eitaa logo
عارفدون
40 دنبال‌کننده
50 عکس
6 ویدیو
7 فایل
✍️عارفدون : سورئالیسم عرفانی 💡 ما سلوکی واقع گرایانه داریم 🇮🇷 با عارفدون همراه شو و از حکایت های عرفان ساختگی دور شو Arefdoon: Mystical Surrealism We have a realistic approach Follow Arefdoon and stay away from fake mysticism and its storie
مشاهده در ایتا
دانلود
🏷دست خشک شده و نوری مستجاب الدعوه درویشی بود که خود را مستجاب الدعوه می دانست و می‌گفت: روزی در آبى غسل مى‌کردم، دزدى جامه من ببرد هنوز از آب بیرون نیامده بودم که باز آورد در حالی که دست او خشك شده بود. پ.ن 1: دزدِ ناشی که گمان بُرد تحفه‌ای یافته، از عواقبِ دستبردن به لباسِ درویش بی اطلاع بود، لابد به جنس لباس هم که پشمینه و مُندرس بوده پی می‌برد و دانسته که ارزش دزدیدن نداشته و این بار را به کاهدان زده، پس ننگِ برداشتنِ آن را نپذیرفت. استغفرالله مگر می‌شود خدای عادل به خاطره جامه‌‌ی بی‌مقدار عارفی تاوانِ سنگین گیرد و دستی خشک کند؟! چگونه می‌تواند عدالت خدای متعال را زیر سوال بَرَد!. بگذریم که داستان حتما طورِ دیگری بوده از آنجایی که جامه‌ی درویشان کهنه هست و چر‌ک آلود و طبق کلام خودشان، سوسک و کژدم و حشرات به راحتی در آن جای گرفته و به صلح با یکدیگرند، و چون آن موذیان وفادار به صاحب خویشند به دست سارق حمله بردند و گزیدند تا بدین سان وفاداری خود را نسبت به درویشِ صاحب، ثابت کنند پس برای لحظاتی دستش سُست و کِرِخت شد. پ.ن 2: اخر یکی نبود که به او بگوید از درویش که نعمت را از خود هم دریغ می‌کند و به خود هم رحمی ندارد به چه کسی سودی رسانده که تو دومی‌اش باشی؟ در نتیجه دزده مادر مرده چیزی عایدش نشد که هیچ، دستش هم خشک شد، پس به غلط کردن افتاد و جامه را به درویش پس داد. سپس نوری گفت: «الهى! چون او جامه بازآورد، تو دست بدو بازده» در حال نيك شد پ.ن 3: عه!! مگر پیر ادعای قرب اِلی الله نداشت؟! پس چرا برای رضای خدا دعایش نکرد که همان (توبه و عذرِ) سارق بود و فقط به علت بازگرداندن جامه او را مشمول دعای خود کرد؟! پس فهمیده می‌شود نیّتش الهی نبوده و دَردَش، فقط شاملِ گمشده‌اش می‌شده و گرنه از توبه و عذر او خشنود می‌شد و از آن رو بر او دعا می کرد؟! پ.ن 4: اصلا دعای چنین شخصی که اینطور بی خبر از خداست، بالا می‌رود تا که به اجابت رسد؟! پس لطف کند از همان حدِ درویشی پا را فراتر نگذاشته و خود را عارف ننامد. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌀 عـــــــارفــــــــ تلگرام | اینستاگرام | ایتا ـــــــدون 🌀 👳🏼‍♂️ 📗 🖋
🏷منبری و قندیل های پامنبری گویند سمنون را، هنگامی که حجاز رفت اهالی فید درخواستند که یا پیر، ما را پند و اندرزی ده از انجایی که وی به دنبال گوش مُفت می گشت، نگاهی برق آسا به منبر کرد و آن را تهی از اهلش دید، از خدا خواسته به طُرفَه العینی بر جایگاه نشست. چشمانش را درویش کرد و بست تا مبادا تمرکزش بَرهم خورَد، قصد آن کرد در قالب مهر و محبت ببافد و دَری وَری گفتن هایش را به خورد مستمعین دهد، اندک زمانی نگذشت که پیرِ حکایتِ ما شصتش خبردار گشت، چشم گشود تا علت را بیابد، مستمعی نیافت پس همچنان بر پوست کُلُفتی خود سلسله وار ادامه داد و از منبر فرود نیامد. مستاصل گشت (درمانده شد) نگاهی به اطراف انداخت چیزی نیافت، جز چلچراغ های آویزان شده از سقف، پس رو به انها کرد و نالیییید با شما از روی محبت سخن می رانم یاری ام کنید و گوش دهید. بیچاره چلچراغ ها که پای فرار نداشتند و محکوم به قرار بودند تا کلام ان درمانده را اِستماع کردند به یکدیگر پیچیدند و دوام نیاورده یکی پس از دیگری نقشِ بر زمین، خورد می شدند و تکه پاره می گشتند و نابووووود . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌀 عـــــــارفــــــــ تلگرام | اینستاگرام | ایتا ـــــــدون 🌀 👳🏼‍♂️ 📗 🖋
