🔴 فراخوان خاطرات دوران کشف حجاب
🔰اگر کسانی را میشناسید که از دوران ممنوعیت حجاب، اجباری کردن کلاه شاپو و ممنوعیت برگزاری مراسم روضه، خاطره یا شنیدهای از نسل قبل دارند، کلمه "حجاب" را به شماره
09135170920
پیامک کنید.
📍آدرس دفتر: بلوار آیتالله خامنهای، جنب حوزه علمیه امام صادق (ع)، دفتر تاریخ شفاهی شهید محمدعلی قانعی
💢واحد تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی شهرستان اردکان
#کشف_حجاب #خاطرات_شفاهی #شهرستان_اردکان
#دفتر_تاریخ_شفاهی_شهید_محمدعلی_قانعی_اردکان
@Tarikh_SHafahi_Ardakan
https://eitaa.com/joinchat/3376742568Cb783b09948
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢روایتگر نهضت مقاومت فرهنگی باشید
🔴 دعوت امام جمعه محترم از مردم شهرستان اردکان برای شرکت در فراخوان جمعآوری خاطرات دوران کشف حجاب
🔰اگر کسانی را میشناسید که از دوران ممنوعیت حجاب، اجباری کردن کلاه شاپو و ممنوعیت برگزاری مراسم روضه، خاطره یا شنیدهای از نسل قبل دارند، کلمه "حجاب" را به شماره
09135170920
پیامک کنید.
📍آدرس دفتر: بلوار آیتالله خامنهای، جنب حوزه علمیه امام صادق (ع)، دفتر تاریخ شفاهی شهید محمدعلی قانعی
💢واحد تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی شهرستان اردکان
#کشف_حجاب #خاطرات_شفاهی #شهرستان_اردکان
#دفتر_تاریخ_شفاهی_شهید_محمدعلی_قانعی_اردکان
@Tarikh_SHafahi_Ardakan
https://eitaa.com/joinchat/3376742568Cb783b09948
💢امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
امام خامنهای مدظلهالعالی
حجتالاسلام والمسلمین سید اسماعیل شاکر فرامین جنابعالی در نماز جمعه به گوش خادمین شما در دفتر تاریخ شفاهی شهید محمدعلی قانعی رسید.
هستی ما بر معرفی الگوهای بومی در سطح شهرستان و کشور است.
لازم به ذکر است طی ماههای گذشته از طرف ناحیه مقاومت بسیج اردکان درخواست ثبت خاطرات سردار شهید حاج سیدحسین فیض به دفتر تاریخ شفاهی داده شده و صحبتهای اولیه برای محقق شدن این امر نیز صورت گرفته است.
قطعا برای انجام خروجی متقن و جامع نیاز به زمان داریم و ان شاءالله با عنایت خداوند این امر محقق و نکاتی که فرمودید نیز لحاظ خواهد شد.
مهدیه ابویی
مسئول دفتر تاریخ شفاهی شهید محمدعلی قانعی
#خاطرات_شفاهی #شهدا #تاریخ_شفاهی_دفاع_مقدس
#دفتر_تاریخ_شفاهی_شهید_محمدعلی_قانعی_اردکان
🔸اردکان خبر🔸
@ardakankhabar
⭕️ حسرتِ هفده ساله
روایت سمیه هاتفی خواهر شهید محمدعلی هاتفی از حادثهی تروریستی شاهچراغ
قسمت اول
قرار بود با خانوادهی برادرشوهرم دو روز، تفریحی بریم یاسوج و برگردیم. به دلم افتاد حالا که نزدیک شیرازیم یک سر بریم زیارت حرم شاهچراغ.
تا اسم شاهچراغ را بردم، زینب؛ دخترم گفت: نه مامان نریم، اونجا با اسلحه میزننمون!
همسرم؛ محمدجواد بلافاصله گفت: نه دخترم حرم دیگه امنه، پلیسا مواظبن.
به اصرار من دو روز دیگر به سفرمان اضافه شد. مقصد بعدی به جای اردکان، شد حرم حضرت شاهچراغ.
حوالی ساعت 11ظهر رسیدیم شیراز، سوییتی نزدیک حرم اجاره کردیم. تا وارد شدیم بچهها بدو بدو رفتند جلوی پنجره و با شور و شوق گنبد و گلدسته حرم را به هم نشان میدادند. اولینبار بود که میآوردیمشان شیراز. هفدهسال قبل من و همسرم، دوتایی آمده بودیم پابوس حضرت، از آن زمان حسرت زیارت دوبارهی آقا روی دلم مانده بود.
دمدمای غروب از بابالمهدی وارد حرم شدیم. ایستادیم جلوی گنبد و چندتا عکس انداختیم. بعد رفتیم داخل حرم زیارت کردیم و دوباره برگشتیم توی صحن. نزدیک سقاخانه نشستیم و مشغول خواندن زیارتنامه شدیم. بچهها هم توی صحن چرخ میزدند و اطراف را میگشتند. آدمهای زیادی روی فرشهای دوروبرمان نشسته بودند.
