۱۵ دی زادروز بهرام صادقی
(زاده ۱۵ دی ۱۳۱۵ نجف آباد -- درگذشته ۱۲ آذر ۱۳۶۳ تهران) نویسنده
او نویسنده داستان کوتاه و از مهمترین چهرههای جُنگ اصفهان بود. از وی یک مجموعه داستان کوتاه بهنام سنگر و قمقمههای خالی و همچنین یک داستان بلند بهنام ملکوت باقیمانده است. اغلب داستانهای وی نمایانگر فروپاشی و بیهودگی زندگی شهری است. وی دوران ابتدایی را در دبستان دهقان نجفآباد گذراند و سپس به همراه خانواده به اصفهان نقل مکان کرد و در دبیرستان ادب اصفهان مشغول به تحصیل شد. در آنجا بود که با افرادی چون منوچهر بدیعی، محمد حقوقی و رامین فرزاد و ایرج باقرپور آشنا شد و به تدریج توانست برخی از اشعارش را در مجلات بهچاپ برساند. در سال ۱۳۳۴ و پس از قبولی در رشته پزشکی دانشگاه تهران، اصفهان را ترک کرد و مقیم تهران شد.
او از ۲۰ سالگی همزمان با تحصیل در رشته پزشکی، داستانهایش را در مجلات ادبی بهچاپ رساند. وی پس از سی سالگی کمتر مینوشت. اولین داستان کوتاهش وقتی ۲۰ ساله بود منتشر شد و «ملکوت» تنها داستان بلندش، را در ۲۵ سالگی منتشر کرد. برخی منتقدان ملکوت را با رمان بوفکور صادق هدایت مقایسه میکنند. مجموعه داستان «سنگر و قمقمههای خالی»، داستان بلند «ملکوت» و چند داستان کوتاه پراکنده، کل آثار او را تشکیل میدهند. همین دو کتاب چاپ شده آنقدر بود که او را از بزرگترین داستان نویسان معاصر ایران و صاحب سبکی پیشرو بدانند.
از نگاه دیگران:
گلشیری در مراسم درگذشت بهرام صادقی، مرگ او را یکی دیگر از بازیهای عجیب و شوخیهای متفاوت صادقی میخواند و میگوید: او همچنان دارد با ما شوخی میکند. من میدانم که این هم یکی از شوخیهای اوست.
خسرو گلسرخی میگفت: «نوشتههای بهرام صادقی کارنامه دو دهه از تاریخ زندگی اجتماعی ما است.
کتابشناسی:
سنگر و قمقمههای خالی ناشر کتاب زمان (۱۳۴۹)
ملکوت - تنها داستان بلند بهرام صادقی
@arayehha
آرایه های ادبی
۱۵ دی زادروز صالح حسینی
(زاده ۱۵ دی ۱۳۲۵ سنقرِ کرمانشاه) مترجم و منتقد
او مدرک کارشناسی و ارشد از دانشگاه شیراز گرفت و دکترای زبان انگلیسی را از دانشگاه جورج واشینگتن دریافت کرد و در سال ۱۳۵۸ به ایران بازگشت و در سال ۱۳۷۶ بهعنوان مترجم و منتقد نمونه کشور از سوی وزارت ارشاد برگزیده شد.
از جمله کارهای مشهور او ترجمه کتاب ۱۹۸۴ اثر جرج اورول و مقدمه دنیای قشنگنو ترجمه سعید حمیدیان و ترجمه رمان دل تاریکی اثر جوزف کنراد یکی دیگر از ترجمههای معروف او در حوزه ادبیات است. وی همچنین کتابی با نام نظری به ترجمه، درباره فنون و هنر ترجمه نوشته است.
او در دانشگاه شهید چمران اهواز و موسسه آموزش عالی جهاد دانشگاهی خوزستان تدریس میکند.
