eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
1هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قبل از هر چیزی باید در نظر داشته باشیم از خدا بخواهیم بهترین‌ها رو برامون رقم بزنه و ما اگه به خودمون سختی می‌دیم و هر موردی رو انجام می‌دیم یا رعایت می‌کنیم جهت جلب رضایت خداست.❤️ اگه کم و کاستی باشه خدای ما مهربونه و جبران می‌کنه.☺️ ♦️ خوردنی‌ها😋 📌کاچی طبع زایمان به‌خاطر خونریزی زیاد سرده، خصوصاً سزارین! تا چهل روز سعی کنید هر روز کاچی بخورید. 👈🏻 ادویهٔ مخصوص (زیره سبز + زیره سیاه + بادیان + زعفران + پودر قرص کمر) + شکر قهوه‌ای + شیرهٔ انگور یا نبات + آرد گندم تفت داده شده.👌🏻 (ادویه کم باشه❗️ خصوصاً اگه نوزاد زردی داره با مشورت پزشک حذف یا تعدیل بشه) 📌گوشت و بلدرچین حتماً حداقل هفته‌ای یک بار عصارهٔ گوشت یا بلدرچين رو تهیه و مصرف کنید. به جاش می‌شه قلم گاو رو از شب تا صبح با شعلهٔ ملایم گذاشت و از عصاره‌ش در غذاها استفاده کرد.😊 📌روغن روغن مصرفی، روغن گاوی یا گوسفندی باشه. (اگه نوزاد زردی داره از روغن گاو استفاده بشه چون روغن گوسفند صفرا داره و زردی بالا می‌ره) اگه در دسترس نبود، کرهٔ محلی از لبنیات مورد اعتماد تهیه کنید.☺️ البته برای مامانایی که سبک زندگی کم‌تحرک دارن روغن ارده کنجد و زیتون جایگزین می‌شه. 📌صبحانه‌ها تخم‌‌‌مرغ عسلی. خاگینه مغزدار. حلیم. کره محلی با عسل. 📌رازیانه خشک با دوغ یا ماست. 📌تره و شنبلیله به‌عنوان سبزی یا کوکو. 📌جوانهٔ گندم همراه با سوپ یا سالاد. 📌آلو و انجیر خیس خورده. 📌شیر محلی. 📌 اگه نوزاد زردی داشت مادر به هیچ وجه خودش رو به سردی نبنده! ۱. باشیره انگور یا چهار شیره و کاسنی شربت درست کنید به جای آب تو این ایام استفاده کنید.👌🏻 ۲. پنبه رو آغشته به کاسنی کنید و بدن نی‌نی رو باهاش بشورید. ۳. دو سه تا دونه انار بچکونید تو دهن نوزاد. ۴. یکی دو قاشق ترنجبین توی آب جوش بریزید و بذارید کنار. چندقاشق مرباخوری به نوزاد بدید و بقیه‌ش رو مادر بخوره. هم شیر رو صاف و زیاد می‌کنه هم برای رفع یبوست خوبه. اما❗ 📌مواد غذایی نفاخ ممنوع! اصلاً چیزهای نفاخ نخورید. نگید بچه‌م کولیکی نیست آخ جون هندونه و انار و... بخورم! بعداً خودتون دچار مشکل می‌شید. ♦️مالیدنی‌ها😁 📌 سر تخم‌مرغ محلی + پودر مورد + پودر نخود خام + کمی حنا + پودر روناس. به سر، قسمت ملاج بمالید. (اگه می‌ترسید حنا به سرتون رنگ بده قبل استفاده تو ظرف بریزید و بذارین چند دقیقه روی گاز باشه در حدی که فقط بوش بلندشه. نیاز نیست زیاد بمونه. دیگه حناش رنگ نداره😉) 📌کمر از شب قبل و تاصبح بمونه : زردهٔ تخم‌محلی + یک تکه چربی چرخ‌شده + چند تا خرما (که با چربی (دنبه) چرخ شده و کاملاً له شده) + پودر قرص کمر + پودر مورد. به چند مهرهٔ آخری و دنبالچه ببندید و تا صبح بمونه. «این کار برای تقویت کمر و مغز انجام می‌شه» 👈🏻 حواستون باشه کجا رو می‌بندید! ناحیهٔ لگن هست! بالاتر نبندید❗️ به هوای اینکه شکمم جمع بشه. بعدها ممکنه آسیب ببینید. (اگه مخلوط سفت شد کمی آب ولرم بریزید.) ♦️حمام زائو (نفاس) وقتی رفتین حمام روی یک پارچهٔ نخی تمیز یک زردهٔ تخم‌مرغ رسمی بذارید و بشینید روش.