خادمی به سمتمان آمد و با صدای بلند و لهجه قشنگ شیرازی گفت:
نماز جماعت توی شبستان خونده میشه.
همسرم، حسن و حسین را با خودش به شبستان برد و قرارشد نیمساعت دیگر دوباره همینجا جمع شویم.
من، زینب، جاریام و دخترش رفتیم قسمت خواهران. توی صفِ سومِ نماز نشستیم و گرم صحبت شدیم، زینب هم محو تماشای آیینهکاریها شده بود و با گوشیش مدام از جابهجای حرم عکس میگرفت.
ده دقیقهای گذشت که صدای جیغ و فریاد توی گوشم پیچید. صورتم را که برگرداندم، دیدم جمعیت زیادی وارد شبستان شدند. خانمی با ترس داد زد: تیراندازی شده، فرار کنید! فرار کنید!
غوغایی به پا شد. همه به سمت درب دیگر شبستان دویدند. شوکه شده بودم، توی یک لحظه آرامش و شادیمان جایش را به وحشت و گریه داد.
پابرهنه دویدم بیرون. توی جمعیت زینب را دیدم. دستش را محکم گرفتم و همراه مردم دوان دوان از حرم بیرون رفتیم.
درب ورودی حرم را بستند. هرچه اطرافم را گشتم، جاریام و دخترش را پیدا نکردم. مغازهدارها از مغازههایشان بیرون آمده بودند. چندتا از زائران مثل ابر بهار اشک میریختند و دنبال فرزند و همسرشان میگشتند، خانمی پایش آسیب دیده بود و گوشه پیادهرو نشسته بود و چندنفری هم غش کرده بودند. زینب از ترس به خودش میلرزید و زار زار اشک میریخت. هرکاری میکردم نمیتوانستم آرامش کنم. پشتسرهم به گوشی همسرم زنگ زدم اما آنتن نمیداد...
#روایت #شهادت #شهید #شاهچراغ #تاریخ_شفاهی #خاطرات_شفاهی
#دفتر_تاریخ_شفاهی_شهید_محمدعلی_قانعی_اردکان
@Tarikh_SHafahi_Ardakan
🔸اردکان خبر🔸
@ardakankhabar
پایگاه اطلاع رسانی اردکان خبر
⭕️ حسرتِ هفده ساله روایت سمیه هاتفی خواهر شهید محمدعلی هاتفی از حادثهی تروریستی شاهچراغ قسمت اول
⭕️ حسرتِ هفدهساله
روایت سمیه هاتفی؛ خواهر شهید محمدعلی هاتفی
از حادثهی تروریستی شاهچراغ
قسمت دوم
یک ساعتی میشد که با جانمازِ توی دستم و پابرهنه گوشهی خیابان منتظر بودیم. دلم مثل سیر و سرکه میجوشید. خدا خدا میکردم یکبار دیگر بتوانم همسرم و پسرانم را ببینم. همهمه بین زائران و مردمِ ایستاده پشت درب حرم زیاد بود. هرکسی چیزی میگفت:
+چهارتا زخمی توی صحن افتادن.
+تا الان چندتا شهید شدن.
+هنوز نتونستن تروریستا رو بگیرن.
+یه تروریست بوده، همون اول گرفتن.
از ترس ده دقیقهای رفتیم داخل مغازهای اطراف حرم پناه گرفتیم.
تازه داشتم درک میکردم توی حادثهی پارسال، زائران چه حس و حالی داشتند؛ آنروزها مدام ذهنم درگیر آرتین و شهادت مادر و پدرش بود. وقتی خبر اعدام تروریستها را شنیدم خیلی خوشحال شدم. فکر نمیکردم دیگر جرأت کنند روی مردم بیدفاع اسلحه بکشند.
بالاخره تلفن محمدجواد آنتن داد و بعد از چندتا تماس بیپاسخ، جواب داد.
+محمدجواد کجایی؟ خوبی؟ چرا جواب تلفنت رو نمیدی؟ حسن و حسین کنارتن؟ حالشون خوبه؟
+خیلی عادی جواب داد: آره ما خوبیم. چیزی شده؟
+با تعجب پرسیدم: چیزی شده! نصف جون شدم! مگه توی شبستان نبودی؟ اونجا تیراندازی نشده؟
+آره ما توی شبستانیم. ولی اینجا خبری نیست! با بچهها نمازمون رو خوندیم. آنتن نداشتم که زنگت بزنم. در شبستان رو هم بستن. فکر کردم مانوره! آخه دوروبرمون نیروهای امنیتی زیادن.
برای اینکه جلوی اشکهای دخترم را بگیرم، تلفن را بلافاصله دادم دستش.
بیا با بابا حرف بزن. هیچکدوم چیزیشون نشده.
ولی زینب گوشش بدهکار نبود. حتی بعد از نیمساعت که توانستیم توی صحن، همدیگر را پیدا کنیم و با کمک نیروهای امنیتی به سوییت برگردیم هم حالش بهتر نشد. تا صبح میلرزید و گریه میکرد.
تا به محل اسکان برسیم، گوشی من و همسرم پشت سرهم زنگ میخورد؛ اقوام بودند که جویای احوالمان میشدند. مدام خودم را سرزنش میکردم که چرا روی آمدن به شیراز پافشاری کردم. با خودم فکر میکردم که اگر دخترم خوب نشود، چی کار کنم.
اذان صبح همسرم و پسر بزرگم برای نماز به حرم رفتند؛ زینب اصرار داشت دیگر هیچکدام به حرم نرویم و زود به خانه برگردیم. محمدجواد نشست کنارش و بهش گفت: بابا اونا میخوان حرم رو ناامن کنن تا کسی نیاد ولی تو که نباید بترسی. آقا خودش مواظبمونه. از نماز که برگشتیم، میریم خونمون.
زینب کمی با حرفهای پدرش آرام شد و توانست بخوابد. من هم شروع کردم به جمع کردن وسایل تا به اردکان برگردیم اما دل توی دلم نبود، به خودم میگفتم: سمیه دیدی چی شد! دوباره باید چند سال دیگه حسرتِ یه زیارت دلچسبِ حضرت رو دلت بمونه!
نمیتوانستم با حضرت از پنجرهی اتاق خداحافظی کنم. دلم را به دریا زدم. دخترم را به جاریام سپردم و دوباره به حرم رفتم. وارد صحن که شدم صوت قرآن از تمام بلندگوها پخش میشد. آرامش عجیبی گرفتم؛ همان آرامشی که شب قبلش با ورود به حرم حسش کرده بودم. از چادرها و کفشهای جامانده، کالسکههای رها شده و خوراکی له شدهی دیشب توی صحن خبری نبود. کفشهایمان را از کفشداری حرم تحویل گرفتم؛تمام وسایل به جامانده از حادثه دیشب را توی کفشداری جمع کرده بودند.
به مسجد بالاسر رفتم. نزدیک مقتل شهدای حادثهی تروریستی پارسال نشستم. آنجا بود که بغضم ترکید و یک دلِ سیر زیارت کردم.
#روایت #شهادت #شهید #شاهچراغ #تاریخ_شفاهی #خاطرات_شفاهی
#دفتر_تاریخ_شفاهی_شهید_محمدعلی_قانعی_اردکان
@Tarikh_SHafahi_Ardakan
🔸اردکان خبر🔸
@ardakankhabar
❓معراج شهدای اردکان کجاست؟
♨️از جمله نشانههای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، سرمایههای هویتی است که از آن سالها باقیمانده است.
معراج شهدا یکی از این سرمایههاست که بخشی از فرهنگ دفاع مقدس ما را رقم میزند.
در شهرستان اردکان از سالهای ابتدایی جنگ تحمیلی تا به امروز از مکان فعلی گردان امام حسین (ع) برای نگهداری و شروع تشییع پیکر مطهر شهدا استفاده شده است.
این مکان مقدس بواسطه حضور قهرمانان، آخرین دیدار خانوادهها با عزیزانشان و آخرین نجواهای مادران شهدا با فرزندانشان به گنجینهای در اردکان تبدیل شده که انتظار میرود توسط نهادهای مربوطه و مردم شهیدپرور اردکان ارج گذاشته شود.
📍سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ معراج شهدا و محل شروع تشییع پیکر مطهر شهدا (مکان فعلی گردان امام حسین (ع))
🔴 به زودی روایتی از این مکان مقدس منتشر خواهد شد.
#قاب_تاریخی #دفاع_مقدس #معراج_شهدا
#تاریخ_شفاهی #خاطرات_شفاهی
#دفتر_تاریخ_شفاهی_شهید_محمدعلی_قانعی_اردکان
🔸اردکان خبر🔸
@ardakankhabar
📌اهدا سه کیلوگرم طلا توسط خواهران اردکانی به جبهههای جنگ تحمیلی
🔴 تجربهی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به بیان حضرت امام (ره) عمدتا مرهون حضور زنان در عرصه نهصت بوده است. اما شاهدیم تاریخنگاری دفاع مقدس عمیقا به "روایت زنان" این حوزه بدهکار است.
♨️ یکی از این روایتها؛ اهدای سه کیلوگرم طلاآلات زنان اردکانی به جبهههای جنگ تحمیلی در دیدار با رئیس جمهور وقت؛ امام خامنهای (مدظلهالعالی) است.
✅منتظر روایت شنیدنی از این دیدار باشید.
#قاب_تاریخی #دفاع_مقدس #پشتیبانی_جنگ #دختران_روحالله
#زن_تراز_انقلاب #خاطرات_شفاهی
#دفتر_تاریخ_شفاهی_شهید_محمدعلی_قانعی_اردکان
@Tarikh_SHafahi_Ardakan
🔸اردکان خبر🔸
@ardakankhabar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 روایتی از روز حماسه و ایثار مردم شهرستان اردکان
#گنج_نگار #خاطرات_شفاهی
#دفتر_تاریخ_شفاهی_شهید_محمدعلی_قانعی_اردکان
🔸اردکان خبر🔸
@ardakankhabar