eitaa logo
؏ﭑرفــــﺂݩِ مـجـﭑهد | شهیدانּ عشࢪیہ و طهـمـاسبے
420 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1هزار ویدیو
32 فایل
﷽ ⭕️ معرفی و بازنشر زندگینامه، سبک زندگی، وصیتنامه، آثار صوتی و تصویری، دست‌نوشته‌ها و ... از مربیان‌شهید والامقام ابراهیم عشریه و مهدی طهماسبی 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir ⭕️ لینک ارتباط با مدیر کانال و یا ارسال محتوا: https://eitaa.com/MALEK_ita
مشاهده در ایتا
دانلود
کسی که اهل دنیا نیست! فقط با «شهادت» آرام می‌گیرد ...✨ ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
ما در مواجهـه بامـرگ؛ رسیدن به شهادت‌ و بزرگی را انتخاب کرده‌ایم..✨ ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
____🍃🌸🍃🌸🍃____ بالاخره عمار شروع کرد به درد و دل و اظهار ناراحتی از ناهماهنگی بین یگانها و شرمندگی از بی نتیجه ماندن عملیات. میخواست با این صحبت‌ها خستگی را از تن و ناراحتی را از دل ما بیرون کند، اما ما تربیت نظامی شده بودیم برای همچنین روزهایی! کاملاً درک میکردیم. کمی با عمار صحبت کردیم و گفتیم که شرایط را کاملاً می فهمیم و جای ناراحتی و نگرانی نیست. بچه های ایرانی مشکلی ندارند اما نیروهای نجبإ دچار سرخوردگی و ناراحتی هستند. جریان عقب روی بر روی روحیه نیروها اثر بدی دارد باید هرچه سریع‌تر یک عملیات موفق را برنامه‌ریزی می‌کردند. صبحانه مختصری خوردیم. بعد از صبحانه رفتم تا با خانواده‌ام تماس بگیرم. به خاطر درگیری در عملیات نتوانسته بودم با ایران تماس بگیرم، تا شب ولادت حضرت زهرا و روز زن را که هفته پیش بود تبریک بگویم بعد از آن هم فقط یکی دوبار موفق شده بودم تماس داشته باشم. خیلی دلتنگ و نگران بودند. ابراهیم هم بعد از من رفت تا با خانواده اش تماس بگیرد وقتی از اتاق تلفن بیرون آمد قیافش مثل دفعات قبل که با بچه ها صحبت می کرد نبود ظاهراً حرف زدن با همسر و خصوصاً دخترانش او را اینطور کرده بود. 🔻ادامه دارد... ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
«هو الرحمن» السلام و علینا عند ربنا؛ حمد و سپاس خداوندی را که اطاعت از آن موجب قربت میشود و شکرگزاری از نعمت هایش موجب افزایش نعمت می گردد. پروردگارا شکر و سپاس می گویم تو را نه به خاطر اینکه نیازمند آنی بلکه به خاطر این که لیاقت آن را داری، پروردگارا عذر می خواهم از درگاهت به خاطر «ما عَرَفْناکَ حقّ مَعْرفَتِک وَ ما عَبَدْناکَ حقّ عِبادَتِکْ» پروردگارا، اگر مقدر می فرمودی که به ازای هر نعمتی که به من عطا فرمودی ذره ای کوچک به اندازه یک دانه ارزن در راه تو صدقه دهم، به خداوندیت سوگند که اگر تمام ریگ های بیابان ها و تمام ذرات آسمانها راهم صدقه می دادم باز هم کم بود. ولی وای بر من، وای بر من چون با اینکه از من همچنین چیزی نخواستی بلکه فقط شکرگزاری از نعمت‌هایت را خواستی که آن هم نیز به نفع من تمام می شود بازهم کوتاهی و غفلت می کنم، و بازهم خیانت می ورزم. || بخشی از دست‌نوشته های شهید ابراهیم عشریه (سلام خدا) هشتم رمضان مبارک. ۱۴۱۹. ه‍.ق ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