آثار:
بررسی تطبیقی خشم و هیاهو و شازده احتجاب
کاشیگری کاخ کاتبان
گلشیری کاتب و خانه روشنان
گلهای نیایش
نظری به ترجمه
نیلوفر خاموش: نظری به شعر سهراب سپهری
فرهنگ برابرهای ادبی
تحریر کارگاه خیال: مقالههای ادبی و نقد ادبی
ترجمهها
به سوی فانوس دریایی اثر ویرجینیا وولف
خشم و هیاهو اثر ویلیام فاکنر
برخیز ای موسی اثر ویلیام فاکنر
ابشالوم، ابشالوم! اثر ویلیام فاکنر
برادران کارامازوف اثر فیودور داستایفسکی
مرگ ایوان ایلیچ اثر لئو تولستوی
آخرین وسوسه مسیح اثر نیکوس کازانتزاکیس
گزارش بهخاک یونان اثر نیکوس کازانتزاکیس
قمارباز اثر فیودور داستایفسکی
دل تاریکی اثر جوزف کنراد
لرد جیم اثر جوزف کنراد
زیر کوه آتشفشان اثر مالکولم لاوری
رمز کل: کتاب مقدس و ادبیات اثر نورتروپ فرای
تحلیل نقد اثر نورتروپ فرای
۱۹۸۴ اثر جورج اورول
مزرعه حیوانات اثر جورج اورول
موبی دیک یا نهنگ بحر اثر هرمان ملویل
مكبت، اثر شكسپير
کتاب سیاه اثر اورهان پاموک
روشنایی در اوت اثر ویلیام فاکنر
فهرستِ مقالات در چند سال گذشته
از مقالاتِ ادبیِ وی گزینههای زیر است:
«ماجرای من و دل تاریکی» مجموعه مقالات نخستین همایش ترجمه ادبی در ایران، انتشارات دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد ۱۳۷۹.
«نکتههای قابل آموزش در ترجمه» مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید چمران اهواز، پاییز ۱۳۷۹.
«درد جاودانگی و ترجمه پهناور» مجله بخارا، سال ۱۳۷۹.
«مماثلههای آینه درخشم و هیاهو» مجله کارنامه، سال ۱۳۸۱.
«بکت و مسئله حضور تئاتر» مجله سمرقند، سال اول، شماره اول، بهار ۱۳۸۳
@arayehha
آرایه های ادبی
۱۵ دی زادروز خسرو فرشیدورد
(زاده ۱۵ دی ۱۳۰۸ ملایر -- درگذشته ۹ دی ۱۳۸۸ تهران) استاد زبان و ادبیات فارسی
او برای تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه تهران رفت.
در سال ۱۳۴۲ با ارائه پایاننامه دکتری باعنوان «قید در زبان فارسی و مقایسه آن با قیود عربی و فرانسه و انگلیسی» (با استاد راهنمایی محمد معین) درجه دکتری در زبان و ادبیات فارسی گرفت. از سال ۱۳۴۳ به تدریس در دانشگاه اصفهان مشغول شد. از سال ۱۳۴۷ در دانشگاه تهران به تدریس در رشته دستور زبان فارسی و نقد شعر و متون فارسی پرداخت و تا هنگام بازنشستگی استاد دانشگاه تهران بود.
ِاو به زبانهای عربی و فرانسوی تسلط داشت و با زبانهای انگلیسی، پهلوی، اوستایی و فارسی باستان آشنایی کافی داشت. تخصص اصلی او، دستور زبان و نگارش فارسی و نقد ادبی و سبکشناسی بود. همچنین سالها عضو گروه پژوهشی لغتنامه دهخدا بود. او شعر نیز میسرود. قالبِ اغلب شعرهای وی غزل "با مضامین عاشقانه و اجتماعی" بود.
فرشیدورد در طول زندگی زناشویی هرگز صاحب فرزندی نشد و بعد از جدا شدن از همسر خود، دیگر ازدواج نکرد. او بیپروا بود و گاهی به کارهایی که در نظام جمهوری اسلامی انجام میشد معترض بود و به همین دلیل از تدریس در مقطع کارشناسی منع شد. پس از بازنشستگی از دانشگاه تهران، مدتی را با بستگانش زندگی کرد و پس از آن به سرای سالمندان نیکان منتقل شد.
