eitaa logo
آرایه های ادبی
961 دنبال‌کننده
897 عکس
209 ویدیو
101 فایل
با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد این کانال برای دوستداران ادبیات گردآوری شده سپاس بابت همراهی‌تون،با آرزوی توفیق @safieghomanjani @nabzeghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
بیست و نهم فروردین، زادروز سیروس شمیسا (رشت ۱۳۲۷) مفهوم ملّیت و ایران را در آثار هیچ‌یک از شاعران کهن ازجمله مولانا و سعدی و حافظ نمی‌توانیم حس کنیم، فقط شاهنامه است که در آن مفهوم یکپارچگی، قدمت تاریخی، هویت ایرانی، و از این قبیل را می‌بینیم... شاهنامه تنها متنی است که در آن به تفصیل و افتخار از ایران سخن رفته است... ایرانی که معمولاً در طیّ تاریخ، سرنوشت و سرگذشت محزونی داشته است با خواندن شاهنامه وارد یک دنیای آرمانی زیبا می‌شود که مبنای شرافت و صداقت و شادی و نیکی و بی‌آزاری بنا نهاده شده است... شاهنامه فقط کتاب تاریخ نیست بلکه گنجینه‌ای از معارف و رسوم و فرهنگ ایران باستان است که به‌شکلی به‌غایت هنری و ادبی ارائه شده است و لذا آن مطالب را برای ابد از گزند حوادث به دور نگه داشته است وآنگهی باعث شده است که زبان و هویت ایرانی جاویدان شود. برگرفته از: کتاب شاهِ نامه‌ها، سیروس شمیسا، نشر هرمس @arayehha
تنها زمانی اندک با هم بودیم، و ‌می‌پنداشتیم عشق ما هزار سال می‌پاید. اُتُمو نو یاکاموچی ترجمه: یوسف صدیق We were together Only a little while, And we believed our love Would last a thousand years. Ötomo no Yakamochi 17 @arayehha
قناری گرچه قناری هیچ شباهتی به سگ ندارد، اما در واقع نامِ سگ را روی آن گذاشته‌اند. واژۀ «قناری» تلفظی از واژۀ فرانسویِ canari (کاناری) است که از ریشۀ لاتینی و به معنیِ «مربوط به سگ‌ها»ست. داستان از این قرار است که وقتی دریانوردانِ اسپانیایی در قرنِ پانزدهمِ میلادی پا به جزایری در شمالِ غربیِ آفریقا گذاشتند، سگ‌های وحشیِ بزرگی در آن‌جا دیدند، به همین علت آن‌جا را «جزایرِ سگ‌ها» (به اسپانیایی: Islas Canarias) یا «جزایرِ کاناری» نامیدند. بعدها پرندۀ کوچکِ آوازخوانی از آن جزایر به دیگر نقاطِ جهان برده شد که به اعتبارِ منشأش آن را «کاناری» یا به قولِ ما «قناری» خواندند. @arayehha
جا به جا گویی (spoonerism) ویلیام آرچیبالد اسپونر (۱۸۴۴-۱۹۳۰)، استادِ دانش‌گاهِ آکسفرد، به خاطرِ نوعی لکنتش سوژۀ طنزِ دانش‌جویان بود. مشکلش این بود که حروفِ آغازینِ بعضی از واژه‌های جمله را جا به جا می‌گفت. مثلاً به جای a crushing blow می‌گفت a blushing crow. در زبانِ انگلیسی این نوع لکنت را به افتخارش spoonerism (اِسپونِریزم) نامیده‌اند. در فارسی من معادلِ «جا به جا گویی» را برایش پیش‌نهاد می‌کنم. نمونه‌هایی از جا به جا گویی در فارسی باقل و عالغ (به جای «عاقل و بالغ») دفن و کفن (به جای «کفن و دفن») رحیمه فهیمی (به جای «فهیمه رحیمی») بادی نیست که با این بیدها بلرزد (به جای «بیدی نیست که با این بادها بلرزد») @arayehha
زبان‌پیچ زبان‌پیچ (tongue-twister) جمله، ترکیب، یا واژه‌ای است که بر زبان آوردن یا سریع تکرار کردنش سخت است و گوینده را به تپق زدن می‌اندازد و باعثِ خنده می‌شود. نمونۀ انگلیسیِ آن اصطلاحِ sixth sense (حسِ ششم) یا نامِ Rolls-Royce (رولزرویس) است، یا این جمله:  She sells sea-shells on the sea-shore. در زبان‌پیچ‌ها معمولاً دو واجِ هم‌واج‌گاهِ (قریب‌المخرجِ) «ر، ل»، «ز، ژ»، یا «س، ش» هست. اینک چند زبان‌پیچِ فارسی: پُستِ پیش‌تاز. چه ژستِ زشتی! دیشب سیما سه شیشه سرکه خرید. سروش دست و روش‌و شُست. سروش سرودش‌و شروع کرد. سحر سروش شروعِ خروشِ خروس را شنید. سی شیشه سرکه، شیشه‌ای سیصد تومن. شیش سیخ جیگر، سیخی شیش هزار. لُرد لورل پشتِ رلِ لندرور رولت خورد. @arayehha
تَکامَد در اصطلاحِ زبان‌شناسیِ پیکره‌ای، «تکامد» یعنی واژه‌ای که فقط یک بار در یک متن یا پیکره به کار رفته‌است. به عبارتِ دیگر، یعنی «واژۀ یک‌بارمصرف». واژۀ «تکامد» (تک + آمد/ ‍امد)، که به قیاسِ «بسامد» (بس + آمد/ ‍امد) ساخته شده‌است، معادلِ اصطلاحِ یونانیِ hapax legomenon است که به همین صورت در انگلیسی و دیگر زبان‌های اروپایی به کار می‌رود. زبان‌شناسان می‌گویند که در پیکره‌های بزرگ، تکامدها حدودِ چهل تا شصت درصدِ واژه‌ها را تشکیل می‌دهند. تکامدها در قرآن در قرآن تعدادِ زیادی تکامد هست. مثلاً «زنجبیل» فقط یک بار در قرآن (سورۀ ۷۶، آیۀ ۱۷) آمده و بنا بر این تکامد است. چند تکامدِ دیگر در قرآن: إرَم استحیاء أمّارة بابِل تسنیم دراهم زمهریر سُرادِق سعید سلسبیل سلسلة فرع کوثر مستغفرین مکتوب هاروت یا مثلاً در دیوانِ حافظ، واژۀ «سنجاب» فقط یک بار به کار رفته‌ و تکامد است: خفته بر سنجابِ شاهی نازنینی را چه غم/ گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب چند تکامدِ دیگر در دیوانِ حافظ: بولَهَبی دجّال‌فعل روباه روزنامه زُجاجی طِنَبی مصطفوی مُلحِدشکل یا واژۀ عربیِ «مُغَربَل» (سوراخ‌سوراخ مثلِ غربال) در شاه‌نامه تکامد است: نشانه دوباره به یک تاختن/ مُغَربَل ببود اندر انداختن @arayehha
پهپاد نوواژۀ پهپاد از کنارِ هم گذاشتنِ حروفِ اولِ این واژه‌ها ساخته شده: پ: پرنده ه: هدایت پ: پذیر ا: از د: دور یعنی «پرندۀ هدایت‌پذیر از دور». این نوع واژه‌ها را اصطلاحاً سرنام می‌نامند. معادلِ انگلیسیِ پهپاد drone است. بعضی‌ها به‌ غلط پهباد می‌گویند و می‌نویسند. @arayehha
واژه‌های مختوم به واکۀ مرکبِ ow- تعدادی از واژه‌های رایج در فارسی به واکۀ مرکبِ ow- ختم می‌شوند. چند مثال: پرتو، پلو، جلو، جو، چلو، دو (دویدن)، رو (رفتن)، قشو، گرو، لو، مو (تاک)، نو، هو. وقتی آخرِ این واژه‌ها کسرۀ اضافه می‌آید، این‌طور نوشته می‌شوند: پرتوِ خورشید partow-e xoršid چلوِ چرب čelow-e čarb جلوِ در jelow-e dar دوِ ماراتن dow-e لباسِ نوِ من lebās-e now-e man قطارِ تندروِ مشهد qatār-e tondrow-e mašhad وقتی آخرِ این واژه‌ها یایِ نکره، نسبت، مصدری، یا فعلِ ربطی یا ضمیرِ متصل می‌آید، این‌طور نوشته می‌شوند: چرخِ جلوی čarx-e jelow-i کامبوزیا پرتوی partow-i تو جلوی to jelow-i کفشِ به این نوی now-i تو کنارِ پیاده‌روی piyāderow-i پرتوش partow-aš جلوش jelow-aš اما: پیاده‌رویِ طولانی piyāderav-i-y-e @arayehha
