eitaa logo
آرایه های ادبی
1.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
257 ویدیو
124 فایل
با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد این کانال برای دوستداران ادبیات گردآوری شده با آرزوی توفیق سپاس بابت همراهی‌تون @safieghomanjani @nabzeghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ طرحِ مصراعی برای تکمیل‌کردنش از سوی شاعر یا شخصِ مدعی شاعری، یا برشمردنِ چند واژهٔ گاه پرت و بی‌ربط جهتِ گنجانده‌شدن در بیت یا ابیاتی، شیوه‌ای کهن بوده برای سنجیدنِ قریحهٔ شاعران و ارزیابیِ «زودشعری»‌شان. اشارهٔ افسانه‌گونهٔ تذکره‌ها دربارهٔ چگونگیِ راه‌یافتنِ فردوسی به دربارِ محمودِ غزنوی (با گفتنِ این مصراع: «مانندِ سنانِ گیو در جنگِ پشن») مشهور است؛ هم‌چنین اشاراتِ فراوان در تذکره‌های عهدِ صفوی و نیز آن‌چه دربارهٔ آزموده‌شدنِ ملک‌الشعراء بهار در انجمنِ شعر به‌هنگامِ جوانی نقل‌کرده‌اند، همه از این سنتِ دامنه‌دار حکایت دارد. ❇️ برخی از این ابیات و تولیداتِ لحظه‌ای، جذّابیّت و ادبیّت قابلِ‌توجهی نیز دارند. در شعر‌العجمِ شبلی نعمانی (به‌نقل از تذکرهٔ بیضاء) آمده، روزی میرزا خاضع که شاگردِ صائب بود، این مصراعِ ظاهراً بی‌معنی را نزدِ صائب خواند یا اصطلاحاً پیش‌مصراع‌رسانی کرد: «دویدن، رفتن، استادن، نشستن، خفتن و مردن» و صائب با افزودن مصراعی، آن مصراعِ پیش‌پاافتاده اما دارای منطقی که از تکاپو به ایستایی ختم‌می‌شد را به بیتی درخشان بدل‌ساخت: به‌قدرِ هر سکون راحت بوَد بنگر تفاوت را دویدن، رفتن، استادن، نشستن، خفتن و مردن ◀️ تمامیِ هنرِ شاعر و ادبیّت و بلاغتِ بیت در فشردگی کلام، البته بی‌آن‌که این ایجاز به وجهِ رساناییِ کلام آسیبی‌برساند، نهفته است. این نمونه‌ها عمدتاً بر حکایت و روایتی کوتاه، یا خرده‌روایت مبتنی اند. ناگفته نماند که عاملِ اصلیِ امکانِ چنین حذفی را باید آمدنِ مصدرهای مکرّر در بیت دانست؛ مصدر، کارِ فعل را انجام می‌دهد و درعینِ‌حال به فاعل و مفعول و متمّم نیازی ندارد. این شیوه از ایجاز، چندان شیوهٔ مختارِ شاعری هم‌چون صائب نبوده؛ همان‌گونه که ایجاز در شعرِ حافظ نیز بسامدِ بالایی ندارد. اما در شاهنامه و آثارِ سعدی چنین تمهیدی بسامدِ بالایی دارد.‌ ضمناً چنین ایجازی، به‌سببِ تعدّد و تکرارِ افعال، بیت را از تحرّک و پویاییِ بیش‌تری نیز بهره‌مند می‌کند. در این بیت منسوب به فردوسی نیز ایجاز دیده‌می‌شود: پی مصلحت مجلس آراستند نشستند و گفتند و برخاستند مولوی نیز چنین سروده: گفت درختی به باد چند وزی؟ باد گفت: باد بهاری کند گرچه تو پژمرده‌‌ای! این بیت حسن دهلوی نیز شنیدنی است: سر به زانو بود درویشی؛ یکی آن‌جا رسید گفت: تنهایی تو؟ گفت: آری شدم، تا آمدی! و نیز مطلعِ این مرثیهٔ زیبا از قاآنی: بارد؛ چه؟ خون؛ که؟ دیده؛ چسان؟ روزوشب؛ چرا؟ از غم؛ کدام غم؟ غمِ سلطانِ اولیا ❇️ مطلب از احمدرضا بهرام پور @arayehha