آرامگاه وی در قطعه ۲۵۶ بهشتزهرا است.
تألیفات:
فرشیدورد علاوه بر بیش از ۲۰۰ مقاله ۱۶ عنوان کتاب منتشر کرد و همچنین دو مجموعه شعر با عنوانهای حماسه انقلاب و صلای عشق "با مقدمهای در معرفی شعر فارسی امروز" برجای گذاشتهاست. مشهورترین کتابهای او:
جمله و تحول آن در زبان فارسی
دستور مختصر تاریخی زبان فارسی
دستور مفصل امروز برپایه زبانشناسی جدید
دستوری برای واژهسازی: ترکیب و اشتقاق در زبان فارسی، ترکیب و تحول آن در زبان فارسی
تاریخ مختصر زبان فارسی از آغاز تاکنون
عربی در فارسی
مسئله درست و غلط، نگارش و پژوهش در زبان فارسی
فعل و گروه فعلی و تحول آن در زبان فارسی (پژوهشی در دستور تاریخی زبان فارسی)
نمونه شعر:
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست
آن کشور نو، آن وطن دانش و صنعت
هرگز به دلانگیزی ایران کهن نیست
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفیست که در کلگری و نیس و پکن نیست
در دامن بحر خزر و ساحل گیلان
موجیست که در ساحل دریای عدن نیست
در پیکر گُلهای دلاویز شمیران
عطریست که در نافه آهوی ختن نیست
آوارهام و خسته و سرگشته و حیران
هرجا که روم هیچکجا خانه من نیست
آوارگی و خانهبهدوشی چه بلاییست
دردیست که همتاش در این دیر کهن نیست
من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهمِ سخن نیست؟
هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران
بیشبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست
پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران
لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست
هرچند که سرسبز بُوَد دامنه آلپ
چون دامن البرز پُر از چینوشکن نیست
این کوه بلند است ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست
این شهر عظیم است ولی شهرِ غریب است
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
@arayehha
آرایه های ادبی
۱۵ دی زادروز محمدجواد شریعت طالخونچه
(زاده ۱۵ دی ۱۳۱۵ طالخونچه مبارکه اصفهان -- درگذشته ۴ آبان ۱۳۹۱ اصفهان) نویسنده، مترجم، فرهنگنویس، قرآنپژوه، مولویپژوه، حافظشناس
او در سال ۱۳۳۴ در دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسی به تحصیل مشغول شد و در همان زمان به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و در سال ۱۳۳۷ با لیسانس فارغالتحصیل شد و به زادگاهش بازگشت.
وی مدت ۱۰ سال دبیر دبیرستان بود و در سال ۱۳۳۹ اولین اثرش به نام املای صحیح را با مقدمه دکتر محمد معین منتشر کرد. دومین اثر او کتاب دستور زبان تطبیقی فارسی و انگلیسی بود که شامل قواعد هردو زبان و مقایسه آنها است. از دیگر کارهای او در این دوره، تألیف دوجلد کتاب املا برای دانش آموزان دبیرستان و دو فرهنگ کوچک لغت فارسی و کتاب تجزیه و ترکیب اشعار گلستان بود.
او در سال ۱۳۳۹ در دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران پذیرفته شد و در خرداد ۱۳۴۷ از رسالهاش باعنوان مطالعه در ترجمه تفسیر طبری به راهنمایی محمدتقی مدرس رضوی دفاع کرد و در سمت استادیار در دانشگاه اصفهان مشغول به کار شد. وی در دوران تحصیل از دو کس فایده بسیار برد: بدیعالزمان فروزانفر و محمد معین. معین کسی بود که او را با تحقیق آشنا کرد و روز اول ورود او به دانشگاه با درس معین آغاز شد و در همان روز اول درس، رسالهای درباره خواجه نظامالملک بر عهدهاش گذاشت و منابعی هم معرفی کرد. فروزانفر نیز تأثیر بسزایی بر او داشت. از دیگر استادان او میتوان به استاد همایی، مدرس رضوی و بدیع الزمانی اشاره کرد.