😅 رحم رو جمع و پاکسازی می‌کنه. 📌ماساژ حمام آسیاب شدهٔ سیاهدونه و اسپند + زردچوبه + روغن محلی. مخلوط کنید و تمام بدن زائو رو تو حمام گرم ماساژ بدین. (توجه کنید استفاده از این ترکیب رو با مشورت پزشک مطابق طبع خودتون انجام بدید.❗️) 📌خوب خودتون رو (خصوصاً سر و پا) بپوشونید حتی در هوای گرم. نگید این سوسول بازیا چیه وقت ندارم، شما چشم و چراغ خونه هستید.🤩 حتماً پاپوش نخی یا پشمی به پا کنید. 📌بعد از استحمام 👈🏻 فالوده سیب بخورید: سیب رنده‌شده + عسل + عرق بیدمشک + گلاب.😋 👈🏻 غذای اون روز زائو فقط کاچی😋 حسابی هم. خودتون رو گرم نگه دارین 🧥 ♦️ایام شیردهی برای تقویت بنیه بدنی و بیشتر شدن شیر از اینها استفاده کنید: شیر بادام، آبگوشت ، انواع آش و چهار تخمه حاوی «بارهنگ + قدومه + تخم بالنگو + به دانه » ♦️ورزش بلافاصله بعد زایمان😂 ورزش‌های تقویت عضلات پا رو انجام بدید. و به مرور کم‌کم ورزش‌های مخصوص بعد زایمان رو تو برنامه‌تون، مثل غذاخوردن بچپونید.😉 ورزش کگل هر روز فراموش نشه.❗️ (حداااااکثر ۵۰ بار) پ.ن: مصرف عرقیات و گیاهان مثل مصرف دارو هست در استفاده از اون‌ها محتاط باشید.👌🏻 📚 @Madar_irani 🆔 @asanezdevag
یه دوست دارم برای همسر❤️❤️ 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌هر بنگاهی می رفتیم، اولین سوال این بود که بچه دارید؟ می گفتیم: بله، می گفتند: «خونه نداریم.» 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۶۰ سلام خدمت دوستای کانال ازدواج اسان 🌺 وتشکر میکنم از کانال خوبتون. روی صحبتم با پسر ۱۷
۵۶۱ من در بدو ورود به دوره دکتری ازدواج کردم. از ابتدای زندگی مشترک آرزو داشتم مادر شوم ولی همسرم راضی نمی‌شدند. نگران این بودند که وظایف پدری و مادری را به‌درستی انجام ندهیم. پنج سال گذشت. بهترین سال‌های جوانی و از طرفی کار سبک‌تر من در دوران دانشجویی گذشت. (البته در زمان دانشجویی فکر می‌کردم خیلی مشغله دارم؛ اما بعد از ورود به کار فهمیدم آن زمان وقتم آزادتر بوده. مهمتر از همه ۵ ترم مرخصی زایمانی بود که بدون احتساب در سنوات به دانشجویان می‌دادند و موقعیت خوبی برای رسیدگی به بچه ایجاد می‌کرد.) در هر حال بعد از ۵ سال و در آخر دوره دکتری صاحب فرزند شدیم. تازه فهمیدیم به ‌تاخیر انداختن عمدی بچه‌دار شدن اثری در کیفیت فرزندپروری نداشته و ما تازه بعد از روبرو شدن با مسائل بچه، در حال رشد بودیم نه قبل از آن. درک موقعیت پدر شدن و مادرشدن به‌طور طبیعی ما را در مسیر تکامل و پخته شدن قرار داده بود. ولی پنج سال اول زندگیمان از دست رفته و حسرت بچه‌هایی که آن موقع می‌توانستیم داشته باشیم به دلمان ماند... بعد از اتمام تحصیل به لطف خدا در یکی از دانشگاه‌های اصلی کشور، عضو هیات علمی شدم. علی‌رغم همه مزایای این شغل، کار حرفه‌ای تمام‌وقت مسائل بسیاری برای یک خانم و به‌خصوص یک مادر داشت. کار زیاد و سنگین، خستگی مداوم، درگیری‌ها و تنش‌های شغلی، همگی به روح و جسمم صدمه می‌زد. همان مسائلی که می‌دیدم آقایان به راحتی از کنار آنها می‌گذرند. (شاید یک علتش این باشد که آنها دغدغه‌ها و مسئولیت‌های مادران را ندارند.) به هر حال چند سالی با این شرایط در دانشگاه تدریس کردم. بعد از مدتی کار بی‌وقفه، با کمک خدا، توانستم چند روزی از وجوه مختلف به وضعیتم و مسیری که در پیش گرفته بودم فکر کنم. دیدم تنش‌های کاری من را به آدمی جدی، خشک، خسته و کم‌حوصله تبدیل کرده. مسائل جسمی مختلفی هم برایم پیش‌آمده بود. مهم‌تر از همه دخترم از این وضع آسیب دیده بود و اضطراب جدایی از من را داشت. خلاصه دیدم از اصل زندگی غافل شده‌ام. اگر بخواهم کار را ادامه بدهم، به‌خاطر مسئولیت‌های متعدد کاری، نمی‌توانم تغییر چندانی در وضعیت زندگیم بدهم. به‌خاطر درس‌ دادن به دانشجوها، بچه‌ی خودم در حال آسیب دیدن بود. از طرف دیگر می‌دانستم در مسیر طبیعی زندگی، لازم است باز هم بچه‌دار بشوم. فشار کار از یک طرف و قوانین نامناسب برای مادرانِ هیات علمی از طرف دیگر، و از همه مهمتر مسائل جسمی‌ای که به‌خاطر کار و استرس زیاد برایم پیش ‌آمده بود، باعث شده بود دیگر نتوانم بچه‌دار شوم. در نهایت با سبک‌سنگین کردن همه جوانب، تصمیم گرفتم از کار استعفا بدهم. دیدم کاری که چندصد نفر در آرزوی رسیدن به آن هستند، مانع آن است که همسر و مادر خوبی باشم و بتوانم بچه‌هایم و نسل بعدی را با آرامش پرورش بدهم. به لطف خدا حالا در محیط آرام منزل مشغول کارهای تحقیقاتی‌ام‌. دخترم شکرخدا آرامتر و شادتر از قبل شده. مسائل جسمی‌ام بعد از حذف شدن استرس‌ها، شکر خدا، بسیار کمتر شده. از همه مهمتر مسئله بچه‌دار شدنم بدون دارو و درمان و فقط با آرامش حل شده و منتظر تولد دومین فرزندمان هستیم. از نظر مالی هم، به چشم خودم دیدم که روزی‌ای که خدا بخواهد به من و زندگیم برساند، می‌رساند. بعد از چندین سال فراز و نشیب، مادرانی را که از ابتدا، زندگی و فرزندانشان را به کار ترجیح داده‌اند تحسین می‌کنم.👏👏👏 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در مشهد، خدمت مقام معظم رهبری شرفیاب شدم. صحبت از کرامات حضرت رضا علیه‌ السلام شد. ... آقا فرمودند: من بچه بودم که به مسجد پدرم در بازار می‌رفتیم. ... در مسجد، مکبری بود به نام کربلایی که نابینا بود ... ما بچه بودیم و سال‌ها بود که او را می‌شناختیم و کوری او را دیده بودیم. روزی من پیش پدرم بودم که این کربلایی رضا آمد، اما بینا شده بود. پدرم از او پرسید: کربلایی رضا من را می‌بینی؟ گفت: بله آقا و سپس قیافه پدر من را شرح داد. ... این کربلایی دختری داشت که در وقت کوری دست کربلایی را می‌گرفت و پدر نابینایش را به مسجد می‌آورد. ... ما جستجو کردیم که چرا شفا داده‌اند. گفتند: سال‌ها بود که این دختر بچه دست کربلایی را می‌گرفت و به مسجد می‌آورد. کم‌کم دختر بزرگ شد و به‌اصطلاح آب و رنگی پیدا کرده بود. روزی بعضی از بچه‌های بازار متلکی گفته بودند و کربلایی هم شنیده بود. او نتوانسته بود تحمل کند و به دخترش گفته بود دست من را بگیر و مرا به حرم ببر. در حرم، کربلایی به دخترش می‌گوید تو برو خانه