پاک همان پاک است اینکه برخی از بیت‌های فردوسی پس از پژوهش‌ها و ارزیابی‌ها و منبع‌شناسی‌های فراوان همچنان با غلط‌های فاحش منتشر می‌شود و مسائل ابتدایی و بدیهی ادبی در تصحیح آنها رعایت نمی‌شود، نشان می‌دهد که با همهٔ گام‌های استواری که برداشته شده است، هنوز یکی از شرایط لازم برای تصحیح این اثر برجسته به خوبی فراهم نشده است و آن چیزی نیست جز تسلط بر قواعد فنی شعر کهن فارسی، به ویژه اصول وزن و قافیه. در بیت زیر از شاهنامه، در هر دو پیرایش دکتر خالقی مطلق (چاپ دبا، ج ۶، ص ۵۹۹؛ چاپ سخن، بخش دوم، ص ۵۷۷)، کلمهٔ «پاک» با خودش قافیه شده‌ است و این اشکال از فرط بدیهی بودن مایه‌ی شگفتی است: بشستش به دینِ به و آبِ پاک وزو دور شد گرد زنگار، پاک (شاهنامه، داستان بهرام گور) این که برخی از واژه‌ها کاربردهای ثانوی و مجازی می‌گیرند و در معناهای فرعی به کار می‌روند در قانون قافیه اثر ندارد. «نام» با «نام» به معنای «آبرو» قافیه نمی‌شود. «جای» با «جای» به معنای «رتبه و مقام» قافیه نمی‌شود. «گرفتن» با «گرفتن» به معنای «فرض کردن» قافیه نمی‌شود. «کار» با «کار» به معنای «جنگ» قافیه نمی‌شود. «خوب» با «خوب» به معنای «زیبا» قافیه نمی‌شود. پس «پاک» در کاربرد قیدی باز همان «پاک» است و نمی‌تواند با «پاک» در کاربرد صفتی قافیه شود. عیب تکرار قافیه در مصراع دوم بیت مورد بحث جز خلاف قاعده بودن و ناسازگاری با سبک فردوسی و عرف شعر فارسی، اشکال دیگری هم دارد و آن این که با روش درست تصحیح علمی هم مطابق نیست. در تصحیح علمی مجاز نیستیم بر خلاف سندهای کهن عمل کنیم. هنگامی که همه‌ی نسخه‌های معتبر و نیمه‌معتبر (بیش از پانزده دست‌نویس قدیمی و متأخر) در قافیه‌ی مصراع دوم کلمه‌ی «خاک» را ضبط کرده‌اند، هیچ منطق علمی‌ای به مصحح اجازه نمی‌دهد که ضبط یکی از نسخه‌های فرعی و متأخر خود را وارد متن کند و همه‌ی سندهای معتبر را نادیده بگیرد. در بقیهٔ نسخه‌ها از جمله‌ نسخه‌ی بیروت که در پیرایش دوم مورد استفاده بوده است، قافیهٔ مصراع دوم «خاک» است، با نویسش زیر یا نویسشی نزدیک بدان که باید وارد متن می‌شد: بشستش به دینِ به و آب پاک وزو دور شد گرد و زنگار و خاک ❄️☃️ C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
** تحلیل و زیبایی شناسی شعری نیمایی از نیما یوشیج « علی اسفندیاری » پدر شعر نو تو را من چشم در راهم شباهنگام که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم تو را من چشم در راهم شباهنگام در آن دم که بر جا درّه ها چون مُرده ماران خفتگانند در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گَرَم یاد آوری یا نه، من از یادت نمی کاهم تو را من چشم در راهم علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج در ۲۱ آبان سال ۱۲۷۶ شمسی در روستای« یوش» از توابع شهرستان نور پا به عرصه وجود گذاشت. کودکی او در دامان طبیعت گذشت و با آرامش کوهستان انس گرفت. در آغاز نوجوانی با خانواده خود به تهران رفت و پس از گذراندن دوران دبستان برای آموختن زبان فرانسه وارد مدرسه « سن لویی» شد. وی با تشویق و دلسوزی معلمی مهربان و فرهیخته به نام « نظام وفا» به شعر و شاعری روی آورد. آشنایی با زبان فرانسه و