eitaa logo
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
1.7هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
5.8هزار ویدیو
81 فایل
*موسسه‌فرهنگی‌ هنری و پژوهشیِ شمیم‌عشق‌رفسنجان* شماره ثبت 440 به یادشهیدعارف‌محمدحسین یوسف الهی وبه یادتمامی شهدا کپی‌از‌مطالب‌کانال‌با‌ذکر‌صلوات‌آزاد‌است🪴 ارتباط با ادمین: 『 @shamimeshghar
مشاهده در ایتا
دانلود
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
سلام و عرض ادب و احترام ویژه خدمت عزیزان و همراهان بزرگوار کانال شهیدِ عارف،محمدحسین یوسف الهی... اک
🌹بسم رب العشق🌹 چهارم👇👇 حاج‌قاسم خیلی از شهید یوسف‌الهی یاد می‌کرد. یک خاطره‌شان مربوط به پیشگویی این شهید درخصوص پیروزی در یک عملیات می‌شد، آن عملیات کدام بود و پیشگویی شهید یوسف‌الهی به چه نحو بود؟ من این خاطره را از زبان مهدی شفازند شنیده‌ام. ایشان الان دکتر است. شفازند می‌گفت: پیش از عملیات والفجر ۸ در لندکروز کنار حسین آقا نشسته بودم. گفتم: «خیلی نگران عملیات پیش رو هستم. چند تا عملیات بزرگ قبلی موفقیت چندانی نداشته و می‌ترسم این یکی هم به چنین سرنوشتی دچار شود.» یکدفعه زد روی ترمز و گفت: «این چه حرفی است که می‌زنی؟» گفتم: «خب ناراحت هستم.» گفت: «حسین ضمانت می‌دهد که عملیات بعدی موفق می‌شود.» پرسیدم: «حسین چه کسی ضمانت داده که این طور مطمئن حرف می‌زنی؟» اصرار کردم. گفت: «بی‌بی زینب (س) اینطور فرموده است.» پرسیدم: «حسین در عالم خواب خانم را دیدی یا در بیداری؟» نگاهی به من کرد و گفت: «تو ضمانت خواستی، من هم گفتم. دیگر حد خودت را بدان و بیشتر نپرس.» در همین جریان آماده شدن برای والفجر ۸ خود من هم کرامتی از حسین آقا دیدم که فقط از یک عارف الهی برمی‌آید❤ موضوع چه بود؟ در مراحل آماده‌سازی والفجر ۸، شهید حسین بادپا که بعدها به عنوان یک مدافع حرم به شهادت رسید، مسئول آمار جزر و مد اروندرود بود. جدولی داشت که هر شب میزان آب و بالا و پایین رفتنش را روی آن علامت می‌زد. بادپا باید لحظه به لحظه ارتفاع آب را چک می‌کرد. یک شب شنیدم صدای لندکروز آمد. تعجب کردم و سریع آمدم بیرون. دیدم شهید محمدرضا کاظمی‌زاده است. ایشان معلم ادبیات بود و او هم حال و هوای خودش را داشت. کاظمی‌زاده گاهی به داخل نفربرهای سوخته عراقی که داخل آب بودند می‌رفت و دو یا سه شبانه‌روز کامل در آن‌ها می‌ماند و دیده‌بانی می‌کرد. آن شب کاظمی‌زاده گفت: در اهواز پیش حسین یوسف‌الهی بودم. گفت حسین بادپا ۲۰ دقیقه کنار اروند خوابش برده و آمار جزر و مد از دستش دررفته است. ما تعجب کردیم. اروند کجا و اهواز کجا. چطور حسین آقا از آنجا متوجه خوابیدن بادپا شده بود؟ پیش حسین بادپا رفتیم و گفتیم: «خوابت برده بود؟» اول انکار کرد. بعد که ماجرا را تعریف کردیم، گفت ۲۰ دقیقه‌ای خوابش برده و از روی اطلاعات شب گذشته جدول امشب را پرکرده است. حسین آقا یک پیام هم از طریق کاظم‌زاده به بادپا داشت و آن اینکه سلام من را به حسین بادپا برسان و بگو تو حتماً در جبهه‌ها بمان. حتماً خداوند جزو مجاهدین مقام تو را حساب خواهد کرد. پرونده شهادتت امشب بسته شد. حسین بادپا بعد از جنگ با آنکه مجروح بود همچنان برسر عهدش ماند و با حضور در جبهه مقاومت اسلامی، حدود ۳۰ سال بعد از وعده‌ای که یوسف‌الهی به او داده بود در جبهه دفاع از حرم به شهادت رسید.💔 جویا نشدید که چطور از چندین کیلومتر دورتر متوجه به خواب رفتن بادپا شده است؟ اتفاقاً برای ما هم سؤال پیش آمده بود. من یک هفته بعد حسین آقا را دیدم. اما علی آقای نجیب (از همرزمانمان) زودتر از من او را دیده بود. ایشان می‌گفت دو، سه روز بعد از ماجرا پیش حسین رفتم. دیدم دارد قرآن می‌خواند. صبح زود بود. از او پرسیدم: «چطور متوجه شدی که بادپا خوابیده است؟» در جوابم گفت: «علی آقا اگر آدم بشویم خواب و بیداری و زمان و مکان دیگر برایمان معنای خودشان را از دست می‌دهند.» ادامه دارد...... ᷝᷡᷝᷝᷝ شما دعوت شدید ‌‌‌‌‌ ,,,🍃🌹🍃🌹🍃,,, @shahid_aref_64
🌹🌹 جوانمردی.... یک روز محمدحسین همه بچه‌ها را در واحد جمع کرد و گفت بیایید با هم کشتی بگیریم 👌 برادر شهید امیری هم بود ایشان سنگین وزن بود وجثه قوی داشت🙏 قرار شد هرکس توانست همه را زمین بزند با امینی کشتی بگیرد ... بچه ها یکی یکی مسابقه می‌دادند و هر که برنده می‌شد با نفر بعد کشتی می‌گرفت 🤙 ظاهراً وضعیت من از بقیه بهتر بود همه را زمین زدم و بالاخره نوبت آن شد که با آقای امیری دست و پنجه نرم کنم💪 تمام نیرو و توانم را جمع کردم چون می‌دانستم که حریف فردقدر و توانایی است 👌 سعی کردم با تمام تمام کشتی بگیرم ...💪 چند لحظه ای نگذشته بود که موفق شدم امیری را زمین بزنم و نفر اول شدم 👏 کشتی تمام شد و بچه‌ها متفرق شدند حدود یک ساعت بعد برای انجام کاری با محمدحسین سوار ماشین شدیم و راه افتادیم ... توی مسیر محمد حسین پرسید قبلاً کشتی می‌گرفتی؟ گفتم :بله پرسید :کلاس می رفتی؟ گفتم :نه, توی مدرسه و خانه با دوستان تمرین می‌کردم . گفت خیلی خوب است ..ولی نباید این کار را می‌کردی😔 گفتم :چه کار کردم ؟ گفت: امیری برادر شهید بود و تو نباید به این شکل جلوی جمع و زمین می زدی💔 دقت محمدحسین خیلی برایم عجیب بود بله.. درست می‌گفت و آنجا بود که متوجه روحیه جوانمردی او شدم❤️ 🌷نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر🌷 🌷هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر🌷 . . 🌹 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093