eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
1هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۲۶۸ #ازدواج_در_وقت_نیاز #مدیریت_اقتصادی #فرزندآوری من یه خانم ۲۲ ساله هستم که از وقتی خ
۲۶۹ عاقا تعریف از خود نباشه(که هست دیگه) من مامانم پنج تا بچه داشتن، چهار تا دختر با یه پسر، پدرم مریض بودن و کار مشخص نداشتن، اختلاف شدید هم داشتن، که مادرم من و خواهر دوقلومو باردار میشن. ده ها کار میکنن که سقط بکنن. آخرین مرحله یه سری داروی گیاهی میخورن که بهشون گفته بودن حتما میکشه بچه رو(هنوز نمیدونستن ما دوتاییم😁) بعد حالشون بد میشه و تموم دارو هارو بالا میارن و به خواب میرن و تو خواب سه چهار سالگی مارو میبینن که بهشون گفتیم: تو میخواستی مارو بکشی، خدا حالتو بد کرد!😉 بیدار میشن میگن اینا دوتا هستن بدبخت شدیم. به حدی ما رو نمیخواستن و مادربزرگم با دیدن ما وقتی به دنیا اومدیم، گریه میکردن که پرستار اونجا به مادرم پیشنهاد فروختن مارو میده. میگه واسه جفتشون مشتری دارم😁 اما مامانم راضی نمیشن و البته دوتا خاله های بزرگم اجازه نمیدن. الان به جرات میگم باهوش ترین، بااستعداد ترین و خوش قدوبالا ترین بچه هاش ما هستیم. و خودشون میگن به محض به دنیا اومدن شما، صاحب خونه شدیم و تا اومد چهار سالتون بشه مشکلاتمون کمتر شد. هر مدرسه ای هم بودیم به مامانم میگفتن دختراتون دریای استعدادن هم هنر. هم ورزش، درس که دیگه نگم براتون. بدون کلاس رفتن هم، انگلیسی مسلط شدیم. تنها دخترای خونه که تا ارشد ادامه دادن ما هستیم و ان شاءالله دکترا هم ادامه میدیم و دوسه ساله از مادرمون هیچ پولی نگرفتیم و خودمون درآمد داریم الحمدلله و از لحاظ حمایتی چون منو خواهرم خیلی هوای مامانمو داریم کسی جرات نمیکنه تو فامیل به مامانم بالای چشمت ابرو بگه چون به قول خودشون دوقلو ها میخورنمون!... خلاصه خدا خواسته ها به نفعتون میشن بعدا نگین نگفتین!😜 پ ن: البته مامان عادت دارن سکوت کنن و خیلی جاها اجازه دخالت نمیدن ولی منو خواهرم دست کم اونقد طرف رو کم محلی میکنیم تا یاد بگیره به مادرِ ما احترام بذاره. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۰۱ ✅ معجزه دعای حاج قاسم... متولد ۷۰ هستم، سال ۹۲ عقد کردیم و ۶ ماه بعد در بهمن ۹۲ ع
۴۰۲ سلام من هر روز پیامهای شما دوستانو میخوندم و از این همه عزم و اراده برای فرزندآوری به وجد میومدم. خداروهزاران مرتبه شکر من ۲تا فرزند دسته گل دارم. و وقتی پیامهای شما دوستان رو میخوندم تشویق میشدم برای فرزندان بیشتر. امشب در اووووووووج ناباوری فهمیدم که ۲ ماهه باردار هستم و یه دسته گل خداخواسته در راهه.... من با فرزندآوری موافق بودم ولی حالا نه، همیشه میگفتم سومی ۱_۲ سال آینده! ولی خدا خواست و دارم برای سومین بار مادر میشم. البته راضی هستیم به رضای خدا😊 از هیچ چیز این قضیه نگران نیستم. چون خدا رارزقه و هر کسی روزی خودشو میخوره. فقط متاسفانه نگران عکس العمل اطرافیان هستم حتی عزیزترین کسم یعنی مادرم!😔چون اطرافیان مخالف شدید فرزند زیاد هستن... از همه ی مادرای عزیز این گروه میخوام که برام دعاکنن که خدا خودش مهر این بچه رو تو دل همه بندازه و با این قضیه راحت کنار بیان!😉 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۰۶ ✅ به فکر ما هم باشید... شما هر روز تجربه زندگی زوج هایی رو می‌ذارید که برای فرزند
۴۰۷ اوایل امسال بود که فهمیدم باردار شدم. بارداری من خدا خواسته بود و من کاملا ناراضی!. از اطرافیان بهم گفتن که بچه رو سقط کن ولی من هرگز یک لحظه هم بهش فکر نکردم. می گفتم ناراضی هستم ول قاتل نیستم. هم زمانی فهمیدن بارداریم و اتفاقی که برای همسرم افتاد، من رو خیلی به هم ریخت. دائم ناشکری و احساس نارضایتی می کردم. خدارو شکر همسرم بهتر شد. ولی بچه نه! تو هفته ی دهم سقط شد. وقتی از بیمارستان بر می گشتم خیلی خوشحال بودم و همش از خدا تشکر می کردم که بهمون رحم کرده، ۳۸ ساله هستم و دو تا دختر واقعااا خوب دارم و کاملا از زندگیم راضی... اصلا دوست نداشتم تو شرایط بد اقتصادی حاکم بر جامعه یه فرزند دیگه داشته باشم و هزار دلیل قانع کننده و محکم برای خودم داشتم. ولی خوشحالی من حتی یکماه هم طول نکشید و افسردگی به سراغم اومد. همش خودم رو سرزنش میکردم و حالا احساس می کردم که بچمو خیلی دوست داشتم. و با استرس و غر غر چقدر اذیتش کردم😩 خیلی احساس بدی داشتم. بدتر از همه اینکه همسرم باورش نمیشد که من ناراحتم و گاهی به گریه های من با تعجب خیره میشد و میگفت دیگه دیره برای پشیمونی! چون ایشون با اینکه تمایل به فرزندآوری نداشتن خیلی راحت با این موضوع کنار اومدن و در زمان بارداری منو دلداری میدادن که خدا تو اون حادثه به خاطر این نی نی منو زنده نگه داشت. خلاصه خیلی حال بدی داشتم و خودم رو شکست خورده در امتحان خدا میدونستم. شاید باورتون نشه ولی وقتی بعد از ده روز جواب سونو گرافی که بعد از سقط انجام میدن رو پیش دکترم بردم. بهشون گفتم که من تصمیم دارم به بارداری و ایشون هم با تعجب نگاهم کردن😀 یکم از حال روحیم برای دکترم گفتم و براش گریه کردم. و ایشون گفتن که سه ماه اجازه ی باردار شدن رو ندارم. نمیدونید این سه ماه چقدر برام سخت گذشت و چه استرسهایی رو گذروندم. تو ماه محرم کارم فقط شده بود گریه هر جا مراسمی بود میرفتم و مثل مادرای جوون از دست داده گریه می کردم و فقط از خدا میخواستم که منو به خاطر ناشکری ببخشه و یک فرصت دیگه بهم بده... پروژه ی راضی کردن همسر هم به سختی گذشت😊 الان که این متن رو براتون مینویسم چند روزی هست که فهمیدم باردارم...خیلی خوشحالم خیلی این رو از صمیم قلب میگم من برای فرزند اولم انقدر خوشحال نبودم و بارداری رو امری طبیعی می دونستم. ولی حالا که خدا با دادن این فرزند دوباره نظر رحمتش رو بهم انداخته، بسیار خوشحالم.. وقتی داستان کسانی رو میدیدم که با تمام سختی ها و به امر رهبر تصمیم به فرزندآوری داشتند، واقعا بهشون قبطه میخوردم؛ و همین امر باعث شد که در هدفم از فرزندآوری تجدید نظر کنم. و با وجود تمام سختیها تلاش کنم برای تربیت فرزند صالح که ان شاالله به درد دین بخورن. البته دخترام مومن هستن و فعالیت قرآنی می کنن و اشکال من این بود که همین دو تا رو کافی میدونستم. و الان واقعا توجیه هستم که *دوتا کافی نیست*😍 خلاصه اینکه این اتفاق باعث شد که هیچ وقت ناشکری نکنم و همیشه راضی باشم به رضای خدا.. از صمیم قلبم دعا میکنم برای کسانی که این پیام رو میخونن و هنوز صاحب فرزند نشدن. امیدوارم که خدای مهربان دامنشون رو سبز کنه.. آمین یا رب العالمین 🆔 @asanezdevag