بهره گیری از آثار ادبی شاعران فرانسوی نیز پنجره تازه ای به روی او گشود. وی در آغاز به سبک پیشینیان و به ویژه سبک خراسانی شعر می گفت. سپس وارد مرحله تازه تر و جدّی تری شد. نیما در سال ۱۳۰۱ شمسی با سرودن « افسانه» تحولی در شعر ایجاد نمود که آن را سرآغاز شعر نو دانسته اند و در ادامه با سرودن « ققنوس» در سال ۱۳۱۶ شمسی به شکل و بیان کاملاً تازه ای دست یافت. مهم ترین آثارش عبارت اند از: قصه رنگِ پریده، خانواده سرباز، افسانه، ماخ اولا، شهر شب و شعر صبح، آب در خوابگه مورچگان، مانلی و خانه سریویلی، مرقد آقا، کندوهای شکسته و ... نیما در ۱۳ دی ۱۳۳۸  شمسی به علت بیماری ذات الریه درگذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. سپس در سال ۱۳۷۲ خورشیدی بنا به وصیت وی پیکر او را به خانه‌اش در یوش منتقل کردند. تاریخ سرایش این شعر نیمایی در زمستان ۱۳۳۶ ثبت شده است. نیما آن را در رکن مفاعیلن یعنی بحر هزج سروده است. مصراع ها ( سطرها ) با توجه به کوتاه و بلندی آن ها از دو تا شش پایه عروضی تشکیل شده اند. کلمات « شباهنگام» و « دام» در مصراع های اوّل و ششم و نیز واژگان « راهم» و « نمی کاهم» در مصراع های چهارم و هفتم قافیه های شعر را تشکیل می دهند. در این شعر کوتاه نیمایی که از هشت مصراع ( سطر ) تشکیل شده است؛ مصراع « تو را من چشم در راهم » در مفهوم کنایی در انتظار کسی یا چیزی بودن، سه بار تکرار شده است که بیانگر تأکید فراوان شاعر است و مصراع کلیدی شعر محسوب می گردد. هر چند شاعر با آوردن اوّل شخص مفرد، این انتظار کشیدن را به ظاهر انفرادی نشان می دهد، امّا باید بپذیریم که این « من» در واقع « ما» به حساب می آید و به همه افراد جامعه برمی گردد؛ چرا که شاعر در ادامه در مصراع سوم با آوردن« دلخستگان»  قرینه ای را برای « ما » بودن « من» ارائه می دهد. در « انتظار کشیدن» هر چند سختی و عذاب وجود دارد، امّا امیدوار بودن به حصول چیزی یا وصل کسی سبب می شود تا رنجِ انتظار خوشایند جلوه کند؛ به ویژه اگر این انتظار کشیدن، انتظار جمعیِ دلخسته باشد. جمعی که از ظلم و جور به تنگ آمده اند و منتظر کسی یا چیزی هستند که تحوّلی در جامعه ایجاد کند. دو ویژگی بارز بهره گیری از عناصر طبیعت و ترسیم سیمای جامعه عصر شاعر در بیانی نمادین در این سروده کاملاً آشکار است. شاعر با تکرار واژه شباهنگام و همچنین رنگ سیاهی، سایه ها، دلخستگان، اندوه، مُرده ماران، خفتگان و ... به خوبی تصویری نگران کننده و تأسف انگیز از ظلم و جور حاکم در جامعه، در خواب غفلت بودن مردم و فضای تیره و پُر از اندوه را به نمایش می گذارد. شاعر این فضای تیره و پُر از غم را به ظاهر در محیطی محدود یعنی در محل زندگی خود ترسیم کرده است، در حالی که این فضا می تواند گسترش یابد و کل جامعه را دربرگیرد. او در آغاز با تصویری از شاخه های درخت تلاجن که در هنگام شب سیاهی و اندوه را مضاعف نموده اند، از رنج دیدگانی سخن می گوید که از ظلمت و ستم به تنگ آمده اند و چشم انتظار منجی هستند تا نور و روشنی را برایشان به ارمغان آورد. او با