واژه‌های مختوم به واکۀ o- تعدادی از واژه‌های رایج در فارسی به واکۀ o- ختم می‌شوند. به‌جز ضمیرِ «تو» to، عددِ «دو» do، و حرفِ اضافۀ گفتاریِ «رو» ro، باقیِ این واژه‌ها بیگانه‌اند. چند مثال: پاسیو، پالتو، پیانو، تابلو، تارو، جودو، دیسکو، رادیو، ریو، سودوکو، سونو، شینتو، کادو، کازینو، کیمونو، مانتو، مایو، مترو، وتو، ووشو. وقتی آخرِ این واژه‌ها کسرۀ اضافه می‌آید، این‌طور نوشته می‌شوند: پالتویِ من pālto-y-e man مانتویِ تو mānto-y-e to مترویِ تهران metro-y-e tehrān بیست و دویِ بهمن bist-o-do-y-e bahman وقتی آخرِ این واژه‌ها یایِ نکره، نسبت، مصدری، یا فعلِ ربطی یا ضمیرِ متصل می‌آید، این‌طور نوشته می‌شوند: مانتویی که می‌خواهی mānto-y-i تو زیرِ تابلویی tāblo-y-i عاشقِ جودوام jodo-'am عاشقِ جودوئه jodo-'-e امواجِ رادیویی rādiyo-y-i رسمی‌نویسی: مانتویش mānto-y-aš گفتاری‌نویسی: مانتوش mānto-š رسمی‌نویسی: کادویت kādo-y-at گفتاری‌نویسی: کادوت kādo-t رسمی‌نویسی: دیسکوشان disko-šān گفتاری‌نویسی: دیسکوشون disko-šun @arayehha
بوقلمون‌صفت آدمِ بوقلمون‌صفت ثباتِ عقیده و رفتار ندارد و نان را به نرخِ روز می‌خورَد. راستی تا حالا فکر کرده‌اید چرا به چنین آدمی «بوقلمون‌صفت» می‌گویند؟ چه ربطی به بوقلمون (پرنده) دارد؟ نکته این‌جاست که بوقلمون در اصل به‌ معنیِ آفتاب‌پرست است که نوعی بزمجه است و رنگ عوض می‌کند و خود را به رنگِ محیط درمی‌آورَد. این‌که چه‌گونه نامِ خزنده‌ای به نامِ پرنده‌ای تبدیل شده از عجایب است. واژۀ «بوقلمون» تحریفی از یک واژۀ یونانی است که شکلِ انگلیسی‌اش chameleon است. این واژه از دو جزء تشکیل شده و روی‌ِ هم‌ رفته «شیرِ خاکی» معنی می‌دهد! شکلِ مُعَرّبِ (عربی‌شدۀ) قدیمی‌اش «خامالاوُن» است که در فرهنگ‌های قدیمیِ فارسی آمده‌است. در انگلیسی نیز مثلِ فارسی، chameleon هم به‌ معنیِ آفتاب‌پرست است و هم به‌ معنیِ آدمِ بوقلمون‌صفت. @arayehha
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
🔺هم _ در ترکیب همواره با نیم‌فاصله‌ از کلمۀ پس‌از خود نوشته می‌شود: هم‌اتاق، هم‌بازی، هم‌پایه، هم‌قدم، هم‌گروه، هم‌نسل، هم‌نگاشت، هم‌مخرج، هم‌وطن ❗️استثنا: هماره، همان، هماورد، هماهنگ، همایش، همباز، همتا، همچنان، همچنین، همچو، همچون، همدل، همدم، همدیگر، همراه، همزن، همسان، همسایه، همسر، همشهری، همشیره، همکار، همکرد، همکف، همگن، همگون، همو، هموار، همواره، هموند، همیدون، همین 📗 دستور خط فارسی
🔺شیوه نوشتاری جدانویسی یا سرهم نویسی(هم) هرزمان در جایگاه پیشوند قرار بگیرد و کلمه جدید بسازد به صورت متصل همزبان.همسایه.همدرد.همراه ❗️استثنا ⬅️در حالت تاکید بیاید «هم من می روم هم تو» ⬅️بعد از آن میم قرار بگیرد هم میز.هم معنی ⬅️بعد ازان الف قرار بگیرد هم آهنگ.هم آوا.هم اتاق @arayehhaa
آشنایی با زبان‌های ایرانی (۱) 🔸زبان‌های ایرانیِ باستان زبان‌های ایرانی، به گروهی از زبان‌های هم‌خانواده گفته می‌شود، که به لحاظ زبان‌شناختی، با زبان‌های هندوآریایی، رایج در هند و پاکستان، از اصلی مشترک سرچشمه گرفته‌اند. زبان‌های ایرانی و هندوآریایی، که «هندوایرانی» نیز خوانده می‌شوند، شاخه‌ای از خانوادۀ زبان‌های هندواروپایی‌اند و با زبان‌های اَرمنی، آلبانیایی، یونانی، لاتینی، ژِرمنی، سیلتی، بالتی، اِسلاوی و تُخاری پیوستگی دارند. از زبان ایرانیِ باستان، که از شاخۀ ایرانی زبان‌های «هندوایرانی» منشعب شده، و از قرن دهم تا هفتم پیش از میلاد رایج بوده‌است، اثری در دست نیست. این زبان، پس از مهاجرت اقوام ایرانی و استقرارِ آنان در فلات ایران، به صورت‌های مختلفی تحوّل پیدا کرد. زبان‌های اَوستایی، فارسیِ باستان، مادی و سَکایی، زبان‌هایی هستند، که براساس مدارک موجود، از زبان ایرانی باستان، منشعب شده‌اند. @arayehha
نکته‌هایی از فرهنگ املایی خطّ فارسی 🔺 املای ترکیب‌های عطفی بدون واو برخی از ترکیب‌های عطفی بدون «واو» نیز به کار می‌روند. این ترکیب‌ها در هر دو گونۀ کاربرد با نیم‌فاصله یا بدون فاصله نوشته می‌شوند. @arayehha
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸
اول اردیبهشت ماه، روز بزرگداشت گرامی باد
سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی به عمل کار برآید به سخندانی نیست روز بزرگداشت سعدی شیرازی گرامی باد. @arayehha
۱ اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی (زاده سال ۵۸۵ یا ۶۰۶ شیراز -- درگذشته سال ۶۷۱ یا ۶۹۱ شیراز) سخن‌سرای قرن هفتم او در کودکی با علاقه زیاد به‌ مکتب رفت و مقدمات علوم را آموخت و هنگام نوجوانی به‌پژوهش دانش علاقه فراوانی نشان داد. اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمدخوارزمشاه و به‌خصوص حمله سلطان غیاث‌الدین، برادر جلال‌الدین خوارزمشاه به‌شیراز، سعدی را که هوایی جز کسب دانش در سر نداشت برآن داشت دیار خود را ترک کند. او به‌ مدرسه نظامیه بغداد رفت و در آنجا از آموزه‌های امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت (سعدی در گلستان، غزالی را «امام مرشد» می‌نامد). غیر از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری از قبیل شهاب‌الدین سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت. وی پس از پایان تحصیل در بغداد، به‌سفرهای متنوعی پرداخت که به بسیاری از این سفرها در آثارش اشاره کرده‌ است. در این که او از چه سرزمین‌هایی دیدن کرده، میان پژوهندگان اختلاف نظر وجود دارد و به حکایات خود سعدی هم نمی‌توان چندان اعتماد کرد و به‌نظر می‌رسد که بعضی از این سفرها داستان‌پردازی باشد. زیرا بسیاری از آنها پایه نمادین و اخلاقی دارند نه واقعی. مسلم است که شاعر به‌عراق، شام و حجاز سفر کرده است و شاید از هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنه، آذربایجان، فلسطین، چین، یمن و آفریقای شمالی هم دیدار کرده‌ باشد. سعدی در حدود ۶۵۵ قمری به شیراز بازگشت و در خانقاه ابوعبداله بن‌خفیف مجاور ابوبکربن سعد زنگی بود که برای جلوگیری از هجوم مغولان به فارس، به آنان خراج می‌داد و یک سال بعد به‌فتح بغداد به‌دست مغولان به آنان کمک کرد. در دوران ابوبکربن سعدبن زنگی شیراز پناهگاه دانشمندانی شده بود که از دم تیغ تاتار جان سالم بدر برده‌ بودند. در دوران وی سعدی مقامی ارجمند در دربار به‌دست آورده بود. در آن زمان ولیعهد مظفرالدین ابوبکر به نام سعدبن ابوبکر که تخلص سعدی هم از نام او است به سعدی ارادت بسیار داشت. سعدی به پاس مهربانی‌های شاه، سرودن بوستان را در سال ۶۵۵ آغاز کرد و آن را در ده باب به نام اتابک ابوبکر بن سعدبن زنگی در قالب مثنوی سرود. هنوز یک سال از تدوین بوستان نگذشته بود که در بهار سال ۶۵۶ دومین اثرش گلستان را بنام ولیعهد سعدبن ابوبکربن‌ زنگی نگاشت. وی در خانقاهی که اکنون آرامگاه اوست در ۴ کیلومتری شمال شرقی شیراز، در دامنه کوه فهندژ، در انتهای خیابان بوستان و در کنار باغ دلگشا اقامت داشت. این مکان در ابتدا خانقاه شیخ بوده که وی اواخر عمرش را در آنجا می‌گذراند. برای اولین بار در قرن هفتم توسط خواجه شمس‌الدین محمد صاحب‌دیوانی وزیر معروف آباقاخان، مقبره‌ای بر فراز قبر سعدی ساخته شد. بنای اکنون آرامگاه سعدی از طرف انجمن آثارملی در سال ۱۳۳۱ شمسی با تلفیقی از معماری قدیم و جدید ایرانی در میان عمارتی هشت ضلعی با سقفی بلند و کاشیکاری ساخته شد. آثار منظوم و منثور سعدی که به‌جا مانده است، عبارتند از: بوستان، گلستان، دیوان اشعار،  رسائل نثر، هزلیات. ‎ @arayehha
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ☘️ ☘️ برگی از تقویم تاریخ ☘️ ☘️ ۱ اردیبهشت سالروز درگذشت سهراب سپهری (زاده ۱۵ مهر ۱۳۰۷ کاشان  -- درگذشته ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ تهران) شاعر، نویسنده و نقاش او نوه میرزا نصراله‌ سپهری، نخستین رئیس تلگرافخانه کاشان بود و پدرش «اسداله» و مادرش «ماه‌جبین» نام داشتند که هر دو اهل هنر و شعر بودند. وی فارغ‌التحصیل دانشسرای مقدماتی بود و از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران نیز فارغ‌التحصیل شد و نشان درجه اول علمی گرفت. در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعه شعر نیمایی‌ را به‌نام "مرگ رنگ" انتشار داد و دومین مجموعه‌ شعرش "زندگی خوابها" بود.  او در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت کرد و در آذر ۱۳۳۳ در اداره کل هنرهای زیبا "فرهنگ و هنر" در بخش موزه‌ها مشغول شد و در هنرستان‌های هنرهای زیبا نیز به‌تدریس پرداخت. وی به‌ فرهنگ مشرق ‌زمین علاقه خاصی داشت و به هندوستان، پاکستان، افغانستان، چین و ژاپن رفت و مدتی در ژاپن زندگی کرد و هنر «حکاکی روی چوب» را در آنجا فراگرفت. همچنین به‌شعر کهن سایر زبان‌ها نیز علاقه داشت؛ از این رو ترجمه‌هایی از شعرهای کهن چینی و ژاپنی را انجام داد. در امرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به‌پاریس و لندن رفت و در مدرسه هنرهای زیبای پاریس در رشته لیتوگرافی نام‌نویسی کرد. در دورانی که به اتفاق حسین زنده‌رودی در پاریس بود، بورس تحصیلی‌اش قطع شد و برای تأمین مخارج و ماندن بیشتر در فرانسه و ادامه نقاشی، مجبور به‌کار شد و برای پاک کردن شیشه آپارتمان‌ها، گاهی از ساختمان‌های بیست‌ طبقه آویزان می‌شد. او همچنین کارهای هنری‌اش را در نمایشگاه‌ها به معرض نمایش می‌گذاشت و حضور در نمایشگاه‌های نقاشی تا پایان زندگی‌اش ادامه داشت. مدتی در سال ۱۳۳۷ در اداره کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری مشغول به‌کار شد و از مهر ۱۳۴۰ نیز شروع به‌تدریس در هنرکده هنرهای تزیینی تهران کرد. در سال ۱۳۴۱ از کلیه مشاغل دولتی کناره‌گیری کرد و با حضور فعال‌تر در زمینه شعر و نقاشی، آثار بیشتری آفرید و راه خویش را پیدا کرد. وی با سفر به کشورهای مختلف، ضمن آشنایی با فرهنگ و هنرشان نمایشگاه‌های بیشتری را برگزار کرد. برخی از کتاب‌های او، اینها هستند: «تا انتها حضور» «سهراب مرغ مهاجر» و «هنوز در سفرم» «بیدل، سپهری و سبک هندی» «تفسیر حجم سبز» «حافظ پدر، سهراب سپهری پسر، حافظان کنگره»، «نیلوفر خاموش: نظری به‌شعر سهراب سپهری» و «نگاهی به سهراب سپهری». سهراب سپهری در سال ۱۳۵۸ برای درمان به انگلستان رفت، اما بیماری‌اش بسیار پیشرفت کرده بود و ناکام از درمان به‌تهران بازگشت و مدتی بعد درگذشت. آرامگاه وی در روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان است. ‎🆔 @arayehha
نگاهی به سهراب سپهری به مناسبت یکم اردیبهشت سالروز درگذشت او من گره خواهم زد،چشمان را با خورشید، دل هارا باعشق، سایه هارا با آب،شاخه ها را با باد سپهری من ندیدم دوصنوبر را باهم دشمن من ندیدم بیدی ،سایه اش را بفروشد به زمین رایگان می بخشد نارون شاخه ی خود را به کلاغ هرکجا برگی هست شورمن می شکفد بوته ی خشخاشی،شست وشو داد مرادرسیلان بودن سپهری در اردیبهشت پنجاه ونه ، خورشید عرفانی شعر معاصر هم غروب کرد. هرچند شعرش واندیشه های عرفانی وانسانی او ،هرگز غروب نمی کند. ورفتار عارف گونه اش همچنان می ماند بعدها فهمیدند سهراب چه راست می گفت:" .حقیقت انسانی چیزدیگری است ودرشعار خلاصه نمی شود." سهراب پی آواز حقیقت دوید ورفت. شعر سهراب ستایش زندگی جهان است. سپهری نگران از بین رفتن ،عرفان ،مهربانی ،طبیعت وصفا ویک رنگی است. مفاهیم پر تکرار سپهری ،روشنی،آب ،گل زندگی، پرنده ،آب ،ستاره ،.نبض روییدن علف.، جاده های خاکی وکوههای بلنداست. این نشانه ها  شیفتگی سهراب را به طبیعت می رساند. سهراب  باخرد زلال شاعرانه اش یاد آوری می کند که آب را گل نکنیم. بر سرراه قانون روشن زندگی وطبیعت زیبا وسایه ی بیدی که می بخشد. به زمین مخالفت نکنیم. سهراب چون مرغ حقی است که بردرخت شعر نشسته وحقایق وجودی انسان را بادیدی عرفانی فریاد می زند.. سپهری و سیع است و سربزیر و آرام ولی دراندرون خسته دلش درفغان ودرغوغاست. حتی تابلوهای سهراب هم شعراست واشعارش تابلو نقاشی است‌. "پشت سرمرغ نمی خواند پشت سر باد نمی آید پشت سرپنجره ی سبز صنوبر بسته است پشت سر روی همه فرفره ها خاک نشسته است پشت سر خستگی تاریخ است" تفسیر شعر سهراب حال وهوای اورا می خواهد باید سهرابی اندیشید  تا اندیشه ی سهراب را دریافت. سهراب می خواهدچشم باطن آدمی رابر زندگانی حقیقی وفطری باز کند. "من که از بازترین پنجره بامردم این ناحیه صحبت کردم. حرفی از جنس زمان نشنیدم. هیچ چشمی به زمین خیره نبود. کسی از دیدن یک پنجره مجذوب نشد هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت." ،،،،،،،،،، اندیشه ها سپهری سپهری درمجموعه شعرحجم سبز بخصوص درخانه ی دوست کجاست وآب را گل نکنیم به ستایش طبیعت ونگاه تاره به آن  توجه می کند وبه معنویت وعرفان وشکار لحظه های ناب وتامل درباب حیات  وجلوه های آن می پردازد. "آی سبدهاتان پرخواب سیب آوردم سیب سرخ خورشید." سپهری می گوید که ما ادمهای محصور در شهرها پیش از هرزمان دیگر برای لذت بردن از زندگی حرص می زنیم. وبیش از همه از حقیقت دوریم.. انسان امروزی هرچه می خواهد گسترده ای از مکان را به تصرف در اورد. درنتیجه مجال زندگی بر او تنگ تر می شود. اگر عاشقانه به زمین خیره شویم ما را از پری خویش سر شار خواهد کرد . عاشق زمین تصرف نمی کند . برای انسانی که زمین را فقط یک معدن می داند. عشق به زمین مفهومی ندارد. آیا بیماری مهلک کرونا دلیل این نبود که ما عاشقانه به زمین نگاه نکرده ایم این بیماری خطرناک ،انتقام طبیعت از مردمان متجاوز نیست؟ ل‌.بهرامیان @arayehha
به مناسبت سالروز درگذشت بهار بنا به روایت دکتر مهرداد بهار فرزند  بهار "ملک الشعرا ،دردوازدهم ربیع الاول سال ۱۳۰۴ قمری برابر با هیجده  آذرماه ۱۲۶۵،شمسی درمشهد زاده شد.ودریکم اردیبهشت ۱۳۳۰درتهران از دنیا رفت منبع جستاری چند درفرهنگ ایران زمین مولف مهرداد بهار بهار، بهار قصیده وتحقیق بهار،یکی از  قله  های قصیده ی فارسی است. یکی ازمحققان بی نظیر ادبیات درتاریخ ایران است . شعر و نثربهار راه را  برای تحقیقات ادبی وسبکی درایران  بازکرد. نوشتن آثاری چون  سبک شناسی نظم ونثر  وتحقیق  درباره پیشینه ی زبان فارسی ، دانشی مردی را می خواست به عظمت واراده ی خستگی ناپذیری  بهار. هنوز به استحکام ودقت  بهار ،تحقیقی در موردسبک شناسی انجام نگرفته است. بهار درانقلاب  مشروطیت هم پر تلاش بود. اوسعی می کرد. اندیشه های نو ونسیم آزادی خواهی مشروطیت را درقالبهای کهن بیان کند. بهار به همه طبقات اجتماعی توجه می کند. حتی برای کودکان هم شعر می سراید بهارفرزند مشروطیت است وهمه عمر برای آزادی می نالد بهار، قصاید ش را درخدمت آرمانهای اجتماعی خود قرار می دهد. . قصیده  دماوندیه قصیده ای است نمادین و منظور از دماوند روشنفکران و آزادیخواهان وحتی خودشاعراست. شعربهارآیینه ی روشن  تلاشهای نسل اوست. صنایع شعری را با مهارت تمام به کار می برد. اشعارش ،درصلابت  واستواری  وشکوه وموسیقی ،چکامه سرایان خراسانی ودرلطف مضمون وسادگی بیان گویند عراقی را به یاد می آورد. باشعربهار تاریخ مشروطیت را بهترمی توان شناخت. به قسمتهایی از زندگی بهاراز زبان خودش می پردازم .به نقل از کتاب. جستاری چنددرفرهنگ ایران مولف.مهرداد بهار فرزند بهار (از کودکی به گل ونقاشی علاقه داشتم در همان کودکی از باغ وکوه خیلی محظوظ می شدم. درهفت سالگی شاهنامه می خواندم این کتاب به طبع و ذوق من درفارسی ولغت سالگی درشمارمشروطه خواهان خراسان درامدم.) بهاربعداز شرح مبارزات وسختی  و رنج ها که تحمل کره است می نویسد "تنها چیزی که مایه تسلی من است همان خدماتی است که درمدت چهل سال در ترویج  فرهنگ ایران و ادبیات شیرین وشریف زبان مادری انجام داده ام" بهاردرادبیات ایران جاودانه است. روانش شادویادش گرامی باد ل،بهرامیان @arayehha
حیف یا شکر؟! عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت صد «شکر» که این آمد و صد «حیف» که آن رفت مصراع دوم این بیت قاآنی، در فضای مجازی، اغلب به گونه‌ای که آمد نوشته می‌شود، درحالی‌که، آن‌گونه‌که در دیوان شاعر می‌بینیم، به جای «حیف»، «شکر» آمده است. (تفاوت معنایی این دو واژه نیازی به توضیح ندارد. قاآنی هم مثل شماری از شاعران پیشینِ فارسی‌گو، رفتن رمضان را موهبت و غنیمت و اِنعام ‌دانسته و از رفتن آن دریغ نخورده است!) .... گویا مصراع دوم این بیت استاد بهار را جایگزین مصراع قاآنی کرده‌اند: شاهی به میان آمد و شاهی ز میان رفت صد شکر که‌ این‌ آمد و صد حیف که آن رفت @arayehha
مفاتیح الجَنان / مفاتیح الجِنان همان‌گونه که می‌دانیم «جَنان» به معنای «قلب / دل» است و «جِنان» جمع «جَنّة» و به معنای «بهشت / بوستان» است. عالِمِ گران‌قدر نکوسیرت، حاج شیخ عباس قمّی(ره)¹ نام کتابِ مستطاب خود را «مفاتیح الجِنان» نهاده است. در احادیث بارها این ترکیب به کار رفته است. شنیدم که کسی کتابی تألیف کرده بود و در آنجا از سرِ ناآگاهی احادیث «جَنان» و «جِنان» را در هم آمیخته بود! خوش‌بختانه با گوش‌زدِ برخی عالِمان سهوش را در چاپ‌های بعد اصلاح کرده بود. ۱- روزگاری استاد فروزانفر(ره)دیده بود که یکی از استادان بنامِ زبان و ادبیات فارسی-که مصلحتاً نامش را نمی‌برم- در یکی از کتاب‌هایش بدون القاب و شاخص از آن عالم بزرگوار نام‌ برده است. استاد فروزانفر سخت برآشفته شده و گفته بود که نباید از عُلَما چنین خشک و خالی نام برد و یاد کرد. «خدای-عَزّ و جَل- جمله را بیامرزاد». @arayehha