من این‌جا می‌مانم. او به امام رضا علیه ‌السلام عرض کرده بود: آقا! من سال‌هاست که نابینا هستم و حتی یک‌بار هم گله نکردم، زندگی من با فقر گذشته است، اما یک‌بار هم گله نکردم و گفتم تقدیر خداست و من هم راضی هستم به رضای خدا، اما تعرض به ناموسم را تحمل نمی‌کنم؛ یا من را شفا بدهید یا همین‌جا مرگم بدهید. من دیگر طاقت ندارم متلک‌های مردم را به ناموس خودم تحمل کنم. کربلایی به حضرت متوسل می‌شود و بعد از مدتی خوابش می‌برد. در خواب، حضرت رضا علیه‌ السلام او را شفا می‌دهند. 🆔 @asanezdevag
ارث فرزندان من، عشق حسین بن علی است از خدا در روضه ها، نسل حسینی خواستم 👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 اندر مصائب غربالگری اجباری... 👈 در همکاری وزارت بهداشت و دانشگاه تهران مطالعه ای انجام شد که نشان داد ۹۵ درصد زنان باردار، غربالگری می شوند. اگر موالید سالانه، یک میلیون باشد، برای شناسایی هزار مبتلا به سندرم داون، قریب به ۱۵۰ هزار مثبت کاذب وارد مراحل تکمیلی می شوند و در این فرآیند ۲ هزار جنین سالم بر اثر آمنیوسنتز و قریب به ۲۰ هزار جنین دیگر بر اثر سقط جنایی از بین می روند. یعنی قریب به ۲۲ هزار جنین سالم برای یافتن و کشتن ۱۰۰۰ جنین داون کشته می شوند و با این همه سالانه ۳۰۰ مبتلا به سندروم داون به دنیا می آید! 🆔 @asanezdevag
⛔️ بعد از ازدواج خودتون رو رها نکنید همسرتان شوهری میخواهد که از خودش مراقبت کند از بهداشت عمومی گرفته تا نحوه لباس پوشیدن و وضعیتتان چه از نظر جسمی،چه فکری و چه روحی 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۶۱ #مادری #فرزندآوری #اشتغال_زنان من در بدو ورود به دوره دکتری ازدواج کردم. از ابتدای
۵۶۲ فروردین ۱۳۸۵ یکی از دوستانم بهم زنگ زد و گفت شماره منزلتون رو به یکی از دوستان همسرم دادم. پسر خوب و خوش فکریه و معیار اصلیش اعتقادات و ساده زیستی هست... 🎊🎊🎊خرداد سال ۸۵ عقد کردیم. همسرم تو مراسم گفتگوی بزرگترها با وجود احترامی که برای همه قائل بودن، اصرار کردن که بعد از 7 ماه بریم خونه مون... میگفتن دوران طولانی عقد مایه زحمت برای خانواده ها میشه... بزرگترها نگران هزینه ها بودن ... اما ایشون به خانواده شون گفته بودن از جهت عروس خیالتون راحت باشه که مراعات خواهد کرد... مهمترین قسمت کار خرید سرویس طلا بود. خانواده همسرم اصصصصصصلا اهل طلاهای سبک نیستن و همسرم میدونستن که تو بازار سرویس سنگین پیشنهاد میدن... همسرم هم اصلا دوست نداشتن هزینه های خرید رو پدرشون بدن و قرار بود همه هزینه ها به عهده خودشون باشه و فقط برگزاری مجلس به عهده خانواده ها بود... رفتم تو فکر که برای خرید سرویس طلای ارزون تر چه میشه کرد. تا عاقبت چاره ای یافتم. 😀 چند روز قبل از خرید با یکی از دوستان خوش سلیقه، رفتم همون بازار طلا که قرار بود برای خرید بریم... گشتم و یک سرویس زیبا ولی سبک پیدا کردم. چند تا مغازه مشابه همون رو داشتن. همه رو نشون کردم. روز خرید فرا رسید. ⌛️⌛️ موقع دیدن سرویسها همون چند تایی که نشون کرده بودم رو مورد پسند اعلام کردم... مادر شوهرم به همسرم گفتن :"خوب ظاهرا خانومت این مدل کار رو پسندیده. باشه از همین مدل برداریم" لبخند رضایت بر چهره ی من و همسرم نشست. 