توصیفاتی که از درّه های پیچ در پیچ مانند مارهای مُرده و پیچیدن نیلوفر به دور سرو کوهی ارائه می دهد، این فضای آمیخته با تیرگی و ظلم را وحشت آور ترسیم می کند. شاعر در واقع از محیطی سخن به میان می آورد که عوامل و کارگزاران ظلم همچون مارها کمین کرده اند و ترس و وحشت را در همه جا می گسترانند و با ایجاد رُعب و مزاحمت های پی در پی برای انسان های سرو قامت و آزاده مشکل ایجاد می کنند و آن ها را گرفتار می نمایند. در این حال همه چشم در راه و در انتظار کسی یا چیزی هستند که با حضور نورآفرین خود بر این شب تیره غلبه کند و روشنایی را به جامعه هدیه دهد. ادامه👇 ❄️☃️
حضور عناصر خیال در این سروده کوتاه پُر رنگ است. واج آرایی یا نغمه حروف در صامت « م » در مصراع نخست و مصوّت « ا » در مصراع دوم وجود دارد. یک سلسله از تناسب را در واژگانِ شاخ ( شاخه)، تلاجن، نیلوفر، سرو کوهی و درّه می بینیم و سلسله ای دیگر را در کلمات چشم، دست و پا و نیز در واژه های رنگ، سیاهی و سایه مشاهده می کنیم. در مصراع « تو را من چشم در راهم » تکرار دیده می شود و چشم در راه کنایه از منتظر ماندن و در انتظار کسی یا چیزی بودن است. در مصراع پنجم درّه ها از لحاظ شکل ظاهری به مارهای مُرده یا خفته تشبیه شده اند. در مصراع ششم ترکیبات« دست نیلوفر» و « پای سرو کوهی» اضافه استعاری و تشخیص هستند. سخن پایانی اینکه: نیما با ارائه شعری کوتاه و منسجم که در آن مضمونی ارزشمند و تأمّل برانگیز را به مخاطبان خود عرضه نموده است، توانسته است با استفاده از صوّر خیال، بهره گیری از عناصر طبیعت و ترسیم سیمای جامعه روزگار خود در بیانی نمادین، خواننده را مجذوب نماید و در او تأثیر بگذارد. ❄️☃️ C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
چهاردهم دی ماه زادروز «حسین محی الدین الهی قمشه ای» ادیب، نویسنده، شاعر، مترجم و مولوی شناس @arayehha
‍ ‍ ‍ ۱۴ دی زادروز حسین محی‌الدین الهی‌قمشه‌ای (زاده ۱۴ دی ۱۳۱۸ تهران) نویسنده، مترجم، نقاش، خوشنویس و استاد زيبایی‌شناسی او فرزند مهدی الهی‌قمشه‌ای، فیلسوف، عارف، مجتهد، استاد دانشگاه، شاعر و مترجم معروف قرآن است. وی تحصیلات دانشگاهی را در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران تا درجه دکتری به پایان برد و نیز تحصیلات حوزوی را نزد پدر و استادان دیگر دنبال کرد. تحصیلات حوزوی وی شامل دوره کامل دروس و مباحث اسلامی از جمله اخلاق، منطق، فلسفه و کلام، فقه اسلامی، زبان و ادبیات عرب، ادبیات فارسی با تمرکز بر شعرای عرفانی همچون نظامی، مولانا، سعدی، حافظ و محمود شبستری است. او در دانشگاه تهران و سایر مراکز آموزش عالی در داخل و خارج کشور پرداخته و در کنار آن به تألیف و ترجمه در زمینه عرفان و ادبیات و زیبایی‌شناسی مشغول شد و در سال ۱۳۵۸ قریب به یک‌سال نیز ریاست کتابخانه ملی ایران را عهده‌دار بود. همسرش، پروین زندی، دارای درجه دکتری در رشته علوم و صنایع غذایی و استاد دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و مؤلف و مترجم کتاب‌ها و مقالات زیادی در زمینه علوم غذایی است. وی هدف خود را «آشنا کردن انسان‌ها، به خصوص جوانان و نوجوانان با لذت‌های متعالی که از زیبایی، دانایی و نیکویی سرچشمه می‌گیرند» می‌داند. این لذات را «مائده‌های آسمانی و غذای روح» می‌داند و معتقد است که همه جنگ‌ها و فسادها در عالم در اثر بی‌اعتنایی به این مائده‌های آسمانی است. لذات مادی، از آنجا که دارای انواع محدودیت است، همیشه مورد نزاع و کشمکش و دستمایه جنگ‌ها و استثمارها و استعمارها بوده‌است؛ لذاتی که نهایتاً به خور و خواب و خشم و شهوت باز می‌گردد. نظریه لذات متعالی می‌کوشد که سطح لذات مردمان را از فرود به فراز آورد و آن قلمرو زرین ادبیات، هنر و اخلاق است. آنجا بهشت است از آنکه کسی را با کسی پیکار نیست. اگر همه مردمان چون "سورن کی‌یِرکِگارد" عاشق موتسارت شوند باکی نیست و دوئلی نخواهد بود. اینجا فلک بی‌پایان و نامحدود است و همه می‌توانند هرآنچه نزدشان محبوب است، با دیگران تقسیم کنند. هموار کردن راه رسیدن به این لذات از طریق ادبیات ارزنده کلاسیک، هدفی است که وی دنبال می‌کند و در آثارش منعکس شده‌است. آثار: وی دارای تألیفات و ترجمه‌های متعددی است و تعداد زیادی سخنرانی به زبان‌های فارسی و انگلیسی در دانشگاه‌ها و سازمان‌های مختلف داخل و خارج از کشور ایراد کرده که برخی از آنها از طریق رسانه ملی پخش شده است. @arayehha
    "بجز از عشق نگویم نکنم هیچ بیانی"    سر سودای که داری تو که سود دو جهانی    عاشق روی تو باشند همه خیل ملایک    عنکبوتی است جهان دام نهان کرده به هر سو    باطن ذات تو باغی است پر از سنبل و ریحان    دل به مردار چه بندی تو که سیمرغ زمانی    جانب وصل تو پویند همه عالی و دانی    حیف باشد چو تو مرغی که در این دام بمانی    آهوی جان ز چه در وادی بی ذرع چرانی    طمع سیم و زر و وسوسه ی جاه و مقامات    گوش خود دور کن از غلغله ی زاغ و زغن ها    عاقلان، یوسف جان را مفروشید به درهم    طفل عشقم چه کنم جز سخن عشق ندانم    از کفت بُرد به یغما گهر نقد جوانی    تا بگویند به گوشت همه اسرار نهانی    عاشقان، اشک روان را مفروشید به نانی    بجز از عشق نگویم نکنم هیچ بیانی      @arayehha
بشنو از نی چون حكایت می‌كند از جدایی‌ها شكایت می‌كند سخن را از نی باید شنید، از آن كس كه نیست؛ آن كس كه هست از هواهای خود می‌گوید و حدیث نفس می‌كند و حكایت او شكایت از محرومیت‌ها و ناكامی‌های خاكی اوست. یا حكایت توفیقات وهمی و خیالی كه او را معجب و مغرور می‌كند و به جور و ستم وامی‌دارد. اما آن كس كه بندبند وجودش را از هواهای خویش خالی كرده و چون نی لب خود بر لب معشوق نهاده و دل به هوای او و نفس او سپرده است، حكایتی دیگر و شكایتی دیگر دارد. "حسین محی الدین الهی قمشه ای" @arayehha
آرایه های ادبی