فعالیتهای علمی شریعت با ورود به دانشگاه بیشتر شد و غیر از نگارش مقالات علمی با تألیف و ترجمه برخی کتب، نیاز دانشجویان رشته ادبیات را مرتفع ساخت. از جمله این آثار میتوان به ترجمه جلد اول تا چهارم مبادیالعربیه به همراه پاسخ تمرینها، دستور زبان فارسی و آیینه عبرت "شرح قصیده ایوان مدائن خاقانی" اشاره کرد.
او از سال ۱۳۵۰ بهعنوان مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان بهکارش ادامه داد و در بیشتر سمینارها و همایشهای علمی و ادبی، سخنرانیها و مقالات ارزندهای را عرضه کرد. وی در کنار فعالیتهای تخصصی دستور زبان، تحقیقاتی مطابق ذوق و سلیقه خود انجام میداد که حاصل آنها آثاری چون: سخنان پیر هرات، پروین ستاره آسمان ادب ایران بود.
شریعت درسال ۱۳۵۲ به انگلستان رفت و در آنجا تدریس ادبیات فارسی در دانشگاه دورهام را بهعهده گرفت و در سال ۱۳۵۶ به همراه غلامرضا ستوده به چین سفر کرد و در آنجا برای تألیف فرهنگ فارسی - چینی به استادان دانشگاه پکن یاری رساند که این اثر در سال ۱۹۸۰ برنده جایزه یونسکو شد. همچنین حاصل جستجوی او در میان نسخ خطی کتابخانه مسجد دون شی در پکن، تصحیح و چاپ کتاب منهاج الطلب بود.
آثار:
تصحیح شرح مثنوی خوارزمی بهنام جواهر الاسرار و زواهر الانوار که بهعنوان کتاب سال برنده جایزه شد.
تصحیح شرح دیگری در باب مثنوی با عنوان اسرارالغیوب نوشته خواجه ایوب.
کشفالابیات مثنوی بر اساس چاپ نیکلسون که از آثار مرجع درر ادبیات فارسی است.
در باب قرآن پژوهی فهرست تفسیر کشف الاسرار و عده الابرار که از تفاسیر قرآن و منبعی در احادیث و اقوال صوفیان بهشمار میرود و چهارده روایت قرآن نیز از دیگر پژوهشهایی قرآنی او محسوب میشود.
در زمینه حافظ افزون بر مقالات متعدد، اثری با عنوان دیوان حافظ با معانی اشعار و لغات ابیات و شرح زیباییهای ابیات نگاشته است، که بهگفته هروی میتوان آن را دائرةالمعارف حافظ نامید.
شریعت درسال ۱۳۶۰ پس از ۲۵ سال خدمت بازنشسته شد و همچنان راه تدریس و تحقیق را ادامه داد و در سال ۱۳۶۵ از سوی دانشگاه آزاد نجف آباد دعوت به همکاری شد.
@arayehha
آرایه های ادبی
۱۵ دی "۴ ژانویه" روز جهانی بریل
۴ ژانویه به مناسبت زادروز «لویی بریل» مخترع خط بریل "خط ویژه نابینایان" روز جهانی بریل نامگذاری شده که همهساله فعالیتهای صنفی و اجتماعی مختلفی در این روز برای آشنایی آحاد جامعه با این خط و نحوه فعالیتهای نابینایان در زمینههای مختلف در سراسر جهان برگزار میشود.
۱۵۰ سال پیش به نظر غیر ممکن میرسید که روزی نابینایان نیز همانند سایرین قادر به خواندن و نوشتن باشند، اما لویی بریل که در زمان حیات خود از نعمت بینایی محروم شد، دست به ابتکاری زد که بعدها به نام خود وی به ثبت رسید. ابتکار او نه تنها نابینایان را قادر به خواندن و نوشتن کرد، بلکه حتی عدهای از آنان را به کسب مدارج عالی تحصیلی، علمی و نیز به موقعیتهای شغلی بالا رساند، شاهکاری که زندگی آنان را دگرگون و میل به حیات را در آنان دو چندان کرد.