____🍃🌸🍃🌸🍃____ ... نمی دانم در آخرین مکالمات بین شان چه گذشت، اما دیگر با من حرفی نزد و رفت نشست گوشه اتاق و به سقف چشم دوخت و به فکر فرو رفت. دخترانش نمی دانستند که این آخرین باری است که صدای او را میشنوند؛ وگرنه... کمی گذشت؛ من هم در این فرصت، کمی با عمار صحبت کردم. ابراهیم که حالش بهتر شد، رفتیم خلصه برای استراحت. بعد از نظافت اسلحه هایمان تا ظهر خوابیدیم. قرار بود بعد از نماز ظهر و عصر به اتفاق ابراهیم برویم به وضعیت نیروهای مان سرکشی کنیم؛ اما خستگی شب های قبل و خصوصاً عملیات دیشب، اجازه این کار را ندارد و بعد از ناهار دوباره خواب مان برد. وقتی بیدار شدیم، غروب شده بود. نزدیک اذان مغرب بود. شروع کردیم به نوشتن گزارش عملیات دیشب. نماز را که خواندیم، با ابراهیم و حیدر و ابومحسن مشغول تجزیه و تحلیل عملیات ناتمام شب گذشته شدیم. مشکلات مختلف و طرح های مختلف بررسی شد. همه مطالب و نتایج جلسه را هم در دفترچه گزارشم یادداشت کردم برای ثبت تجربه. ابراهیم هم همین طور. شب به نیمه رسیده بود. هوا خیلی سرد و هیزم ها تمام شده بود. اتاق باید با یک بخاری گازوئیلی گرم می شد، اما خیلی کارایی نداشت و فقط تا شعاع یک متری اطرافش را گرم می کرد. 🔻ادامه دارد... ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
کسی که اهل دنیا نیست! فقط با «شهادت» آرام می‌گیرد ... ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
۱۲ فروردین؛ روز جمهوری اسلامی ایران مبارک...✨ ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
گر نگهدار من آن است که من میدانم.. شیشه را در دل سنگ نگه میدارد.. «شهادت هنر مردان خداست» ||خطاطی شهید ابراهیم عشریه ۱۳۸۱/۵/۲۶ ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
____🍃🌸🍃🌸🍃____ ...امروز نوزدهم فروردین است. ساعت هشت صبح بیدار شدم. همه خواب بودند. رفتم بیرون و نگاهی کردم همه چیز ساکت و آرام به نظر میرسید. دشمن دیگر کاملاً مستقر شده و العیس از دست رفته بود. ساعت ۹ صبح بود که برگشتم داخل مرصد بچه ها داشتند کم کم بیدار می شدند، صبحانه را که خوردیم آماده شدیم که برویم سراغ نیروها، اما یک ساعت بعد حامد تماس گرفت و گفت آماده بشید بریم برای شناسایی منطقه عملیاتی جدید. خدا میداند دوباره چه طرحی دارند؛ به نظر من اصرار بر عملیات در این منطقه دیگر بی فایده است. دشمن به راحتی العیس را از دست نمی دهد. یک ربع بعد حامد رسید. راه افتادیم به سمت الحاضر حامد در مسیر گفت:« امشب قراره از محور الحاضر عملیات کنیم باید بریم برای بررسی منطقه عملیات» من و ابراهیم نگاهی به هم کردیم و چیزی نگفتیم، بعد از چند دقیقه به الحاضر رسیدیم. در شهرک الحاضر بیمارستانی قرار داشت که کادر و پزشکانش ایرانی بودند. اول رفتیم آنجا و مقداری دارو و چند تا مسواک برای خودمان گرفتیم بلافاصله حرکت کردیم به سمت مرصد الحاضر که تحویل ارتش سوریه بود. رفتیم روی تل الحاضر که دقیقا روبروی العیس قرار داشت و نگاهی به منطقه انداختیم و بعد رفتیم داخل ساختمان پشت تل(تپه) الحاضر که ارتش سوریه در آنجا مستقر بود کمی از وضعیت این منطقه پرس و جو کردیم و بعد برگشتیم. در مسیر برگشت از نیروهای گردان سوم نجبإ که تحویل حیدر بودند بازدید کردیم و بعد برگشتیم به سمت روستای خلصه. داشتیم برمیگشتیم که عمار تماس گرفت و گفت:« برنامه عوض شده و قراره امشب هم مجدد به الزربه بزنیم» گفتم:«چطور؟» با کد و رمز گفت:« مثل دیشب اما با این تفاوت که محور سمت راست جاده زیتان الزربه را هم باید خودمون تحویل بگیریم.» 