۱۴ دی زادروز حسن لاهوتی (زاده ۱۴ دی ۱۳۲۳ سبزوار – درگذشته ۱۷ اسفند ۱۳۹۱ آمریکا) نویسنده، مترجم و مولوی‌پژوه او پس از دریافت لیسانس در رشته زبان انگلیسی از دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد شد، فوق لیسانس را از دانشگاه ایالتی میشیگان «MSU» دریافت کرد و بعد از انقلاب به مشهد بازگشت. وی از سال ۱۳۶۳ به‌عنوان مترجم در بنیاد پژوهش‌های آستان‌قدس رضوی مشغول شد و نیز به تدریس در دانشگاه پرداخت. وی از شاگردان و همراهان جلال‌الدین آشتیانی بود و لاهوتی کتاب شرح مثنوی معنوی اثر رینولد نیکلسون را با راهنمایی و در کنار آشتیانی ترجمه کرد و بر آن تعلیق نوشت. ترجمه مجموعه شش‌جلدی شرح بر مثنوی معنوی (برگزیده چهاردهمین دوره کتاب سال ایران) شد. او جان جان، منتخبات دیوان شمس، دیگر اثر رینولد نیکلسون را نیز به فارسی برگرداند. از دیگر آثار لاهوتی می‌توان به ترجمه دو کتاب شکوه شمس و محمد رسول خدا نوشته آنه‌ماری شیمل، استاد دانشگاه هاروارد، اشاره کرد. همچنین ترجمه کتاب مولانا: دیروز تا امروز، شرق تا غرب نوشته فرانکلین لوئیس، استاد دانشگاه شیکاگو، نیز از دیگر کارهای اوست. کتاب ارغنون مولوی، تفسیری دقیق و ساده از چند داستان مثنوی معنوی، تنها تألیف اوست. همچنین بیش از پنجاه مقاله در نشریه‌های تخصصی همچون کلک، بخارا، گلچرخ، و حکمت و معرفت از او به‌جای مانده‌است. آرامگاه وی در باغ خواجه ربیع مشهد است. آثار تألیف: ارغنون مولوی، تهران: نامک ۱۳۹۰ سوی هستی؛ داستان مولوی با مثنوی تصحیح و مقابله مثنوی نیکلسون و نسخه قونیه ترجمه: مولانا: دیروز تا امروز، شرق تا غرب، نویسنده: فرانکلین لوئیس، تهران: نامک ۱۳۸۴ محمد (ص) رسول خدا، نویسنده: آنه‌ماری شیمل، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۸۳ جانِ جان؛ منتخباتی از دیوان شمس همراه با ترجمه انگلیسی و توضیحات، جلال‌الدین محمدبن محمد مولوی، مصحح: رینولد الین نیکلسون، تهران: نامک ۱۳۸۱ شرح مثنوی معنوی مولوی (۶ جلد) نویسنده: رینولد الین نیکلسون، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۷۴ مسلمانان هند بریتانیا، نویسنده: پی هاردی، مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی ۱۳۷۰ شکوه شمس، سیری در آثار و افکار مولانا جلال‌الدین رومی، نویسنده: آنه‌ماری شیمل، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۶۷ جنبش اسلامی و گرایش‌های قومی در مستعمره هند، نویسنده: مشیر‌الحسن، مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی ۱۳۶۷ خدمات مسلمانان به جغرافیا، نویسنده: نفیس احمد، مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی ۱۳۶۷. @arayehha
‍ ‍ ۱۴ دی زادروز علی‌اکبر کسمایی (زاده ۱۴ دی ۱۲۹۹ تهران -- درگذشته ۱۶ بهمن ۱۳۷۲ تهران) نویسنده، مترجم و روزنامه‌نگار او پس از گذراندن دوره‏ مقدماتى، تحصیلاتش را در رشته‏ معقول و منقول ادامه داد و پس از لیسانس، براى ادامه تحصیل در رشته‏ روزنامه‌نگارى، به مصر رفت و در این فرصت توانست در زبان عربى تبحر یابد. وی نویسندگى را با کار در روزنامه‏ «امید» آغاز کرد و در شمار قدیمی‌ترین روزنامه‏ نگاران قرار گرفت. مدتى سردبیر مجلات «صبا» و «وحید» بود و سرانجام به همکارى با روزنامه‏ «اطلاعات» پرداخت و فعالیتى نزدیک به پنجاه سال با این روزنامه داشت. او به زبان‏هاى فرانسوى، انگلیسى و عربى مسلط بود و علاوه بر تألیفاتش تعدادى کتاب نیز ترجمه کرده است. گزیده آثار: «عشق بزرگان» ترجمه و تألیف «بالتازار» ترجمه «خدایان عشق اشک می‌ریزند» ترجمه «دنبال زن» ترجمه از عربى «روانشناسى در خدمت بشر» ترجمه «گلهاى وحشى» ترجمه «مرد خون آشام» ترجمه «احوال و آثار فرانکلین» «از چند نویسنده‏ بزرگ دنیا» «پریچهرگان تاریخ» «جهنم دره» «علل شکست آلمان، جاسوس انگلیسى» «قرن دیوانه» بحران تمدن فرهنگ و نادانی‌هاى دوران دانش. @arayehha
بامداد آدینه (ناهیدشید آریایی) دوستان عزیزم به نیکی و شادی هدیه امروز حافظ شیرین سخن به شما مهربانان دیوان حافظ غزل شماره ۱۶۷     🍃🌹🎼🌹🍃🌹🎼🌹🍃🌹🎼🌹🍃 ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ما را رفیق و مونس شد نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد به صدر مصطبه‌ام می‌نشاند اکنون دوست گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد خیال آب خضر بست و جام اسکندر به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد طربسرای محبت کنون شود معمور که طاق ابروی یار منش مهندس شد لب از ترشح می پاک کن برای خدا که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود که علم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد چو زر عزیز وجود است نظم من آری قبول دولتیان کیمیای این مس شد ز راه میکده یاران عنان بگردانید چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد معنی لغات غزل:   ستاره يي : ( استعاره )منظور شاه شجاع است ، نوجواني. ماه مجلس: ( استعاره ) منظور شاه شجاع است ، شاخص اهل مجلس. رَميده: سر خورده. رفيق ومونس :  همدم ومصاحب . غمزه : حركات دلبرانه چشم وابرو  و در اصطلاح صوفيه فيض و جذبه باطن. مسئله: سؤال ، پرسش ، مطلبي براي پر سش. مسئله آموز: پاسخگوي  سؤال و پرسش ، حل كننده مشكل سؤال شده . مُدَرِّس : استاد ، تدريس كننده  ، درس دهنده . به بوي او : به اميد او ، در آرزوي او . عارض: چهره. مَصطبه: : سكو سكوي محوطه  سر بينه حمام  و سالن ميخانه ها كه مشتريان برآن نشينند وآن از كف زمين بالاتر  است. مير مجلس: رئيس  وتشريفات  مجلس. گدای شهر :  منظور از خود شاعر است . خيال آب خضر  بست: انديشه خوردن آب حيات در خيالش نقش بست . جام كيخسرو:  جام جمشيد، جام گيتي نما ي كيخسرو  كه به جام جمشيد  معروف شده است. جرعه نوشي:باده نوشي. ابوالفوارس: لقب شاه شجاع كه مادرش به او عطا كرد . طرب سرا: خانه شادي ، جاي عيش ونوش . طرب سراي  محبت : (اضافه تشبیهی ) محبت به خانه شادي تشبيه شده است. معمور : آبادان . طاق ابروي يار منش مهندس شد: طاق ابروي يار من مهندس شد. ترشح: تراوش ، افشانده شدن قطرات به اطراف . موسوس : به وسوسه افتادن ، به هوس افتادن. كرشمه: غمزه  ، رفتار توأم با حركات ناز آلود . بي خبر افتاد و بي حّس شد:  كنايه از مست شدن و از خود بي حس شدن. عزيز  وجود : وجود عزيز  ، وجود گرانبها.           قبول: پذيرش . اين مسّ:  كنايه از شعر ،اين شعرحافظ . مفلس : تهيدست  ، تنگدست  فقير و بي نوا. @arayehha