با وجود آسان بودن فراگیری الفبای خط بریل، اکثر نابینایان در انتقال حس بینایی به حس لامسه دچار مشکلاند و به راحتی قادر نیستند آن چیزی را که لمس میکنند درک کنند. با این همه، کارشناسان معتقدند الفبای بریل بهترین امکانی است که در دسترس نابینایان قرار گرفته تا بتوانند حداقل نیازهای خواندن و نوشتن خود را رفع کنند.
نخستین ابتکار در به کارگیری نوشتههای برجسته نابینایان در قرن چهاردهم میلادی در ایران آغاز شد و چهارصدسال پس از آن ”والنین هوی” فرانسوی، اولین مدرسه نابینایان را در پاریس تاسیس کرد که در آن کلماتی بسیار ساده و ابتدایی با حروف برجسته روی کاغذ چاپ و به نابینایان آموزش داده میشد. آنان با این روش تنها قادر به خواندن بودند، بدون آنکه بتوانند بنویسند.
”لویی” در روز چهارم ژانویه ۱۸۰۹ در فرانسه به دنیا آمد و در سه سالگی در اثر برخورد شی تیزی به چشمانش در کارگاه پدرش، نابینا شد. وی دوران دبستان را در مدارس عادی روستای خود به پایان رسانید و با حمایت پدر و مادر در شناخت استعدادهای بالقوهاش، موفق به فراگیری چندین آلت موسیقی نیز شد.
”بریل” در ۱۱ سالگی در پی آشنایی با یک افسر ارتش به نام ”نیکلاس ماری” اولین گام را در جهت ابداع روش خود برداشت و در ۱۶ سالگی موفق به ابداع زبان شش نقطهای خود شد، اما بدون این که اوج موفقیت خود را لمس کند، در ۴۳ سالگی بر اثر بیماری سل، درگذشت.
پس از مرگ ”بریل” چهار مرد نابینا به رهبری دکتر ”توماس آرمیتاژ” بر اهمیت این اختراع وقوف یافتند و انجمنی ایجاد کردند که سرانجام به موسسه ملی سلطنتی نابینایان مبدل شد.
در نهایت ۵۰ سال قبل خدمات ”لویی بریل” در فرانسه مورد شناسایی رسمی قرار گرفت و سال ۱۹۲۵ پیکر او را به پاریس انتقال دادند و در پانتئون، گورستان قهرمانان ملی فرانسه به خاک سپردند.
خط بریل (به انگلیسی: Braille) که در سال ۱۸۲۱ توسط لوییس بریل ابداع شد، روشی است که به طور گستردهای در دنیا توسط نابینایان برای خواندن و نوشتن استفاده میشود. خط بریل در زبانهای راست به چپ از راست به چپ نوشته شده و از چپ به راست خوانده میشود و در زبانهای چپ به راست برعکس.
هر کاراکتر یا سلول بریل از شش نقطه تشکیل شده که در یک مستطیل به صورت دو ستون سه نقطهای کنار هم قرار میگیرند. هر سلول میتواند دو حالت برجسته یا غیر برجسته داشته باشد که جایگشت این دو حالت در شش نقطه در مجموع ۶۴ حالت مختلف را ایجاد میکند. بدین ترتیب امکان نوشتن کلیه حروف الفبا، اعداد و علایم ریاضی، همچنین علایم نگارشی چون ویرگول، نقطه و … فراهم میآید.
جهت ارجاع و نامگذاری، این نقطهها را به ترتیب شمارهگذاری میکنند. در زبانهای راست به چپ، به طور استاندارد نقطههای سمت راست از بالا به پایین شماره ۱ تا ۳ و نقطههای سمت چپ، از بالا به پایین شماره ۴ تا ۶ را دارند. مثلاً برجسته بودن خانههای ۱-۳-۴ یعنی خانه بالا سمت راست، پایین سمت راست و بالا سمت چپ نماد حرف “م” یا در انگلیسی حرف m است.
@arayehha
غرض از خیال انگیز بودن شعر چیست❓
✍مقدمه،ابتدا کمی درباره ی تاریخچه ی شعر:
قدیمی ترین شعر ایران که به دست آمده،گاثه های زرتشت است که نوعی شعر هجایی محسوب می شود.(دهخدا) و ارسطو نخستین کسی است که رساله ای درباب شعر از وی دردست است و از آن سخن موزون را اراده کرده است.(بوطیقا=فنّّ شعر).
غالب نقّادان ادبی،شعر(چامه،چکامه) را سخنی موزون و مقفّا گفته اند،هرچند بعضی قافیه را شرط شعر نمی دانند!(ناظم الاطبا)ولی در عرف علمای عرب،شعر،سخنی است که وزن و "قافیه"داشته باشد.(اقرب الموارد)
اهل منطق را نظر بر این است که:"شعر،سخنی است خیال انگیز؛در عین حال،وجود وزن یا
هردو(وزن و قافیه) را برای شعر،یک ضرورت ذاتی شمرده اند.
یا "شعر قیاسی است که روان آدمی را دچار بسط یا قبض نماید،"چنان چه بگویند:"شراب،ياقوت روان است،"نفس را انبساطی دست دهد و چون بگویند:"حنظل،زهری مهوِّع است،"نفس را انقباضی حاصل شود و غرض از قیاس شعری،اغوا و
برانگیزانندگی نفس است؛از همین روست که گفته اند:"هو قیاس من المخیلات"
والمخیلات قسمی قضایا الشعریه"
(نفایس الفنون)
"ابن سینا"می گوید:"شعر،سخنی است خیال انگیز که از اقوالی موزون و متساوی ساخته شده باشد."اصولا شعر همیشه ی ایام نزد غالب ملل موزون بوده و تنها در سده ی اخیر،اشعاری بی وزن هم گفته شده است.و اشعار بی وزن گرچه خیال انگیز باشند اما شور و افسون اشعار موزون را ندارند.
🎸و اما اصل مطلب،غرض از خیال انگیز بودن شعر چیست¿شعر،صناعنی است که بدان قادر شوند بر ایقاع تخیلاتی که مبادی انفعالات نفسانی گردد؛پس مبادی آن تخیلات باشد(نفایس الفنون)
در حقیقت،همان گونه که سخن موزونِ مقفا را که احساس انگیز نباشد،نظم نامند نه شعر؛زیرا موزونی،خود یکی از برترین شرایط تاثیر شعر است.🖍(یادداشت مرحوم دهخدا)مثلا:شما وقتی بگویید:"خورشید طلوع کرد."کار خاصی نکرده اید تنها کاری کرده اید این است که خبر از طلوع خورشید داده اید اما اگر همین جمله را به عناصر زیبایی سخن بیارایید و آن گاه بگویید:🌞
"مهر جان افروز سر زد!
یا:گل خورشید شکفت!"
یا شخصیت بیشتری به او ببخشایید
و بگویید:🌜
خورشید خانوم طلوع کن،یخِ زمینو آب کن؛🌤
علاوه بر دادن خبر،سخن شما خیال انگیز،موزون و زیباست.نیز تاثیر آن بر مخاطب بیشتر می شود.
چرا خیال انگیز است؟چون شما پیوندی نهانی زیبایی میان خورشید خانوم و گل و یخ شدن زمین برقرار نموده و وجه شباهتی میان گل و خورشید یافته و تشبیهی فشرده از آنان ساخته اید.این سخن شما موزون نیز هست؛زیرا شما هجاهای آن را با نظم خاصی کنار هم نشانده اید!
یا مثالی از ماه 🌙:
ماه امشب چرا بر زمین نتابیده است؟
خب این یک امر طبیعی است ولی اگر همین جمله را با استعاره بپروریم و بگوییم: 👎
ماها،پری رویا چرا با ما نمی گویی سخن؟
آخر من از دیوانگی با ماه می گویم سخن!🤥 به شعر شخصیت و زیبایی خاصی بخشیده اید و نیز خیال انگیزش نموده اید!
