eitaa logo
عسل 🌱
10.6هزار دنبال‌کننده
204 عکس
136 ویدیو
0 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2867200012C970b5042b7 فریده علی کرم نویسنده رمانهای عسل، عشق بیرنگ، پراز خالی، شقایق خانه کاغذی،بامن بمان
مشاهده در ایتا
دانلود
عسل 🌱
#پارت27 🦋پر از خالی🦋 این که چطور ان پلیس مسن ان شب را ختم به خیر کرد و بین ما را صلح و صفا داد هی
🦋پر از خالی🦋 جور کن ، به تمام باربری ها زنگ بزن. اگر شده سوار کارها رو بیدار کن اسب هارو سوار شن تا باشگاه ارش بیارن اینکارو بکن . من خودمم دارم میام الان حیوونها خوابن ممکنه رم کنند یه کاریش بکن ، منم دارم میام. ارتباط راقطع کرد و گفت گوشیت و بده به من بی چون و چرا گفته ش را اطاعت کردم. ان را خاموش کرد در داشبوردش نهاد و گفت به حضرت عباس کتی. پاتو از در خونه بیرون بگذاری. کار با ارش و امیر ندارم. ریز ریزت میکنم. سرم را پایین انداختم و گفتم باشه چشم. سه تا داداش واسه تو کمه. ما اگر سی نفر هم بودیم نمیتونستیم توی چموش و جمعت کنیم. مقابل خانه پارک کرد و گفت پیاده شو برو تو مکثی کردم و گفتم بدون تو که نمیرم . الان اگر ارش بیدار شه بگه کجا بودی چی بگم؟ از ماشین پیاده شد در خانه را باز کرد و مرا تا مقابل اتاقم مشایعت کرد. حدسم درست بود در نیمه های راه ارش در اتاق خوابش را باز کرد نگاهی به ما انداخت و ارام گفت کجا بودید شما دو تا؟ دست میلاد را گرفتم و به حالت التماس کمی فشردم . میلاد گفت کتایون حالش خوب نبود، بردمش بیرون یه دوری بزنه حال و هواش عوض شه اخم هایش را در هم کشید و گفت کتی غلط کرده حالش خوب نبوده. سپس جلو تر امدو رو به من گفت من مگه به تو نگفتم اب بخوای بخوری اول از من اجازه میگیری بعد ، هنوز چند ساعت از حرفم نگذشته هر غلطی دلت خواست داری میکنی ؟ پشت میلاد مخفی شدم و گفتم با میلاد بودم دیگه داداش داداش و زهر مار، من اخر شب به تو چی گفتم کتایون؟ میلاد تچی کرد و گفت ول کن دیگه ارش با من بود دیگه ، امشب جلو رویا ابرومون رفت . بس کن خواهشا همین تو باعثی دیگه ، تا حالا زیر چتر حمایت امیر هر غلطی دلش میخواست میکرد حالا نوبت تو شده؟ حالا داره مخ تو رو میزنه با خودش همدست کنه؟
🦋 پر از خالی🦋 با ناراحتی رو به ارش گفتم تو چرا با من اینطوری برخورد میکنی؟ من حوصله م سر رفته بود به میلاد گفتم......... میلاد را دور زد مقابل من ایستادو گفت تو خیلی غلط میکنی که به میلاد گفتی ببرت بیرون. و میلاد هم غلط کرد که تو رو بردت بیرون. اجازه تو دست منه و ...... کلامش را بریدم و گفتم من دیگه پیش شماها نمیمونم. فردا زنگ میزنم بابا بیاد منو ببره شمال اخم های ارش در هم رفت کتفم را گرفت مرا به اتاق خوابم برد و گفت نمیخوام سرو صدا کنم رویا از خواب بیدارشه . ولی اینو بدون من دیگه به بابا هم اجازه نمیدم تورو از این خونه ببره. باید جلوی چشمم باشی میلاد وارد اتاق شدو گفت اره دیگه اینجا تحت کنترلی و جای موندن نیست نه ؟ یه جوری میگی تحت کنترل انگار داری با یه هرزه ایی...... سیلی ارش کلامم را برید ، دستم را روی صورتم نهادم و گفتم خوب دارید از قدرت مردونتون استفاده میکنید و چپ و راست منو میزنیدها. چون من زورم بهتون نمیرسه منو مظلوم گیر اوردید؟ لب تخت نشستم و با گریه گفتم صبح زنگ میزنم به بابا میگم ارش جلوتر امدو گفت ببین کتی، به خدا هم زنگ بزنی فایده نداره، باید همینجا بمونی و حرف من و گوش بدی. نه بابا نه امیر و نه میلاد حق اینکه تو این کار دخالت کنند و ندارن. میلاد کمی سرجایش جابجا شدو گفت من باید برم. ارش به طرف او چرخیدو گفت کجا؟ الان ساعت نزدیک پنجه؟ باید برم اسب هارو از مزرعه چگینی بیارم باشگاه خودمون دیوونه شدی میلاد؟ تو باشگاه اگر جا بود که چنین کاری و نمیکردیم. یه جای بهتر پیدا میکنم. الان چی شد که نصفه شبی این فکر به سرت زد؟ شهروز..... کمی ان و من کرد و گفت بچه درستی نیست. به نظرم سرمایه م در خطره ، امروز اونجا رو خالی میکنم و میگردم دنبال یه جای بهتر سپس از اتاقم خارج شد ارش نگاهی به من انداخت و گفت گوشی به دردت نمیخوره، تلفن خانه هست. گوشیتو بده به من. سرم را لای دستانم گرفتم و گفتم میلاد ازم گرفت کمی چپ چپ و اتاقم را ترک کرد. روی تخت دراز کشیدم. لعنت به این استرس و فکر و خیال، حالا که همه چیز ختم به خیر شده بود استرس سیاوش را داشتم که مبادا فردا با من تماس بگیرد و میلاد پاسخش را بدهد. کمی فکم را ماساژ دادم. انصافا دست میلاد سنگین بود و رحمش هم کم. باز ضربات ارش کنترل شده تر بود. چشمانم گرم شد و خوابم رفت . با صدای رویا از خواب بیدار شدم. پاشو دیگه حوصله م سر رفت. سر جایم نشستم رویا گفت اینقدر گریه کردی چشمات پف کرده
عسل 🌱
#پارت29 🦋 پر از خالی🦋 با ناراحتی رو به ارش گفتم تو چرا با من اینطوری برخورد میکنی؟ من حوصله م سر
🦋پر از خالی🦋 برخاستم خودم را در ایینه دیدم چشمانم پف کرده بود و گونه سمت چپم هم کبود شده بود. رویا گفت دیشب چه اتفاقی افتاده بود؟ چرا اینقدر دیر اومدی؟ سر تاسفی تکاک دادم و گفتم همه رفتند؟ اره فقط من و توییم. منم میخواستم برم ارش گفت بمونم پیش تو ، نگرانت بود گفت حال عصبیش خرابه کار دست خودش میده . موهایم را جمع کردم و برخاستم . و رو به رویا گفتم دیشب هرچی که بود تموم شد اما من الان میخوام زنگ بزنم به بابام و بهش شکایت ارش و بکنم. به سراغ تلفن رفتم و شماره پدرم را گرفتم لحظاتی بعد گفت بله با صدای لرزان گفتم سلام بابا. به گرمی گفت سلام دخمل خودم ، چطوری بابا بغضم ترکید و گفتم ارش منو اذیت میکنه بابا با نگرانی گفت چی شده؟ دیشب من از پیش امیر میومدم خونه رفتم بنزین بزنم ، اونجا شلوغ بود داشتم میومدم تصادف شده بود تا برسم خونه دوساعت طول کشید اومدم خونه ارش منو جلوی زنش میزنه هر چی از دهنش در میاد به من میگه امیر و میلاد مگه خونه نبودند ؟ چرا اجازه دادند تورو بزنه؟ امیر و میلاد از ارش بدترن. میلاد یه جوری زده تو صورت من فکم کامل باز نمیشه غلط کردن ، لندهورهای عوضی، بیغیرتهای نامرد ادم مگه رو خواهرش دست بلند میکنه ؟ میلاد سوئیچم و گوشیمو گرفته ، ارش هم میگه اب بخوای بخوری باید زنگ بزنی به من اطلاع بدی ،بابا منو زندانی کردن تو خونه الان زنگ میزنم بهشون ببینم این چه غلطیه که کردن دلم از حرف بابا لرزید میلاد ممکن بود همه چیز را به همه بگوید برای همین گفتم بابا اگر بهشون حرف بزنی میان منو اذیت میکنند. تو فقط به ارش بگو برای چی کتایون زدی؟ بگو منو اذیت نکنه. ترو خدا به میلاد حرفی نزن. هیچی بهش نگو بابا محکم و قاطع گفت هر سه تاشون غلط کردن تو رو اذیت کردند، نترس بابا من پشتتم . برق سه فاز از سرم پرید و گفتم امیر که اصلا منو اذیت نکرده، میلاد هم کاری با من نداره فقط ارش اذیتم میکنه الان نگفتی مگه میلاد زده فکت ....... میلاد نه بابا ارش ، بیچاره میلاد دید من دیشب حالم بده نصفه شب منو برد بیرون چقد گردوند از دلم در بیاره خیلی خوب بابا الان زنگ میزنم به اون قرمساق ببینم دردش چیه افتاده تو جون تو ، روزیکه گفت کتی رو با خودت نبر شمال بهش گفتم به دختر من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عسل 🌱
#پارت30 🦋پر از خالی🦋 برخاستم خودم را در ایینه دیدم چشمانم پف کرده بود و گونه سمت چپم هم کبود شده ب
🦋پر از خالی🦋 از گل نازک تر حق ندارید بگید. بغضم ترکید و گفتم بابا همش اون قضیه رو میزنند تو سر من و بهم سرکوفت میدن گه خوردن، به اونها اصلا ربطی نداره، الان ادمشون میکنم. مکث کرد و سپس گفت تو چرا با امیر نرفتی باغچه ؟ ارام و با حالت لوسی گفتم امیر منو اخراجم کرد بابا عصبانی شدو گفت خیلی بیجا کرده. واسه من صاحب باغچه شده دختر منو میندازه بیرون. شیطونه میگه پاشم بیام اونجا باغچه و باشگاه و اسب و کوفت و زهر مارو ازشون بگیرم ببینم چند مرده حلاجن اینقدر پررو شدن. زنگ زدن فایده نداره بابا من الان راه میفتم میام اونجا باشه بابا مرسی رویا را دیدم که خیره به من مانده بود ، سپس به اتاق ارش رفت و در را بست، میدانستم که قصد او از اینکار گزارش تماس من به ارش است. بلافاصله گوشی را برداشتم و شماره میلاد را گرفتم مدتی بعد گفت الو ارام گفتم میلاد چیه کتی زود بگو ، دستم بنده ببین میلاد من میتونستم اون قرار داد و سفته هارو ببرم بدم و اب هم از اب تکون نخوره، من نخواستم تو ضربه بخوری و اسیب ببینی . در پی سکوت میلاد گفتم تو هم ابروی منو نبر ، ازت خواهش میکنم راجع به گندی که من زدم با ارش و امیر و هیچ کس دیگه ایی حرفی نزنی الان کارت با من همین بود؟ مثل یه مرد سر قولی که به من دادی باش من چه قولی بهت دادم؟ دیشب اول قول دادی که به کسی چیزی نگی بعد من جریان و بهت گفتم. نامرد نباش زیر قولت بزنی خیلی خوب
عسل 🌱
#پارت31 🦋پر از خالی🦋 از گل نازک تر حق ندارید بگید. بغضم ترکید و گفتم بابا همش اون قضیه رو میزن
🦋پراز خالی🦋 خیالم راحت باشه؟ اره، راحت باشه مرسی ، خداحافظ ارتباط را که قطع کردم بلافاصله تلفن زنگ خورد. با دیدن شماره ارش دلم لرزید ان را وصل کردم و گفتم بله با عصبانیت گفت بله و بلا ، با کی داشتی حرف میزدی؟ نیم ساعته تلفن اشغاله مگه اینجا پادگانه ارش؟ من باید واسه همه چیز به تو جواب پس بدم؟ کتی پا میشم میام خونه دهنتو جر میدم ها بابابا داشتم حرف میزدم‌. یه بار دیشب بهت گفتم ، یه بارم الان میگم ، بابا .....امیر و به تازگی میلاد همه هم باهم دست به یکی کنند من نمیزارم تو هر گهی دلت بخواد بخوری. شانس اوردی امروز تو باشگاه مسابقه بود والا میموندم خونه و ادمت میکردم. مگه من چیکار کردم؟ تو خودسر و زبون دراز شدی حرفهای بابا شیرم کرده بود. سعی کردم خودم را نبازم و گفتم از حق خودم دفاع کنم زبون درازیه فقط خفه شو و منو بیشتر از این عصبی نکن نمیخوام خفه شم. میخوام حرفمو بزنم کمی خونسردگفت میخوای حرف بزنی؟ اره خیلی خوب، با هم حرف میزنیم. الان کاری نداری؟ لحن او مرا ترساند و گفتم خوب چرا اینجوری میکنی ارش، گفتی بمون خونه گفتم چشم. گفتی....... گفتم بدون اجازه من اب هم حق نداری بخوری گفتم حق نداری به بابا زنگ بزنی اما گوش ندادی بچرخ تا بچرخیم.
🦋پر از خالی🦋 زنگ میزنی زه بابا شکایت منو میکنی؟ ارش منو اذیت میکنه، ارش منو جلوی رویا زده ، ارش هرچی از دهنش در میاد به من میگه، منو زندانی کرده، امیر خوبه، میلاد خوبه فقط ارش داره ادیت میکنه همش داره به من سرکوفت میزنه اینها رو اون زن فصولت بهت گفت ؟ خیلی خوب، حالا باهم صحبت میکنیم. ارتباط را قطع کرد برخاستم در اتاق ارش را بی مهابا باز کردم و رو به رویا گفتم هرچی من به بابام گفته بودم گذاشتی کف دست ارش؟ رویا خیره به من ساکت ماندو من ادامه دادم بچرخ تا بچرخیم رویا خانم. تلافی اینکارتو ببین چطوری به سرت میارم. رویا از من رو برگرداند و من اتاقشان را ترک کردم. لحظاتی بعد خانه را بدون خداحافظی ترک کرد. به محض رفتن او شماره خانه پدری اش را گرفتم. مدتی بعد پدرش گفت بله به گرمی گفتم سلام اقا رضا ، کتایونم به گرمی و شمرده شمرده گفت سلام کتایون خانم. خوبی دخترم؟ ممنون. راستش یه حرفی باهاتون داشتم. نمیخواستم که رویا بفهمه من به شما گفتم چی شده؟ از اول بابام به شما گفت ما دوتا پسر مجرد دیگه تو این خونه داریم. گفته بود که درست نیست که رویا جون وقتی داداشم خونن بیاد و شب اینجا بمونه و بره پیش ارش بخوابه. البته ببخشید که من اینها رو میگم ها مگه دیشب میلاد و امیر خان خونه بودند. بله، بودند. اخه رها گفت شما گفتی که میلاد و امیر شمالن از من نشنیده بگیر ، تورو خدا یه وقت به رویا جون نگی من گفتم ها . اگر بابام هم بفهمه رویا اینجا بوده ناراحت میشه. من فقط گفتم که یه وقت خدایی نکرده کدورت پیش نیاد نه دخترم خیالت راحت باشه. اخه هنوز عقد هم نشدند . ارش دیشب خودش اومد دنبال رویا وگفت من با کتی تو خونه تنهاییم. که من اجازه دادم. اگر میدونستم که امیر خان و اقا میلاد هم هستند که نمیزاشتم رویا بیاد من به پدرم نمیگم ، شماهم ترو خدا به کسی چیزی نگو. باشه دخترم کاری ندارید؟ نه خداحافظ نفس راحتی کشیدم و تلفن را قطع کردم. برخاستم برای خودم یک لیوان چای ریختم و سرگرم خوردن صبحانه م شدم با صدای باز شدن در کنجکاو برخاستم . ارش را دیدم که تیز و سریع مسافت حیاط به خانه را پیمود . تمام وجودم را لرز برداشت. پشت اپن ایستادم و بادهان نیمه باز به او خیره ماندم وارد خانه شد . سراپایش را ورانداز کردم حدود ۱۹۰ قد داشت، از ان زمان که من به خاطر داشتم بدن سازی میرفت و هیکل ورزیده و جدابی هم داشت. کتتش را در اورد روی کاناپه انداخت . استین هایش را بالا زد ارام گفتم سلام. اومدم حرف بزنیم. لب دهانم را قورت دادم و گفتم تو که هرچی گفتی من گفتم چشم زنگ زدی به بابا و خودتو لوس کردی اون پیرمرد و گول بزنی. جلوتر امد من ناخواسته کمی به عقب رفتم موهایم را در دستش گرفت و گفت همین الان میری یه قیچی میاری و این شرابی هارو از سرت میچینی میریزی دور مویم را از چنگال او رهانیدم. و گفتم ده سانت پایین موی من شرابیه از دیشب گیر دادی به اینها ضربه ایی به پشت سرم زد وتحکمی گفت کوتاشون میکنی بگو چشم کمی عقب تر رفتم و گفتم چشم.
🦋پر از خالی🦋 روی صندلی نشست و گفت به ابروهاتم دیگه حق نداری دست بزنی، اگر خیلی دوست داری ابرو برداری و مو رنگ کنی ازدواج میکنی بعد .بگو چشم خیره به او ماندم سرش را بالا اورد از چشمانش میترسیدم ارام گفتم چشم. در پی سکوت او و برای به دست اوردن دلش یک لیوان چای برایش ریختم و مقابلش نهادم . روبرویش نشستم و گفتم ارش به خدا من دختر بدی نیستم. نفس پرصدایی کشیدو گفت من که نمیگم خدایی نکرده تو بدی کتی جان. از اینکه مرا کتی جان خطاب کرده بود. خوشحال شدم ، این یعنی کمی ارام شده. حالا نیاز به دلسوزی بیشتر بود. ارامش را به گلویم اوردم و گفتم من تو این دنیا بجز شما سه تا داداش، دیگه کی و دارم؟ این کار به نظرت درسته که تا کوچکترین اتفاقی بیفته تو با من دعوا کنی و کاری کنی من ازت بترسم؟ ارش خیره به من گفت ای کاش میدونستی من چقدر تو رو دوست دارم و تو تا چه اندازه برای من مهمی، تو ابرو وحیثیت منی کتایون. تو ناموس منی. داداش من به جون خودت دارم تمام تلاشم و میکنم که شماها از من راضی باشید. صدای زنگ تلفن ارش بلند شد گوشی اش را در اورد روی صفحه نام رویا افتاد . صفحه را لمس کرد و گفت جانم رویا ، من خونه م.... مکثی کرد و سپس ادامه داد خوب بین صیغه و عقد چه فرقیه ؟ مهم اینه که ماهمو میخواهیم و بهم محرمیم. نگاهی به من انداخت و گفت مطمئنی؟ سپس برخاست به سراغ تلفن رفت، شماره ها را وارسی کرد. ای رویای سلیته ، یه نسخه ایی ازت بپیچم که صد بار ارزوی اینو کنی اصلا با ارش اشنا نشده بودی . ارش ارتباط را قطع کرد و رو به من با عصبانیت گفت برای چی زنگ زدی به بابای رویا؟ خودم را تماما به بی گناهی زدم و گفتم من ارش؟ بله تو، شماره ش رو تلفن خونه س داشت میرفت خودش از تلفن اینجا به رها
عسل 🌱
#پارت34 🦋پر از خالی🦋 روی صندلی نشست و گفت به ابروهاتم دیگه حق نداری دست بزنی، اگر خیلی دوست داری
🦋پراز خالی🦋 ا زنگ زد. چشمانش رنگ تهدید گرفت و گفت یعنی تو زنگ نزدی به اقا رضا و بگی که دیشب میلاد و امیر شمال نبودن و خونه بودند؟ چرا باید اینکارو کنم؟ مگه من خودم با رها هماهنگ نکردم که خونه کسی نیست ارش خیره به من ساکت ماند و من ادامه دادم صیغه و عقد چیه داداش میگفتی؟ هیچی، باباش گفته اگر بناست که شب تو رو ببره خونه ش کارهاش و سریع انجام بده عقدت کنه الان مشکلشون با میلاد و امیره؟ یا با عقد شدن دخترشون؟ تا تقی به توقی میخوره میگن سریع عقد بشید یعنی به تو اطمینان ندارن؟ میخوان عقد بشه که چی بشه بابا که از اول بهشون گفت هروقت جهیزیه رویا جور شد عقد و عروسی و باهم میگیریم دیگه دردشون چیه؟ داداش تو هم خودتو نباز پافشاری کن بگو میخوام زنمو ببرم . تو خونه ت اماده س ، واسه عروسی گرفتن هم خدارو شکر مشکل مالی نداریم . بگو جهیزیه شو جور کنند میخوام زنمو ببرم از اول هم قرار روی شش ماه بود الان هشت ماه شده . ارش سرجایش نشست . از ان روی خواهر شوهر بازی م در امدم و گفتم مدام میگن عقد کنیم عقد کنیم خوب تو هم یه بار بگو پس چی شد این جهیزیه؟ دخترشونو نامزد نگه داشتن، هر روز هم میگن عیده، یلداست، ولنتاینه ، کوفته زهرماره و تورو مجبور میکنند ملیون ملیون طلا بخری برای رویا و کادو ببری خوب یه بار عروسی تو بگیر هم خودت راحت شی و هم تمام این هزینه هات تموم شه . تو هم دوست داری بری سر خونه زندگیت. به ارامش برسی دختر اونها رو نگرفتی که همش براش کادو بخری و یه شب هم که اومده پیشت استنطاقت کنند. ساده نباش ارش ، اینها همش نقشه های رویاست الان قهر میکنه و تو باید یه تیکه طلا براش بخری تا اشتی کنه، ماشالا هزار ماشالا راه به راه هم که داره طلا گم میکنه. ارش به فکر فرو رفت، روی کاناپه نشست ، حالا وقتش بود که کمی روی حساسیت های مردانه ش دست بگذارم ارامتر گفتم تو گیر میدی به ابروهای من ، این ده سانت پایین موی من که شرابی کردم و کوتاه کنم. کسی که موهای منو نمیبینه من واسه دل خودم رنگ کردم، خوب یه چیزی هم به رویا بگو . سرش را بالا اورد و گفت چی کار کرده؟ ارام و با احتیاط گفتم اول فکر کردم از اینجا داره میره تولدی چیزی ، الان از خونشون زنگ زد ارش همچنان که به من خیره بود سر تایید تکان دادو گفت اره خونه س پس چرا اینهمه ارایش کرد بعد رفت ؟ ارش از جایش برخاست و خانه را ترک کرد لبخند روی لبم امدو دلم خنک شده بود ، رویا به موقع زنگ زد و مرا از دست ارش نجات داد.
🦋پر از خالی🦋 خانه را مرتب نمودم ، کمی غدا از داخل یخچال برداشتم برای خودم گرم نمودم و خوردم. شماره م را گرفتم خوشبختانه میلاد تلفنم را هنوز روشن نکرده بود. به حیاط رفتم و خودم را با گل و گیاه سرگرم کردم. در خانه دوباره باز شد و ارش به خانه بازگشت و بی مقدمه گفت تو دیروز اموزشگاه نرفتی؟ تمام بدنم از سوال ارش لرزید و گفتم رفته بودم. جلوتر امدوبا صدایی بلند گفت چرا دروغ میگی من الان اموزشگاه بودم دیروز غیبت داشتی کمی به عقب رفتم، هیچ پاسخی نداشتم. ارش جلو امد دسته موهای من را در دستش گرفت و گفت تو ساعت کلاست کدوم گوری بودی؟ جیغی کشیدم و گفتم ولم کن مرا به داخل خانه پرتاب کرد نقش بر زمین شدم و گفتم با دوستام رفته بودم بیرون بالای سرم ایستاد برخاستم در حالیکه عقب عقب میرفتم ارش گفت دوستات چه خرین؟ مکثی کرد و سپس ادامه داد پریروز هم که اون امیر گاگول و پیچوندی و گفتی امتحان دارم رفته بودی ولنتاین بازی؟ جلوتر امد سیلی اش را خواستم با دستم مهار کنم اما قدرت ضربه او بیشتر بود و دست خودم توی صورتم کوبیده شد. وحشیانه به من حمله ور شد. عقب عقب رفتم و گفتم چرا عصبانی میشی با عربده گفت جمعت میکنم سلیته . ولنتاین کدوم قبرستونی بودی؟ به خدا با دوستام رفته بودم کافی شاپ تو گه خوردی که کافی شاپ رفتی ، میخواستی با دوستات باشی میبردیشون باغچه اشک از چشمانم جاری شدو گفتم ارش به خدا قبول نکردند بیان . بهشون گفتم دوستات کین؟ زنگ بزن بهشون ببینم واقعا با اونها بودی؟ نیمه نگاهی به در اتاقم انداختم و به طرف ان دویدم اما ارش از من تیز تر بود و در یک ان بلیزم را گرفت.یقه لباسم تا روی بازویم پاره شد مرا محکم به دیوار هل داد و من با صورت توی دیوار رفتم جیغی کشیدم دستم را روی صورتم نهادم خون از بینی م جاری شدو در دستانم پرشد. به طرف او چرخیدم یقه پاره م را از شرم برادر بزرگتر م با دستم جمع کردم . خون در چشمان ارش موج میزد جلوتر امد دست من را به همراه یقه م گرفت و گفت میکشمت کتایون. من با دوستام بودم ارش به خدا زنگ بزن ببینم با کدوم پدرسگی بودی . شمارشو حفظ نیستم. تو گوشیمه، گوشیمم دست میلاده از من فاصله گرفت. یقه م را جمع کردم. موبایلش را در اورد و گفت کجایی میلاد؟ اب دستته بزار زمین بیا خونه گوشی این پتیاره رو هم با خودت بیار به طرف اتاقم رفتم که گفت کجا؟ وایسا سرجات ببی
عسل 🌱
#پارت36 🦋پر از خالی🦋 خانه را مرتب نمودم ، کمی غدا از داخل یخچال برداشتم برای خودم گرم نمودم و خورد
🦋پر از خالی🦋 نم . ارام و با خجالت گفتم لباسمو عوض کنم سرش را پایین انداخت به اتاقم رفتم بلیزم را در اوردم و بلیز دیگری پوشیدم دست و رویم را در روشویی شستم . صدای ارش استرسم را هزار برابر کرد بیا بیرون از اتاق خارج شدم صندلی را نشانم دادو گفت بتمرگ گفته اش را اطاعت کردم. ضربه ایی به کلیپسم زد و گفت باز کن اینو با دلهره گفتم واسه چی؟ صربه اش را محکم تر تکرار کرد و گفت بازش کن موهایم را باز کردم قیچی را از داخل کشو که اورد موهایم را در دستم جمع کردم و گفتم چیکار میخوای کنی؟ بزنم این بی صاحباتو که اینقدر رو اعصاب منن دو سه بار بشورم پاک میشه بخدا جلوتر امدو گفت دستتو بنداز لااقل بزار برم ارایشگاه سیلی محکمی به صورتم کوباندو گفت دیدمت هفته پیش شال سرت کرده بودی و موهات و ریخته بودی دورت . دستم را روی صورتم نهادم و با گریه ساکت شدم ارش بیرحمانه موهایی که چند سال بلندشان کرده بودم را تا سرشانه م کوتاه کرد و سپس گفت از این به بعد یه دونه مو از ابروهات کم شه با من طرفی قیچی را به کناری پرت کرد و گفت بلند شو جمع کن این پشم سگ و از رو زمین برخاستم با دیدن موهای کوتاه شده م اشکم دو برابر شد روی کاناپه نشست و گفت الان میلاد میاد خونه به اون سگ پدری که باهاش زنگ میزنی و الا به خداوندی خدا خونتو میریزم. دستانم شروع به لرزیدن کرد. بد جایی گیر افتاده بودم. در باز شد و میلاد هم به جمعمان اضافه شد وارد خانه شد نگاهی به سرو وضع من انداخت ، چشمانش را گرد کرد و گفت چی شده؟ تمام التماسم را توی چشمانم ریختم و به میلاد خیره ماندم .
عسل 🌱
#پارت37 🦋پر از خالی🦋 نم . ارام و با خجالت گفتم لباسمو عوض کنم سرش را پایین انداخت به اتاقم رفت
🦋 پر از خالی🦋 ارش برخاست و رو به میلاد گفت گوشی این افریته رو بده. میلاد دست در جیبش کرد تمام بدنم هیستریک شروع به لرزیدن کرد گوشی را دست ارش داد. ان را روشن کرد و گفت الان رفتم دم خونه بابای رویا ، رها میگه کتایون دیروز اموزشگاه نیومده پریروز هم امتحان نداشتیم از من خواست اگر ازت سوال کردند بگو که من اموزشگاه بودم. بهش میگم کجا بودی میگه با دوستام کافی شاپ بودم. سپس رو به من ادامه داد اون بی پدری که دیروز باهاش بودی اسمش چیه زنگ بزنم بهش؟ دستانم را روی صورتم نهادم و با هق هق گریه از خدا طلب مرگ میکردم . میلاد تچی کرد و گفت من در جریانم که این دو روز کجا بوده ..... نگاهی به اندو انداختم ارش کمی گوشی مرا وارسی کرد و گفت این گوشی نه برنامه ایی داره، نه اس ام اسی نه حتی یه شماره ذخیره شده ، سیم کارتش کو؟ سپس نگاهی به میلاد انداخت و میلاد گوشی را از دستش گرفت و گفت داداش ، اینو ول کن من در جریانم کجا بوده. جای بدی نبوده . بیخال شو . ارش کفری شدو گفت با کی کافی شاپ بوده، شمارش و نداریم ادرس خونشونو که بلده منو ببره اونجا و بگه با کی بوده. میلاد نگاه مشمئزی به من انداخت و گفت با پریسا بوده ، منم میدونستم ارش با کف دستش به سرشانه میلاد کوبید وبا ناباوری گفت پریسا کیه؟ پریسا دیگه دوستم. ارش در حالیکه حرفهایش را میکشید ضربه اش را تکرار کرد و گفت خاک بر سرت میلاد ، تو خواهرت و با اون هرزه فرستادی کافی شاپ ؟ میلاد دستی برگردن خود کشیدو گفت بیخیال شو دیگه . من در جریان بودم. اخه بیغیرت هیچی ندار ، اون دختره هرجایی که از صبح تا شب تو بغل تو ....... میلاد دستش را روی بازوی ارش نهاد وگفت داداش بیخیال شو دیگه از کدومتون بکشم؟ از این دختره مارموز ؟ از اون امیر بیغیرت گاگول یا از تو بی ناموس . کمی از میلاد فاصله گرفت و گفت روز ولنتاین که پریسا تو باشگاه بود. رو به من چرخیدو گفت ولنتاین کدوم گوری بودی؟ میلاد مابین من و ارش ایستادو گفت ولنتاین هم من خبر دارم کجا بوده. و با کی بوده ، تولد اون دوستش هست باباش سپاهیه رو به من چرخیدو گفت اسمش چی بود ارام گفتم فاطمه