eitaa logo
ارژنگ
199 دنبال‌کننده
64 عکس
6 ویدیو
0 فایل
از یاد ببر قصه ما را هم از امروز دربارۀ ما هر‌چه شنیدی نشنیدی . حرفی ، سخنی؟ https://daigo.ir/secret/6818475602 . جوابِ پیامت : @arzh72
مشاهده در ایتا
دانلود
ارژنگ
زندگی ما پر از آدم های معلق است. آدم هایی آویخته از سقفِ زندگی مان. آدم هایی که پایشان به زمین رفاقت نمی رسد. کاری نمی کنند؛ نه بد، نه خوب، فقط هستند. اما این هستن‌های معلق، این آویختگی های معطل، فقط اتاقِ دوستی را شلوغ می کند و فضایِ رفاقت را تنگ. هر از چند گاهی باید آزمونی تعریف کرد، تا ببینید این ریسمان که رفیق به آن آویزان است به چه کار می آید؟ آیا رفیق، ریسمانش را رها می کند و پایین می آید و دست به کاری می زند؟ یا فقط همین ریسمان است که جذاب است و تاب بازی در فضای رفاقت. رفاقت، بازار نیست که به شلوغی اش خوشحال شویم، زیرا که شوق و اندوه، زیرا که اشک و لبخند، اجناسی قیمتی‌اند نمی‌شود که حراجشان کرد. رفاقت، زیارتگاهی کوچک است پشت کوهِ دل، تنها زائرانی که با پای پیاده فرسنگ ها را پیموده اند، می توانند بیایند و بنشیند ‌و بفهمند چه طعمی دارد، اجابت دعایی که نامش دوستی ست. .
- عرفان نظر آهاری
ارژنگ
جلوی تاكسی نشسته بودم. راديو روشن بود و گوينده داشت به مناسبت هفته درختكاری از فوايد درخت می‌گفت. ياد درختی افتادم كه در حياط خانه قديمی‌مان بود؛ درختی كه رازی برای من داشت. روی تنه درخت قلبی كنده شده بود و زير آن اين نوشته بود: «تا ابد عاشق تو می‌مانم... مرداد ١٣١٤.» چه جمله عجيبی. هنوز بعد از اين همه سال دلم می‌خواهد بدانم كه در مرداد سال هزار و سيصد و چهارده زير آن درخت چه كسی اين جمله را براي چه كسی حك كرده است. كاش می‌دانستم كه سرنوشت عشق‌شان به كجا كشيده. كاش قصه زندگی نويسنده اين جمله را می‌دانستم. هشتاد و دو سال پيش دو نفر احساس كرده‌اند كه عشقي ابدی خواهند داشت و امروز من جلوی يك تاكسی نشسته بودم و به دو نفری كه نمی‌دانستم كيستند فكر می‌كردم... به قلبی كه روی تنه درخت مانده بود. روی تنه درخت‌ها نبايد چيزی نوشت؛ ولی با اين وسوسه چه می‌توان كرد كه نوشته‌ها روی تنه درختان باقی می‌مانند؟
- سروش صحت
ارژنگ
داستان‌ها ارزش اخلاقی بسیار دارند چرا که به ما تجربۀ خیالی/ غیرمستقیم زندگی‌های دیگر را می‌دهند. تو گویی ساکن زندگی کسانی دیگر می‌شویم. از این جهت، داستان‌ها می‌توانند تجربۀ زندگی را در ما وسعت بسیار بخشند. داستان‌ها به ما دریچه‌ای می‌دهند که رو به روح و جان انسان‌های دیگر گشوده می‌شود، یا میکروسکوپی که با آن عملکردهای درونیِ ضمایر درون دیگران را رصد می‌کنیم بی‌آن­چنان مزاحمتی برایشان.
- کتابِ زندگی خوب
از ادمایی‌ که همیشه می‌خوان ساز مخالف بزنن و متفاوت باشن بدم میاد
ارژنگ
اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست! ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود. ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می‌دهد و بوی دریا هوایی‌اش کرده است.قلب‌ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس. اما کیست که باور کند در سینه‌اش نهنگی می‌تپد! آدم‌ها ، ماهی را در تنگ دوست دارند و قلب‌ها را در سینه.. ماهی اما وقتی در دریا شناور شد، ماهی‌ست و قلب وقتی در خدا غوطه خورد، قلب است. هیچ‌کس نمی تواند نهنگی را در تنگی نگه دارد؛ تو چطور می خواهی قلبت را در سینه نگه داری؟ و چه دردناک است وقتی نهنگی مچاله می شود و وقتی دریا مختصر می شود و وقتی قلب خلاصه می شود و آدم، قانع. این ماهی کوچک اما بزرگ خواهد شد و این تنگ بلورین، تنگ و سخت خواهد شد و این آب ته خواهد کشید. تو اما کاش قدری دریا می نوشیدی و کاش نقبی می زدی از تنگ سینه به اقیانوس. کاش راه آبی به نامنتها می کشیدی و کاش این قطره را به بی نهایت گره می‌زدی. کاش..
- عرفان نظر آهاری
به این قیافه می‌خوره نجات‌دهنده باشه؟
ارژنگ
بغض فقط به گلو ختم نمی شود! چشم را که بگیرد اشک می‌آید و نمی‌ریزد سینه را که بگیرد نفس نه می‌رود نه برمی‌گردد قلب را که بگیرد یک گوشه کز می‌کند نمی‌تپد، می‌لرزد! دست مشت می‌شود مشت باز پا بلاتکلیف می‌ماند بین ماندن و رفتن بغض که می‌شکند فقط جای این اتفاق‌ها عوض می شود و هیچ چیز عوض نمی‌شود! بغض تنها چیزیست که وقتی می‌شکند نمی‌شکند!
- افشین یداللهی