بینظیرترین!
«بینظیر» یعنی «آنچه نظیر ندارد و یگانه است». بنابراین مِثل و مانندی ندارد که بتوان آن را با چیزی سنجید و گفت این از آنیکی برتر است یا برترینِ آنهاست. درنتیجه منطقی نیست که بگوییم «بینظیرتر» یا «بینظیرترین». ولی میبینیم که اهل زبان میگویند «بینظیرترین» و مثلاً فروغ فرخزاد میگوید: «ای یار، ای یگانهترین یار، چه ابرهای سیاهی در انتظار روز میهمانی خورشیدند.» چرا؟
زیرا لسان بشر طابِقُالنَّعلِبالنَّعل منطبق بر منطق نمیباشد و هنگامی که میخواهیم بر ویژگی کسی یا صفت چیزی تأکید کنیم، صرفاً برای مبالغۀ بیشتر، میگوییم «بینظیرترین»، «یگانهترین»، و ... . همین. پس، از این لحاظ، درست و منطقی است.
اکنون به این جمله، که متداول، خوشخوان، روان، و زودیاب است، بنگرید:
- به بینظیرترین بنای تاریخی جهان خوش آمدید! (سردر مسجد جامع یزد)
و سپس به این دو جمله، که پیشنهاد یک ویراستار است:
- به بنای بینظیر تاریخی جهان خوش آمدید!
- به بنای تاریخی بینظیر جهان خوش آمدید!
چرا جملههای پیشنهادیِ او بدخوان، پیچیده، و دیریاب است؟ زیرا دو جملۀ ویراسته اولاً تتابع اضافات دارند (چهار واژه به هم اضافه شدهاند) و ثانیاً الگوی «اسم + صفت + صفت + اسم»، در هر دو جمله، از الگوهای دیریاب و گاه کژتاب است.
با زبان، مکانیکی رفتار نکنیم.
سید محمد بصام
@arayehha
«باتون» یا «باتوم»؟
«باتون» (bâton) واژهای فرانسوی است که در فارسی و بهطور طبیعی (با تبدیل واج n به m) /باتوم/ تلفظ میشود و با هر دو املا نیز بهکار میرود. در فرهنگها معمولاً «باتون» آمده یا ترجیح داده شدهاست، ولی فرهنگستان «باتوم» را برگزیده و ترکیبهایی چون «باتوم برقی، باتوم جمعشو، باتوم چراغدار، و باتوم ضدشورش» را با آن تصویب کردهاست. بنابراین هر دو املا درست است. اگر بخواهیم به تلفظ اصلی آن پایبند باشیم، میتوانیم همهجا «باتون» بنویسیم.
یادآوری:
۱) قدیمتر، یعنی تا چند دهۀ پیش، «باتون/ باتوم» را بهصورت «باطون/ باطوم» مینوشتند تا نشان دهند واژهای غیرفارسی است، ولی امروز دیگر با «ط» رایج و پسندیده نیست.
۲) از آنجا که وامواژههای فرنگی اصالت املایی ندارند، بهتر است آنها را با «ت» بنویسیم، نه با «ط» (مانند «باتری»). و البته روشن است که همیشه نمیتوان چنین کرد و هر واژه یا وامواژهای را نباید با «ت» نوشت (مانند «بطری»). املای درستِ واژهها یا رسمالخط مرجّحِ آنها را تنها باید از فرهنگهای معتبر لغت، مانند فرهنگ روز سخن، گرفت.
سید محمد بصام
@arayehha
«مثه» یا «مثِ»؟
«مثلِ» در گفتارینویسی بهصورت «مثِ» نوشته میشود، نه *مثه. «مثلْ» مانند «چشم» تکهجایی است و چنانکه «م» از «چشم»، در حالت اضافه و گفتاری، حذف میشود (چشم تو ← چشِ تو، نه *چشه تو)، «ل» نیز از «مثل» حذف میشود: مثِ تو، نه *مثه تو. بنابراین «مثه» بهاصطلاح و نادرست است. پس نام کتاب آقای جمال میرصادقی به این صورت درست است: دیگه مث تختی نمیآد.
یادآوری:
با استناد به «پیکرۀ فارسی روز» (به سرپرستی فرهاد قربانزاده)، بسامد «مثه»، که بیشتر در کتابهای جمال میرصادقی دیده میشود، ۱۲۵ مورد است و بسامد «مث» بیش از ۲۲٫۰۰۰ شاهد! طبق جستوجوی گوگل نیز بسامد «مثه» ۲٫۳۵۰٫۰۰۰ و بسامد «مث» ۱۲٫۱۰۰٫۰۰۰ است. درنتیجه، علاوهبر اینکه «مثه» از نظر املایی نادرست و تنها «مث» درست است، بسامد آن نیز بهمراتب کمتر است.
سید محمدبصام
@arayehha
اینستاگرام، تلگرام، واتساپ
۱) «اینستاگرام» آمیزهای است از:
instant camera + telegram
و مانند «تلگرام»، در فارسی، به همین صورت نوشته و تلفظ میشود، نه *اینستاگرم.
۲) «تلگرام» واژۀ جدیدی نیست و حدود ۱۵۰ سال است که در فارسی بهکار میرود. بنابراین نباید آن را با پیامرسان جدید و معروف «تلگرام» اشتباه گرفت. تلگرام دراصل پیامی بوده که با تلگراف مخابره (= ارسال و دریافت) میشدهاست. پس تلگرام و تلگراف مانند پیام و پیامرساناند.
۳) در فارسی، «واتساپ» بیشتر به همین صورت نوشته و تلفظ میشود، نه بهصورت *واتساَپ. تلفظ WhatsApp به جملۀ ?What's up (= «چه خبر؟») نزدیک است و در نامگذاریِ این برنامه نیز بر همین نزدیکی و معنا نظر داشتهاند، با این تفاوت که «اَپ» (App) کوتاهشدۀ «اپلیکیشن» است.
سید محمد بصام
@arayehha
☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۲۹ فروردین زادروز سیروس شمیسا
(زاده ۲۹ فروردین ۱۳۲۷ رشت) نویسنده و استاد ادبیات فارسی
او تحصیلات عالی را در دانشگاه شیراز آغاز کرد و چند سالی پزشکی خواند، ولی پس از چندی تغییر رشته داد و در همانجا مدرک کارشناسی ادبیات فارسی گرفت. پس از آن وارد دور دکتری ادبیات فارسی دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۵۷ از رسالهاش بهراهنمایی دکتر ناتل خانلری دفاع کرد و در سال ۱۳۸۰ یکی از چهرههای ماندگار ایران لقب گرفت. کتابهای او در بسیاری از دانشگاههای ایران تدریس میشود.
گزیده کتابشناسی:
نقد ادبی
داستان یک روح "تأویل داستان بوف کور صادق هدایت"
سبکشناسی نثر
انواع ادبی
راهنمای ادبیات معاصر "شرح و تحلیل گزیده شعرنو فارسی"
نگاهی به فروغ فرخزاد
کلیات سبکشناسی
سبکشناسی شعر
راهنمای ادبیات معاصر "شرح و تحلیل گزیده شعرنو فارسی"
نگاهی به سپهری
طرح اصلی داستان رستم و اسفندیار
شاهد بازی در ادبیات فارسی
مکتب های ادبی
بیان
آینه و سه داستان دیگر
با یونگ و هسه (ترجمه)
کتاب عشق جادویی (ترجمه)
فرهنگ اشارات ادبیات فارسی (اساطیر، سنن، آداب، اعتقادات، علوم ...)
گزیده منطقالطیر
سیروس در اعماق (رمان)
معانی
مونسون (رمان)
نگاهی تازه به بدیع
ماه در پرونده (داستان)
یادداشتهای حافظ
زندگانی قدیمی است
فرهنگ تلمیحات (اشارات اساطیری، داستانی، تاریخی، مذهبی در ادبیات فارسی)
سیر غزل در شعر فارسی
اخبار باغ های بزرگ
بیان و معانی
سیر رباعی
فرهنگ عروضی
آشنایی با عروض و قافیه.
یکی از کتابهای مشهور وی شاهدبازی در ادبیات فارسی است که در سال ۱۳۸۱ بهچاپ رسید، ولی از بازار جمع شد و فروش آن ممنوع شد. موضوع این کتاب معشوق مذکر در تاریخ ایران و بازتاب آن در ادبیات است. در این کتاب مستندات تاریخی موثقی گنجانده شده است.
🆔 @arayehha
#برگی_از_تقویم_تاریخ
#سیروس_شمیسا
بیست و نهم فروردین، زادروز سیروس شمیسا (رشت ۱۳۲۷)
مفهوم ملّیت و ایران را در آثار هیچیک از شاعران کهن ازجمله مولانا و سعدی و حافظ نمیتوانیم حس کنیم، فقط شاهنامه است که در آن مفهوم یکپارچگی، قدمت تاریخی، هویت ایرانی، و از این قبیل را میبینیم... شاهنامه تنها متنی است که در آن به تفصیل و افتخار از ایران سخن رفته است... ایرانی که معمولاً در طیّ تاریخ، سرنوشت و سرگذشت محزونی داشته است با خواندن شاهنامه وارد یک دنیای آرمانی زیبا میشود که مبنای شرافت و صداقت و شادی و نیکی و بیآزاری بنا نهاده شده است... شاهنامه فقط کتاب تاریخ نیست بلکه گنجینهای از معارف و رسوم و فرهنگ ایران باستان است که بهشکلی بهغایت هنری و ادبی ارائه شده است و لذا آن مطالب را برای ابد از گزند حوادث به دور نگه داشته است وآنگهی باعث شده است که زبان و هویت ایرانی جاویدان شود.
برگرفته از: کتاب شاهِ نامهها، سیروس شمیسا، نشر هرمس
@arayehha
تنها زمانی اندک
با هم بودیم،
و میپنداشتیم عشق ما
هزار سال میپاید.
اُتُمو نو یاکاموچی
ترجمه: یوسف صدیق
We were together
Only a little while,
And we believed our love
Would last a thousand years.
Ötomo no Yakamochi
17#_آوریل_روز_جهانی_هایکو
@arayehha
قناری
گرچه قناری هیچ شباهتی به سگ ندارد، اما در واقع نامِ سگ را روی آن گذاشتهاند.
واژۀ «قناری» تلفظی از واژۀ فرانسویِ canari (کاناری) است که از ریشۀ لاتینی و به معنیِ «مربوط به سگها»ست.
داستان از این قرار است که وقتی دریانوردانِ اسپانیایی در قرنِ پانزدهمِ میلادی پا به جزایری در شمالِ غربیِ آفریقا گذاشتند، سگهای وحشیِ بزرگی در آنجا دیدند، به همین علت آنجا را «جزایرِ سگها» (به اسپانیایی: Islas Canarias) یا «جزایرِ کاناری» نامیدند.
بعدها پرندۀ کوچکِ آوازخوانی از آن جزایر به دیگر نقاطِ جهان برده شد که به اعتبارِ منشأش آن را «کاناری» یا به قولِ ما «قناری» خواندند.
#واژهشناسی
@arayehha
جا به جا گویی (spoonerism)
ویلیام آرچیبالد اسپونر (۱۸۴۴-۱۹۳۰)، استادِ دانشگاهِ آکسفرد، به خاطرِ نوعی لکنتش سوژۀ طنزِ دانشجویان بود. مشکلش این بود که حروفِ آغازینِ بعضی از واژههای جمله را جا به جا میگفت.
مثلاً به جای a crushing blow
میگفت a blushing crow.
در زبانِ انگلیسی این نوع لکنت را به افتخارش spoonerism (اِسپونِریزم) نامیدهاند.
در فارسی من معادلِ «جا به جا گویی» را برایش پیشنهاد میکنم.
نمونههایی از جا به جا گویی در فارسی
باقل و عالغ (به جای «عاقل و بالغ»)
دفن و کفن (به جای «کفن و دفن»)
رحیمه فهیمی (به جای «فهیمه رحیمی»)
بادی نیست که با این بیدها بلرزد (به جای «بیدی نیست که با این بادها بلرزد»)
@arayehha
زبانپیچ
زبانپیچ (tongue-twister) جمله، ترکیب، یا واژهای است که بر زبان آوردن یا سریع تکرار کردنش سخت است و گوینده را به تپق زدن میاندازد و باعثِ خنده میشود.
نمونۀ انگلیسیِ آن اصطلاحِ sixth sense (حسِ ششم) یا نامِ Rolls-Royce (رولزرویس) است، یا این جمله:
She sells sea-shells on the sea-shore.
در زبانپیچها معمولاً دو واجِ همواجگاهِ (قریبالمخرجِ) «ر، ل»، «ز، ژ»، یا «س، ش» هست.
اینک چند زبانپیچِ فارسی:
پُستِ پیشتاز.
چه ژستِ زشتی!
دیشب سیما سه شیشه سرکه خرید.
سروش دست و روشو شُست.
سروش سرودشو شروع کرد.
سحر سروش شروعِ خروشِ خروس را شنید.
سی شیشه سرکه، شیشهای سیصد تومن.
شیش سیخ جیگر، سیخی شیش هزار.
لُرد لورل پشتِ رلِ لندرور رولت خورد.
@arayehha
تَکامَد
در اصطلاحِ زبانشناسیِ پیکرهای، «تکامد» یعنی واژهای که فقط یک بار در یک متن یا پیکره به کار رفتهاست. به عبارتِ دیگر، یعنی «واژۀ یکبارمصرف».
واژۀ «تکامد» (تک + آمد/ امد)، که به قیاسِ «بسامد» (بس + آمد/ امد) ساخته شدهاست، معادلِ اصطلاحِ یونانیِ hapax legomenon است که به همین صورت در انگلیسی و دیگر زبانهای اروپایی به کار میرود.
زبانشناسان میگویند که در پیکرههای بزرگ، تکامدها حدودِ چهل تا شصت درصدِ واژهها را تشکیل میدهند.
تکامدها در قرآن
در قرآن تعدادِ زیادی تکامد هست. مثلاً «زنجبیل» فقط یک بار در قرآن (سورۀ ۷۶، آیۀ ۱۷) آمده و بنا بر این تکامد است.
چند تکامدِ دیگر در قرآن:
إرَم
استحیاء
أمّارة
بابِل
تسنیم
دراهم
زمهریر
سُرادِق
سعید
سلسبیل
سلسلة
فرع
کوثر
مستغفرین
مکتوب
هاروت
یا مثلاً در دیوانِ حافظ، واژۀ «سنجاب» فقط یک بار به کار رفته و تکامد است:
خفته بر سنجابِ شاهی نازنینی را چه غم/
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
چند تکامدِ دیگر در دیوانِ حافظ:
بولَهَبی
دجّالفعل
روباه
روزنامه
زُجاجی
طِنَبی
مصطفوی
مُلحِدشکل
یا واژۀ عربیِ «مُغَربَل» (سوراخسوراخ مثلِ غربال) در شاهنامه تکامد است:
نشانه دوباره به یک تاختن/
مُغَربَل ببود اندر انداختن
#واژهشناسی
@arayehha
پهپاد
نوواژۀ پهپاد از کنارِ هم گذاشتنِ حروفِ اولِ این واژهها ساخته شده:
پ: پرنده
ه: هدایت
پ: پذیر
ا: از
د: دور
یعنی «پرندۀ هدایتپذیر از دور».
این نوع واژهها را اصطلاحاً سرنام مینامند.
معادلِ انگلیسیِ پهپاد drone است.
بعضیها به غلط پهباد میگویند و مینویسند.
#واژهشناسی
@arayehha
واژههای مختوم به واکۀ مرکبِ ow-
تعدادی از واژههای رایج در فارسی به واکۀ مرکبِ ow- ختم میشوند.
چند مثال:
پرتو، پلو، جلو، جو، چلو، دو (دویدن)، رو (رفتن)، قشو، گرو، لو، مو (تاک)، نو، هو.
وقتی آخرِ این واژهها کسرۀ اضافه میآید، اینطور نوشته میشوند:
پرتوِ خورشید partow-e xoršid
چلوِ چرب čelow-e čarb
جلوِ در jelow-e dar
دوِ ماراتن dow-e
لباسِ نوِ من lebās-e now-e man
قطارِ تندروِ مشهد qatār-e tondrow-e mašhad
وقتی آخرِ این واژهها یایِ نکره، نسبت، مصدری، یا فعلِ ربطی یا ضمیرِ متصل میآید، اینطور نوشته میشوند:
چرخِ جلوی čarx-e jelow-i
کامبوزیا پرتوی partow-i
تو جلوی to jelow-i
کفشِ به این نوی now-i
تو کنارِ پیادهروی piyāderow-i
پرتوش partow-aš
جلوش jelow-aš
اما:
پیادهرویِ طولانی piyāderav-i-y-e
@arayehha
واژههای مختوم به واکۀ o-
تعدادی از واژههای رایج در فارسی به واکۀ o- ختم میشوند.
بهجز ضمیرِ «تو» to، عددِ «دو» do، و حرفِ اضافۀ گفتاریِ «رو» ro، باقیِ این واژهها بیگانهاند. چند مثال:
پاسیو، پالتو، پیانو، تابلو، تارو، جودو، دیسکو، رادیو، ریو، سودوکو، سونو، شینتو، کادو، کازینو، کیمونو، مانتو، مایو، مترو، وتو، ووشو.
وقتی آخرِ این واژهها کسرۀ اضافه میآید، اینطور نوشته میشوند:
پالتویِ من pālto-y-e man
مانتویِ تو mānto-y-e to
مترویِ تهران metro-y-e tehrān
بیست و دویِ بهمن bist-o-do-y-e bahman
وقتی آخرِ این واژهها یایِ نکره، نسبت، مصدری، یا فعلِ ربطی یا ضمیرِ متصل میآید، اینطور نوشته میشوند:
مانتویی که میخواهی mānto-y-i
تو زیرِ تابلویی tāblo-y-i
عاشقِ جودوام jodo-'am
عاشقِ جودوئه jodo-'-e
امواجِ رادیویی rādiyo-y-i
رسمینویسی: مانتویش mānto-y-aš
گفتارینویسی: مانتوش mānto-š
رسمینویسی: کادویت kādo-y-at
گفتارینویسی: کادوت kādo-t
رسمینویسی: دیسکوشان disko-šān
گفتارینویسی: دیسکوشون disko-šun
@arayehha
بوقلمونصفت
آدمِ بوقلمونصفت ثباتِ عقیده و رفتار ندارد و نان را به نرخِ روز میخورَد.
راستی تا حالا فکر کردهاید چرا به چنین آدمی «بوقلمونصفت» میگویند؟ چه ربطی به بوقلمون (پرنده) دارد؟
نکته اینجاست که بوقلمون در اصل به معنیِ آفتابپرست است که نوعی بزمجه است و رنگ عوض میکند و خود را به رنگِ محیط درمیآورَد. اینکه چهگونه نامِ خزندهای به نامِ پرندهای تبدیل شده از عجایب است.
واژۀ «بوقلمون» تحریفی از یک واژۀ یونانی است که شکلِ انگلیسیاش chameleon است. این واژه از دو جزء تشکیل شده و رویِ هم رفته «شیرِ خاکی» معنی میدهد! شکلِ مُعَرّبِ (عربیشدۀ) قدیمیاش «خامالاوُن» است که در فرهنگهای قدیمیِ فارسی آمدهاست.
در انگلیسی نیز مثلِ فارسی، chameleon هم به معنیِ آفتابپرست است و هم به معنیِ آدمِ بوقلمونصفت.
#واژهشناسی
@arayehha
هدایت شده از
🔺هم _ در ترکیب همواره با نیمفاصله از کلمۀ پساز خود نوشته میشود:
هماتاق، همبازی، همپایه، همقدم، همگروه، همنسل، همنگاشت، هممخرج، هموطن
❗️استثنا:
هماره، همان، هماورد، هماهنگ، همایش، همباز، همتا، همچنان، همچنین، همچو، همچون، همدل، همدم، همدیگر، همراه، همزن، همسان، همسایه، همسر، همشهری، همشیره، همکار، همکرد، همکف، همگن، همگون، همو، هموار، همواره، هموند، همیدون، همین
📗 دستور خط فارسی
🔺شیوه نوشتاری
جدانویسی یا سرهم نویسی(هم)
هرزمان در جایگاه پیشوند قرار بگیرد و کلمه جدید بسازد به صورت متصل
همزبان.همسایه.همدرد.همراه
❗️استثنا
⬅️در حالت تاکید بیاید
«هم من می روم هم تو»
⬅️بعد از آن میم قرار بگیرد
هم میز.هم معنی
⬅️بعد ازان الف قرار بگیرد
هم آهنگ.هم آوا.هم اتاق
@arayehhaa
آشنایی با زبانهای ایرانی (۱)
🔸زبانهای ایرانیِ باستان
زبانهای ایرانی، به گروهی از زبانهای همخانواده گفته میشود، که به لحاظ زبانشناختی، با زبانهای هندوآریایی، رایج در هند و پاکستان، از اصلی مشترک سرچشمه گرفتهاند. زبانهای ایرانی و هندوآریایی، که «هندوایرانی» نیز خوانده میشوند، شاخهای از خانوادۀ زبانهای هندواروپاییاند و با زبانهای اَرمنی، آلبانیایی، یونانی، لاتینی، ژِرمنی، سیلتی، بالتی، اِسلاوی و تُخاری پیوستگی دارند. از زبان ایرانیِ باستان، که از شاخۀ ایرانی زبانهای «هندوایرانی» منشعب شده، و از قرن دهم تا هفتم پیش از میلاد رایج بودهاست، اثری در دست نیست. این زبان، پس از مهاجرت اقوام ایرانی و استقرارِ آنان در فلات ایران، به صورتهای مختلفی تحوّل پیدا کرد. زبانهای اَوستایی، فارسیِ باستان، مادی و سَکایی، زبانهایی هستند، که براساس مدارک موجود، از زبان ایرانی باستان، منشعب شدهاند.
@arayehha
نکتههایی از فرهنگ املایی خطّ فارسی
🔺 املای ترکیبهای عطفی بدون واو
برخی از ترکیبهای عطفی بدون «واو» نیز به کار میروند. این ترکیبها در هر دو گونۀ کاربرد با نیمفاصله یا بدون فاصله نوشته میشوند.
@arayehha
سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی
به عمل کار برآید به سخندانی نیست
روز بزرگداشت سعدی شیرازی گرامی باد.
@arayehha
۱ اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی
(زاده سال ۵۸۵ یا ۶۰۶ شیراز -- درگذشته سال ۶۷۱ یا ۶۹۱ شیراز) سخنسرای قرن هفتم
او در کودکی با علاقه زیاد به مکتب رفت و مقدمات علوم را آموخت و هنگام نوجوانی بهپژوهش دانش علاقه فراوانی نشان داد.
اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمدخوارزمشاه و بهخصوص حمله سلطان غیاثالدین، برادر جلالالدین خوارزمشاه بهشیراز، سعدی را که هوایی جز کسب دانش در سر نداشت برآن داشت دیار خود را ترک کند.
او به مدرسه نظامیه بغداد رفت و در آنجا از آموزههای امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت (سعدی در گلستان، غزالی را «امام مرشد» مینامد). غیر از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری از قبیل شهابالدین سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت. وی پس از پایان تحصیل در بغداد، بهسفرهای متنوعی پرداخت که به بسیاری از این سفرها در آثارش اشاره کرده است.
در این که او از چه سرزمینهایی دیدن کرده، میان پژوهندگان اختلاف نظر وجود دارد و به حکایات خود سعدی هم نمیتوان چندان اعتماد کرد و بهنظر میرسد که بعضی از این سفرها داستانپردازی باشد. زیرا بسیاری از آنها پایه نمادین و اخلاقی دارند نه واقعی. مسلم است که شاعر بهعراق، شام و حجاز سفر کرده است و شاید از هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنه، آذربایجان، فلسطین، چین، یمن و آفریقای شمالی هم دیدار کرده باشد.
سعدی در حدود ۶۵۵ قمری به شیراز بازگشت و در خانقاه ابوعبداله بنخفیف مجاور ابوبکربن سعد زنگی بود که برای جلوگیری از هجوم مغولان به فارس، به آنان خراج میداد و یک سال بعد بهفتح بغداد بهدست مغولان به آنان کمک کرد.
در دوران ابوبکربن سعدبن زنگی شیراز پناهگاه دانشمندانی شده بود که از دم تیغ تاتار جان سالم بدر برده بودند. در دوران وی سعدی مقامی ارجمند در دربار بهدست آورده بود. در آن زمان ولیعهد مظفرالدین ابوبکر به نام سعدبن ابوبکر که تخلص سعدی هم از نام او است به سعدی ارادت بسیار داشت.
سعدی به پاس مهربانیهای شاه، سرودن بوستان را در سال ۶۵۵ آغاز کرد و آن را در ده باب به نام اتابک ابوبکر بن سعدبن زنگی در قالب مثنوی سرود. هنوز یک سال از تدوین بوستان نگذشته بود که در بهار سال ۶۵۶ دومین اثرش گلستان را بنام ولیعهد سعدبن ابوبکربن زنگی نگاشت.
وی در خانقاهی که اکنون آرامگاه اوست در ۴ کیلومتری شمال شرقی شیراز، در دامنه کوه فهندژ، در انتهای خیابان بوستان و در کنار باغ دلگشا اقامت داشت. این مکان در ابتدا خانقاه شیخ بوده که وی اواخر عمرش را در آنجا میگذراند. برای اولین بار در قرن هفتم توسط خواجه شمسالدین محمد صاحبدیوانی وزیر معروف آباقاخان، مقبرهای بر فراز قبر سعدی ساخته شد.
بنای اکنون آرامگاه سعدی از طرف انجمن آثارملی در سال ۱۳۳۱ شمسی با تلفیقی از معماری قدیم و جدید ایرانی در میان عمارتی هشت ضلعی با سقفی بلند و کاشیکاری ساخته شد.
آثار منظوم و منثور سعدی که بهجا مانده است، عبارتند از: بوستان، گلستان، دیوان اشعار، رسائل نثر، هزلیات.
@arayehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۴۰۳/۲/۱
بزرگداشت حضرت سعدی