۳۴۱ صمد از دبیرستان به جرم بیان سخن‌های ناخوشایند (بناب ه گزارش رئيس دبيرستان) در دفتر دبيرستان و بين دبيران اخراج و به دبستان انتقال یافت. یکسال بعد و در پی افزایش فعالیت‌های فرهنگی، با خصومت رئیس وقت فرهنگ آذربایجان، کار صمد به دادگاه کشیده شد که تبرئه شد. در سال ۱۳۴۲ کتاب «الفبای آذری برای مدارس آذربایجان» را نوشت که این کتاب به پيشنهاد جلال آلاحمد براي چاپ به كميتهي پيكار جهاني با بي‌سوادي فرستاده شد اما صمد بهرنگي با تغييراتي كه قرار بود آن كميته در كتاب ايجاد كند با قاطعيت مخالفت كرد و پيشنهاد پول كلان را نپذيرفت و كتاب را پس گرفت. سال ۱۳۴۳ همراه بود با تحت تعقيب قرار گرفتن صمد بهرنگي به خاطر چاپ كتاب «پاره پاره» و صدور كيفرخواست از سوي دادستاني عادي ۱۰۵ ارتش يكم تبريز و سپس صدور حكم تعليق از خدمت به مدت ٦ ماه. در این سال او با نام مستعار افشین پرویزی کتاب «انشاء ساده» را برای کودکان دبستانی نوشت. در آبان همین سال حکم تعلیق وی لغو شد و صمد به سر کلاس بازگشت. سال‌های میانی دهه چهل مصادف بود با دستگیری و اعدام تعدادی از نزدیکان صمد و شرکت او در اعتصابات دانشجویی . صمد بهرنگی در شیوه آموزشي و مضمون قصه‌هاي خود تلاش مي کرد روح  اعتراض به نظام حاکم را در دانش آموزانش پرورش دهد. پاي پياده در روستاها راه مي‌افتاد و اگر کسي کتابخانه‌اي تاسيس کرده بود او را تشويق مي‌کرد و به مجموعه کتاب‌هايش، کتاب‌هايي مي ‌فزود. بچه ها را به ويژه تشويق می‌کرد که کتاب بخوانند و سپس آن را در جملاتي ساده براي ديگران خلاصه‌نويسي کنند. ادامه در پست بعد👇👇 @arayehha
در اين دوران بود که ساواک به برخي از فعاليت‌هاي بهرنگي حساس شد. او چندين بار در طول دوران زندگي خود مورد توبيخ و جريمه قرار گرفت و حتي به تبعيد فرستاده شد. « مرا از آذر شهر به گاوگان فرستادند، ۲۴۰ تومن از حقوقم کسر کردند که چرا در امور مسخره اداری دخالت کرده بودم. به محض اینکه به گاوگان رسیدم شروع به کار کردم. مثل یک گاو پر کار درس دادم. بعضی‌ها تعجب میک‌ردند که چرا با این همه ظلمی که بهت رسیده، باز هم جان‌فشانی می‌کنی، این آدم‌ها فقط نوک بینی‌شان را می‌دیدند، نه یک قدم آن دورتر را. خودم را به گاوگان عادت دادم و بی‌اعتنا کار کردم ... سعی کن بی اعتنا باشی. اما نه اینکه کار نکنی و بیکاره باشی. ها! غرض رفتن است نه رسیدن. زندگی کلاف سردرگمی است. به هیچ جا راه نمی‌برد. اما نباید ایستاد. این که می‌دانیم نخواهیم رسید: نباید ایستاد. وقتی هم که مردیم، مردیم به درک!» بهرنگی در نهم شهریور ۱۳۴۷ در رود ارس غرق شد و جسدش چند روز بعد در ۱۲ شهریور در نزدیکی پاسگاه کلاله در چند کیلومتری محل غرق شدنش از آب گرفته شد.  