🔻ادامه دارد... ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+امر به معروف چی؟ - یعنی همین حی علی خیرالعمل... (روایتی از شهیدبروجردی در سال58/59) ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از خداوند میخواهم که در زمان قیام آقا امام زمان ارواحنافداه بنده را دوباره از قبر خارج کند تا بتوانم ‌ لذت مجاهدت در رکاب ایشان را هم بچشم و در رکاب ایشان هم به شهادت برسم. ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
پروردگارا؛ میخواهم برای اولین بار در طول عمرم با آفریدگار خودم، خودمانی گپی بزنم. خدایا کمکم کن تا حرف خودم را بزنم و مگذار شیطان در این امر مداخله کند. خدایا به تو پناه میبرم از شر این موجود لعین. || بخشی از دست نوشته شهید عشریه (سلام خدا) هشتم رمضان مبارک ۱۴۱۹ه.ق ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
____🍃🌸🍃🌸🍃____ ...کار خیلی سنگین شده بود، باید کار ناتمام دیشب زینبیون را خودمان انجام می‌دادیم. بلافاصله بعد از نماز و ناهار حیدر و ابومحسن و ابراهیم رفتن زیتان برای شناسایی محور سمت راست و تکمیل شناسایی سمت چپ. من و حامد هم به دستور عمار رفتیم مقر تیپ برای هماهنگی عملیات امشب. طبق طرحی که عمار توجیه کرد قرار شد من و ابراهیم در محور سمت راست همانجا که زینبیون موفق نشدند عمل کنیم و حیدر و ابو محسن هم محور سمت چپ محور شب قبل نجبا را تحویل بگیرند. بعد عمار گفت:« خودم هم از محور وسط که روی جاده و ورودی شهر هست میام و عملیات را هم هدایت می کنم.» می گفت:« نمی توانم همینطور بنشینم و خارج از منطقه عملیات را هدایت کنم.» به هر حال طرح هایی را به عمار پیشنهاد کردیم و بعد از جمع بندی و طرح ریزی جزئیات عملیات به اتفاق حامد حرکت کردیم به سمت زیتان تا خودمان هم منطقه را ببینیم، به خصوص سمت راست جاده را که مطمئناً خیلی سنگین و سخت بود و دشمن هم حساس شده بود روی آن. وقتی رسیدیم، ابراهیم و حیدر در جلوی خاکریز پدافندی مشغول شناسایی شده بودند. ابو محسن هم رفته بود برای شناسایی محور چپ. رفته بود روی مناره مسجدی که من و ابراهیم طی دو روز قبل روی آن مستقر بودیم. با ابراهیم که تماس گرفتم گفت:« بیایید اینجا!» رفتیم دیدیم دارند در طول آخرین خاکریز حرکت می‌کنند و از سنگر ها و مواضع بازدید می کنند. همراهشان رفتیم. ابراهیم توضیح داد در این مدت که ما نبودیم چه کار کردند و نتایج شناسایی چه بوده است. استاد شناسایی بود، کارش همیشه تمیز بود. 🔻ادامه دارد ‌... ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
🌹إِذَا ضَلَلْتُمْ الطَّرِيقَ فَاتَّبعُوا الشُّهَداءُ راه را که گم کردید؛ شهدا را دنبال کنید... ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
شهادت هنر مردان خداست..✨ °• در آستانه هفتمین سالگرد شهادت شهید والامقام "ابراهیم عشریه"؛ ده صلوات هدیه به روح مطهر شهدا و امام شهدا •° 🔟 روز تا سالگرد شهادت... ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا