eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
1هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۸۷ #فرزندآوری #معرفی_پزشک #زایمان_طبیعی_بعد_از_سزارین فرزند اولم را که حامله بودم، نزدی
۸۸ ۳۵_سالگی من در سن ۲۷ سالگی ازدواج کردم و فرزند اولم پس از یک دوره کوتاه ناباروری در سن ۳۱ سالگی به دنیا آمد. بعد از آن فرزند دومم در سن ۳۵ سالگی به دنیا آمد . با توجه به فرمایش رهبری مبنی بر فرزندآوری بیشتر، دو سال بعد از فرزند دوم برای فرزند سوم اقدام کردیم که بنا به شرایط پیش آمده و ... خلاصه خواست خداوند نبود که ما باز هم بچه دار شویم. یکی از این شرایط بد، همزمانی تاریخ احتمال بچه دار شدن من با زمان قمر در عقرب بود که چندین ماه اقدام ما را بدون نتیجه گذاشت. به تازگی فهمیدم که به راحتی می توانستم با صدقه دادن، رفع نحوست قمر در عقرب را بکنم و بیخودی بچه دارشدن را عقب نیندازم( ای کاش زودتر فهمیده بودم) نوروز ۹۷ برای زیارت به کربلا رفتیم و من در بین الحرمین و در روز تولد حضرت علی اصغر برای یکی از دوستانم که ۴۲ ساله بودند و هنوز فرزندی نداشتند، بسیار دعا کردم. از کربلا برگشتیم و به علت بالا رفتن سن و ترس از ناسالم بودن بچه، کلا برنامه بچه دار شدن را کنسل کردیم. (حتی یک سری وسایل بچه های قبلی را که نگه داشته بودم، کلا رد کردم) قبل از ماه مبارک رمضان سال ۹۸ با کمال تعجب متوجه شدم که در سن ۴۲ سالگی، خداوند فرزندی به ما عنایت کرده. من و همسرم خیلی خوشحال شدیم و امروز فرزند سوم ما یک پسر سالم و باهوش ۲ ساله است. من با خودم می گفتم خدایا من برای دوستم دعا کردم چرا به من بچه دادی؟😳 ولی بعد که دیدم دوستم هم باردار شده، فهمیدم دعای خیر من برای دیگران، در خودم هم اثر کرده😊 ای کاش زودتر به فکر افتاده بودم و خیلی پیش از این، فرزندانی دیگری به دنیا آورده بودم. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۸۸ #فرزندآوری #بارداری_بعداز_۳۵_سالگی من در سن ۲۷ سالگی ازدواج کردم و فرزند اولم پس از ی
۸۹ ۳۵_سالگی فرزند اولم محمد مهدی را در سن بیست و یک سالگیم به دنیا آوردم و دقیقا بعد از دو سال و بیست روز فرزند دومم فاطمه خانم به دنیا آمد. از لحاظ مالی زیاد روبه راه نبودیم ولی عنایت و لطف الهی بعد از هر فرزند در زندگیمون کاملا مشهود بود. دخترم که پیش دبستانی رفت شروع کردم به تحصیل و کارشناسی را با دو فرزند گرفتم. اواخر تحصیلم بود که متوجه شدم فرزند سوم را باردار هستم وهنوز دو ترم دیگر مانده بود با لطف خدا و همکاری همسرم، دخترم حین امتحاناتم به دنیا آمد. و جالب‌تر آنکه آن ترم در دانشگاه در رشته خودم نفر دوم شدم. بعد از پایان کارشناسی، بعد از یک فاصله چند ماهه ارشد را شروع کردم وحین تحصیل کار تدریس را شروع کردم و خدا را شکر با آمدن فرزند سوم اوضاع مالی کمی روبراه شد. تا اینکه فرمایشات حضرت آقا و ناراحتی ایشان مبنی بر تحدید نسل و کنترل جمعیت ما را برا آن داشت که برای فرزند چهارم اقدام کنیم که مخالفت اطرافیان و تعجب آنان از اینکه چهار تا بچه....!! البته شایان ذکر است که در اقوام اغلب دو یا یک فرزند دارند که همین باعث می شد که من را نیز از آوردن بچه منصرف کنند. اما گوشم بدهکار این حرفا نبود. رهبرم امر کرده و من باید از ایشان تبعیت می کردم. بار دیگر خداوند عنایت کرد و فرزند چهارم را در سن 40 سالگی باردار شدم. من دل به فرموده رهبرم دادم و می‌دانستم که دست خداوند حافظ و مراقب کودکم است و فقط توکل به او کردم. در ماه پنج بارداری بودم که پسرم در یک سانحه از دنیا رفت و من ماندم و خاطرات و داغ عزیز از دست رفته ام... چهار و ماه و نیم بعد علیرضام به دنیا آمد و شد شبیه محمد مهدیم. الان فرزندم یک ساله هستش و من هر روز خدا را شکر می کنم که لطفش شامل حالم شد و این عزیز دل را برای من هدیه کرد تا جای خالی پسرم کمتر آزارم دهد. خدایا راضیم به رضایت 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۸۹ #فرزندآوری #بارداری_بعداز_۳۵_سالگی فرزند اولم محمد مهدی را در سن بیست و یک سالگیم به
۹۰ ۳۵_سالگی بنده مادر پنج فرزند هستم. بارداری آخر، در سن ۳۷ سالگی خداوند به ما دوقلو عطا کرد... وقتی برای مراقبتهای پزشکی به دکتر متخصص مراجعه کردم، چون بارداری از چهار ماه گذشته بود، گفتن که دیگه نمیشه طرح غربالگری رو انجام بدیم. دلهره داشتم ولی ته دلم قرص بود که مشکلی پیش نمیاد. ناگفته نمونه که خانم دکتر با حرفاش بهم قوت قلب میداد. بهم گفت: «توکل بر خدا کن، ان شاالله مشکلی پیش نمیاد.» خانم دکتر عزیز ما برای ادامه تخصصشون از شهر ما رفتند و ما هم مجبور شدیم پیش یه دکتر دیگه بریم. از اولین ویزیت این خانم دکتر تا زمان زایمان .... بارها و بارها مورد سرزنش قرار گرفتم!! ولی چون پزشک حاذقی بودن پیشش موندم. خیلی اوقات حرفاشون رو با خنده و شوخی جواب میدادم و خیلی وقتا هم غصه می خوردم... مرکز بهداشت هم همینطور...!! به خاطر اینکه فرزند چهارم بودن منو مورد سرزنش قرار میدادن... بلاخره گذشت و الحمدالله دوقلو ها سالم به دنیا اومدن... فرزندانم واقعا خوشحال بودن... هم به خاطر حضور عضو جدید و هم به خاطر دوقلو بودن ... دائما نقشه میکشیدن که اولی برای من ...اون یکی می‌گفت : «برای خودم، خودم بزرگ میکنم و....» دوران بارداری و به دنیا اومدن بچه ها، دوتا دخترام کمک بسیار بسیار بزرگی بودن... با جون و دل به من کمک میکردن... همیشه میگم که حق مادری دارن... خدا براشون خوب و خوش بخواد. همسرم واقعا در دوران بارداری مراقبم بود و همیشه هوای من و بچه ها رو داره... بچه هام واقعا خیلی عالی تربیت شدن و همه رو از لطف خدا میدونم و نتیجه نان حلال و زحمت همسرم... دخترانم دانشجو هستند ، هر دو از دانشجویان نمونه، به لحاظ اخلاقی و ایمانی و درسی... و باز هم ممنون خدا هستم به خاطر وجود همسرم... به خاطر وجود فرزندانی صالح... یه نکته دیگه هم اینکه، مادر همسرم به خاطر شرایط سنی و بیماری...حال مساعدی نداره. برادر و خواهرای همسرم اصرار دارند که برای ایشون پرستار بگیرن... همسرم به هیچ عنوان قبول نکردن، گفتن خودم کارهای مادرم رو انجام میدم. با وجود مشغله کار و بالاخره گرفتاریهایی که در زندگی هست... ایشون مراقب مادرش هم هست. پسری که به مادرش احترام بذاره و قدردان زحمات مادر باشه... مطمئنا در حق زن و فرزندش هم همینطوره. مهربان و رئوف... و یه توصیه خواهرانه به زوج های جوان: الان کشور دچار بحران اقتصادیه ... خیلی‌ها به همین دلیل از آوردن بچه میترسن... از آینده میترسن و.... ولی باشند که روزی بچه ها رو میرسونه! خدا همه کارها رو جفت و جور می‌کنه! و! خیلی از زوج‌های جوان (متاسفانه) حوصله بزرگ کردن بچه رو ندارن! اینا نمیدونن فردا که زمان گذشت و آدمی پا به سن گذاشت، همین بچه ها هستن که به اونا نشاط و امید به زندگی میدن... خداوند به همه والدین عطا کنه... ان شاالله 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۳۵ میخواستم به عزیزانی که دکتر از بارداری منع شون کرده یا بیمار هستند بگم امید و تلاش تو
۲۳۶ ۳۵_سالگی سلام و خداقوت به همه بزرگواران به خصوص مامان های جهادگر😍😍 من از تجارب مامان های عزیز لذت میبرم 😍☺️ من یک کاردرمانگر هستم و در حوزه توانبخشی کودکان مشغول هستم👶👩‍⚕ و بسیار بسیار زیاد از شغلم لذت میبرم از اینکه مدت زمان زیادی کنار کلی بچه هستم و بزرگ شدندنشون و البته شادی ها و غم های خانواده هاشون رو میبینم. بنده میخوام موضوع فرزندآوری رو از زاویه دید خانواده هایی مطرح کنم که تو خانوادشون ممکنه یکی از کوچولوهاشون بیماری داشته باشه که زندگی خانواده رو تحت تاثیر قرار داده و معمولا کلی انرژی از خانواده به خصوص مادر میبره و باعث میشه خیلی از خانواده ها علی رغم اینکه تمایل زیادی به فرزند بیشتر دارند ولی بعلت مسائل اقتصادی، بحث درمان، احتمال بیمار بودن فرزند های بعدی و ناامیدی و... به کل از بارداری مجدد منصرف بشوند. یک بخش ماجرا برای اینکه خانواده ها به فکر فرزند بیشتر باشند به ارگان های دولتی برمیگردد مثلا خدمات توانبخشی و درمانی که این خانواده ها دریافت می‌کنند، خدمات گرانی هستند و متاسفانه تحت پوشش بیمه نیست. خب این برای خانواده ها سنگین هست. مورد بعدی اینکه بسیاری از خانواده ها این ترس رو دارند که ممکنه بچه های بعدی هم بیمار باشند درحالی که بنده به عنوان یک متخصص کاردرمانی عرض میکنم این موضوع با بررسی های پزشکی و آزمایش های لازم مشخص میشود و لزوما فرزند های بعدی دچار مشکل نمی‌شوند و اینکه بنده بین مراجعینم خانواده های زیادی داشتم که دوباره باردار شدند و فرزندهای سالمی به دنیا آوردند و این موضوع بعد از چند سال برای خانواده ها بسیار کمک کننده هست، هم امید برای خانواده هاست و اینکه معمولا این مامان ها شادتر هستند و بچه هاشون کمی که بزرگتر میشوند به مامان هاشون در زمینه مراقبت از کودک بیمارشون کمک کننده هستند... موضوع بعدی مربوط میشه به تجربه شخصی خانواده خودم ... فاصله سنی من و مادرم خیلی کم هست همیشه هر جایی می‌رفتیم به مادرم میگفتن دوتا دختر داری خب یه پسر هم بیار و مادرم همیشه مخالفت میکردند. خود من همیشه مخالف بودم میگفتم نه همین دوتا کافیه😂 تا اینکه من بیست سالم شد و مامانم یه توراهی داشت☺️ علی رغم مخالفت های شدیدم در گذشته خیلی خیلی خوشحال بودم و دیگه تفکرات اشتباه درباره اینکه فرزندآوری تو سن بالا حتما بچه مشکل دار و بیمار به دنیا می آید را نداشتم و خداروشکر مادرم در سن ۳۸/۳۹ سالگی خواهر کوچولوم رو به دنیا آورد یه دختر کوچولوی سالم و شیطون😍😍👶 الان بزرگترین خوشحالی زندگی ماست و جالبه که هم مادرم و هم منو مامان صدا می‌کنه 😂😂😂 سختی های خودشو داره ولی مطمئن باشید شیرینی ها خوبی هاش خیلی بیشتره ...😍😍 تمام تلاشمونم اینه که دخترمونو طوری تربیت کنیم که مادرمون حضرت زهرا (س) رو خوشحال کنه الآنم تا اسم امام حسین (ع) میاد شروع به سینه زدن می‌کنه☺️☺️❤️ منی که انقدر مخالف فرزند بیشتر بودم الان مادرم رو تشویق میکنم که برای خواهرمون یه داداش کوچولو بیاره☺️☺️☺️ آخرین نکته اینکه مامان های عزیز گمان نکنید بچه که به دنیا بیاد آرومه یا مثل یک انسان متمدن با گفت وگو آروم میشینه و شلوغ نمیکنه😂 و چیزی رو بهم نمیزنه یا حتی از دیوار راست بالا نمیره... بنده به عنوان کاردرمانگر عرض میکنم شیطنت ها و کنجکاوی های بچه ها تا حد خیلی زیادی طبیعی هست به خصوص با این سبک جدید زندگی ها که بچه ها هیچ فضا و شرایطی رو برای تخلیه انرژی ندارند. لطفا سریع روی بچه هاتون مارک بیماری های مختلف رو نزنید... بچه ها از طریق بازی کردن، کنجکاوی در محیط و... خیلی از مهارت ها رو یاد میگیرند. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۳۷ #فرزندآوری ۱۰ سال پیش در سن ۲۲ سالگی، ازدواج کردم. از ابتدا فرزند زیاد دوست داشتم و
۲۳۸ ۳۵_سالگی من ۲۳ ساله هستم و ۴ ساله ازدواج کردم و یه پسر دارم که ۶ روز دیگه ۱ سالش‌ کامل میشه☺️ مصمم شدم سریع تر فرزند بعدیمو بیارم به لطف خدا. دوتا برادر ۱۸ و ۱۲ ساله هم دارم و ۵ سالی هست که به مامانم میگم آبجی میخوام🙈 اما حرفام بی تاثیر بود و میگفتن پیر شدم شما سه تا رو دارم کافیه. (الان۴۳ساله هستن) خلاصه منو داداشام تا فرصتی پیش میومد آبجی یا داداش کوچولو میخواستیم. این اواخر اصرارم بیشتر شده بود و تجربه های بارداری در سن بالا رو واسه مامان میفرستادم و اصرار میکردم. اونام هی میگفتن خدا مرگم نده؛ داماد دارم، نوه دارم😱😱 تا اینکه پریروز فهمیدیم خواست خدا چیز دیگه ای بوده و مامان جان من ۶ هفته باردارن. البته که خودشون خیلی ناراحتن، فقط هم به خاطر حرف مردم و از بزرگ کردنش هراسی ندارن که منو خانواده میگیم حرف مردم همیشه هست... دعا کنید سالم باشه کوچولومون😍😍 ما هم که خیلی خیلی خوشحالیم که خدا ما رو به خواستمون رسوند و پسرم همبازی دار میشه😂😂 البته مامان روز اول خیلی گریه و ناشکری کردن که خداروشکر الان آروم شدن تا حدودی. خداروشکر الان خیلی سرحال هستن و هر کی می بیندشون اصلا حدسم نمیزنه که ایشون داماد و نوه دارن. ازتون میخوام که دعا کنید مامانم بارداری راحتی داشته باشن و به سلامتی کوچولومون دنیا بیاد🤲🤲 🆔 @asanezdevag