🪕وزن به شعر،زيبايی و افسون گری می بخشد و آن را شورانگیز می سازد؛اگر وزن شعری را برهم بزنیم آن وقت است که از زیبایی و تاثیر آن بر مخاطب کاسته خواهد شد؛بر مثال دانه در دل خاک،مولوی:🦠
دانه چو طفلی است در آغوش خاک
روز و شب این طفل به نشو و نماست
حالا اگر همین شعر را بی وزن نموده و از حالت بلاغی خارج نماییم در می یابیم که تا چه اندازه از زیبایی و شورانگیزی آن کاسته ایم؛این طوری:🥜
"دانه چو طفلی در آغوش خاک است."
این طفل روز و شب به نشو و نما است.پس وجود وزن برای شعر همانند آب،لازم و حیات بخش و از فصول ذاتی آن است؛البته ضرورت ايجاب می نماید که همه ی ما اعم از دبیران و شاعران و ...با وزن و قواعد آن آشنایی کافی داشته باشیم،
ترفندهای آن را بشناسیم؛زیرا اوزان شعر فارسی از حیث زیبایی،《ضرب آهنگ\ضرباهنگ》،🥁کثرت،
تنوّع و نظم در دنیای شعر و ادب بی هتاست و شاعران جهان از آن تبجیل و تقلید نموده اند.(نظیر:گوته،نیچه و آراگون و ...)
🪗"قافیه" چه تاثیری در شعر دارد؟
قافیه نیز همچون همتایش(وزن)بر
خوش آهنگی،ضرب و زیبایی شعر
می افزاید و گوش نواز است و شادی
بخش و شورانگیز البته با عیوب خاص
خود نیز همراه است؛(خب گلِ بی خار کجاست؟🤷♂ آن ها را هم باید به خوبی شناسایی و بر رموز آن آگاه شویم تا سره از ناسره بازشناسیم!مثلا به قافیه ی بیت زیر دقت نمایید:👩🦳
فتنه ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر
قامت است آن یا قیامت،عنبر است آن یا غاليـه؟
چه اگر آن را برهم بزنیم ؛به این لباس درمی آید:
فتنه ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر
حالا:قامت است آن یا قیامت،عنبر است یا غاليـه؟
که ضرب آهنگ و زیبایی اوّل را ندارد!
محمّدعزیززاده/۱۷_۷_۱۴۰
@arayehha
✳️ «آن» چیست؟
« شاهد آن نیست که موییّ و میانی دارد
بندهٔ طلعت آن باش که «آن»ی دارد. »
(حافظ)
❇️ توضیح این مطلب چندان آسان نیست، امیدوارم توفیق حق یاری کند و بتوانم از عهدهٔ ادای آن برآیم.
◀️ طبق آنچه بزرگان عالم معنیٰ گفتهاند و سخنورانِ باریکاندیش بدان متعرّض شدهاند، جمال و زیبایی که بیگمان منشأی الهی دارد، هم دارای جلوهای ظاهری است و دارای نمودی باطنی و درونی و نهانی...
◀️ زیبایی ظاهری که از آن به «حُسن» تعبیر میشود، در نازلترین نگاه و دید انسانی به جلوههای برونی و معیارهای زیباشناختی ظاهری اشاره دارد که البتّه در جای خود بسیار ارزشمند است و نماد و نمودی الهی دارد. انسانِ صاحبجمال بیآنکه خود بداند از جلوهٔ الهی برخوردار است.
خال و خط و ابرو و زلف و قامت و ... و ترکیب جمالشناسانهٔ آن محصولی فراهم میکند که آن را «حُسن» مینامیم.
◀️ امّا در ورای این حسنِ ظاهر، نوعی از زیبایی پنهان و درونی وجود دارد که اسمی بر آن نمیتوان نهاد و به هیچوجه قابل تعریف و توصیف نیست لذا عارفان و اولیای الهی آن را با لفظِ مبهمِ «آن» به تعبیر آوردهاند.
