تقـدیـمی آرایـــــه شـــروع شــده !✨
شما این پیامو فور میکنید تو چنلتون🌴
و ما هم تا جــمعه یه تقدیمی پر و پیــمون نثــار چشماتون میکنیم .👀📲
• انبـاکس محـتویات تقدیمـی : 📦🔪
وایب چنلتون در قالب عکس + اسمتون از نظر من + تک بیتی+ یه نصیحت چند کلمه ای کلیشه ای + اگه دوست میشدیم کجا همو میدیدیم و چیکار میکردم خوشحال بشید 🌱
[جنسیتتونم درج کنید چون مورد آخر فقط مخصوص دختراس 🎀 ]
—ظرفیت محدود — تـــگ دونی 👇🏻: https://daigo.ir/secret/31121177288
میخوام یه قصه طولانی بگم :
یه روز نیمه بارونی ،🌿 تو یکی از کتاب فروشی های انقلاب یه کتاب بهم چشمک زد و تا شیرجه زدم برش دارم دیدم یه دست دیگه خورد به دستم🫳🏻، ناخودآگاها خودمو عقب کشیدم و لبخند زدم از اینکه فهمیدم اون کتاب عجیب غریب توجه یه دختر دیگم جلب کرده تا اینکه طرف مقابلم با لبخند گفت😀:
میخواستی برش داری ؟! راستش کتاب قشنگیه ، داستان یه دختر دو رگه فلسطینی لبنانیه که بعد از جنگ 7 اکتبر وضعیت پیچیده ای رو پشت سر میزاره . . :) 👐🏻✨
من فقط مبهوت لبخند میزنم و میگم :
باید جالب باشه 🦦 سلیقه خوبی داری که دنبالشی چون راستش اولین باره میبینمش.
توهم با لبخند دست جلو میاری و میگی :
باران ! اسمم بارانه . . ؛ 🤝🏻
تهش نفهمیدم چیشد ولی تصویر پشت شیشه ها این بود که بارون میبارید و باران گرمِ صحبت میتراوید . . . تا اونجایی که برای بچه هاش قصه میخوند : روزی روزگاری نیمه بارونی ، توی یه کتابفروشی به خاله آیه برخوردم . . :)🫂🫀🌱
*-برات کتاب مینوشتم تا سوپرایزت کنم✍🏻-
[ برو مغازه ، شهامت بخر و پا توی دنیای بی رحم بیرون بزار ! ]
—
- برایِ من که پرم از فراق ، قصه نگو ،
اگر کتاب تو باشی ، کتابخانه منم . .📚
_
—متـــنِ ســـبـز عزیــــزم—
توی تشکیلات دانشگاه باهات آشنا میشدم و قطعا یکی از اونایی بودی که اوایل با خودم میگفتم ، این دختره چرا اینجوریه ، ولی تهش میشدیم بهترین دوستای هم 🦕
[همیشه بهترین دوستییا همینجوریه]
به نظرمم میومد اسمتم اسما یا سما باشه همینقدر وایب آروم و ملیح :) 🤏🏻🌬
*—میشستیم انیمه میدیدیم و
سعی میکردیم وسایل ابر قهرمانیشتونو با سازه و علم بسازیم 🔧
[تو مسئول خوشحالی همه آدما نیستی ، بعضی ها کارشون اینه که از خوبیای بقیه سو استفاده کنن.🌱]
—
- به یادت آنچنان غرق ِخودم بودم
که دریا گفت 🌊:
تو را میبینم و شک میکنم دریا منم یا تو!
—
—مـــــواج عــزیـــزم —
احتمالا توی مسیر همیشگی مترو میدیدمت ، همیشه با ایرپاد ، یا کتاب تو دستات . . یه روز باهات سر صحبت و باز میکردم و از عمق نگاهت به اطراف و این همه تفاهم متعجب میشدم ،🦕🌱🎧 نیـلا میشد دوستی که همیشه پایهِ خرابکاری هامه 🕶👈🏻👉🏻 بهم بازی با اسکیت برد یاد میدادی ، 🛹 راجب کتابهای فانتزی بحث میکردیم و خیال بافی چاشنی دوستیمون بود. به شدت وایب اینتراستلار میدی 🔭
*—ستاره میشمردیم و چیزای پینترستی و گوگودوو درست میکردیم🪐—
[رو قول هیچ مردی حساب باز نکن ! حتی تو خیالاتت🗑💭]
—
تو ای ستاره ی خندان کجا خبر داری؟
زناله ی سحر و گریه ی شبانه ی ما : )📎
—
—انـفــکــاک عـزیــــزم—