🏷شتر وایرلس! از دیرباز کارهای خارق‌العاده از قبیلِ جادوگری، شعبده‌بازی، چشم بندی، طلسم و تسخیر نمودن در بین معرکه گیران رایج بوده و از آنجایی که موارد مذکور نه تنها منبع و منشاء حقیقی، معنوی نداشته و به لحاظ ماهیّت و سنخیت با معجزات معصومین علیهم‌السلام مرتبط نبوده حتّی منافی آن نیز بوده است. اما همیشه افرادی سودجو و جاه طلب، این کرامات و معجزات را به صورت غیرعلنی مورد حمله قرار داده و با آن در ستیز بوده‌اند و به آرامی در طول قرن‌ها توانستند با تزویر، به آن رَنگ و لعاب و وِجهه‌ی عرفانی بَخشد و آن را جایگزینی برای منافع خود، در مقابلِ کرامات و معجزاتِ معصومین علیهم‌السلام قرار بدهند در این بِین، آنان از هیچ حُقّه و نیرنگی فروگذار نبوده و با شیوه‌ها و ترفندهای گوناگون و مرموزانه با عقایدی پیچیده توانستند نبضِ عرفانیِ جامعه‌ی خویش را در دست و بر افراد ناآگاه و ساده لوح رخنه بَرَند تا بتوانند بر آنان تاخته و عرفانی بَدَلی را عرضه بدارند که مردم را از معنویات دور بِرانند. امروزه شاهدیم که در عرفان‌های کهن، این موارد به وُفور به چشم می‌خورد که در ادامه به یکی از این موارد اشاره خواهیم کرد: نقل است که در راه شتری داشت که زاد و راحله او برش می‌نهادند. یکی گفت «مسکین این شتر که بارش گران است. و این ظلمی تمام است». ‌گویند بایزید را چون راهی حج شد شتری را به قصد باربری همراه کرد مریدان زاد و توشه‌ی پیر را که مملوء از ابزار سحر و شعبده بود😉 بر آن سوار کردند اما بار حسابی بر شتر سنگین آمد. رهگذری گذشت و با طَعنی گَزنده بر پیر، از ظلمی عظیم برآن زبان بسته، نالان شد بایزید گفت «ای جوانمرد بردارنده‌ی بار شتر نیست. نگه کن که هیچ بار بر پشت شتر هست؟» در این هنگام که ظلم وی بر رهگذر هویدا گشت پس به تملق گفت: ای جوانمرد، حاملِ بار شتر نیست ❓اگر حاملِ بار شتر نیست پس چرا مسکین را در همراهی خود قرار داده‌ای؟!🤔😂 تو که اینگونه از خود کرامات عجیب و غریب می‌نمایانی و نگران هستی بر او ستمی روا نداری، لابد خودت هم برآن تکیه نخواهی زد که مبادا اذیت شود و همانند بار و‌بَندیلت معلّق بر هوا خواهی رفت🤣 شتری که به کارت نیاید، بردنش به چه کار آید؟🤔 پیرِ که عاری از هرگونه کرامت و عرفان بود خَلق‌الساعه شگردی به کار بست تا با صحنه‌ای غیر واقعی و ساختگی سحرش را در نظَرش عیان کند. صحنه‌سازیِ پیر بسطام که چشم مرد را تسخیر نموده بود گفت نگاهی دوباره انداز، رهگذر تا نظر به آن کرد دید همه چیز بر هوا معلق و هیچ بر پشت شتر نیست... چون نگه کرد به یک وجب بالای شتر بود گفت «سبحان الله! عجب کاری است». رعیّتِ خام که مسلّح به آموزه‌های دینی نبودند و مبهوتِ ترفندهای سحرآمیز او متحیّر می ماندند پس با او همسو شده و ندانسته سمت بیراهه به سوی سَراب کشیده می‌شدند و اینگونه روز به روز بر هواداران و مریدانِ پیر افزوده می‌شد و به او و کرامات دروغینش ایمان آورده و دینشان را از او اخذ می‌نمودند!. بایزید گفت «اگر حال خود از شما پنهان دارم، زبان ملامت دراز می‌کنید، و اگر مکشوف می‌گردانم، طاقت آن نمی‌آورید، با شما چه می باید کرد؟» امّا با گذشت قرن‌ها از اعتبار آنان کاسته و مردم به مغایرتِ بینِ (سحر و معجزه) پی برده و با کسب آگاهیِ لازم، خود را از دامِ مظلوم نمایان شیّاد رهانیدند. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌀 عـــــــارفــــــــ تلگرام | اینستاگرام | ایتا ـــــــدون 🌀 👳🏼‍♂️ 📗 🖋