بیگمان، «آن» خوشتر از حُسن است و بواقع موهبتی است الهی که به حکمِ «عنایتِ بیعلّت» به برخی از بندگان افاضه میشود و منشأ عشقِ حقیقی نیز همان «آن» است. حافظ آن را «لطیفهٔ نهانی» نیز خواندهاست:
«لطیفهای است نهانی که عشق از آن خیزد
که نام آن نه لبِ لعل و خطِّ زنگاریست.»
اگر به کسی عشق میورزیم، سرچشمهٔ عشقِ ما آن لطیفهٔ نهانی است که پایدار و زوالناپذیر است.
حافظ در جای دیگر «آن» و «لطیفهٔ نهانی» را به «ملاحت» تعبیر کرده است.
ممکن است کسی تنها یکی از این دو را داشتهباشد، یا حُسن یا ملاحت؛ امّا گاهی عنایت حق چنان به جوش و غلیان در میآید که هر دو، یکجا به بندهای افاضه میفرماید:
حُسنت به اتّفاقِ ملاحت جهان گرفت
آری به اتّفاق جهان میتوان گرفت
(حافظ)
بنابر آنچه گفته شد، عشق محصول همان «آن» است.
اگر عشق به «حسن» تعلّق گیرد، عشقی سطحی، ظاهری و مجازی است.
◀️ ادبیات فارسی سرشار از نمونههای عشق حقیقی است. به عنوان مثال «لیلی»، فاقد حُسن بود، امّا «آن»ی داشت که قیس را مجنون کرده بود.
تنها مجنون توانِ دیدنِ آنِ لیلی را داشت و دیگر از بصیرت آن ناتوان بودند.
مولانا:
گفت لیلی را خلیفه کاین تویی
کز تو مجنون شد پریشان و غوی
از دگر خوبان تو افزون نیستی
گفت: رو! رو! چون تو مجنون نیستی.
زلیخا نیز در خطاب به یوسف یادآوری میکند که من عاشق جسمانیت و حسن تو نیستم، بلکه «آن» تو را عاشقم:
در تو «آن»ی دیدهام ناید به گفت
در نیاید هیچ در گفت و شنفت
◀️ سخن را با حافظ به پایان میبرم، هرچند این سخن پایانی ندارد:
از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل
کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود
❇️ ح.مهرنگ
@arayehha
۲۵ واژۀ عربیِ رایج در فارسی و برابر آنها
ایابوذهاب ← رفتوآمد/ رفتوبرگشت
حقالزحمه ← دستمزد
حوادث غیرمترقبه ← پیشامدهای ناگهانی
دایرةالمعارف ← دانشنامه
سایرِ ← دیگر
سریعالسیر ← تندرو
صعبالعلاج ← سختدرمان
عکسالعمل ← واکنش
علیالخصوص ← بهویژه
فارغالتحصیل ← دانشآموخته
فوقالذکر ← پیشگفته/ یادشده
فیالمثل ← برای نمونه
قدیمالایام ← دیرباز/ گذشتههای دور
قرون وسطیٰ ← سدههای میانه
کثیرالانتشار ← پرشمارگان
کشفالآیات ← آیهیاب
کشفالابیات ← بیتیاب
کمافیالسابق ← مانند گذشته/ همچنان
لاینفک ← جدانشدنی/ جداییناپذیر
لوازمالتحریر ← نوشتافزار
محترقه ← آتشزا
محیرالعقول ← شگفتانگیز
معالاسف ← با افسوس/ با دریغ
منحیثالمجموع ← رویهمرفته
و امثالهم ← و مانند آنها/ اینها
یادآوری:
هنگامی میتوانیم واژۀ فارسی را بر واژۀ بیگانه ترجیح دهیم که هردو دستکم بهلحاظ سبکی و معنایی یکسان باشند و بتوان آنها را با ارزش یکسان بهکار برد. برای نمونه، «دانشنامه» بر «دایرةالمعارف» ترجیح دارد، ولی «کارمایۀ» فارسی بر «انرژیِ» فرانسوی ترجیح ندارد یا بهجای «مراقب آزمون سراسری» نمیگوییم و نمینویسیم «نگهبان/ دیدهبان آزمون سراسری».
#ویرایش_زبانی #واژهشناسی
سید محمد بصام
@arayehha