بسیاری معتقد بودند که او توسط ساواک کشته شده است اما عده‌ای از نزدیکانش معتقدند که او در رود بی‌دخالت کسی یا ارگانی غرق شده است. حدود یک ماه قبل از این حادثه، کتاب ماهی سیاه کوچولو چاپ شده و مورد اقبال مردم ایران و جهان واقع شده بود. کتاب ماهی سیاه کوچولوی مدت‌ها نقش بیان غیر رسمی سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران را ایفا می‌کرد. گفته می‌شود که ۱۰ روز قبل از غرق شدن صمد، تعدادی از مامورین ساواک به خانه محل سکونت او رفته و تهدیدش کرده بودند.  این موضوع ظن که کشته شدنش را بیشتر می‌کرد. سیروس طاهباز دراین‌باره می‌نویسد: «بهرنگی  خواسته بود تنی به آب بزند و چون شنا بلد نبود، غرق شده بود. جلال آل‌احمد مرگ بهرنگی را مشکوک تلقی کرد  اما حرف بهروز دولت‌آبادی برایم حجّت بود که مرگ او را طبیعی گفت و در اثر شنا بلدنبودن.» اسد بهرنگی شنا بلد نبودن صمد را تأیید می‌کند ولی دربارهٔ نظر طاهباز و دیگران می‌گوید: «همه از دهان بهروز دولت‌آبادی حرف زده‌اند نه این که واقعاً تحقیقی صورت گرفته باشد تا به حال برخوردی تحقیقی درباره مرگ صمد نشده‌ است.» طرفداران به قتل رسیدن صمد ادعا می‌کنند که در ماه شهریور رود ارس کم‌آب است و در نتیجه احتمال غرق شدن سهوی وی را کم می‌دانند. اسد بهرنگی کم‌آب بودن محل غرق شدن صمد را تأیید می‌کند و دراین‌باره می‌گوید: «البته بعضی جاها ممکن است پر آب شود. هیچ‌کس نمی‌آید در محلی که جریان آب تند است آب‌تنی یا شنا کند، چه برسد به صمد که شنا هم بلد نبود.» با این وجود تأکید می‌کند: «البته هیچ‌کس ادعا نمی‌کند که فراهتی (کسی که آن روز همراه صمد بود) مأمور ساواک بود یا مأمور کشتن صمد.» گفته می‌شود جلال آل‌احمد شش ماه بعد از مرگ صمد در نامه‌ای به منصور اوجی شاعر شیرازی می‌نویسد: «...اما در باب صمد. درین تردیدی نیست که غرق شده. اما چون همه دلمان می‌خواست قصه بسازیم ساختیم...خب ساختیم دیگر. آن مقاله را من به همین قصد نوشتم که مثلاً تکنیک آن افسانه سازی را روشن کنم برای خودم. حیف که سرودستش شکسته ماند و هدایت کننده نبود به آن چه مرحوم نویسنده‌اش می‌خواست بگوید...» اسد بهرنگی اما می‌گوید: «در زمانی که ما در کنار ارس دنبال صمد می‌گشتیم و صمد راداد می‌زدیم مامورین ساواک به حانه صمد آمده و همه چیز را به هم ریخته بودند. میز تحریر مخصوص او را شکسته بودند و نامه‌ها و یادداشت‌هایش را زیر و رو کرده بودند. و اهل خانه را مورد بازجویی قرار داده بودند، و چند کتاب و یادداشت هم برداشته و برده بودند و خوشبختانه کتابخانه اصلی صمد را که در آن طرف حیاط بود ندیده بودند.» صمد بهرنگی در گورستان امامیه تبریز دفن شده‌ است. * ترجمه فارسی  شعر ترکی بولود قاراچولو متخلص به سهند در رثای صمد: صمد! چه بنویسم صمد! سوختن خرمن پرحاصلم را؟ ریختن کوزه آب گوارایم را؟ التهاب سینه داغدارم را؟ من برایت چه بنویسم صمد؟!      *    *     * حسرتم را که خواهد گفت؟ بر سرشک دیده‌ام چه کسی خواهد نگریست؟ ارس همچنان جریان خواهد داشت. صمد! که را به امداد بطلبم؟ چقدر فریاد بزنم؟ صم....د!   *     *     * به من بگو، بگو ارس! چرا با ما چنین کردی؟ میان دو برادر سدی شدی «سارا»ی مغان را از ما گرفتی فرزند گرانمایه خلق ما را غرق کردی *     *     * بس است! بس...است! ارس قربانیم را بپذیر! @arayehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به گمانم ذهنیتی که آدمها از خود برای هم به یادگار می‌گذارند، از همه چیز بیشتر اهمیت دارد و گرنه همه آمده‌اند که یک روز بروند... «صمد بهرنگی» دوم تیر ماه زادروز صمد بهرنگی فرزند شریف تبریز و آذربایجان، معلم، منتقد اجتماعی، مترجم، داستان‌نویس و محقق در زمینه فولکلور آذربایجانی و خالق کتاب‌های ماندگار از جمله «ماهی سیاه کوچولو» است. یادش سبز و راهش پر رهرو باد... @arayehha
✳️ زیبانگری و عیب‌پوشی که مؤلفه‌ی اصلی هنر زندگی نزد حافظ ❇️ زاهدان، به گناهان و کم‌کاری‌های دیگران، نظری عتاب‌آلود دارند و همین سببِ عبوسی و تُرش‌رویی آنان است. ◀️ زیبانگری و عیب‌پوشی که مؤلفه‌ی اصلی هنر زندگی نزد است، به خوش‌خویی، خوش‌رویی، پذیرش و مدارا می‌انجامد. درست نقطه‌ی مقابلِ «عبوسِ زهد» و «پشیمنه‌پوشِ تُندخو». عیب‌بینی از نظر حافظ‌، عاملِ تُرش‌رویی و سخت‌گیری است. ◀️ پیرِ مغان، چرا اینهمه مهربان و خوش‌خوی است؟ چون عیب‌پوش و زیبابین است: نیکی پیرِ مغان بین که چو ما بَدمستان هر چه کردیم به چشمِ کرمش زیبا بود همین زیبانگری و عیب‌پوشی است که سبب شده پیر خرابات، لطف مُدام داشته باشد: بنده‌ی پیر خراباتم که لطفش دایم است ور نه لطف شیخ و زاهد، گاه هست و گاه نیست ◀️ شیخ و زاهد، هر وقت عیب و گناهی ببینند، لطف‌شان رنگ می‌بازد، اما پیر خرابات،‌ به سببِ عیب‌پوشی، همواره مهربان است. توصیه به عیب‌پوشی، عمدتاً ناظر به روابط انسانی است. عیب‌پوشی و زیبابینی می‌تواند زمینه‌سازِ عشق و دوستی باشد: منم که شهره‌ی شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن ◀️ بد دیدن، دیده‌آلودن است. آلوده شدن است. وقتی چشمِ عیب‌بین داشته باشیم، از دوست داشتن دیگران، باز می‌مانیم. ◀️ به نظر می‌رسد برآمده از این نگاه زیبابین و خطاپوش است که پیرِ حافظ می‌گوید هیچ کم و کاستی در عالَم خلقت ندیده: پیرِ ما گفت خطا بر قلمِ صُنع نرفت آفرین بر نظرِ پاکِ خطاپوشش باد او والیانی را می‌پسندد که «خطابخشِ جرم‌پوش»‌ و یا «جُرم‌بخشِ عیب پوش» هستند. ◀️ توصیه به عیب‌پوشی، مبتنی بر کتمان واقعیت‌های تلخ و ناراستی‌های موجود نیست، بلکه ناشی از «اراده‌ی به زیبا دیدن» است. حافظ می‌داند که جهانِ «فرهادکُش»، «پیر است و بی‌بُنیاد» و از این بی‌بنیادی و عاشق‌کُشی، فریاد هم می‌کشد؛ اما همچنان توصیه می‌کند که به رغمِ این بیدادها «با دل خونین، لب خندان بیاور همچو جام». دلت اگر چه خونین است، اما بخند، عیب‌پوشی کن، و از یاد مَبَر: دمی با غم به سر بُردن، جهان یکسر نمی‌ارزد. ❇️ صدیق قطبی @arayehha