😊😊 البته لبخندی همراه با کمی زیرکی.😉 بعد از اینکه همسرم مبلغ خرید رو پرداخت کردن، بزرگترها مشغول چک کردن سرویس خریداری شده بودن و تا فروشنده خرید رو بذارن تو جعبه من و همسرم برای رفع خستگی روی صندلی های کنار مغازه نشسته بودیم. همسرم آروم و بدون اینکه کسی صداشو بشنوه گفت:"عالی بود. عجب فکر خوبی کردی. هم هوای منو داشتی، هم دل مامانم به خرید راضی شد. ممنونم ازت" مزه ی اون حس خوب مشترکی که تو اون لحظه ایجاد شد، همیشه برام شیرین و تازه است. و از همون جا همسرم دلش گرم شد که میتونه رو همراهی من تو مسائل سخت زندگی حساب کنه... بعد از خرید و عروسی، مادرشوهرم بهم گفتن: "همیشه به پسرم میگفتم اون دختری که تو میخوای که اهل خرج زیادی نباشه و مهریه کم بخواد و این جور معیارها که تو داری باید دنیا رو زیر پا بذاری تا پیدا بشه. ولی خدا رو شکر بچه م توکل کرد و از دوستهاشم کمک گرفت تا اون چیزی که میخواست پیدا کرد. " تو اون لحظه من از خوشحالی اینکه تو دل مادر شوهر حسابی جای خودمو باز کردم تو ابرها☁️☁️☁️بلکه از ابرها بالاتر بودم. 😄😄😂😂 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️خطر در کمین زنان چادری.... 🚨زنگ خطر برای چادری ها از اربعین امسال به صدا در آمد... 👈اگر مراقب نباشید یک روز سر بلند می کنید و می گوئید من چادری و محجبه بودم نمی دانم چطور چادر از سرم برداشتم؟؟ 🆔 @asanezdevag
🌺 حضرت علی علیه السلام فرمود: زن‌ها را سنگین نگیرید که موجب کدورت و دشمنی گردد. 🆔 @asanezdevag
ارث فرزندان من، عشق حسین بن علی است از خدا در روضه ها، نسل حسینی خواستم 👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این کلیپ سال گذشته در ایام ولادت امام رضا(ع) منتشر و بازدید چند میلیونی داشت. خیلی زیباست. کبوتر دلتون رو در ایام شهادت امام رضا(ع) با دیدن این کلیپ زیبا روانه ی مشهد و کنار گلدسته های حرم غریب طوس کنید و اگه دلتون هوای حرم کرد و حال دلتون خوب شد ما رو هم دعا کنید. 🆔 @asanezdevag
1_1159263931.mp3
2.46M
سوال: 🤔🤔🤔🤔 بخاطر شغل ام مجبورم از کودک ۲ ماهه ام جدا شوم تا چندین ساعت ، آیا اشکالی دارد؟ 😔😔 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۶۲ #ازدواج_آسان #سبک_زندگی_اسلامی فروردین ۱۳۸۵ یکی از دوستانم بهم زنگ زد و گفت شماره م
۵۶۳ من در سال ۹۶ تونستم بورسیه تحصیلی دانشگاه آلمان رو برای مقطع ارشد بگیرم. در حال انتخاب خوابگاه و ... بودم که همسرم به خواستگاری من اومدن و دقیقا همون خصوصیاتی رو داشتن که همیشه دوست داشتم همسر آیندم داشته باشه. بین دوراهی سختی قرار گرفتم. و در نهایت به این نتیجه رسیدم که بعدا میتونم برای تحصیل دوباره اقدام کنم اما شاید در آینده دوباره فردی که انقد به دلم بشینه سر راهم قرار نگیره ( شرایط پذیرش من طوری بود که نمی تونستم با همسرم برم.) همون اول زندگی با همسرم صحبت کردم تا پس انداز ایشون و پول جهیزیه من رو