🏷لقمه هوشمند جد او گبر بود و از بزرگان بسطام، یکی پدر او بود، واقعه او با او مادر آورده بود از شکم... بایزید را گویند از تبار گبریان بود او علاوه بر نَسَب درخشانش، پدری سهل انگار داشت در بزرگیِ پدر وی همین بس که شکم اهل و عیالش را با مال شبهه، فربه می‌کرد. گویا مادرش هم پرهیزکاری پیشه نمی کرد🤢 و در زمان آبستن بر حسبِ ویار، از آن تناول می‌نمود و همین حرص و وَلَع، کار دستش داد و خللی در دستگاه گوارشش ایجاد نمود😅. وی که یک روده‌ی راست در شکم نداشت خواست غلو کند و برای فرزندِ اندرون، کرامتی بتراشد همین گُنده‌گویی را هم برای پسر به ارث گذاشت، از ماحصلِ چنین والدینی، باید هم شاخِ عرفان همچون بایزید به بار نشیند. رفته رفته عوارض پرخوری و شکم بارگی در مادر چیره و اثر توهم زایی در وی پدیدار و این توهم اندک اندک عقل را هم از او رُبود و خیال‌بافی فضای ذهنش را پُر نمود گمان برد واقعه‌ی عجیب در شکمش رخ داده پس در صدد برآمد تا برای لقمه های تناول شده کرامتی بتراشد... . چنانکه از مادر او نقل کنند که: چون لقمه یی در دهان نهادمی که در وی شبهتی بودی، او در شکم می طپیدی، تا آن لقمه دفع کردمی)). از آنجایی که وی از شکم مادر به صورت بالقوه به مرتاضان شباهت می‌داد و ذره‌ای به عرفان الهی واقف نبود به بیراهه زد و به جای قی کردنِ لقمه‌ها و دفعِ اثر وضعیِ آن، به دفع ظاهر پرداخت، پس با تپیدنی طیِ طریق را آغاز و از این وادی به آن وادی سیر و سلوک می‌نمود و بالاخره با چَشم سوم، محل اختلال را رؤیت 🧐 و مثلا برطرف نمود، یاللعجب آخَر چگونه! مگر ممکن است !😳. بَله، در وادی وَهم و خیال، هر چیزی (مجازا و غیر واقعی) ممکن است😂 پس لطف فرموده به دنبال پاسخ معقول و دلیل قانع کننده نباشید، سکوت کرده و فقط سر بجُنبانید و بپذیرید☹️ برگردیم به اصل داستان، گفتیم مادر کار جذب را بر عهده داشت و پسر کار دفع، و این پُروسه نُه ماه ادامه یافت تا اینکه والده‌ی سلطان، بارِ خود بر زمین نهاد، و بالاخره فارغ گردید پس ناف شیخ را با شبهه بُریدند. از قدیم هم که گفتند شبهه، شبهه می‌آورد نشخوار شبهه در قلب و روح وی زنگاری ایجاد کرد و شیخ نشخوارهای ذهنی خود را در قالب کرامت و عرفان پی‌ریزی و در لابه‌لای آموزه‌های دینی جا داد در نتیجه عرفانی التقاطی در مقابل عرفان حقیقی عَلَم کرد. اما شیخ که ادعاهایش گوش عالَم را کَر کرده بود ندانست که تا اثر وضعی دفع ننماید هزار لقمه هم دفع نماید سودی حاصلش نخواهد شد. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌀 عـــــــارفــــــــ تلگرام | اینستاگرام | ایتا ـــــــدون 🌀 👳🏼‍♂️ 📗 🖋
🖼 دست خشک شده و نوری مستجاب الدعوة ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌀 عـــــــارفــــــــ تلگرام | اینستاگرام | ایتا ـــــــدون 🌀 👳🏼‍♂️📗 🖋 📸
🧾فهرست داستان‌ها حوریه مرگ - دست خشک شده و نوری مستجاب الدعوه منبری و قندیل های پامنبری عارف عقده‌ای مور آواره مورآواره عارف و قسم پربرکت 🏷 بایزید هلوگرامی 🏷 انتقال علم از طریق آب! 🏷فاسق محبوب 🏷لقمه هوشمند 🏷شتر وایرلس! 🏷اشکرود 🏷کعبه پرنده 🏷عارف پرنده 🏷شتر وایرلس 🏷نماز سر انگشتی 🏷 اشتغال‌زدایی عارفانه 🏷 شیر صوفی‌ زده! 🏷 مالک کتک‌خور! 🏷حج بایزید 🏷کله زنی و پسران ابن عطا 🏷 استدلال منطقی 🏷 ازدواج تنبیهی 🏷دیپورت کبد از مثانه 🏷ادب عارفانه 🏷 خداوندگار شیرازی! 🏷ابراهیم پسرش را کشت! 🏷Savage عرفان! 🏷 پلاسیبوی رهایی 🏷 کانسپشوال آآآه 🏷سگ برتربین‌ها ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌀 عـــــــارفــــــــ تلگرام | اینستاگرام | ایتا ـــــــدون 🌀