✍️فرمانده ای متواضع ، از جنس فرماندهانِ شهیدِ دفاع مقدس
#شهید_مدافع_حرم
#متن_خاطره :
محمد تقی فرماندۀ نیروهای فاطمیون بود و به ما سفارش میکرد که بریم و با نیروهایتحت امرش صمیمی بشیم. یه شب من باهاش رفتم برای سرکشی از سنگرها. یکی از برادران افغانی گفت: این فرمانده کیه؟ ما داریم اینجا این
همه سختی می کشیم ، چرا نمیاد بهمون سر بزنه؟ محمد تقی رو بهش نشون دادم وگفتم: ایشون فرمانده هستند...
اون برادر افغانی با دیدن محمدتقی خیلی خجالت کشید. بعداً بهم گفت: این آقا خیلی بهمون سر زده بود، اما اونقدر متواضع و بیادعا کار میکرد ، که تصور نمی کردیم فرماندۀ گردان باشه...
📌خاطره ای از زندگی شهید مدافع حرم محمدتقی سالخورده
📚منبع: سالنامه مدافعان حرم 1396
🍃آئینه توحید به قم می آید
🍃یا خواهر خورشید به قم می آید
🌸نذر نفحات فاطمی اش صلوات
🌸با آمدنش عید به قم می آید...
🎉 ۲۳ ربیع الاول سالروز ورود کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به شهر قم گرامی باد.🎊
har-deli-rahi-ghom-misheh.mp3
2.77M
#مداحی_مطیعی
هردلی راهی قم میشه
توصحن آیینه گم میشه
تعبیر رؤیامه
درمون دردامه
هر فراز زیارتنامه
محشر به پا کردی
صد گره وا کردی
این شوره زارو دریا کردی
یا معصومه!
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود بسیار زیبا همراه با تصاویر دلنشین .
در نگاهش غرق دریا می شوم
واژه هایش دُرّ و مرجان من است
✌️🇮🇷✌️🇮🇷✌️🇮🇷✌️🇮🇷
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
#ایران_ایمان_امنیت
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شب جمعه یادشهداباصلوات
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
『عارف شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
🌹خاطرات سردار شهید حسین یوسف الهی🌹 #قسمت:پنجم✨🕊 - برای لحظاتی همگی سر جایمان میخکوب شدیم. نفس ها ت
🕊️
*#نخل _ سوخته*
🌹خاطرات سردار شهید حسین یوسف الهی🌹
#قسمت:ششم🥀🕊
- گفتم: حمید نرو خیلی خطرناک است، ممکن است ارتشیها اشتباه بگیرند و به رگبارت ببندند. بنده های خدا حق هم دارند. صبر کن همه با هم میرویم.
- گفت: نمیشود زیادصبر کرد. همینطور دارد از بچهها خون می رود. تازه عراقیها همه هر لحظه ممکن است از راه برسند.
- گفتم: من نمیدانم ولی حسین ناراحت می شود.
- این زمزمه آهسته ما را حسین شنید. تا حمید آمد دوباره چیزی بگوید، یک مرتبه بلند شد و ایستاد.
- حرف که نمیتوانست بزند با دست جلوی حمید را گرفت و اشاره کرد که نباید از جایش تکان بخورد. در واقع با اشارهٔ دست فهماند که بنشین و حرکت نکن. وقتش که شد همه با هم میرویم.
- حدود دو ساعت روی تخته سنگ نشستیم. نزدیکی های ساعت ۳ بود که حسین بلند شد و اشاره کرد راه بیفتیم.
- دیگر مشکلی نبود. در آن ساعت نیروهای خودی انتظار برگشتنمان را داشتند. به خط که رسیدیم کلمه رمز را گفتیم و وارد شدیم بعد بلافاصله سوار ماشین شده و به طرف مقر خودمان حرکت کردیم.(عباس طرماحی)
◽زمانی که بچهها از شناسایی برگشتند، من داخل مقر خواب بودم. نیمه های شب بود، دیدم کسی مرا تکان می دهد. چشمانم را باز کردم، حسین بود.
- گفتم: چیه؟ چی شده. با دست اشاره کرد که بلند شو.
- گفتم: چرا حرف نمی زنی.
- این بار به گلویش اشاره کرد.
- دیدم ترکش به گلویش خورده و مجروح شده است. دستپاچه شدم، با عجله برخاستم و گفتم: کی اینطور شدی؟
- با دست اشاره کرد که باید برویم. دیگران ماوقع را شرح دادند. قرار شد من، حسین و تخریب چی را به بیمارستان منتقل کنم. چون بچه ها خسته بودند. خود حسین هم به خاطر رفاقت بسیار زیادی که بین ما بود ترجیح میدادم او را ببرم.
- به همین دلیل هم آمده و مرا صدا کرده بود حالش اصلاً خوب نبود. کم کم بدنش ناتوان می شد. با توجه به مدت زمانی که از مجروح شدنش می گذشت خون زیادی از بدنش رفته بود. من بلافاصله او را سوار ماشین کرده و راه افتادم. داخل ماشین دیگر رمقش را کاملاً از دست داده بود. وقتی به اسلام شهر رسیدیم و او را به بیمارستان بردم تقریباً بی هوش بود.
- امّا نکته خیلی عجیب برای من این بود که وقتی در آن لحظات بیهوشی نگاهم به صورتش افتاد، دیدم لبهایش تکان می خورد. وقتی خوب دقت کردم، متوجه شدم ذکر میگوید. قرار شد پس از انجام اقدامات اولیّه حسین را از آن بیمارستان منتقل کنند به همین خاطر وجود من در آنجا فایده ای نداشت.
- از او خداحافظی کردم و به مقر بازگشتم.(مهدی شفا زند)
◽بعد از مدتی حسین از بیمارستان مرخص شد و به خانه آمد. جراحتش تا حدودی التیام یافته بود، امّا هنوز نمی توانست صحبت کند. یعنی حالت حرف زدن را داشت، امّا هیچ صدایی از حنجره اش خارج نمی شد، گویا تارهای صوتی اش آسیب دیده بود.
- ما مجبور بودیم لبخوانی کنیم تا بفهمیم چه می گوید.
- دکترها گفته بودند بعد از مدتی حالش خوب خواهد شد و دوباره می تواند حرف بزند.
- حدود سه ماه طول کشید تا مجدداً توانست به صورت خیلی ضعیف و گرفته صحبت کند. طی این مدت هر بار حالش را هم می پرسیدیم می گفت: من خوبم هیچ مشکلی ندارم.
- و طبق معمول همیشه بدون اینکه صبر کند تا حالش کاملاً خوب بشود دوباره راهی منطقه شد.(محمد هادی یوسف الهی)
▪️حدود یک سال قبل از عملیات والفجر هشت در منطقهای بین خرمشهر و آبادان، بچههای اطلاعات یک دکل دیدهبانی نصب کرده بودند که به وسیله آن روی منطقه کار میکردند.
- این دکل ارتفاع خیلی زیادی داشت. - چیزی حدود شصت متر - از یکسری قطعات فلزی تشکیل شده بود که به وسیله پیچ و مهره هایی بزرگ به هم متصل میشد و ضمناً حالت نردبانی عمود بر سطح زمین را پیدا می کرد که دیده بان برای بالا رفتن، می بایست از آن استفاده کند.
- با توجه به ارتفاع زیاد دکل، بالا رفتن از این نردبان کار بسیار مشکلی بود چون هیچ نرده و حفاظی نداشت. فقط کافی بود که شخص وسط کار کمی پایش بلرزد و تعادل خود را از دست بدهد، و یا نیمه های راه خسته شود و نتواند به بالارفتن ادامه دهد، که دیگر در آن حالت نه راه پس داشت و نه راه پیش و در هر دو صورت خطر سقوط به طور جدی در کمینش بود و تهدیدش می کرد.
- در آن ایام چون تأکید شده بود یکی از مسئولین برود و منطقه را از نزدیک ببیند، شهید یوسف الهی به من اصرار میکرد و میگفت: تو که حکم معاونت داری باید روی دکل بروی و دیدهبانی کنی.
- گفتم: دیگران هم هستند آن ها میآیند و میبینند.
- گفت: حالا که تا اینجا آمده ای دیگر نمی توانی برگردی.
- گفتم: اصلاً من تو را قبول دارم تو چشم منی هرچی تو دیدی قبول است.
- گفت: نه باید حتماً خودت ببینی.
- گفتم: بابا حسین جان من نمیتوانم، کلی آرزو دارم. بالا رفتن از این دکل کار هر کسی نیست خیلی سخت است. من که مثل شماها قوی نیستم سرم گیج می رود.👇👇👇👇
میترسم خداینکرده اتفاقی بیافتد،مشکلی پیدا شود.
- گفت: خیلی خب عیبی ندارد، اگر مشکل تو این چیزهاست من یک فکری به حالش می کنم و این قضیه را حل میکنم.
- گفتم: آخر چه طوری؟
- مانند همیشه که خیلی رمزی عمل میکرد و نمیگذاشت کسی از کارهایش سر در بیاورد، سعی کرد تا فکرش را از من پنهان کند. فقط گفت: صبر کن بالاخره متوجه می شوی.
- نیمههای شب حسین به سراغم آمد و از خواب بیدارم کرد.
- گفتم: چیه؟ چی شده.
- گفت: هیچی بلند شو برویم.
- گفتم: کجا؟
- گفت: دکل!
- گفتم: همین الآن؟ حالا نمیشود نرویم.
- گفت: نه به هر مشکلی که شده من باید تو را ببرم بالا.
- گفتم: بابا من می ترسم!
- گفت: نترس من پشت سرت می آیم.
این داستان ادامه دارد...
📚برگرفته از کتاب: «نخل سوخته»
✍🏻نویسنده: به قلم مهدی فراهانی
👇تقویم نجومی جمعه👇
👇👇👇کانال عمومی 👇👇👇
(تقویم همسران)
✴️جمعه 👈 29 مهر/ میزان 1401
👈24 ربیع الاول 1444👈21 اکتبر 2022
@taghvimehamsaran
🏛مناسبت های دینی و اسلامی.
🎇 امور دینی و اسلامی.
📛امروز برای امور زیر مناسب نیست:
📛مسافرت.
📛و ملاقات ها خوب نیست.
👶 مناسب زایمان نیست.
🚘مسافرت :
مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
👩❤️👨مباشرت و انعقاد نطفه امروز :
مباشرت پس از فضیلت نماز عصر مستحب و فرزند حاصل از آن دانشمندی با شهرت جهانی شود.ان شاالله.
💠کانال ما را در موضوع حرز و ادعیه همراه حرز دستنویس با قیمت مناسب دنبال بفرمایید.👇
@Herz_adiye_hamrah
👩❤️💋👨مباشرت و انعقاد نطفه:
امشب (شب شنبه) :حکمی مبنی بر کراهت یا استحباب وارد نشده است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی:
🌗 امروز قمر در برج سنبله است و برای امور زیر نیک است:
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️و آغاز امور تعلیمی خوب است.
📛ولی ازدواج.
📛آغاز معالجه و درمان.
📛و امور صنعتی و زرگری خوب نیست.
📛 شما میتوانید باجستجوی کلمه" تقویم همسران"در تلگرام و ایتا به ما بپیوندید و تقویم هر روز را دریافت نمایید.
🔲 این مطالب تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است اختیارات بیشتر را در تقویم بخوانید.
@taghvimehamsaran
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات،#اصلاح_مو(سر و صورت) ، باعث اصلاح امور است
@taghvimehamsaran
💉حجامت:
خون دادن فصد و زالو انداختن#خون_دادن یا #حجامت ، زالو انداختن موجب دفع صفرا می شود.
✂️ ناخن گرفتن.
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود.
✴️️ وقت استخاره:
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
😴😴 تعبیر خواب:
تعبیر خوابی که شب " شنبه " دیده شود طبق ایه ی 25 سوره مبارکه "فرقان" است.
یوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملائکه تنزیلا...
و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده را خصومتی یا گفتگویی ناشایست پیش آید صدقه بدهد تا رفع گردد.ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
کتاب تقویم همسران صفحه 115
❇️️ ذکر روز جمعه
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌸زندگیتون مهدوی 🌸
📚 منابع مطالب
تقویم همسران نوشته حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهما السلام
قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن
09032516300
025 377 47 297
0912 353 28 16
📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما همراه با لینک ارسال کنید.
📛📛📛📛📛📛📛📛
مطلب با حذف لینک ممنوع و حرام است
📛📛📛📛📛📛📛📛
مطلب تخصصی و مفید تقویم همسران را هر شب 👇اینجا👇دریافت کنید 👇عضو شوید👇
لینک کانال در ایتا و سروش و تلگرام 👇
@taghvimehamsaran
ارتباط با ادمین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی:..👇
@tl_09123532816
https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
💠 نمازشب 💠
ایشان هنگامی که به مشهد آمدند گاهی اوقات به منزل ما وارد می شدند البته ایشان در مشهد آشنا داشتند و جا و مکان هم داشتند منتهی به خاطر علاقه ای که من به ایشان داشتم و خودشان هم این علاقه را می دانستند مستقیما به منزل ما می آمدند.اطاقی که ایشان شبها می خوابیدند با یک در فاصله داشت با اطاقی که من شب می خوابیدم ایشان همیشه وقت خواب مقید بود به خواندن قرآن نیمه شب، صدای ایشان را شنیدم که در هنگام تهجد و نماز شب خواندن گریه می کردند. البته نماز شب خوان زیاد داریم. اما نماز شب خوانی که در آن نیمه شب با آن حال اشک بریزد و گریه کند کم داریم.
#استاد_شهید_مرتضی_مطهری
#معلم
👈امام خامنه ای_سایت آوینی
#نمازشب رابه نیت ظهورمیخوانیم
#اللهم عجل لولیک الفرج🤲🤲🤲🤲
سفیر عشق شهــید است
و
ارباب عشق حسین (ع)
و
وادی عشاق کربلا❤️
جایی که ارباب عشق سر به باد میدهد تا اسرار عشاق را بازگو کند
که
برای عشاق راهی جز از کربلا گذشتن نیست😔
#حسین جان شب جمعست هوایت نکنم میمیرم 🥀💔
#شب جمعه تون کربلایی به دعای شهدا 🙏🌙🌷
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌠☫﷽☫🌠
🕊زیارتنامه ی #شهدا🕊
🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ🌷 بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱
#۴آبان سالگردشهادت شهید سیدمحمد سعید جعفری فرمانده سپاه کرمانشاه 🌹🕊وشهید خلبان محمد علی فرزین🕊🌹و۲۲شهید دیگردفاع مقدس گرامی باد🌷.....🌷
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
قسمتی ازدلنوشته شهیدسیدمحمد سعید جعفری فرمانده سپاه کرمانشاه🕊🌹
پدر بزرگوارم؛ پس از سلام و عرض ادب از اینکه چند دقیقه ای وقت شریفتان را می گیرم پوزش می طلبم.
پدر عزیز تو کسی هستی که در کودکی دستم را گرفتی و به مسجد بردی . تو کسی هستی که من بارها حمد و سوره را پیش تو خواندم و غلط هایم را اصلاح کردی. تو کسی هستی که با تشویق های فراوان مرا با مکتب روح بخش جدم آشنا نمودی و بالاخره تو کسی هستی که با عشق و ارادت تو به خواندن ولایت سلام الله علیهم اجمعین مرا چنان در طریق الهی و سبیل مستقیم هدایت کردی که شاید کمتر مسلمانی وجود دارد چنین حق پدری را ادا کند.
ای شیعه ـ تو خوب درک کرده ای که باید فرزندت را در راه خدا فدا کنی. به ذات پروردگار فدا کردن فرزند در راه صاحب الزمان در این عصر شبیه فدا کردن ابراهیم اسماعیل را.
از خدای کریم عاجزانه تقاضا می کنم این نامه را روز قیامت بدستتان بدهد و مدرکی باشد بر اینکه شما فرزندتان را در راهش فدا نموده اید.
خدایا من از دست پدرم راضیم تو هم از دست او راضی باش
به حق حجاب و دلیل اعظمت پیامبر گرامی محمد ( ص )
سید محمد سعید جعفری
8/5/1350