روی هم بذاریم و یک خونه کوچیک بخریم به جای اینکه کلی وسیله بخریم و توی خونه اجاره ای زندگی کنیم. خوشبختانه خانواده خودم و همسرم از تصمیم ما حمایت کردن و ما چند سال اول زندگیمون رو در زیرزمین خانه مادرشوهرم که ۴۰ متر بیشتر نبود زندگی کردیم و از یخچال و فرش و تلویزیون و .. دست دوم اونها استفاده کردیم. منم دوست داشتم جهاز کاملی ببرم، اما راحتی آینده رو به خوشی چند روزه ترجیح دادم و الان خیلی خوشحالم که وسوسه نشدم و حرف بعضی از دوستامو گوش نکردم که میگفتن آدم فقط یک بار عروس میشه و فلان و بهمان. مراسم عروسی ما خیلی ساده برگزار شد و از ریخت و پاش های الکی صرف نظر کردم. بعدها همون دوستام بهم گفتن خوش بحالت که انقد عاقلانه تصمیم گرفتی و کاش ما هم یکم بیشتر روی تصمیماتمون فکر میکردیم. ۶ ماه خونه دار بودم که تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم چون آدم هرچی جوونتر باشه، بیشتر حوصله بچه رو داره و دوران بارداری و زایمان راحت تری هم داره. در دوران بارداری برای کنکور ارشد درس خوندم و وقتی پسرم به دنیا اومد از پا قدمش و تلاشهای خودم رتبه ۴ کشوری رو در رشته خودم آوردم. دوباره وارد دانشگاه شدم و با حمایتهای همسرم درسم تموم شد همزمان اقساط خونه ای که خریده بودیم هم به کمک اجاره ای که می گرفتیم، تمام شد و به خونه خودمون رفتیم. موندنم تو ایران باعث شد حمایت خانواده ها به ویژه مادرم رو داشته باشم کلاسهای ارشد ۲ روز در هفته از صبح تا عصر بود. پسرم هنوز غذا نمیخورد بخاطر همین از چند روز قبل شیر خودمو فریز میکردم و بچه رو پیش مامانم میذاشتم. البته صبحها تا وقتی که خواب بود همسرم هم پیشش بود بعد که بیدار میشد همسرم بچه رو میبرد پیش مادرم. زمانیکه پسرم حالش خوب نبود یا واکسن داشت از غیبت هام استفاده میکردم و نمیرفتم کلاس. اساتیدم بخاطر اینکه نوزاد داشتم خیلی خیلی باهام راه میومدن، همه تشویقم میکردن حتی مسئولین آموزش و بخش اداری وقتی میفهمیدن خیلی تحسین میکردن و من با انگیزه بیشتری درس میخوندم. ۳ روز در هفته هم سرکار میرفتم و برای درس خوندن شبها بیشتر بیدار میموندم. زمانیکه پسر خواب بود همزمان با شام درست کردن کارهای ناهار فردام رو هم میکردم و برای اینکه به کارها برسم سرعتمو بیشتر کرده بودم و بازدهی کارم بیشتر شده بود. زیاد نمیرسیدم خونه رو مرتب کنم یا مثل قبل برای غذا درست کردن وقت بذارم ولی همسرم خیلی همراهی میکردن، در کل مشوق من بودن و توی کارها کمک میکردن. کم کم داریم به آوردن بچه دوم فکر می کنیم تا هم پسرمون همبازی داشته باشه و با هم بزرگ بشن و هم فرصت داشته باشیم بچه های بیشتری بیاریم. همیشه تلاش کردیم حرف مردم روی تصمیماتمون تاثیر نذاره و الان خدا رو شاکرم که طی این مدت کوتاه، هم ازدواج کردم، هم خونه دار شدم، هم یه پسر ناز دارم و هم ارشد گرفتم در حالیکه اگر رفته بودم الان احتمالا فقط یک مدرک ارشد داشتم. خواهش میکنم رسم و رسوم غلط رو کنار بذاریم همه چیزو ساده بگیریم و طبق صلاحمون عمل کنیم. 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨هنوز زورمان به مافیای اقتصادی پشت پرده ی غربالگری و سقط جنین نرسیده است. ⚠️ پوشش غربالگری در ایران ۹۴ درصد است. در حالی که در کشورهای توسعه یافته، نهایت ۳۰ درصد می باشد!!! 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۶۳ #ازدواج_در_وقت_نیاز #ازدواج_آسان #تحصیل #فرزندآوری من در سال ۹۶ تونستم بورسیه تحص
۵۶۴ 💥ایمان... اولین بارداری من سال ۹۵ بود. تحت نظر دکتر ژنتیک آقای دکتر .... توی میدان ولیعصر تهران بودم. غربالگری مرحله دوم گفتن مشکل داره و باید آمنیوسنتز انجام بشه. روزی که قرار بود آمنیوسنتز بشم با همسرم رفتیم مطب دکتر ژنتیک از اونجا آدرس دادن ما رفتیم یه مطب دیگه. خلاصه رفتیم اون مطب، اول تعهد گرفتن که اگه با این سوزن زدن کیسه آب نشتی کرد و بچه بی آب شد، ما هیچ تعهدی نداریم. یهو دلم لرزید. دلم نمیخواست انجام بدم، ولی آخر سر انجام دادم. توی اون یک هفته ای که من در انتظار جوابش بودم، استراحت مطلق بودم که سوراخ کیسه آبم ترمیم بشه. چه روزای سختی بود. خییییلی سخت گذشت، اگه جوابش بد میشد، بچه مو باید سقط میکردم. خیلی وحشتناک بود. روز پاسخگویی آزمایش رسید و گفتن مشکلی نداره و سالمه. زندگی ما دوباره جون گرفت. گذشت و گذشت تا آخر هشت ماهم که روز جمعه آبان ماه بود و مامانم میخواست، سیسمونی بیاره. همون روز افتادم به خونریزی، همسرم خیلی ترسیده بود، ولی من آروم بودم. بهش میگفتم هیچی نیست. رفتیم دکتر صدای قلب جنینو گرفت، صدای قلبو نشنید. فرستاد یه بیمارستان دیگه. اونجام صدایی شنیده نشد. دیگه شب شده بود، رفتیم بیمارستان دکتر خودم، پرستار گوشیو داد بهم ، دکتر توو گوشم گفت، بچه ت مرده، ختم بارداری. ای خدای من حتی فکر کردن به اون روزا اشکمو در میاره. قلبم درد میگیره. دکتر گفت برو خونه، صبح بیا برای زایمان. اون شب با همسرم توی خیابونای تهران گریه هامونو کردیم ،، زجه هامونو زدیم. تا رسیدیم خونه. من اولین نوه خانواده مادری و پدری بودم. همه منتظر به دنیا اومدن نوزاد ما بودن. ولی افسوس ... این درد برای من عین کسی بود که جوون از دست داده. کل بارداری من اینقدر وابسته این بچه بود، حواسم به تکوناش بود، دائم باهاش حرف میزدم، نمیدونم چطوری رفت، نمیدونم... من زایمان طبیعی کردم. اصلا هم جنینو نگاه نکردم، فقط از پرستار پرسیدم چه شکلیه، گفت شبیه یه بچه ست که تمام پوست بدنش سوخته...😭 یا حسین 😭 بچه م از بی آبی سوخت... بعد از آمنیوسنتز کیسه آبم نشتی میکنه و به مرور خشک میشه. همه اینا یک طرف، درد بعد زایمان که شیر میاد توو وجودت یک طرف.... با اومدن و رفتن این بچه من بزرگ شدم. قوی شدم. یاد گرفتم صبر کنم و امیدوار باشم به وعده های الهی. یک سال صبر کردم، مهر ماه سال بعدش خدا بهمون نعمت فرزند رو داد. بخاطر همه سختی هایی که کشیدم و بی قراری هایی که کردم، اسمشو گذاشتیم ❤️ایمان❤️ مهرماه امسال آقا ایمان ۶ سالش تمام میشه و کنار بچه دوم مون مشغول بازی هستن. دعای همیشه من اینا که خدابه همه فرزندی سالم و صالح عطا کنه. الهی آمین 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا