eitaa logo
؏ﭑرفــــﺂݩِ مـجـﭑهد | شهیدانּ عشࢪیہ و طهـمـاسبے
435 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
931 ویدیو
30 فایل
﷽ ⭕️ معرفی و بازنشر زندگینامه، سبک زندگی، وصیتنامه، آثار صوتی و تصویری، دست‌نوشته‌ها و ... از مربیان‌شهید والامقام ابراهیم عشریه و مهدی طهماسبی 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir ⭕️ لینک ارتباط با مدیر کانال و یا ارسال محتوا: https://eitaa.com/MALEK_ita
مشاهده در ایتا
دانلود
هرطرف‌کہ‌مے‌نگرےشہیدےرامے‌بینے کہ‌باچشمان‌نافذوعمیقش‌نگران توست‌کہ‌توچہ‌مےکنے؟🍃 سنگین‌است...🌊 وطاقت‌فرسا...🥀 زیربارنگاهشان‌حس‌مے‌کنےکہ‌ دروجودت‌چیزےدرهم‌مے‌ریزد...🌿 ای عشق! دست ما را هم بگیر... •┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈• 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما 🔗 | @arefanemojahed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | «تاثیر شهید بر هویت جوانان» 🔺روایت شهید حاج قاسم سلیمانی از تاثیرپذیری یک جوان از شهید مدافع حرم •┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈• 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما 🔗 | @arefanemojahed
سی و هشتمین سالگرد شهید علیرضا شاکر (اهل روستای نهضت آباد شهر نجف آباد استان اصفهان) 🗓️ ولادت: فروردین سال 1345 🌹 شهادت: ۴ اسفند 1364 📍 عملیات فاو شادی روحش صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم •┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈• 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما 🔗 | @arefanemojahed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
؛ 2 روز تا نیمۀ شعبان در آخرین نامه امام زمان عجل‌الله‌فرجه به علی‌بن‌محمد‌سمری (نائب چهارم) حضرت به این مساله اشاره فرمودند که هر کس در غیبت کبری ادعا کند با من ارتباط دارد دروغگوست... •┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈• 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما 🔗 | @arefanemojahed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1️⃣1️⃣ (وَ أتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ) /۱۳ ⭕️ روز موعود؛ ۲۴ فروردین ۱۳۹۵ ...گفت: «اومدم ببرمت عقب؛ بیا پشتم!» گفتم: «بی‌خود اومدی. کی بهت گفته بیای؟! من که گفتم کسی نیاد. اینجا خطرناکه و زیر تیرمستقیم. هر آن ممکنه تو رو هم بزنه.» گفت: «نگاه کن بدون اسلحه اومدم! فقط اومدم تو رو ببرم.» براندازش کردم. راست می‌گفت. برای اینکه سرعتش بیشتر بشود، اسلحه هم با خودش نیاورده بود. شاید هم احتمال برگشتنش را نمی‌داده، اسلحه نیاورده که سلاحش به دست دشمن نیفتد. گفتم: «من نمیام. تو رو هم حتماً می‌زننت. برگرد.» اصلاً دوست نداشتم رضا به‌خاطر من توی خطر بیفتد و آسیبی ببیند. گفت: «زود بیا پشتم.» با حالت نیمه‌جان جواب دادم: «اولاً نمی‌تونم چون دیگه توانی ندارم و ثانیاً اگه دوطبقه بشیم تیربار حتماً هردومون رو آبکش می‌کنه!» ... و دوباره از حال رفتم. یک‌دفعه احساس کردم رضا شانه‌های من را گرفته و دیدم بلندم کرد و انداخت پشتش و بلند شد سرپا و شروع کرد به دویدن به سمت پایین!! تیربارچی غافلگیر شده بود و از پشت سر با حداکثر آتش می‌زد. سفیر گلوله‌ها را از کنار گوشم می‌شنیدم و حتی گاهی حرارتشان را هم حس می‌کردم. داد زدم: «رضا ... الان دوتامون رو به هم می‌دوزه! ولم کن بزارم زمین و خودت برو.» گوش نمی‌کرد و فقط می‌دوید. احساس درد فوق‌العاده شدیدی در پایم حس می‌کردم. قد من بلندتر از رضا بود، به‌خاطر همین پنجه پایم به سنگ‌ها می‌خورد و درد وحشتناکی می‌گرفت. تازه آن موقع متوجه شدم که پایم قطع نشده! در همان حالتی که پشت رضا بودم و دو دستم را محکم دور گردنش گرفته بودم، به رضا گفتم: «پام چی شده؟» گفت: «ران پات تیرخورده.» ... 🔗 ادامه دارد... •┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈• 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما 🔗 | @arefanemojahed